سريه حمزة بن عبدالمطلب(ع) در سال دوّم هجرى
پيامبر اكرم(ص) پس از استقرار در مدينه منوره و تشكيل حكومت اسلامى، بر آن شد كه دين اسلام را در ساير نقاط عربستان گسترش دهد و عربهاى شهرنشين، روستانشين و بيابانگرد را با اين پديده رهايى بخش آشنا گرداند. ولى وجود طايفه بزرگ قريش و متعصبان مقيم مكه و دشمنىهاى آشكار و پنهان آنان بر ضد پيامبر(ص) و مسلمانان مهاجر و انصار، هرگونه فعاليتهاى تبليغى پيامبر اكرم(ص) را با مشكلات فراوان روبرو مىكرد.
پيامبر(ص) در برابر دشمنىهاى آنان، اقدام به رزمايشهاى نظامى و قدرتى نمود. آن حضرت، براى نخستين بار، عموى خود، "حمزة بن عبدالمطلب(ع) " را در رأس سى نفر از رزمندگان اسلام به سوى ساحل درياى سرخ، محل عبور كاروان بازرگانى قريش اعزام كرد. رزمندگان مسلمان در دو دسته 15 نفرى، كه دستهاى به مهاجران و دستهاى ديگر به انصار مدينه تعلق داشت، تنظيم يافته بودند.
آنان به ساحل دريا رسيده و در آن جا با سيصد تن از بازرگانان مكه، به سرپرستى "ابوجهل" كه از شام به مكه بر مىگشتند، روبرو شدند. مسلمانان آماده نبرد با كفار قريش شده و قصد مصادره دارايىهاى آنان را نمودند. ولى يكى از سرشناسان عرب، به نام "مَجدى بن عمرو" كه هم با مسلمانان و هم با قريش هم پيمان بود، پا در ميانى كرد و با تلاشهاى فراوان خويش، از وقوع نبرد ميان دو طرف جلوگيرى كرد و هركدام از آن دو گروه را به سوى شهرشان هدايت نمود. بدين جهت، ابوجهل و بازرگانان قريش، به سوى مكه و حمزة بن عبدالمطلب(ع) و ساير رزمندگان مسلمان عازم مدينه گرديدند و پيامبر اسلام(ص) از اين ماجرا آگاه نمودند و پيامبر(ص) از كردار آنان اظهار خرسندى فرمود.
هلاكت يزيد بن معاويه در سال 64 هجرى قمرى
يزيد، فرزند معاوية بن ابى سفيان در سال 25، يا 26 و يا 27 قمرى از زنى به نام "ميسون بنت مخول" زاييده شد و پس از هلاكت پدرش معاويه در رجب سال 60 هجرى قمرى، بنا به سفارش وى به حكومت رسيد.
وى، جوانى خام، بىمبالات، هوسران و ستمگر بود و چون در دربار معاويه و در كمال ناز و نعمت پروريده شده بود، هيچ گونه شايستگى خلافت و حكومت مسلمانان را نداشت و هميشه از دستياران پدرش كه بعضاً غير مسلمان بوده و در دستگاه وى نفوذ عميقى داشتند، پيروى مىكرد و از اين بابت خسارتهاى مادى و معنوى فراوانى بر خلافت اسلامى وارد آورد.
حكومت وى كه بيش از سه سال و اندى ادامه نيافت، بدعتها و جنايتهاى زيادى را مرتكب گرديد.
وى به طور آشكارا شراب مىنوشيد، با سگ و بوزينه همبازى بود و براى صحابه و ريش سفيدان امت، احترامى قائل نمىشد. به دستور ستمگرانه وى، در محرم سال 61 هجرى قمرى " امام حسين(ع) " و ياران و همراهانش را در بيابان كربلا به شهادت رسانيده و بازماندگانش را اسير نمودند. هم چنين در سال 63 قمرى، قيام مردمى اهالى مدينه به رهبرى " عبدالله بن حنظله " را سركوب و كشتار عظيمى در مدينه به سركردگى " مسلم بن عقبه " به راه انداخت و لشكريان او در اين واقعه، كه معروف به " واقعه حره" مىباشد، جنايات بىشمارى مرتكب گرديدند. پس از سركوب اهالى مدينه، به سوى مكه لشكركشى نموده و قصد تكرار جنايات خويش در حرم امن الهى را نمودند ولى "عبدالله بن زبير" كه در اين شهر مقدس پناه گرفته و بر ضد يزيد قيام كرده بود، در برابر هجوم سپاهيان وى مقاومت سختى نمود. سپاهيان يزيد كه توان گشايش درهاى مكه را در خود نديده بودند، در بلندىهاى اطراف مكه، موضع گرفته و خانههاى مردم و حتى كعبه و مسجد الحرام را با منجنيق بلند، به سنگ و آتش بستند و تعداد زيادى را كشته و خانههاى مردم و از جمله خانه خدا را به آتش كشيدند.
در همين هنگام، اجل يزيد فرا رسيد و مرگ زودرس، وى را در كام خويش گرفت و به زندگى جنايت كارانهاش پايان داد.
هلاكت وى مصادف بود با روز پنجشنبه، پانزدهم ربيع الاول سال 64 قمرى. در آن هنگام "حصين بن نمير" سرگرم مبارزه با عبدالله بن زبير بود و پس از آگاهى از هلاكت يزيد، بناچار دست از هجوم مكه برداشت و با سرافكندگى تمام به سوى شام برگشت. مرگ زيد و عقب نشينى سپاهيان وى از مكه، موجب تقويت عبدالله بن زبير و تشكيل حكومت وى در حجاز، عراق و ساير مناطق عربستان گرديد.
خلافت معاويه دوّم اموى در سال 64 هجرى قمرى
معاويه پسر يزيد بن معاويه در حدود سالهاى 39 تا 44 قمرى، از زنى به نام " اُمّ هاشم بنت أبى هاشم بن عتبه اموى" زاييده شد و جدّش معاوية بن ابى سفيان كه در آن زمان، زنده و در رأس حكومت بود، نام خود را براى وى برگزيد و او را به "معاويه دوّم" موسوم نمود.
معاويه دوّم، با اين كه در دستگاه جنايت كارانه اموى رشد و تربيت يافته بود، با اين حال اهل فتنه و فساد نبود و براى اشباع هواهاى نفسانى و دست يابى به مطامع دنيوى، رغبت چندانى از خود نشان نمىداد.
وى، ولى عهد پدرش يزيد بن معاويه بود. بدين جهت، پس از هلاكت يزيد در 15 ربيع الاوّل سال 64 قمرى به خلافت برگزيده شد واهالى شام با وى بيعت نمودند.
خلافت وى، چندان دوام نيافت و او تنها بيست روز، يا چهل روز، يا يك ماه و نيم، يا سه ماه و بيست روز، و يا حداكثر چهار ماه در اين مقام بيشتر باقى نماند و معروف است كه خلافت وى، تنها چهل روز بود.
به هر روى، معاويه دوّم بدون اجبار و اكراهى، از مقام خلافت استعفا داد و خود را از اين مهلكه نجات داد.
درباره علت و انگيزه اصلى كنارهگيرى وى، ديدگاه گوناگونى بيان شده است. برخى از تاريخ نگاران معروف اهل سنّت كه از كنارهگيرى وى ناخرسند بوده و اين كار وى را ناپسند مىدانستند، در بيان اين رويداد بزرگ، صرفاً به ذكر تاريخ آن بسنده كرده و چيزى درباره انگيزه آن بيان نكردند و يا آنهايى كه مىخواستند در اين باره نظرى بدهند، انگيزه اصلى كار وى را ضعف جسمى و بيمارى وى برشمردند. به هر صورت، واقعيتهاى اين ماجرا را بيان نكردند.
ولى از برخى گفتارشان به دست مىآيد كه وى خود را شايسته خلافت نمىديد و اساساً بنى اميه را لايق اين مقام نمىدانست و در ديدگاه او، تصّدى خلافت از سوى آنان، غصب خلافت بود و اين مقام بايد به صاحبان حقيقىاش مىرسيد.
بدين جهت، هنگامى كه مرگش فرا رسيد، درباريان و بزرگان بنى اميه از او در خواست كردند كه وى جانشينى براى خويش تعيين كند تا پس از مرگ وى، مردم با او بيعت كنند، ولى وى در پاسخشان گفت: لا أتزّود مرارتها الى آخرتى و أترك حلاوتها لبنى اميه؛ من از تحمل و سختى آن چيزى براى آخرتم ذخيره نكردم و شيرينى )دنيوى( آن را براى بنى اميه وا مىگذارم.
معاويه دوّم در ايّامى كه در مقام خلافت بود، كمتر در ميان مردم مىآمد و در اجتماعات و گردهمايىهاى آنان آشكار مىشد و بيشتر در خانه مىنشست و عزلت و خانه نشينى را ترجيح مىداد.
"ضحّاك بن قيس" كه از ياران معاوية بن ابى سفيان و فرزندش يزيد بود و در خلافت معاويه دوّم، مقام جانشينى خليفه را بر عهده داشت، به جاى وى در ميان مردم مىآمد و براى آنان نماز مىخواند و به رتق و فتق امور مىپرداخت. سرانجام مرگ معاويه دوّم فرارسيد و پس از چندين روز عزلت و خانه نشينى، از اين دنيا به سراى ديگر شتافت.
برخى معتقدند كه قدرتمندان اموى، وى را مسموم كرده و از ميان برداشتند تا زمينه را براى خودكامگى خويش فراهم كنند.
با مرگ وى در بسيارى از مناطق اسلامى آشوب و بلوا هايى پديد آمد و سرانجام، " مروان بن حكم" به خلافت رسيد و به عنوان چهارمين خليفه اموى اين پست مهم را تصاحب كرد و از اين تاريخ، حكومت بنى اميه از تيره سفيانى به تيره مروانى منتقل گرديد.
وفات أعمش كوفى در سال 148 هجرى قمرى
ابو محمد، سليمان بن مهران، معروف به " أعمش كوفى" در سال 60 و به روايتى در عاشوراى سال 61 قمرى، روز شهادت حضرت اباعبدالله الحسين)ع(، ديده به جهان گشود.
پدرش مهران، از اهالى دماوند بود و به كوفه مهاجرت كرد و به روايتى جهت حضور در واقعه كربلا، به كوفه رفت ولى دانسته نشد كه براى يارى امام حسين(ع) رفته بود و يا به اجبار حكومت، براى تقويت سپاه عمر بن سعد.
به هر روى، در آن هنگام همسرش حامله بود و پس از رسيدن به كوفه، وضع حمل كرد و اعمش را به دنيا آورد. اعمش از جمله آنانى بود كه شش ماهه به دنيا آمد. وى، در كوفه، رشد يافت و از كودكى به يادگيرى معارف دينى علاقمند بود.
اعمش، پس از سالها تلاش و جديت، به مراتب علمى و معنوى بالايى دست يافت و در رديف دانشمندان درجه اوّل عالم اسلام قرار گرفت. وى، از عالمان و بزرگانى چون داوود بن سويد، ابووائل، ابراهيم تميمى، سعيد بن جبير، مجاهد و ابراهيم نخعى، بهره يافت و بسيارى از بزرگان تابعين را ديدار كرد و از آنان كسب فيض نمود.
عالمان و محدثان فراوانى از او نقل حديث كرده كه نامهاى سفيان ثورى، شعبة بن حجاج و حفص بن غياث نيز در ميان آنان ديده مىشوند. وى، بسيار شوخ طبع بود و در اين زمينه، داستانهاى فراوانى از او نقل شده است.
سليمان بن مهران، به خاطر كم سو بودن ديدگانش و نابينا شدن در اواخر عمرش، به »اعمش« معروف شد.
اعمش كوفى، از نظر اعتقادى، شيعه بود و با دانشمندان غير شيعى معاصر خود، مانند ابوحنيفه )يكى از پيشوايان مذهبى اهل سنت( مناظره و مباحثههايى به عمل آورد و در ايمان خويش راسخ و استوار ماند. با اين حال، بسيارى از دانشمندان و راويان اهل سنّت از وى تجليل كرده و او را ستودند.
وفات اعمش كوفى در 15 ربيع الاوّل سال 148 و به روايتى 147 و به روايت ديگر، 149 قمرى بوده است.
وفات راضى عباسى در سال 329 هجرى قمرى
احمد بن مقتدر، معروف به " الرّاضى باللّه ( بيستمين خليفه عباسى) " در سال 297 قمرى ديده به جهان گشود و در سال 301، پدرش مقتدر عباسى، وى را مقام ولايت عهدى بخشيد و در حالى كه از عمرش بيش از چهار سال نگذشته بود، امارت مصر و مغرب را به وى واگذارد و كارهاى او را به دست مونس خادم سپرد.
ولى در آن روزگار، عبيدالله مهدى و سپاهيانش، در شمال افريقا، دردسرها و درگيرىهاى فراوانى براى لشكريان "مقتدر عباسى" به فرماندهى "مونس خادم" به وجود آوردند.
مونس خادم كه در خلافت عباسى، داراى مقام و جايگاهى مستحكم شده بود، به تدريج با مقتدر عباسى به مخالفت پرداخت و با گردآورى نيرو و ايجاد درگيرى خونين با سپاهيان خليفه، سرانجام در سال 320 قمرى وى را در ميدان نبرد به قتل آورد و با محمد بن معتضد عباسى بيعت نمود و وى را به »القاهربالله« ملقب ساخت.
از آن زمان، رخنهاى ژرف در خلافت عباسيان پديد آمد و خلفاى وقت، از سوى وزرا و سردمداران نظامى و فرماندهان عالى رتبه سپاهى، عزل ونصب مىشدند.
با قدرت گرفتن برخى از فرماندهان نظامى، مونس خادم، خود اسير دسيسههاى آنان گشت و از سوى نيروهاى خليفه، زندانى و سپس كشته شد. قاهر عباسى براى كم كردن قدرت فرماندهان عالى رتبه سپاه، در تعقيب برخى از آنان برآمد، ولى آنان به قصد او آگاهى يافته و خود دست به كار شده و او را مهلت ندادند و در طى يك عملياتى، وى را دستگير و زندانى نمودند و هنوز يك سال و نيم از خلافتش نگذشته بود، كه عزلش كرده و به جاى وى، " ابوالعباس، احمد بن مقتدر عباسى" را به خلافت برگزيدند و وى را به "الراضى بالله" ملقب ساختند. قاهر عباسى، از عزل خويش و بيعت با الراضى باللّه، سر بر تافت و به شدت مخالفت نمود. بدين جهت وى را آزار و شكنجه كرده و در نتيجه چشمانش را به ميل كشيدند.
در سال 323 قمرى، راضى باللّه، پسران خود ابوجعفر و ابوالفضل را منشور حكومت مشرق و مغرب داد.
سرانجام در نيمه ربيع الاوّل سال 329 قمرى، راضى باللّه عباسى، پس از شش سال و يازده ماه خلافت، وفات يافت.
پس از او، خلافت به برادرش ابراهيم بن مقتدر عباسى معروف به "متقى للّه" رسيد.
آغاز عملیات وسیع والفجر مقدماتی در سال1361هجري شمسي
قواي جمهوري اسلامي ايران در سال1361هجري شمسي حملات سريع و گسترده خود را به نيروهاي دشمن ازجنوب فكه و با رمز يا الله، يا الله، يا الله آغازكرد. اين عمليات وسيع كه والفجرمقدماتي خوانده شد شروعي براي عمليات پيوسته و ظفرمندانه جان بركفان بسيجي، سپاهي و ارتشي بود. دراين عمليات حدود پنج فروند هواپيماي عراقي منهدم شدند.
آغاز عمليات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درمنطقه سوسنگرد در سال1359هجري شمسي
عمليات محدود سپاه پاسداران انقلاب اسلامي برضد دشمن بعثي- صهيونيستي عراق در منطقه سوسنگرد در سال1359هجري شمسي آغازشد. دراين عمليات نيروهاي اسلام ازچهارمحوربه دشمن يورش بردند و يك گردان مكانيزه دشمن را منهدم كردند.
صدور دستور خروج عوامل جاسوسی آمریکا در سال 1357هجري شمسي
درآخرين روزهاي حيات رژيم پهلوي در سال 1357هجري شمسي و درحساس ترين لحظات فروپاشي رژيم طاغوت دولت جهانخواراِمريكا به منظورحفظ جان عوامل جاسوس و توطئه گرخويش درايران دستورخروج همه آنان را صادركرد. ژنرال هايزركه روزقبل ايران را ترك كرده بود پس ازورود به واشنگتن به ملاقات كارتررفت و نتايج جاسوسيهايش را دراختياراو گذاشت. همچنين درهمين روزصدها تن ازافسران و چند تن ازامراي ارتش كه سالهاي گذشته به علت مخالفت با شاه ازارتش اخراج شده بودند همبستگي خود را با امام امت و مردم انقلابي اعلام كردند و گروهي ازافسران مقيم بندرعباس نيزبافرستادن تلگرامهايي وفاداري خود را به حضرت امام خميني(ره) ابرازكردند.
تولد ديميتري ايوانوويچ مَندليُف دانشمند و شيميدان روسي در سال1834ميلادي
ديميتري ايوانوويچ مَندليُف دانشمند و شيميدان روسي در سال1834ميلادي متولد شد. او درسال 1849ميلادي عازم مسكو شد و درسن پطرزبورگ به تحصيل مشغول شد.مندليف پس ازآن تحصيلاتش را درآلمان و فرانسه ادامه داد و بتدريج به علم شيمي علاقمندشد. اين علاقه موجب شد كه وي درجه دكتري شيمي را ازدانشگاه دريافت كرد. شهرت او بيشتربه سبب تنظيم جدول تناوبي عناصراست كه او آنها را برحسب وزن اتمي شان دراين جدول گنجانده است. مندليف ضمن تعيين جاي مشخص 63عنصرشناخته شده تا آن زمان دراين جدول مكانهايي نيز براي عناصري درنظرگرفت كه درآينده شناخته خواهند شد.
تولد پروفسور اِدوارد براون، محقق و اديب و مستشرق انگليسي در سال1862ميلادي
پروفسور اِدوارد براون، محقق و اديب و مستشرق انگليسي در سال1862ميلادي متولد شد. او درپايان تحصيلاتش ابتدا زبانهاي تركي، فارسي و عربي را آموخت و ازهمين زمان شيفته زبان و ادبيات فارسي شد. براون مدتي درايران بسربرد و پس ازبازگشت به انگليس دردانشگاه كمبريج تدريس زبان فارسي را به عهده گرفت. براون وقايع دوران مشروطه را درچندين كتاب و رساله ازجمله انقلاب ايران و جرايد نوشت. اما مهمترين اثراو تاريخ ادبيات ايران است. همچنين «يك سال درميان ايرانيان و ترجمه تذكِرةُ الاُلياء، لُبابُ الاَلباب و تاريخ طبرستان» ازآثارپروفسور اِدوارد براون است.