حكيم سيد اسماعيل جرجاني و نقش آن در تاريخ پزشكي ايران
تمدن اسلامی همرا ه با دانش طب رشد نمود ه است و اطباء مسلمان تاثیری بسزا در دنیای طب داشته اند، ازجمله در آناتومی ، فیزیولوژی ، چشم پزشکی ، فارماکولوژی ، داروسازی، ، جراحی و غيره . وانگهی مسلمانان بردانش کاربردی یونانی و رومی افزودند . پزشکان مسلمان ، اولین افرادی بودند که بیمارستان به معنی امروزی خود را تاسیس نمودند که بعدها به واسطه جنگهای صلیبی ، دراروپا نیز ایجاد گردید . الکندی درکتاب خود درمورد کاربرد ریاضیات درطب بویژه درزمینه فارماکولوژی، بحث نموده است . ازجمله وی روشی ریاضی جهت تفسیر کمی قدرت داروها ارائه نمود و نیز سیستمی را مطرح کرد که پزشکان بتوانند پیشاپیش ، روزهای بحرانی یک ناخوشی را تخمین بزنند. يكي از مهمترين پزشكان ايراني اسلامي ، حكيم سيد اسماعيل جرجاني مي باشد كه خدمات بسيار شاياني را در عرصه پزشكي بعمل آورده است.در متن ذيل به شرح مختصر از ايشان تقديم مي گردد.
نام و القاب: الامير السيد الامام زينالدين اسماعيل بن الحسن بن محمد بن محمود بن احمد الحسيني الجرجاني المتطبب ، نامش سيداسماعيل فرزند حسن فرزند محمد فرزند محمود فرزند احمدالحسيني ملقب به زينالدين يا شرفالدين و مكني به ابوالفتح )ياابوالفضل يا ابوابراهيم( معروف به ابوالفضائل سيداسماعيل جرجاني)
ولادت: ( به سال 434 ه . ق ) در جرجان و به روايتي در اصفهان
وفات: بنا به گفته ياقوت و حاجي خليفه وفات جرجاني به سال 531 هجري و يا به گفته بعضي ديگر در سال ( 535 ه. ق ) در مرو اتفاق افتاد. او قسمت عمده عمر خود را در مرو گذراند و آنجا را ديار مالوف خود ميدانست و در همان ديار جان به جان آفرين تسليم كرد و به خاك سپرده شد. وي به هنگام مرگ حدود يكصد سال پربركت را پشت سر گذاشته بود. از زندگي سيد اسماعيل جرجاني آگاهي اندكي در دست است. ابن ابي اصيبعه رجالي و زندگينامه نگار معروف عرب كه بين سالهاي 995 هجري قمري تا 966 هجري قمري ميزيسته، در كتاب معروف خود عيون الانبا في طبقات الاطبا ( بيروت، 8691 ، ص 284) فقط چند سطر به شرح احوال او اختصاص داده است. ياقوت حموي در معجم البلدان راجع به سيد اسمعيل جرجاني چنين ميگويد: (( ابوابراهيم اسماعيل بن الحسن بن محمدبن احمد العلوي الحسيني اهل جرجان ، او كاملا به علم پزشكي آگاه بود و تاليفات ارزشمندي به عربي و فارسي داشت. به خوارزم سفر كرد و مدتي در آنجا اقامت نمود. او سپس به مرو رفت و در آنجا مقام كرد. او از افراد برجسته زمان خود بود و گفته شده است از ابوالقاسم قشيري استماع حديث كرده و از كتاب اربعين قشيري نقل حديث كرده و اجازه نقل حديث به ابي سعد سمعاني داد. و در سنه 135 در مرو درگذشته است)) . ( ياقوت حموي، معجم البلدان، دارالاحيا التراث العربي، بيروت، مجلد دوم، ص 221) . سيد اسماعيل جرجاني در نيمه دوم قرن پنجم و نيمه اول قرن ششم هجري قمري ميزيسته است، يعني تماما در دورهاي كه ايران شرقي زير سلطه سلسله نيرومند تازه به قدرت رسيده تركان سلجوقي بود. سيد اسماعيل جرجاني در حدود سال 534 هجري قمري در شهر گرگان يا جرجان در شمال شرقي ايران كنوني متولد شد. ويرانههاي آن شهر قديمي هنوز هم در سمت غربي شهر گنبد قابوس يافت ميشود. درست در همين سال بود كه طغرل، سردار سلجوقي، شهر گرگان را به تصرف درآورد. گرگان در آن هنگام منزلگاهي بر سر راه سپاهيان ترك بود كه ميان عراق و ايلنشينهايشان در شرق )ماوراالنهر( رفت و آمد ميكردند. در همان زمان، گرگان عرصه مجادلات عقيدتي نيز بود و پس از افتادن اين سرزمين به چنگ سلجوقيان، آرام آرام رو به افول نهاد، تا آن كه در عهد مغول كاملا خراب و از صفحه روزگار محو شد. وي از خانوادهاي از سادات حسيني بود كه از اصفهان به گرگان كوچيده بودند. گفتهاند كه خانوادهاش با بزرگان سلسله آل زيار روابط نزديك داشتهاند. اين اطلاع از خود ذخيره خوارزمشاهي بر ميآيد كه جرجاني به قم، به نزد فرزندان كوشياربن لبان رفت تا نسخههاي خطي كوشيار را كه نزد آنان بود، وارسي كند. اين كوشيار، منجم شاهان قديم گرگان بود و نيز مسلم است كه جرجاني به محافل ادبا و دانشمندان ديني رفت و آمد ميكرده است. جرجاني در اوايل جواني به نيشابور، كه مركز خراسان بود، رفت. نيشابور گذشته از آنكه منزلگاه طغرل سلجوقي و پايگاه او براي تاخت و تازهايش به غرب ايران بود، مركز عمده فرهنگي آن زمان به شمار ميرفت. جرجاني براي تحصيل علم و مخصوصا فراگرفتن حديث به نيشابور رفت كه در آن سالها محدث و عارف بزرگ زمان، ابوالقاسم قشيري (673 تا 564 ه . ق) در آن شهر، خلق و خواص را به فراخور حال ارشاد ميكرد. در مورد آموزش پزشكي، وي در مجالس درس ابن ابي صادق النيسابوري شركت ميكرد. جرجاني از طريق همين ابن ابي صادق با طب جالينوسي آشنايي يافت. ناگفته نگذاريم كه تعلق ابن ابي صادق به مكتب جالينوس بسيار ژرف و گسترده بوده است. احتمال دارد كه جرجاني در مجالس درس احمد فرخ هم شركت ميكرده است، زيرا كه در گفتار در باب چشم، اقوال او را نقل كرده است.
مسلم است كه جرجاني تحت تاثير عميق دين و عرفان اسلامي بود. شخصيت ديني و معرفتي سيد در سراسر مباحث مربوط به علم اعمال بدن آدمي ( فيزيولوژي ) ذخيره منعكس است. تاثير ايمان عميق به اراده و مشيت الهي هم در حد اعلاي آن در آثار جرجاني مشهود ميباشد. اشارات مكرر جرجاني به عنايت ايزدي و ستايش حق تعالي در سراسر كتاب ذخيره خوارزمشاهي به چشم ميخورد. اما درباره چگونگي زندگي عملي او تا زماني كه به خوارزم رفت اطلاع دقيقي در دسترس نمي باشد، جز اينكه به احتمال زياد كم سفرميكرده است. اين هم محتمل مينمايد كه جرجاني ناگزير بوده كه بخش اول عمر خود را ميان طبابت )پزشكي عملي و در محضر بزرگان دين و عرفان تقسيم كند. مسلم است كه در سال 405 ه . ق كه جرجاني خدمت خود را به قطبالدين محمد خوارزمشاه عرضه كرد، به اندازه كافي شهرت و تبحر داشته است. جرجاني پيش از اين كتابي تاليف كرده بود به نام كتاب ( في حفظ الصحه ) كه متاسفانه هيچ نسخهاي از آن برجاي نمانده است و حتي نميدانيم كه به فارسي بوده است يا به عربي. ( لوتس ريختر برنبورگ ) نوشته است كه عبدالحسين خان زنوزي تبريزي از نسخهاي از اين كتاب كه در سال 594 ه. ق نوشته شده بوده، خبر داده است. مجيز قمي هم از يك كتاب ديگر جرجاني به نام ( التحفه السعديه ) خبر داده است. افزون بر اين، امكان دارد كه جرجاني نه كتاب اول دايرالمعارف خود (ذخيره خوارزمشاهي) را پيش از رفتن به خوارزم تاليف كرده باشد. قطبالدين محمد كه كتاب به نام او تاليف شده است در آن هنگام برگمارده سنجر پسر ملكشاه سلجوقي بوده و به نام او بر خوارزم فرمان ميراند. جرجاني، از آن پس بقيه عمر خود را در خوارزم گذرانيد كه تقريبا منطبق با همان قلمرو خوارزمباستاني است. اين سرزمين در دو سوي رود پر آب آمودريا ( جيحون ) گسترده بوده است. بخش عمده آن را سرزميني ميان درياچه آرال و درياي مازندران تشكيل ميداد كه گرگان در جنوب شرقي آن جا داشت. خوارزم به بركت آبياري از آمودريا، سرزميني حاصلخيز و آبادان بود و هرچند كه كشت غله در آنجا مرسوم نبود ، اكنون هم نيست و محصول عمده تركمنستان كه عملا جايگزين خوارزم قديم است پنبه، صيفيجات و ميوه بخصوص انگور است.( در عوض هلو، انجير و سيب كه ميوههاي عمده خوارزم بودند و انگور به فراواني و در نهايت خوبي در آنجا عمل ميآمد. خربزههايش را درون يخ مينهادند و به بغداد ميبردند كه خوان خلفاي بغداد را رونق و زينت بخشد. همچنين درخت توت در آنجا فراوان بود كه سبب رونق پرورش كرم ابريشم ميشد. وانگهي از درياچه آرال و درياي مازندران انواع خوراكيهاي دريايي، مخصوصا انواع ماهي، به دست ميآمد كه سياحان قرون وسطي به تفصيل از آنها ياد كردهاند.
افزون بر اينها، خوارزم جايگاه مبادله ميان جهان اسلام و سرزمين اسلاو بود. باشگيرها يا باشقيرها، انواع پوست جانوران شكاري را در آنجا عرضه ميكردند و تركها، بردههايي را كه در تاخت و تازهايشان به اسارت گرفته بودند در آنجا در معرض فروش ميگذاشتند. در شهر گرگانج يا اورگنج )كه امروز بخش قديمي آن تحت نام كهنه اورگنج در غرب جيحون و در تركمنستان و بخش جديد آن در شرق جيحون و در ازبكستان واقع است.( كه پايتخت خوارزم بود، تركان، سفارشهاي بازرگانان ايراني و عرب را انجام ميدادند. چرا جرجاني به خوارزم رفت؟ براي اينكه هم از رفاه آن سرزمين آبادان برخوردار شود و هم از امنيت حاكم آنجا بهره گيرد، زيرا در آن روزگار آشفته، امنيت نعمتي گرانبها و ارجمند بود. جرجاني در مقدمه كتاب ذخيره خوارزمشاهي، آنجا كه كتاب را به نام حامي خويش كرده است، با صراحت به اين نكته اشاره كرده است: (( چون تقدير ايزد تعالي چنان بود كه جمعكننده اين كتاب بنده دعاگوي خداوند خوارزمشاه... قصد خوارزم كرد و بخدمت اين خداوند نيك بخت شد اندر سال پانصد و چهار از هجرت و خوش هوا و آب اين ولايت بديد و سيرت و سياست و عدل اين خداوند بشناخت و امني كي اندر ولايت هست از هيبت و سياست او مژه آن بيافت اينجا مقام اختيار كرد و اندر سايه عدل و دولت او بياسود و بنعمت و حشمت او مستظهر گشت و آثار نعمت او بر احوال خود بديد واجب دانست حق نعمت شناختن و شكر آن كزاردن و رسم خدمت بجاي آوردن و ثمره علمي كي مدتي از عمر خويش اندر آن گذرانيدست اندر ولايت اين خداوند نشر كردن بر اين نيت اين كتاب بنام اين خداوند جمع كرد و كتاب را ذخيره خوارزمشاهي نام كرد....)). (سعيدي سيرجاني، ذخيره خوارزمشاهي، سيد اسماعيل جرجاني، بنياد فرهنگ ايران) .
جرجاني هم پزشك دربار قطبالدين محمد بود و هم در راس داروخانه شهر جاي داشت. به قول ابنابي اصيبعه رياست داروخانه شهر، شغل پردرآمدي بود و هر ماه هزار دينار از خزانه شاهي به متصدي آن پرداخت ميشد. اين همه كار، مانع از آن نميشد كه جرجاني تاليف كتاب خود را ادامه دهد. خود او اين موضوع را در پايان كتاب، ضمن بند كوتاهي كه عذر نام نهاده، بيان كرده است (( اين عذر و دو عذر ديگر در برخي از نسخههاي خطي ذخيره خوارزمشاهي از جمله در نسخه كتابخانه بادليان به شماره 92 C و نسخه خطي مجموعه فريزر و در نسخه مورد استناد سيرجاني (برگ 446) در تبيين نسخه بدلها مضبوط است) . جرجاني گفته است كه اشتغال در داروخانه تمام وقت او را ميگرفته و مانع از آن شده است كه آخرين كتاب را بنويسد و آن جلد دهم ذخيره داروشناسي و داروسازي است، زيرا كه شمار اهالي كه براي معالجه نزد او ميآمدند بسيار بود. اين افراد سئوالهايي ميكردند و توقع داشتند كه پاسخهاي دقيق به آنها داده شود. اين كار، فرصت لازم و فراغت فكري مناسب براي او باقي نميگذاشت تا جملههاي مناسب را بيابد و تعريفهاي مطلوب را به دست آورد و آنها را به رشته تاليف بكشد. با وجود اينها، جرجاني دايرالمعارف خود را با كتاب مربوط به داروشناسي و داروسازي به پايان برد و از اين هم فراتر رفت. او در سال ( 605 ه . ق ) خلاصهاي از آن دايرالمعارف فراهم كرد و به اتسز، پسر سلطان خوارزم، كه خود طبيب مخصوصش شده بود، تقديم كرد. علاالدين اتسز كه در ( 294 ه . ق ) متولد شده بود، در آن هنگام در حدود 41 سال داشت و به اسب سواري ميپرداخت. او آماده ميشد كه سپهسالار لشكر و در عين حال وارث تاج و تخت گردد. دقيقا به همين دليل است كه كتاب خفي علائي(( يعني همان خلاصه ذخيره خوارزمشاهي )) به سواركاري جنگجو ارمغان شده است. اين كتاب در دو جلد است براي آنكه اتسز بتواند هركدام را در يكي از دو چكمه( خفي هاي خود جاي دهد ) . جرجاني يك كتاب جدلي فلسفه هم نوشته است به نام كتاب "الردعلي الفلاسفه " كه تاريخ تاليف آن در دسترس نمي باشـد . كتاب ديگر او كـتاب " اليوم والليله " نام دارد كه به قاضي ابوسعيد اشعري تقديم شده است. اين دو كتاب را ظهيرالدين بيهقي نام برده، اما هيچ نسخهاي از آن شناخته نشده است. به احتمال زياد جرجاني رسالههايي در منطق ارسطويي نگاشته است: يكي درباره قياس( في القياس ) و ديگري درباره آناليز ( في التحليل ) كه ريختر برنبورگ نشاني نسخههاي اين دو كتاب را كه مكتوب به سال 766 هستند، در كتابخانه اسكوريال ميدهد. بيهقي از دو كتاب ديگر جرجاني نيز نام ميبرد كه نسخهاي از آن شناخته نشده است: يكي وصيت نامه و ديگري رساله متنبهه ( رساله بيداركننده ) كه كوتاه است و بيهقي بخشي از آن را نقل كرده است و آن گفتاري است درباب دل بريدن از اين دنيا و بيعلاقگي به لذايذ آن . اما درباره نوشتههاي ديگر جرجاني، مثل زبد الطب كه دو روايت فارسي و عربي آن در يك نسخه خطي مورخ 1611 هجري قمري در كتابخانه ملي پاريس يافت ميشود، و كتاب يادگار كه ظاهرا خلاصهاي از خفي علائي با افزوده هايي در زمينه درمان ( كه نسخههايي از آن در دست است ) و كتاب ديگر او طب الملوكي است كه بنا به گزارش بيهقي مانند يادگار در خوارزم نگاشته شده، اما هيچ نسخهاي از آن باقي نمانده است. در مقابل ميتوان تاريخ تاليف الاغراض الطبيعه و مباحث العلائيه را تعيين كرد كه به خواهش مجدالدين ابو محمد صاحب ابن محمد البخاري، وزير اتسز خوارزمشاه، تاليف شده است. به اين ترتيب الاغراض الطبيه به سفارش وزير، پس از آن تاليف شده است كه اتسز به جاي پدر خود نشسته بوده است، يعني بعد از سال 225 هجري قمري، اين وزير به احتمال، همان امام الصاحب ابن محمد بخاري است كه بيهقي از او ياد كرده است. نسخهاي از اين كتاب در كتابخانه مركزي دانشگاه تهران وجود دارد . آخرين كتابي كه جرجاني تاليف كرده بود ترجمه عربي ذخيره خوارزمشاهي است كه به تصريح خود جرجاني در مقدمه آن ترجمه، سالهاي آخر عمر را صرف آن كرده است . جرجاني يك سال در مرو پايتخت سنجر ماندگار شد و فقط پس از بازگشت اتسز از مرو به بلخ بود كه ميان اتسز و سنجر اختلاف پديد آمد. براثر آن اختلاف، در محرم 335 جنگي ميان آن دو درگرفت. درست نميدانيم جرجاني چرا و در چه شرايطي به مرو رفت. ولي مسلم است كه در دربار سنجر مورد استقبال قرار گرفت، مقرري برايش تعيين شد و به آموزش پزشكي ادامه داد. احتمالا در همين مرو بوده است كه ابوسعد سمعاني جوان (605 تا 365 ه . ق ) نزد جرجاني حديث آموخت.
مرو در آن روزگار، بنا بر قول ياقوت حموي، شهري بود صاحب ده كتابخانه و اين امر ممكن است دليلي ديگر براي جذب جرجاني به اين شهر بوده باشد، عليالخصوص كه خانواده سمعاني داراي دو كتابخانه بزرگ در مرو بود. عزيمت جرجاني از خوارزم موجب پديد آمدن خلائي شد كه اتسز براي پركردن آن با دشواري روبرو بود. محتواي دو نامه كه رشيدالدين وطواط شاعر و دبير خوارزمشاه نوشته در دست است. اين نامهها كه در ))رسائل وطواط (( ضبط شده، خطاب به دو پزشك بزرگ بيمارستان عضدي بغداد، ابوالبركات بغدادي و ابن ترمذ است. از اين دو پزشك خواسته شده كه يكي از شاگردان خود را به خوارزم بفرستند. اين دو پزشك در سال 165 قمري و يا اندكي بعد از آن درگذشتند.
مورخان در تاريخ فوت جرجاني در مرو، سالهاي متفاوتي را ضبط كردهاند. در اين ميان سال 531 بيش از همه تكرار شده است. وقتي كه ظهير الدين بيهقي در سرخس ( نزديكي محل سرخس كنوني ايران در جنوب مرو و شمال مشهد ) به ديدار جرجاني نايل آمد، او را بسي كهنسال يافت و در نوشته خود چنين آورده است: (( من او را در سال 531 در سرخس ديدم، روزهاي آخر عمر را ميگذراند)) . شخصيت جرجاني از وراي آثارش مشهود است. مردي دقيق، در حد وسواس، خوشخو، خوش برخورد، موشكاف و اهل ميانه روي و عارف بود. بيهقي او را " مردي جدي، يار و همراه و سخاوتمند " وصف كرده است. در واقع مردي بود كه در جامعه و با جامعه خود ميزيست و به هيچ روي محصور در مطالعات و تاليفات خود نبود. ابنابياصيبعه او را " پزشكي بزرگ كه داراي شايستگي بسيار و علم فراوان بود " معرفي كرده است. او پزشك دربار بود و در اين مقام، افزون بر درمان معمولي رايج در آن عصر، رايزن دربار در رشتههاي مختلف نيز بود و به هرگونه پرسش سلطان درباره علوم طبيعي پاسخ ميگفت. او همچنين پزشك نظامي نيز بود و اين از فصلهايي از كتابش كه به زخمهاي سواركاران و آسيبهاي پوست و زخمهاي ناشي از جنگ اختصاص داده است، معلوم ميشود. نكته جالب اين است كه تنها موردي كه در اغراض الطبيه به چشم پزشكي اشاره دارد، مربوط به زخم پيكان در چشم است. او همچنين پزشك مردم بود و به احوال و شرايط زندگي مردم توجه داشت و به شيوههاي نادرست غذايي آنان خرده ميگرفت و توصيههايي ميكرد.
مذهب جرجاني:جرجاني مردي متدين و يكي از حلقههاي زنجير نقل احاديث و عارفي دل سوخته بود. قرائن و دلايل قوي بر تشيع سيد وجود دارد و حشر و نشر وي با بزرگان علماي اسلام اعم از سني و شيعه نشانه سعه صدر و جامعنگري اوست كه هر كجا كسي را مييافت كه ميتوانست از او بهره علمي و معرفتي ببرد درنگ نميكرد و بيشترين استفاده معرفتي را از شيخ ابوالقاسم عبدالكريم قشيري مينمود. قشيري و شيخ ابوسعيد ابوالخير از پيشگامان عرفان بودند كه در خراسان و ماوراالنهر بساط ارشاد گسترده بودند و هركسي با هر مذهبي كه شوقي در دل و شوري در سر داشت از محضر آنها استفاده ميكرد.
اهميت جرجاني در پزشكي ايران
اهميت جرجاني در طب از دو جهت است. جهت اول اينكه، پس از ابنسينا اولين طبيبي است كه كليه فصول پزشكي را مورد بحث و گفتگو قرار داد و بر دانش گذشتگان افزوده است. جهت دوم اينكه بخش اعظم كتابهاي خود را به زبان فارسي تاليف كرده كه تا آن زمان كسي به اين وسعت به تدوين متون پزشكي به زبان فارسي اقدام نكرده بود و كتابهاي وي بخصوص ذخيره متني اساسي و ماندني در علوم پزشكي و ماخذي براي اصطلاحات اين رشته و حوزههاي مربوط ميباشد.
كتاب ذخيره خوارزمشاهي از زمان تاليف به بعد همواره جزو اركان كتب طبي شمرده ميشده است و بنا به قولي ، هر كه ميخواست در پزشكي ماهر شود ميبايست يكي از كتابهاي سته عشر جالينوس، حاوي محمد بن زكرياي رازي، قانون ابن سينا، كتاب المائه ابوسهل مسيحي و ذخيره خوارزمشاهي سيد اسمعيل جرجاني را به دقت مطالعه كرده باشد. بر اثر اهميتي كه ذخيره در عالم پزشكي پيدا كرده ترجمهيي از آن به عبري و سپس ترجمهاي به تركي توسط ابوالفضل محمد بن ادريس الدفتري متوفي به سال 289 هجري قمري صورت گرفت . (دكتر ذبيح الله صفا، تاريخ ادبيات در ايران، ج 2، صص 449 ـ 649).
فهرست منابع
1 ـ جرجاني، سيداسماعيل; ذخيره خوارزمشاهي، به اهتمام سعيدي سيرجاني، بنياد فرهنگ ايران، 5531
2 ـ جرجاني، سيداسماعيل; الاغراض الطبيه في مباحث العلائيه; بنياد فرهنگ ايران
3 ـ جرجاني، سيداسماعيل; خفي علايي; به تصحيح دكتر محمود نجمآبادي ـ دكتر علياكبر ولايتي
4ـ انصاري شيرازي، عليبن حسين; اختيارات بديعي، تصحيح و تحشيه دكتر محمدتقي مير، تهران 1731
5 ـ زرگري، علي; گياهان دارويي ايران، دانشگاه تهران، 1731
6 ـ نجم آبادي، محمود; تاريخ طب در ايران بعد از اسلام، دانشگاه تهران
7 ـ الگود، سيريل; تاريخ پزشكي ايران، ترجمه محسن جاويدان; اقبال
نويسنده: مجید - خلیلی