اخلاق مسئلهای فرازمانی و سياست همواره همزاد با ذات بشر بوده و از همين روی اين دو همواره گريبانگير انسان خاكی هستند و كتاب «كالبدشكافی اخلاق و سياست با تأكيد بر آراء خواجه نصيرالدين طوسی و نيكولو ماكياولی» به بررسی اين دو موضوع پرداخته است.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران(ايكنا)، كتاب «كالبدشكافی اخلاق و سياست با تأكيد بر آراء خواجه نصيرالدين طوسی و نيكولو ماكياولی» به قلم مهدی نادری باباناری و مقدمه فرشاد شريعت منتشر شد. محور و نقطه تمركز كتاب حاضر، نسبت اخلاق و سياست و مقايسه آن در آرای خواجه نصيرالدين طوسی و نيكولو ماكياولی است.
اين پژوهش برای مطالعه، تحليل و مقايسه «نسبت اخلاق و سياست» در انديشه اين دو متفكر، با توجه به رويكرد اسپريگنر در فهم انديشه سياسی و با اتخاذ روش هرمنوتيكی اسكينر به زمينه، زمانه و حيات سياسی و اجتماعی كه در آن آرای اين دو متفكر شكل گرفته، پرداخته است.
در اين پژوهش با عنايت به زمينه و زمانه سياسی و اجتماعی، تلاش شده است با تدقيق و بازخوانی در آثار اصلی و مهم اين دو متفكر، ضمن كالبدشكافی نظريه اخلاقی و سياسی آنها به «رابطه يا نسبت اخلاق و سياست» در انديشه آنها پرداخته شود.
همچنين از لحاظ اهميت و هدف پژوهش، نظر به اينكه نام خواجه نصيرالدين و ماكياولی در حوزه نظر و عرصه عمل به ترتيب در تمدن اسلامی و غرب با اخلاق و سياست عجين شده است و هر دو سرآمد نظريه اخلاق و سياست هستند، لذا اهميت نظريه اخلاقی اين متفكران و چگونگی كاربست آن در نظريه و عمل سياسی مورد اهتمام اين پژوهش است.
افزون بر اين، از آنجايی كه اخلاق مسئلهای فرازمانی و سياست همزاد با ذات بشر بوده، لذا اين دو همواره گريبانگير انسان خاكی هستند. از آنجا كه سپهر نظر در عرصه عمل با محدوديت، كاستی و تلاطم مواجه است، لذا گستره اين فاصله بين نظر تا عمل در اين پژوهش با اهتمام به جايگاه دو متفكر مورد بحث است.
اين پژوهش در سرتاسر تحقيق اين سؤال را دنبال میكند كه «نسبت اخلاق و سياست در انديشه ماكياولی و خواجه نصيرالدين طوسی چگونه است؟». در پاسخ به اين سؤال تلاش شده است تنها به پاسخهای ارزشی «خوب» يا «بد» اكتفا نشود، بلكه از طريق كالبدشكافی انديشه اين دو متفكر به چرايی خوب يا بد آن اهتمام شود. بدين منظور، به موضوع پژوهش در فصول مختلف، به صورت مجزاء پرداخته شده است.
اين كتاب از نظر سازماندهی به پنج فصل تقسيم شده است؛ در فصل اول، به «منطق، روش و چارچوب تئوريك» پرداخته شده است. در اين راستا، با بيان تعريف اخلاق و سياست، چهار نظريه معروف در رابطه با نسبت اخلاق و سياست بيان شده است.
افزون بر آن، در بخش منطق پژوهش در راستای ابهامزدايی از تحقيق ابتدا رويكرد توماس اسپريگنز نسبت به فهم انديشه سياسی بيان شده است و در ادامه، در زيرمجموعه «جستارگشايی از پژوهش» به بيان منطق علمی حاكم بر چرايی مقايسه اين دو انديشمند اشاره شده است. در نهايت در اين فصل به تشريح هرمنوتيك اسكينر پرداخته شده است.
در فصل دوم، «زمينه و زمانه»، به بستر تمدنی اين دو متفكر در فاصله دو سه قرنی اشاره شده است، بستری كه به سهم خود تأثير شگرفی در انديشهورزی اين دو متفكر ايفا كرده است. در اثناء مباحث اين فصل به حيات سياسی و اجتماعی خواجه نصير و ماكياولی پرداخته شده است و تلاش شده ضمن پرداختن به ابعاد مختلف شخصيتی آنها، به بيان ابهامها و همچنين جايگاه آنها در سير تحول تاريخ انديشه اشاره شود.
در فصل سوم و چهارم نگارنده به طور خاص به «كالبد شكافی اخلاق و سياست در انديشه خواجه نصيرالدين طوسی و نيكولو ماكياولی» پرداخته است، با اين قيد كه در فصل سوم، از منظر (concept/ جنبه) سياست برای دستيابی به يك نظريه سياسی به اين مسئله پرداخته شده است. اين در حالی است كه در فصل چهارم، از منظر اخلاق در راستای دستيابی به يك نظريه اخلاقی به اين مسئله پرداخته شده است.
لازم به ذكر است كه منظور نگارنده از ارائه نظريه سياسی و اخلاقی، نظريه سياسی و اخلاقی به مثابه يك كل است، نه اينكه نويسنده مؤلفههايی خاص از هر دو را بيان كرده باشد. در نهايت در فصل پنجم، تلاش شده است در قالب برخی ملاحظات به مقايسه «نظريه اخلاقی و سياسی خواجه نصيرالدين و ماكياولی» پرداخته شود.