اندکی پس از رحلتحضرت محمد(ص) مسلمانان به دو فرقه مخالف تقسیم شدند. فرقهای و یا اهل سنتخوانده شد. این فرقه موسس سلسله اموی بود و از سال ۴۱ - ۱۳۲ ه.ق (۶۶۱ - ۲۷۵۰) بر جهان اسلام حکم راند و دمشق را ایتختخویش قرار داد. خلفای عباسی نیز که در سال ۱۳۲ ه.ق (۷۵۰ م) سلسله جدیدی را تاسیس کردند و بعد از بنای بغداد آن را مقر حکومتخویش قرار دادند، از اهل سنت بودند. پیروان مخالف سنی را شیعه یا اهل تشیع خواندهاند که معتقد به امامتحضرت علی(ع) و فرزندان فاطمه زهرا(ع) بودند، پس از ارتحال امام ششم شیعیان یعنی حضرت امام جعفر صادق(ع) در سال ۱۸۴ ه.ق (۷۶۵ م) شیعیان به دو دسته عمده اثنی عشری که معتقد به امامت امام موسی کاظم(ع) بعد از امامتحضرت جعفر صادق(ع) بودند به دوازده امام اعتقاد دارند که امام دوازدهم را حضرت مهدی صاحب الزمان میدانند که در حال حاضر نیز زنده ولی به امر خداوند از نظرها غایب و پنهان است تا هر موقع که خداوند اراده نماید ظاهر گردد، اما گروهی دیگر از شیعیان معتقد با امامت اسماعیل - فرزند دیگر امام صادق(ع) بودند - اینها را شیعه سبعیه یا اسماعیلیه مینامند، اینان معتقدند که سلسله ائمه که فعلا نیز ادامه دارد به اسماعیل فرزند بزرگتر امام صادق(ع) ختم میشود و این در حالی است که شیعه اثنی عشری معتقد است که اسماعیل در سال ۱۴۵ ه در مدینه و در زمان حیات پدر بزرگوارش وفات یافت و در بقیع مدفون شد و گروهی نیز شاهد مرگ او بودند.
اسماعیلیه در خلال قرون قبل از جنگهای صیلبی یک جنبش زیرزمینی را سازمان داد که تقریبا خلافت عباسی را متزلزل کرد. از مهمترین حوادث این فعالیتهای مخفی اسماعیلیه بر پا کردن انقلاب در آفریقای شمالی بود که طی آن قبایل بربر سر به عصیان برداشتند. در سال ۲۸۹ ه.ق (۹۰۲ م) یک رهبر جوان اسماعیلی بنام ابو محمد عبید الله ملقب به المهدی بالله (متوفی به سال ۳۳۲ ه.ق) از این ناآرامی استفاده کرد و توفیق یافت به طور پنهانی و ناشناخته از مرکز فرماندهیاش در سلمیه واقع در سوریه، خود را به ناحیه تونس فعلی، جایی که قبایل آن آماده پذیرایی از وی بودند، برساند و پس از در دست گرفتن حکومت محلی که در دست دودمان اغالبه بود خود را خلیفه راستین اسلام و رقیب خلفای عباسی بغداد بخواند، وی عنوان افتخار آمیز مهدی را به خود داد و در فاصله ۱۷۰ کیلومتری جنوب تونس شهر مهدیه را احداث کرد.
هنگامی که مهدی در سال ۳۳۲ ه.ق (۹۳۴ م) چشم از جهان فرو بست از خود سلسله جدیدی به جای گذاشت که تاریخ نگاران آنان را فاطمیان و یا فاطمی خواندند، زیرا ایشان خود را منسوب به حضرت فاطمه(ع) دختر پیامبر(ص)، میدانستند و به خاطر همین انتساب خود را جانشین راستین حضرت محمد(ص) میشمردند و مدعی بودند امانت مقدس برقراری حکومت اسلامی به آنها سپرده شده است.
برای اینکه چنین حکومت جهانی بتواند مؤثر واقع شود، فاطمیان نیاز به مرکزی داشتند که از پایتخت آنها در تونس مناسبتر باشد. جایی را که ما اکنون قاهره مینامیم در آن زمان مرکز فرماندهی سپاهیان مصر و سوریه و فلسطین و قسمتهایی از عربستان بود. بنا بر این طبیعی بود که فاطمیان خواستار تصرف دره نیل باشند.
چهارمین خلیفه و حکمران فاطمی به معز مشهور بود که از سال ۳۴۱ تا ۳۶۵ ه.ق ( ۹۵۲ تا ۹۷۵ م) حکومت کرد و توانست در این دوران به کمک سردار مشهور خودش بنام جوهر معروف به صقلی اراضی تحتحکومتخویش را تا نواحی غرب اقیانوس اطلس گسترش داد. در زمان او بود که فاطمیان مصر را فتح کردند و شهر قاهره را ساخته به پایتخت تازه خود منتقل شدند تعداد خلفای فاطمی به ۱۴ نفر رسید که مجموعا حدود ۲۷۰ سال حکومت کردند
- خلفای فاطمی تا زمان العزیز بالله فرزند المعز ملا زمان خود را نوعا از بربرها بر میگزیدند امام العزیز بالله مانند عباسیان عده زیادی ترک و دیلم استخدام کرد و آنان را بملازمتخویش اختصاص داد و مثل آن بود که بر جان خویش از بربرها بیم داشت. این پیش آمد سبب شد که میان ترکها و بربرها رقابت پدید آید تا آنکه العزیز بالله مرد و پسرش الحاکم بامر الله در سال ۳۸۶ به خلافت رسید و چون به بربرها علاقمند بود آنان را مجددا پیش کشید و مقرر گردید ابن عمار کتامی بربری مقام وزارت داشته باشد.
ابن عمار بربرهای هم نژاد خود را که زمان العزیز بالله عقب رفته بودند دوباره بکارهای مهم گماشت و بقدری درباره ملازمان غیر بربر بیداد کرد که برجوان، صقلبی پیشوای ترکان و دیلمان بر ضد ابن عمار قیام نمود و او را بر کنار ساخته خودش به مقام (وساطت) وزارت رسید و ترکان و دیلمان را بکارهای مهم تعیین کرده، بربرها را معزول نمود. در این اثناء الحاکم بامر الله در حدود قتل ابن عمار بر آمد و بزودی فکر خود را عملی ساخت و نه تنها ابن عمار، بلکه او و بسیاری از سران بربری را که ملازمان پدر و جدش بودند بقتل رسانید و همین اقدام وی پایه حکمرانی فاطمیان را متزلزل کرد، و ترکان و دیلمان را بدون رقیب گزارد.
پس از حاکم، پسرش الظاهر لاغزاز دین الله خلیفه شد (۴۴۱). وی مردی عیاش و ترک دوست بود و در زمان خلافت وی بربرها بیش از پیش مضمحل شدند، پس از ظاهر، المستنصر در سال ۴۲۷ بخلافت رسید و چون مادرش کنیز سیاه زنگی بود غلامان سیاه را دور خود جمع کرد و از آنان هنگ مخصوصی تنظیم نمود که شمارهاش به هزار میرسید، در عین حال ترکان را نیز مینواخت و مقرب میساخت و خواه ناخواه میان ترکان و سیاهان اختلاف و زد و خورد شدت داشت تا آنجا که خلیفه برای آرام ساختن آنان از شام کمک خواست و امیر الجیوش بدر الجمالی که اصلا ارمنی بود از سوریه به مصر آمد و رجال دولت را کشته، عدهای سپاهی ارمنی در مصر نگاهداشت و از آن به بعد ارمنیها بجای بربریها سرداران سپاه گشتند و دارای قدرت و نفوذ شدند.
همان وقتسلجوقیان بر عراق و فارس دستیافتند و حکومت آل بویه را منقرض ساختند و شیعیان شرق را سرکوب نمودند. سلجوقیان دستهای از امراء و سرداران خود را به نام اتابکان بفرمانداری ولایات تابعه فرستادند و چنانکه گفتیم این سرداران تدریجا در محل فرمانروائی خود مستقل شدند و از آن جمله نورالدین زنگی که بر شام دستیافت. نور الدین زنگی والی شام دستهای از سپاهیان کرد را برای تقویتحکومتخود استخدام کرده بود.
در میان این کردها دو مرد دلیر بنام نجم الدین ایوب و برادرش اسد الدین شیر کوه بواسطه دلیری و مردانگی بسیار از سایر همگنان برتر گشتند و در سراسر شام شهرت زیاد یافتند، در آن هنگام (۵۵۵ ه) عاضد بن یوسف فاطمی که مرد ناتوان و بی ارادهای بود در مصر حکومت داشت. وزیران و بزرگان کشور از ضعف خلیفه استفاده کرده دست به بیداد زدند، از طرفی با خود میجنگیدند از طرف دیگر به مردم ستم میکردند و مملکت را رو به خرابی میکشاندند.
در میان وزیران این خلیفه مردی بنام «شاور» بود که از همکاران خویش رنج بسیار میدید و برای انتقام و کینه جوئی از مصر به شام آمده و از نور الدین زنگی کمک خواست تا رقیبان خود را از میان بردارد. نور الدین از موقع استفاده کرده، اسد الدین شیر کوه با عدهای از ممالیک به مصر فرستاده و «شاور» را به وزارت رسانید، «شاور» هم متعهد شد که هر ساله یک سوم در آمد مصر را بروی نور الدین بفرستد.
همان اوقات جنگهای صلیبی شدت داشت و نور الدین بیش از پیش در امور مصر مداخله کرده شیر کوه را از طرف خود در مصر مستفر نمود، یوسف به نجم الدین برادرزاده شیر کوه همان صلاح الدین مشهور ایوبی است که با عموی خود به مصر آمد و بعدها یکی از حکمرانان نامی اسلام گشت. شیر کوه در سال ۶۶۴ در مصر مرد و پسر برادرش صلاح الدین جانشین او و نایب نور الدین زنگی گشت.
صلاح الدین ابتداء بنام وزارت خلیفه و نیابت نور الدین در مصر حکومت میکرد ولی چون مرد بلند همتی بود ضعف خلیفه را غنیمتشمرده به فکر استقلال افتاد و پس از مرگ العاضد بنام خلیفه عباسی در قاهره خطبه خوانده اسما خلافت را از خاندان شیعی فاطمه به خاندان بنی عباس منتقل ساخت ولی در واقع خود حکمران مستقل آن کشور شد. صلاح الدین در جنگهای صلیبی فتوحات مهمی انجام داد بقسمی که تاکنون نام او در تاریخ آن جنگها معروف و مشهور است. صلاح الدین بیت المقدس را از صلیبان باز پس گرت و قلمرو خود را تا شام و بالاتر از آن امتداد داد و یک حکومت اسلامی (سنی) در آن حدود تشکیل داد که اسما تابع خلفای عباسی و معنا مستقل بود.
صلاح الدین عدهای غلامات ترک و چرکس را مطابق معمول آن زمان بنام مملوک در سپاه خود استخدام کرد و همینکه خاندان ایوبی ضعیف شدند همین سپاهیان مملوک بر سراسر مصر دستیافتند. و دو دولت بنام ممالیک بحری و ممالیک برجی تشکیل دادند که اولی از ۶۴۸ تا ۷۹۲ و دومی از ۷۴۸ تا ۹۲۳ هجری حکومت کردند و هر دو حکومت (ممالیک) بحسب ظاهر از خلفای بغداد تبعیت میکردند و همینکه در سال ۶۵۶ هجری مغلولها ببغداد ریختند و معتصم عباسی را کشتند بقیه خاندان بنی عباس از بغداد بمصر گریخته و به الملک الظاهر بیبرس حکمران مملوک مصر پناه بردند، سلاطین ممالیک اسما خود را تابع خلفای عباسی مقیم مصر میدانستند و از آنان برای خود بیعت میگرفتند، سر انجام در سال ۹۲۳ سلطان سلیم مصر را فتح کرد و المتوکل علی الله خلیفه عباسی آن روز را با کلیه آثار نبوی از قاهره به اسلامبول برد و به این ترتیب خلافت از خاندان عباسی به عثمانیان انتقال یافت
منابع
۱- تاریخ تمدن اسلام جرحی زیدان
۲- دانشگاه الازهر، تالیف بایارد داج ترجمه مشایخ فریدنی
خلفای فاطمی
۲۹۷ - ۵۶۷ ه.ق (۹۰۹ - ۱۱۷۱ م)
۱- مهدی، عبید الله ۲۹۷ - ۳۲۲ ه.ق ۹۰۹ - ۹۳۴ م
۲- قائم، ابوالقاسم محمد ۳۲۲ - ۳۳۴ ه.ق ۹۳۴ - ۹۴۵ م
۳- منصور، ابو طاهر اسماعیل ۳۳۴ - ۳۴۱ ه.ق ۹۴۵ - ۹۵۲
۴- معز، ابو تمیم محمد ۳۴۱ - ۳۶۵ ه.ق ۹۵۲ - ۹۷۵ م
۵- عزیز، ابو منصور نزار ۳۶۵ - ۳۸۶ ه.ق ۹۷۵ - ۹۹۶ م
۶- حاکم، ابو لی منصور ۳۸۶ - ۴۱۱ ه.ق ۹۹۶ - ۱۰۲۰
۷- ظاهر، ابو الحسن علی ۴۱۱ - ۴۲۷ ه.ق ۱۰۲۰ - ۱۰۳۵ م
۸- مستنصر، ابو تمیم ۴۲۷ - ۴۸۷ ه.ق ۱۰۳۵ - ۱۰۹۴ م
۹- مستعلی، ابوالقاسم احمد ۴۸۷ - ۴۹۵ ه.ق ۱۰۹۴ - ۱۱۰۱ م
۱۰- منصور، آمر ابو علی ۴۹۵ - ۵۲۴ ه.ق ۱۱۰۱ - ۱۱۳۰ م
۱۱- حافظ، ابو المیمون عبد المجید ۵۲۴ - ۵۴۴ ه.ق ۱۱۳۰ - ۱۱۴۹ م
۱۲- ظافر، ابو المنصور اسماعیل ۵۴۴ - ۵۴۹ ه.ق ۱۱۴۹ - ۱۱۵۴ م
۱۳- فائز، ابو القاسم عیسی ۵۴۹ - ۵۵۵ ه.ق ۱۱۵۴ - ۱۱۶۰ م
۱۴- عاضد، ابو محمد عبد الله ۵۵۵ - ۵۶۷ ه.ق ۱۱۶۰ - ۱۱۷۱ م
.