نصيحتي عميق از الياس ـ عليه السلام ـ
حضرت الياس ـ عليه السلام ـ در سير و سياحت خود در صحرا به يكي از سياحان رسيد، و ساعتي با هم همدم شدند. بين الياس و سياح، گفتگوي زير رخ داد:
الياس: آيا ازدواج كردهاي؟
سياح: نه.
الياس: حتماً ازدواج كن، و از تنها زندگي كردن بيرون بيا.
سياح: بسيار خوب ولي با كدام بانويي، با چه ويژگيهايي ازدواج كنم.
الياس: به تو نصيحت ميكنم، با بانويي كه داراي يكي از اين چهار خصلت باشد ازدواج نكن تا داراي زندگي آرام گردي. آن چهار خصلت عبارت است از:
1. با زن «مختلعه»، يعني زني كه بدون جهت، تقاضاي جدايي از همسرش دارد.
2. با زن «مُباريه» يعني زن خودخواه فخر فروشي كه به چيزهاي واهي افتخار ميكند.
3. با زن «عاهره» يعني زني كه مرزهاي شرم و عفت را رعايت نكرده و بيبند و بار است.
4. با زن «ناشزه» يعني زن بلند پروازي كه ميخواهد بر شوهرش چيره گردد، و اطاعت از شوهر نكند.»[1]
راز گرية جانسوز الياس ـ عليه السلام ـ
مطابق بعضي از روايات، الياس ـ عليه السلام ـ از زندگان است و همانند خضر ـ عليه السلام ـ زنده ميباشد، و خداوند اين زندگي ابدي را به خاطر عشق و علاقهاش به مناجات با خدا به او داده است، در اين راستا به روايت زير توجه كنيد:
روزي عزرائيل نزد الياس آمد تا روحش را قبض كند. الياس به گريه افتاد. عزرائيل گفت: «آيا گريه ميكني، با اين كه به سوي پروردگارت باز ميگردي؟»
الياس گفت: «گريهام براي مرگ نيست، بلكه براي فراق از شبهاي (طولاني) زمستان و روزهاي (گرم و طولاني) تابستان است كه دوستان خدا اين شبها را به عبادت ميگذرانند، و در اين روزها روزه ميگيرند. و در خدمت خدا هستند و از مناجات با محبوبشان، خدا لذّت ميبرند، ولي من ميخواهم از صف آنها جدا گردم و اسير خاك شوم.
خداوند به الياس چنين وحي كرد: «تو را به خاطر آن كه علاقه به مناجات داري و ميخواهي در خدمت مردم باشي. تا روز قيامت مهلت دادم، تا زندگي را ادامه دهي، و از صف اولياي خدا جدا نگردي، و با آنها به مناجات و راز و نياز، مأنوس باشي.[2]
پی نوشتها:
[1]. المحجّة البيضاء، ج 3.
[2]. المخازن،علّامه سيد عباس كاشاني، ج 1، ص 286.