جام جم آنلاين: نياز به يادگيري به طور طبيعي در نهاد بشر وجود دارد. انسان از اوايل دوران كودكي اين نياز را در خود احساس ميكند و ميخواهد به اسرار دنياي اطراف خود پي ببرد تا در اين روند از كيفيت وجود خود آگاه شود.
او ياد ميگيرد كه بايد حركت كند،راه برود، گوش بدهد، بينديشد، سخن بگويد، بخواند و بنويسد.
اين يادگيري ممكن است بدون مشكل حاصل شود، اما برخي عوامل، سبب يادگيري يا اختلال در يادگيري ميشود.
تجربههاي متخصصان باليني نشان ميدهد همكاري نكردن والدين و اولياي مدرسه يكي از مهمترين مشكلات در درمان اين كودكان است كه به طور جبرانناپذيري بر راهكارهاي درماني تاثير نامناسب ميگذارد.
معمولا علت اين عدم همكاري، نداشتن اطلاعات لازم درباه اختلال و نگرش نامناسب نسبت به كودكان مبتلاست.
سال 1963 ساموئل كرك، براي كودكاني كه به عنوان آسيبديده خفيف، كندآموز، نارساخوان يا ناتوان از نظر ادراكي، نامگذاري ميشدند، اصطلاح كلي «ناتواني يادگيري» را پيشنهاد كرد زيرا هر يك از آن عناوين در توصيف دقيق و درست مشكل آنها با محدوديتهايي همراه بودند.
البته در نهايت سال 1994 اصطلاح اختلالات يادگيري براي بيان مشكل اين كودكان پذيرفته و ارائه شد بنابراين طبقهبندي اختلالات يادگيري به نقايصي در كودك يا نوجوان در زمينه كسب مهارتهاي مورد انتظار خواندن، نوشتن، تكلم، گوش دادن، استدلال يا رضايت اطلاق ميشود و كودك مبتلا، از اين لحاظ نسبت به كودكان هم سن و داراي ظرفيت هوشي مشابه، در سطح پايينتري قرار دارد.
اين اختلال ذاتي است و درون خود فرد وجود دارد و ممكن است با ساير معلوليتها مانند آموزش ناكافي يا نامناسب، تفاوتهاي فرهنگي و... همراه باشد ولي نميتواند در نتيجه اين عوامل يا شرايط باشد.
كودكان داراي اختلالات يادگيري معمولا در تمام جنبههاي زندگي، ظاهري عادي دارند ولي پيشرفت تحصيلي آنها يك يا دو پايه تحصيلي عقبتر از ساير كودكان است.
با اين همه ممكن است كودكان مبتلا به اختلال يادگيري در تمام دروس ضعيف نباشند. به طور مثال ممكن است در خواندن مشكل داشته باشند ولي در درس رياضي مشكلي نداشته باشند. اين كودكان با تلاش زياد، توجه بيشتر يا انگيزه بالا خود به خودي بهبود نمييابند و براي يادگيري نياز به كمك دارند.
اختلالات يادگيري در پسران بيشتر است؟
تعيين دقيق ميزان شيوع اختلالات يادگيري دشوار است و يكي از دلايل آن، فقدان تعريفي دقيق و يكسان درباره كودكان مبتلا به اختلال يادگيري است.
در ضمن هر چه ملاك شناسايي اين كودكان دقيقتر باشد، تعداد كودكاني كه به عنوان كودكان داراي اختلال يادگيري شناخته ميشوند، محدودتر خواهد بود.
نكته ديگر آن كه شيوع اين اختلال در سنين مختلف، متفاوت است. اوج شيوع اين اختلال در محدوده سني 8 تا 11 سال است زيرا ناتواني يادگيري كودك در اين محدوده سني كشف ميشود و معلمان كودك را براي درمان به متخصصان مربوط ارجاع ميدهند.
اكثر محققان نسبت پسران با ناتواني يادگيري را بيشتر از دختران و گاهي دو تا چهار برابر گزارش كردهاند.
دلايل اين تفاوت بخوبي مشخص نيست، ولي بنابر برخي اظهارنظرها در مورد شواهد رفتاري مبتني برجنس، احتمالا دختران مبتلا به اختلال يادگيري، كمتر از پسران شناسايي ميشوند.
به طور مثال پسرها پرخاشگري بدني و مشكلات رفتاري بيشتري را نشان ميدهند و بيشتر در پي كسب رضايت همكلاسيهايشان هستند، اما دختران بيشتر سعي ميكنند رضايت و توجه معلم را به خود جلب كنند و حتي با وجود آسيبهاي متوسط اغلب گوشهگيرند و به همين دليل در اغلب موارد، تنها دختراني كه آسيب جدي و شديد دارند، شناسايي و براي ارزيابي ارجاع داده ميشوند، اما پسران كه اغلب با وجود آسيبهاي خفيف، برونگرا هستند، سريعتر شناسايي ميشوند. به طور كلي اختلالات يادگيري مجموعهاي از رفتارهاي پيچيده را تحت تاثير قرار ميدهد، در نتيجه طبقهبندي رسمي آنها بسيار دشوار است.
به همين دليل در منابع پژوهشي مختلف، طبقهبنديهاي متفاوتي ذكر شده است.
بر اساس طبقهبندي رايج، اختلالات يادگيري به چهار دسته اختلال خواندن، اختلال نوشتاري، اختلال رياضي و اختلال يادگيري كه به گونهاي ديگر مشخص نشده است تقسيم ميشود.
اختلال در خواندن يا نارساخواني
معمولا كودكان در نخستين تجربه سوادآموزي خود، آموختن را با استفاده مستقيم از كتابها آغاز ميكنند.
بسياري از آنها قادرند تكاليف اوليه خواندن را آنقدر خوب انجام دهند كه بدون آموزش يا با اندكي آموزش، به كتابها دست يابند و اطلاعات اوليه را به دست آورند و سرعت خواندن و سپس نوشتن خود را افزايش دهند.
در حالي كه دانشآموزان نارساخوان اين توانايي را ندارند. اختلال خواندن نسبت به اختلالات ديكته و رياضيات شايعتر است و حدود 85 تا90 درصد دانشآموزان با ناتواني يادگيري، درخواندن مشكل دارند.
در مواردي ممكن است هر دو يا سه نوع اختلال به طور مختلط مشاهده شود. برخي كودكان داراي اختلال خواندن، با استعداد و خيلي فعال هستند و استعدادهاي غيرعادي در هنر، ورزش، معماري، گرافيك، موزيك يا مهندسي دارند و به طور كلي در فعاليتهايي كه نياز به هماهنگي بينايي ـ فضايي دارند، بهتر عمل ميكنند.
گفته ميشود اختلال خواندن معمولا در 8 سالگي يعني كلاس دوم ابتدايي تشخيص داده ميشود. ممكن است چند مورد يا همه موارد زير در كودك مبتلا به اختلال خواندن ديده شود:
1 ـ ممكن است در تشخيص صداهاي حروف اشكال داشته باشد.
2 ـ ممكن است حروف را به تنهايي و به طور جداگانه تشخيص دهد ولي در داخل كلمه قادر به شناسايي و خواندن آن نباشد.
3 ـ كلمات يا حروف را جابه جا بخواند. مثل خواندن «عسك» به جاي «عكس».
4 ـ برخي صداهاي كلمات را حذف ميكند. مثلا «ديدند» را «ديدن» ميخواند.
5 ـ يك صدا را به جاي صداي ديگر جايگزين ميكند. مثلا كلمه «فرشته» را «فرسته» ميخواند.
6 ـ كلمات يا حروف را معكوس بخواند. مثل «رود» به جاي «دور».
7 ـ از روي حدس و گمان كلمه را طوري بخوانند كه فقط ابتداي كلمه خوانده شده صحيح باشد مثل «سيب» به جاي «سبد».
8 ـ در حين خواندن، خطي را كه در حال خواندن آن بوده را گم كند يا قسمتي از يك خط را جا بيندازد.
9 ـ حين خواندن، كلماتي را به متن اضافه كند كه در برخي موارد باعث تغيير در معنا شود.
10 ـ برخي صداها را به كلمه اضافه كند، به طور مثال «برد» را «بردند» بخواند.
11 ـ گاهي برخي كلمات را حذف ميكند. مثلا در جمله «خواهرم به مدرسه رفت» كلمه «به» را نخواند.
12 ـ گاهي بين كلمات، يك حرف ربط اضافه ميكند. به طور مثال جمله «مادر در باران آمد» را «مادر در باران در آمد» ميخواند.
13 ـ بسيار آهسته و زير لبي بخواند.
14 ـ با سرعت يا بسيار كند بخواند و معمولا نشانههايي مثل نقطه، ويرگول و امثال آن را رعايت نكند.
15 ـ معناي كلمه يا جمله يا عبارتي را كه ميخواند، نفهمد.
اختلال در نوشتن به چه معناست؟
آيا تا به حال از خود پرسيدهايد كه چرا برخي كودكان فقط در تكاليف مدرسه مشكل دارند؟ چرا دستخط برخي كودكان خوب نيست؟ آيا متوجه شدهايد كه برخي از آنها تنها در كپي كردن از روي تخته سياه يا كتاب مشكل دارند؟ يا در برخي موارد در بخش كردن و نوشتن كلمات مشكل دارند؟ آيا به اين موضوع فكر كردهايد كه چرا با اين كه بارها به آنها گوشزد شده است كه خوب گوش كنند، باز هم اشتباه مينويسند؟ شايد درباره كودك خود يا ساير كودكان اين پرسشها ذهن شما را نيز به خود مشغول كرده باشد.
شايد پاسخ اين سوال، اختلال آن كودك در بيان نوشتاري يا نارسانويسي باشد. نوشتن، فرآيندي پيچيده است و به مهارتهاي مختلفي بستگي دارد و مستلزم درك صحيحي از الگوهاي نمادين نوشتاري است.
در اختلال بيان نوشتاري، با توجه به سن، ظرفيت هوشي و آموزشي شخص، مهارتهاي نگارشي بسيار پايينتر از حد مورد انتظار است و كودك در نوشتن به طور مستمر عملكرد ضعيفي دارد.
با بالارفتن سن كودك و رفتن به كلاسهاي بالاتر، جملات شفاهي و كتبي اين كودكان به طور قابل ملاحظهاي، ابتدايي و پايينتر از سطح مورد انتظار است و به طور مشخصي از ساير كودكان عقبتر ميمانند.
ممكن است چند مورد از موارد زير در كودك مبتلا به اختلال نوشتن ديده شود:
1 ـ حروف را جابهجا بنويسد.
2 ـ وسط كلمه را حذف كند ولي اول و آخر آن را درست بنويسد. مثلا «برويد» را «بريد» بنويسد.
3 ـ گاهي حروف يا كلمات را وارونه يا برعكس مينويسد. مثلا «نمك» را «كمن» بنويسد.
4 ـ دومين حرف خوشههاي همخواني را حذف كند. به طور مثال كلمه «اسب» را «اس» بنويسد.
5 ـ نقطه، سركش يا تشديدها را حذف كند.
6 ـ از كلمات مترادف به جاي يكديگر استفاده كند. مثلا به جاي كلمه «قشنگ»، واژه «زيبا» بنويسد.
7 ـ واكهها (حروف صدادار) را حذف كند. به طور مثال «صابون» را «صبن» بنويسد.
8 ـ حدسهاي اشتباه و بيربط بزند، به طوري كه رابطهاي بين صداها و حروف مربوطه و نوشته كودك وجود نداشته باشد. مثلا «آبان» را «بيلد» بنويسد.
نكته حائزاهميت اين است كه كودك نارسانويس در بيشتر موارد، بسيار بد خط مينويسد. به طوري كه به آساني نميتوان نوشتههاي او را خواند و ممكن است.
در شكلدهي حروف ضعف داشته باشد. حروف را كج بنويسد يا حروف را خيلي ريز، خيلي درشت يا ناهماهنگ بنويسد.
اختلال در رياضي چيست؟
زهرا 11 ساله و كلاس پنجم دبستان است. به علت اختلال در توجه و تمركز، دارو مصرف ميكند. او براي ارزيابي اختلال يادگيري ارجاع داده شد.
بار اولي كه او را ملاقات كردم، نگران و مضطرب به نظر ميرسيد و با صداي خيلي آرام به سوالاتم پاسخ ميداد.
او مشكل بينايي يا شنوايي نداشت و نمره هوشي وي 90 بود.
مادر زهرا از نمرههاي رياضي او ناراضي بود و اظهار ميكرد كه طي اين چند سال دوره ابتدايي تحصيلي براي آموزش رياضي به وي، از معلم خصوصي كمك گرفته است. ولي با اين حال در محاسبات رياضي مشكلات زيادي دارد.
در ارزيابي مشخص شد كه زهرا معني نمادهاي رياضي را ميداند، ولي از آنها صحيح و بجا استفاده نميكند. به طور مثال در حل كردن مساله، چند بار مساله را بلند ميخواند و زير لب چيزهايي ميگويد و با انگشتش ميشمرد ولي باز هم اشتباه مينويسد و جمع يا تفريق را به جاي هم به اشتباه استفاده ميكند.
در جمع و تفريق اعداد سه رقمي مشكل دارد. ضرب و تقسيم را تا مرحله اول حل ميكند و بعد نيمهرها ميكند ونمي تواند به جواب برسد.
براساس اظهارات والدينش، زهرا در روزهايي كه درس رياضي دارد، به هر بهانهاي مثل دل درد يا سردرد ميخواهد در منزل بماند.
اين كودك تنها در مهارتهاي رياضي مشكل دارد و در خواندن و بيان نوشتاري عملكرد خوبي دارد، بنابراين ميتوان او را به عنوان فردي مبتلا به اختلال در رياضي قلمداد كرد.
در اين نمونه، مهارتهاي رياضي كودك يا نوجواني كه اختلال رياضي دارد، براساس سن تقويمي، هوش و آموزش او به طور قابل ملاحظهاي زير سطح مورد انتظار است.
اين ناتواني هنگامي اختلال محسوب ميشود كه مانع پيشرفت تحصيلي يا فعاليتهاي روزمره زندگي كودك بشود.
اختلال رياضي در مقايسه با اختلال خواندن اغلب كمتر مورد توجه قرار ميگيرد، به همين دليل بسياري از دانشآموزان كه در رياضي مشكل دارند، شناسايي نميشوند.
كودكان داراي اختلالات يادگيري، معمولا در تمام جنبههاي زندگي، ظاهري عادي دارند ولي پيشرفت تحصيلي آنها يك يا دو پايه تحصيلي عقبتر از ساير كودكان استبنا بر تحقيقات پژوهشگران، اختلالات رياضي به تنهايي در يك درصد كوكان سنين مدرسه بروز ميكند و ممكن است در دختران شايعتر از پسران باشد.
اصطلاحاتي كه براي اين اختلال به كار ميرود، شامل: سندرم محاسبه پرسشي، اختلال مادرزادي در محاسبه، اختلال محاسبه مربوط به رشد، ناتواني در محاسبه و سندرم گرستمن است.
به طور كلي در اختلال رياضي، ممكن است دانشآموز در يك يا چند گروه از 4 مهارت زير نقص داشته باشد:
مهارتهاي زباني: ممكن است در فهميدن و نام بردن اصطلاحات رياضي، فهميدن و نام بردن اعمال و مفاهيم رياضي و تبديل جنبههاي نوشتاري به نمادهاي رياضي مشكل داشته باشد. مثلا ممكن است مفاهيم چپ و راست، بزرگ و كوچك، جمع و تفريق را نداند.
مهارتهاي ادراكي: ممكن است در شناسايي و درك نمادها و مرتب كردن مجموعه اعداد مشكل داشته باشند. مثلا نماد +، ـ را نشناسد.
مهارتهاي رياضي: ممكن است در رعايت توالي عمليات رياضي، شمارش و يادگيري جدول ضرب و انجام محاسبههاي رياضي دچار مشكل باشد.
مهارتهاي مربوط به توجه: ممكن است در مهارتهاي كپيكردن صحيح اشكال و مشاهده درست نمادهاي عملياتي دچار مشكل باشد.
عواملي كه باعث بروز اختلال يادگيري ميشوند
در بيشتر موارد، علت اختلال يادگيري نامشخص است. بسياري ازمردم گمان ميكنند ناتواني در يادگيري نتيجه آموزش نامناسب، دور بودن از محيط مدرسه به علت بيماري، اختلالات حسي مانند مشكلات بينايي يا شنيداري است. در حالي كه اين باورها اشتباه است.
عوامل ژنتيك: برخي دانشمندان معتقدند وراثت در بروز برخي اختلالات يادگيري نقش دارد. احتمال وقوع اختلالات يادگيري در دوقلوهاي همسان بيشتر از ناهمسان است.
همچنين خطر ابتلا به ناتوانيهاي يادگيري در ميان كودكاني بيشتر است كه والدين آنها اختلال يادگيري دارند. نقش عوامل ژنتيك در اختلال خواندن، بيش از ساير انواع اختلالات يادگيري ثابت شده است.
عوامل بيوشيميايي: استفاده از داروهايي مانند ريتالين يا دكسدرين سبب افزايش ميزان يادگيري ميشود، بنابراين احتمال همراهي مشكلات توجه و تمركز با اين اختلال وجود دارد كه خود ميتواند ناشي از كمبود يا نابساماني عوامل بيو شيميايي باشد.
آسيبهاي مغزي: اگر در دوران جنيني و اوايل شيرخوارگي آسيبي به مغز برسد، ميتواند در فرآيند يادگيري تاثير بگذارد كه ميزان تاثير آن به عوامل متعددي مانند علت، مكان، زمان و ميزان آسيب و سطح تحول رشد فرد هنگام ضايعه بستگي دارد. سيگار كشيدن و مصرف الكل توسط مادر در دوران بارداري، احتمال بروز اين اختلال را افزايش ميدهد. تا به حال هيچ مطالعهاي، ارتباط نگراني و اضطراب مادر در دوران بارداري را با اختلال يادگيري اثبات نكرده است، مگر اينكه نگراني و اضطراب باعث بروز عوارض در زايمان شده باشد.
عوامل عصبشناختي: دادههاي به دست آمده از امآرآي و پيايتي افراد مبتلا به اختلال يادگيري، بيانگر وجود رابطه بين ساختار عصبي و انواع اختلالات يادگيري هستند، ولي نتيجهگيري كلي گوياي اين واقعيت است كه مدارك روشني پيرامون علل عصبشناختي همه كودكان با اختلال يادگيري وجود ندارد.
عوامل محيطي: عوامل محيطي همچون روابط خانوادگي بيثبات، آموزش ناكافي، كمبود يا اشكال در تعامل ميان كودك و محيط، تحريك زباني نامناسب آموزشي، در بروز و تدوام اختلال يادگيري نقش دارد. در واقع اين عوامل ميتواند روي روند تكاملي مغز تاثير بگذارد و به عنوان يك عامل مستعدكننده باعث بروز اين اختلال شود، بويژه در افرادي كه آسيبپذيري بيولوژيكي دارند.
مشكلات زباني در كودك مبتلا به اختلال يادگيري
كودك داراي اختلال يادگيري ممكن است يك يا چند مورد از ويژگيهاي زير را داشته باشد:
در صحبت كردن تاخير داشته باشد، معناي دقيق كلمات را درك نكند، در فهميدن حروف اضافه، مكان و فضا مشكل داشته باشد مثلا مفهوم زير و كنار و... را نداند، در فهميدن صفاتي مثل بزرگتر، ناهموار، سريع و... مشكل داشته باشد، در پيروي از دستورات شفاهي مشكل داشته باشد، مفهوم ضربالمثل، كنايه يا شوخيها را درك نكند، در بيان كردن افكار و اطلاعاتش مشكل داشته باشد، در پاسخ به پرسشهاي ديگران ناتوان باشد و در تعريف كردن وقايع يا داستان مشكل
داشته باشد.
اكثر كودكان تا 7-8 سالگي به توانايي توليد صحيح صداهاي گفتاري دست مييابند. هر زبان داراي تعدادي از صداهاي گفتار است كه با استفاده از آنها واحدهاي بزرگتر مثل هجا، كلمه، عبارت و جمله ساخته ميشود. صداهاي گفتار در هر زبان ضرورتا با حروف الفباي آن زبان تطابق كامل ندارد.
اين صداها كه در تقابلهاي آوايي موجب تمايز معنايي ميشود، واج ناميده ميشود. واج ويژگي ذهني صداهاي گفتار است و كوچكترين واحد زباني است كه تمايز معنايي ايجاد ميكند. اين ويژگي بر جنبه آوايي و شنيداري متمركز است و مستقل از شكل نوشتاري مورد مطالعه قرار ميگيرد.
اغلب واج و صداي گفتار معادل يكديگر فرض ميشوند. مهارتهاي واجي، پيشنياز فراگيري خواندن و نوشتن است، زيرا علاوه بر آن كه در خواندن و نوشتن واجها و قواعد واجي به كار ميرود، مواردي اضافه بر آن نيز مورد استفاده قرار ميگيرد بنابراين در خواندن و نوشتن رمزگذاريها و قواعد جديدي اضافه بر نظام شفاهي فراگرفته ميشود.
اين ويژگيها اختلالات خواندن و نوشتن را از ماهيت پيچيده برخوردار ميكند كه ابعاد مختلف زباني، شناختي، حسي، حركتي و ادراكي در آن نقش دارند.
فراموشي از نوع كودكانه
در اكثر مواقع، شكايت اصلي والدين اين است كه چرا كودكشان هر چيزي را كه ياد ميگيرد، بسرعت فراموش ميكند و همواره با اين سوال مواجهند كه با اينكه كودكشان هوش طبيعي دارد، چرا فراموشكار است؟
در پاسخ به اين سوال بايد گفت مشكل اساسي اين كودكان، نقص در حافظه كوتاهمدت است. به طور طبيعي ثبت اطلاعات در حافظه انجام ميشود و حافظه شامل حافظه كوتاه و بلندمدت است.
حافظه كوتاهمدت وسيله ذخيرهسازي موقت است و اطلاعات محدودي (6 تا 8 واحد) را براي مدت زمان كمي (معمولا حداكثر 30 ثانيه) ذخيره ميكند؛ در حالي كه حافظه بلندمدت انبار دائمي حافظه است و انتقال اطلاعات از حافظه كوتاهمدت به حافظه بلندمدت باعث يادگيري و حفظ اطلاعات براي مدت طولاني ميشود.
معمولا حافظه بلندمدت در اين كودكان حتي براي نگهداري جزئيات مناسب است. مثلا در به خاطرآوردن حوادثي كه در زندگي شان رخ ميدهد (جشن تولد، مسافرت و...) مشكلي ندارند، اما حافظه كوتاهمدت ضعيفي دارند، به طور مثال، شكل صدايي را كه بتازگي ياد گرفتهاند، به خاطر نميآورند.
آنها ممكن است هم در حافظه شنيداري و هم در حافظه بينايي مشكل داشته باشند.
پژوهشگران به اين نتيجه رسيدند كه اين كودكان نسبت به همسالان خود براي به خاطر سپردن اطلاعات از راهبردهاي مفيدي چون يادداشتبرداري، تكرار و تمرين بسيار كمتر استفاده ميكنند.
رابطه اختلال يادگيري و هوش
هوش يكي از متغيرهاي مهم در تعريف اختلال يادگيري است كه به عنوان استعداد عمومي، تمام فعاليتهاي ذهني را شامل ميشود.
اين نيروي ذهني موجب ميشود انسان بتواند مسائل موجود در زندگي را حل كند و در تطابقيابي با محيط اطراف توانا باشد.
ميزان هوش (آيكيو) يك كودك از طريق آزمونهاي هوشي سنجيده ميشود.
كودكاني كه به اختلال يادگيري مبتلا هستند، از نظر هوشي مشكلي ندارند.
به عبارت ديگر آنها عقبمانده ذهني نيستند، ولي ممكن است برخي كودكان كه از نظر هوشي در گروه افراد مرزي قرار ميگيرند، اختلال يادگيري هم داشته باشند كه در اين صورت، تشخيص آن دشوارتر و پيچيدهتر خواهد بود.
بسياري از معلمان اظهار ميكنند دانشآموز به درس توجه نميكند، از پنجره به بيرون نگاه ميكند، مدام با وسايل خود بازي ميكند يا با بچهها صحبت ميكند. همه اين رفتارها ممكن است در نتيجه نقص در توجه باشد.
در محيط پيرامون ما،بيش از هزاران محرك (ديداري، شنيداري، بويايي و لمسي) وجود دارد كه ما تنها به طور انتخابي به تعداد كمي از آنها توجه ميكنيم.
محركاتي مانند آنچه ميبينيم يا ميشنويم از طريق مسير عصبي بينايي يا شنيداري وارد مغز ميشود، ثبت و ضبط ميشود و سپس تجزيه و تحليل ميشود و در نتيجه به آن محرك پاسخ داده ميشود بنابراين اگر فردي در مهارت اوليه يادگيري يا توجه انتخابي ناتوان باشد و نتواند خود را روي يك فعاليت يا تكليفي متمركز كند، نميتواند آن تكليف را ياد گيرد.
مانند كودكي كه در كلاس درس در مقابل بسياري از محركات مانند سروصدا و نور و... دچار حواسپرتي ميشود. اغلب اين كودكان با اين كه توانايي انجام تكاليف را دارند، نميتوانند آن را به پايان برسانند.
در اين ميان، مهارت سازماندهي يكي از فرآيندهاي ديگر شناخت است كه فرد به كمك آن ميتواند بخشهاي چندگانه را به يك مفهوم كلي يا يك مفهوم كلي را به بخشهاي تشكيلدهنده آن تبديل كند.
سازماندهي در كسب اطلاعات جديد، يادآوري، حل مشكلات و تفكر منطقي نقش مهمي را بازي ميكند. كودكان با اختلال يادگيري، معمولا در سازماندهي كارهايشان مشكل دارند.
به طور مثال ممكن است آنها فراموش كنند كه تكاليف منزلشان را انجام دهند، معمولا ميز تحريرشان بهم ريخته است، ممكن است دفترشان را گم كنند، گاهي تكاليف را انجام ميدهند ولي اغلب آن را تمام نميكنند، هر چيزي را روي ميز يا اتاقشان در جاي مناسب خود قرار نميدهند.
در كارها، اولويتبندي ندارند و نميتوانند براساس درجه اهميت به هر كاري وقتي را اختصاص دهند و هريك را به پايان برسانند.
الهه اكبري
استاد دانشگاه علوم پزشکي تهران