جام جم آنلاين: مي گويد: دروغ مصلحتي است. ميگويد: دروغ مصلحتي گاهي بد نيست. ميگويد: گاهي راستي رابطهاي را زيرورو ميكند. شايد به همين بهانه دروغ برايش عادت شده، وقتي شبها دير به خانه ميرسد، ميگويد: ماشينش خراب شده يا اضافهكار مانده در حالي كه با دوستانش شام را بيرون خورده است.
حوصله مهمان ندارد، ميگويد: مسافرت است. به مادرش سر نميزند، ميگويد: بيمار است و.... دروغ به جزو جدانشدني شخصيتش تبديل شده و از آن بدتر اين كه فرزند خردسالش هم به تقليد، دروغهاي او را تكرار ميكند و او نميداند با دروغهايي كه فرزندش ميشنود، چه كند؟
رشد و بلوغ يك جامعه به ميزان صداقت موجود بين مردم بستگي دارد. صداقت از يك سو موجب افزايش اعتماد به نفس در افراد و از سوي ديگر باعث برقراري پيوندها و روابط دوستانه بر مبناي تعاملات فكري و ذهني بين اعضاي جامعه ميشود. اين امر از كوچكترين نهاد اجتماعي جامعه يعني خانواده آغاز ميشود؛ چرا كه بيشترين تنش و ارتباطات فكري ذهني و فكري براي هر فرد در محيط خانواده صورت ميگيرد. متاسفانه نبود صداقت در جامعه ما آنقدر گسترده و فراگير شده است كه همگي نسبت به سوالاتي از قبيل كجا بودي؟ چرا نيومدي؟ كي ميري؟ كي اومدي؟ چرا موبايلت خاموش بود؟ صبح خونه بودي يا رفتي سركار؟ و دهها سوال مصطلح امروزي حساسيت پيدا كردهايم. به طوري كه ترجيح ميدهيم با سر تكان دادن يا تظاهر به بيحوصلگي از گرداب سوالاتي كه در ذهن ما بيشتر به بازپرسي افراد شباهت دارد، رها شويم. اين تفكرات نشان ميدهد راستگويي براي ما پيامدهاي خوبي ندارد زيرا در موارد زيادي، زدن حرف راست منافع شخصي و گروهي را به خطر مياندازد؛ به همين دليل ظرفيت افراد براي شنيدن حرف راست در جامعه بسيار كم است. به قول قدما حرف حق تلخه.
به همين دليل بسياري از افراد، نداشتن صداقت را راهي مناسب براي گريز از پرسشهاي تكراري اطرافيان ميدانند. براي بررسي اين موضوع مانند تمام ناهنجاريها و آسيبهاي اجتماعي، ابتدا بايد از خانواده آغاز كرد. در خانواده گفتوگوهايي كه بين پدر و مادر يا والدين و فرزندان انجام ميشود، در مجموع بسترهاي شيوه رفتار و گفتار را در كودكان شكل ميدهد. در اين فضا صداقت از مهمترين مصاديق تاثيرگذار بر استحكام روابط خانوادگي و در سطح گستردهتر آن جامعه است.
با هم صادق باشيم
فرزانهسادات عمراني، مشاور خانواده، در گفتوگو با «جامجم» داشتن صداقت را يكي از اصليترين اركان حفظ زندگي مشترك ميداند كه نبود آن منجر به ايجاد بياعتمادي و سرد شدن روابط ميشود. وي معتقد است زن و شوهري كه در ظاهر و باطن يكرنگ نباشند، زندگي خوبي نخواهند داشت و اين مشكل به كم شدن عاطفه و رفتارهاي انساني ختم ميشود.
عمراني تاكيد ميكند: وقتي زن و شوهر به هم بياعتماد باشند، زندگي زناشويي براي هردوي آنها خفقانآور ميشود. فكر كنيد هر روز دعوا و مشاوره در خانه باشد. مطمئنا كودك در چنين محيطي خوب تربيت نخواهد شد. وي در ادامه ميافزايد: زن و شوهر به واسطه ارتباط نزديكي كه با هم دارند، دير يا زود عدم صداقت آنها آشكار ميشود، پس چه خوب است زوجهاي جوان از روزهاي اول زندگي، اين معني را درك كنند و صداقت و صراحت لهجه ر ا فراموش نكنند.
جامعهاي بدون دروغ
به باور اين كارشناس، براي اينكه جامعهمان را به سمت جامعهاي سالم و بدون دروغ سوق دهيم، بايد ابتدا صداقت را در خانواده كه جامعه كوچكي است، نهادينه كنيم. او تربيت صحيح و برخورد درست والدين را مهمترين عامل براي شكلگيري كودك دانسته و تاكيد ميكند: كودكان دروغگويي را ابتدا به صورت ناآگاهانه و الگو گرفته از شيوه رفتاري پدر يا مادرشان انجام ميدهند. به طور مثال وقتي كودك ميبيند پدر يا مادرش دروغ ميگويند، او هم براي حفظ موقعيتش اين كار را ميكند و اين رفتار ناپسند را شيوه كارياش قرار ميدهد.
نكته: علت اصلي نهادينه شدن فرهنگ بيصداقتي در جامعه، ترس از به خطر افتادن موقعيتهاست. اين صفت ناپسند وقتي در جامعه رواج يابد جامعه را فلج ميكند و موجب بياعتمادي افراد نسبت به يكديگر ميشود
اين عمل زشت بتدريج براي او به يك عادت تبديل شده و موجب ميشود هميشه براي حفظ موقعيت خود، نقش بازي كند و خودش را آن طور كه به نفعش است، نشان دهد. بنابراين فرصتي پيدا نميكند تا بتواند استعدادهاي دروني خود را بشناسد و به آنها پر و بال بدهد.
دروغ ميگويم تا باشم
به اعتقاد پروانه فتحاللهي، كارشناس ارشد روانشناسي صداقت و صفا و صميميت، فضايل مهم و فراموش شدهاي است كه روز به روز اثر آن در جامعه كمرنگتر ميشود. او علت اصلي اين مساله را تربيت خانوادگي و شرايط حاكم در اجتماع ميداند و ميگويد: وقتي فرد از ابتدا به طور كامل از سوي خانوادهاش پذيرفته نشود و از طرف والدين با ديگران مقايسه شود، استعدادهاي او پرورش نيافته و در جامعه احساس امنيت نميكند. از اين رو براي به دست آوردن نيازهايش از كتمان حقيقت كمك گرفته و خود را طور ديگري نشان ميدهد.
به گفته فتحاللهي، وقتي فرد انتظار بيشتري از خود يا اجتماع دارد، مسلما نگاه واقعبينانهاي نسبت به خود ندارد و همين مساله سبب ميشود شرايط را آن طوري كه ميخواهد، تغيير ميدهد.
اين كارشناس تاكيد ميكند: گاهي فرد آن توانمندي را در خود احساس نميكند، براي اينكه شرايط و موقعيتش را حفظ كند، متوسل به دروغگويي ميشود يا رفتارهايي انجام ميدهد كه پوششي براي تهي بودنش باشد تا بتواند موقعيت خود را حفظ كند.
جبر محيط يا اختيار فرد؟
اما گاهي پيش ميآيد فرد بدون اينكه تمايلي به دروغگويي داشته باشد، مجبور به كتمان حقيقت ميشود كه به گفته فتحاللهي، اين مهم به شرايط نادرست حاكم بر مديريت جامعه اتفاق ميافتد، به طور مثال كارفرماي بد رفتار، فشار كاري و وضعيت بد اقتصادي ميتواند فرد را به بي صداقتي مجبور كند. به طور كلي وقتي يك نابهنجاري در جامعه به صورت اپيدمي در تار و پود ذهن همه نفوذ ميكند، طبيعي است كه اين مساله بتدريج به عرف و پس از آن به فرهنگي تبديل ميشود كه برونرفت از سيطره آن، كار دشواري است. در ارتباطات اجتماعي نيز وقتي نبود صداقت به عنوان يك ارزش اخلاقي در حد مسالهاي حاشيهاي انگاشته شود، جامعه بتدريج به سمت و سوي بي اعتمادي پيش خواهد رفت؛ به طوري كه ديگر جبر محيط بر گفتار و رفتار افراد تاثير گذاشته و افراد را در فرهنگ تحميلي خود غرق ميكند.
مشكلات اقتصادي، پيش درآمد دروغ
وجيهه محمدحسيني، كارشناس جامعهشناسي درباره علل نبود صداقت بين افراد جامعه نيز ميگويد: علت اصلي نهادينه شدن فرهنگ بيصداقتي در جامعه به سبب ترس از به خطر افتادن موقعيتهاست. او معتقد است اين صفت ناپسند وقتي در جامعه رواج يابد، جامعه را فلج ميكند و موجب بياعتمادي افراد نسبت به يكديگر ميشود. محمدحسيني با بيان اينكه علت نداشتن صداقت در جامعه ما، سخت بودن شرايط اقتصادي است، تاكيد ميكند: درآمدزايي در جامعه كنوني ما كاري است بس دشوار و فرد كارمند يا كارگر براي اينكه موقعيت كاري اش دچار مشكل نشود، مجبور است برخي حقايق را كتمان كند كه اين خود خطر بزرگي براي جامعه محسوب ميشود.
منفعتطلبي يا خوشنامي
نكته اساسي اين است كه برخي بر اين باورند نداشتن صداقت در خانواده يا در جامعه ميتواند در جهت منافع ما مثمر ثمر باشد؛ به همين دليل مبناي ارتباط و مراودات و معاملات خود با ديگران را بر پايه ريا بنا كرده و وجدان و نوعدوستي را نيز به باد فراموشي ميسپارند. در صورتي كه هيچ گاه به اين بعد قضيه نميانديشيم كه آيا اين نبود صداقت و پنهان كاري در دراز مدت و از لحاظ برتري شخصيتي و درازمدت بين دوستان و آشنايان و ساير افرادي كه با آنها تعامل و رابطه داريم، به نفع ما تمام خواهد شد يا موجب شرمندگي و بدنامي ما خواهد شد؟
چون پرده برافتد نه تو ماني و نه من!
تاثيرات منفي دروغگويي و رياكاري بيش از همه بر فكر و ذهن فرد تاثير منفي گذاشته و به تبع آن، اين پريشان حالي و استرس در مراودات با ديگران مشخص خواهد شد؛ به طوري كه فرد رياكار و دروغگو پس از مدت كوتاهي با رفتار و گفتاراغراق آميز و فريبكارانهاش بين دوستان و آشنايان انگشتنما خواهد شد. اگر از تاثيرات منفي دروغگويي بر روح و ذهن و ساير تاثيرات مخرب آن در حوزه زندگي شخصي بگذريم، تاثير صداقت بر شالوده و تار و پود جامعه و فاصله گرفتن مردم از هم را نميتوان ناديده گرفت. صادق نبودن با ديگران و نبود اعتماد بين مردم خواه ناخواه ميتواند به عرف و در نهايت فرهنگ غلطي تبديل شود كه ديگر نميتوان غبار آن را از جامعه زدود و حتما ميدانيد كه آفتاب پشت ابر نميماند.
عليرضا بهشتي / جامجم