ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : چهارشنبه 3 مرداد 1403
چهارشنبه 3 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 13 دي 1390     |     کد : 30693

كه با من هرچه كرد آن آشنا كرد

محمدمهدي عسگرپور بعد از استقبال خوب مخاطبان از سريال «جراحت»، بار ديگر به سراغ اختلافات درون خانوادگي رفته تا تراژدي ديگري را به تصوير بكشد.

درباره سريال شيدايي
كه با من هرچه كرد آن آشنا كرد
جام جم آنلاين: محمدمهدي عسگرپور بعد از استقبال خوب مخاطبان از سريال «جراحت»، بار ديگر به سراغ اختلافات درون خانوادگي رفته تا تراژدي ديگري را به تصوير بكشد.
قصه‌اي جذاب وپرفراز و نشيب در ادبيات ما كه با التهاب و هيجاني هميشگي همراه است.



عسگرپور رگ خواب مخاطبان ايراني را بخوبي شناخته و برهمين مبنا به روايت داستاني مي‌پردازد كه حتي اگر تكراري و دست خورده هم باشد باز هم با ذائقه مخاطبان ايراني انطباق دارد.

تعليق و التهاب قصه عشق طه از يك سو با طمع‌ورزي و دردهاي حميد از سوي ديگر گره مي‌خورد تا در يك نبرد موازي پيش برود و با خلق موقعيت‌هاي مثلثي در روابط آدم‌ها از زواياي مختلف به بازنمايي مفهوم عميق‌تري كه در نسبت بين اخلاق و وسوسه‌هاي انساني ترسيم مي‌شود، داستان خود را روايت كند.



قصه، ريشه در يك اختلاف كهنه و عميق دارد. اختلافي كه البته تجربه آشنايي است و از دعواي پدرزن و داماد نشات مي‌گيرد.

مخالفت محمدتقي (پرويز پورحسيني) با حميد (امير جعفري) اكنون با برگشت خوردن چك 10 ميليوني‌اش سرباز كرده و همين اتفاق به رمزگشايي از برخي تعليق‌هاي قصه مي‌انجامد؛ محمدتقي متوجه شده حميد به قماربازي مشغول است و پي بردن به علاقه طه به خانم دكتر روستا كه با واكنش تند حميد و درگيري لفظي طه با او منجر شده و از همه بدتر همسرحميد (آتنه فقيه‌نصيري) كه در اين مثلث مردانه بيش از همه تحت فشار بوده و بايد بين همسر و خانواده‌اش صلح و آشتي برقرار كند. قصه، يك بحران خانوادگي را روايت مي‌كند كه بازهم يك جراحتي دروني و فاميلي در آن به خلق تراژدي منجر شده است.

وقتي جنگ از بستر خانه برمي‌خيزد با آتش احساس و عاطفه شعله‌ورتر و مخرب‌تر مي‌شود كه به قول حافظ من از بيگانگان هرگز ننالم كه با من هرچه كرد آن آشنا كرد.



شيدايي يك سريال قصه‌محور است كه هيچ‌كدام از شخصيت‌هاي اصلي قصه را نمي‌توان محور آن قرار داد. به عبارت ديگر، ‌هركدام از اين كاراكترها را مي‌توان معيار و نقطه ديد قرار داد و از زاويه او به تحليل داستان پرداخت. آن وقت مي‌توان قهرمان شيدايي را مشخص كرد.

در اين توازن تحليلي مي‌توان به توازن جنسيتي هم عنايت داشت. شيدايي نه قصه كاملا مردانه است نه زنانه در عين اين‌كه هم مي‌توان قهرمان آن را مرد و هم زن دانست.



خانم دكتر و شيدا، همسر حميد هركدام آنقدر قدرت و سهم دراماتيكي در داستان دارند كه مي‌توان آن را در سطح يك درام زنانه تحليل كرد و هم اين‌كه شيدايي يك نبرد مردانه را به تصوير مي‌كشد كه از چند سو به يك غرور مردانه پيوند مي‌خورد البته در بازنمايي تصوير زن و مرد نيز شاهد يك قرينه دراماتيك هستيم.

از يك سو خانم دكتر، زني مقتدر و با استقامت تصوير مي‌شود كه يك تنه در برابر هر مردي كه در برابرش قرار گرفته مي‌ايستد، اما در مقابل با شيدا روبه‌رو هستيم كه زني بشدت عاطفي و محافظه‌كار بوده و بيشتر تلاش مي‌كند از طريق احساسي، به خاموش كردن آتش اختلافات بپردازد.

همان‌طور كه طاها و حميد را ازحيث رفتارشناسي مي‌توان در دو قطب مقابل قرار داد.



اين تنوع و تضادهايي كه در شخصيت‌پردازي‌ها صورت گرفته موتور قصه را گرم‌تر مي‌كند كه بيش از هر چيز شايد كاريزماي محمدتقي و بازي مقتدرانه‌اي كه پرويز پورحسيني از خود به نمايش گذاشته بر صلابت و استحكام اين روابط از منظر درام كمك كرده است.



از سوي ديگر، اين تنوع نمايشي در جنس بازي‌هاي متفاوت بازيگران نيز تعميق مي‌يابد.

بازي آرام و دروني‌تر پورحسيني و شخصيت آرام و بيمار طه كنار بازي بيروني و پرتنش امير جعفري با آن گريم متفاوت و به قول خودش تاكسي برگشتي به ايجاد اين تعادل كمك كرده و فضاسازي قصه را ازحيث روان‌شناسي درام جذاب‌تر به تصوير كشيده است.

اين پارادوكس رفتاري به لحاظ فردي نيز قابل رديابي است، مثلا شخصيت حميد با بازي امير جعفري ابتدا خيلي لمپن و منفي به نظر مي‌رسد، اما بتدريج هرچه قصه بسط مي‌يابد مخاطب متوجه چهره ديگري از وي شده و با دنياي دروني او آشنا مي‌شود، دنيايي پر از خاطرات تلخ و رنج‌آور كه سنگي چهره او محصول اين تجربه است.



در سكانسي كه حميد به خانه پدر معتادش مي‌رود تا به او رسيدگي كند وقتي پدر، سراغ نوه‌اش را مي‌گيرد حميد مي‌گويد او را با كتك بزرگ نمي‌كنم.

تمام رفتارهاي حميد ريشه درعقده‌هايي دارد كه در كودكي شكل گرفته و حالا تربيت و آينده فرزندش، ماهان براي او به بزرگ‌ترين كابوس زندگي‌اش بدل شده است. كابوسي كه از او نيز چهره ترسناكي ترسيم مي‌كند.



امير جعفري اگرچه يك سوپراستار و ستاره به معناي متعارفش نيست، اما در سال‌هاي اخير به دليل نمايش توانايي و استعداد خوبش در ايفاي نقش‌هاي مختلف به چهره‌اي محبوب و دوست‌داشتني ميان مردم بدل شده كه حضور او در يك سريال تلويزيوني مي‌تواند تضمين‌كننده جذب مخاطب شود.

جالب اين‌كه او با نقشي كمدي در مجموعه طنز شهر قشنگ پا به تلويزيون گذاشت، اما بازي متفاوت و به ‌ياد ماندني‌اش درنقش عطا در سريال زيرهشت توانايي‌هاي امير جعفري را بيش از پيش به مردم معرفي كرد، اگرچه آنجا نيز چهره زمختي داشت، اما مثل شيدايي روح خشن و منفي نداشت.



تفاوت و جذابيت‌هاي چهره جعفري در سريال شيدايي با توجه به ذهنيتي كه از وي نزد مخاطبان شكل گرفته در ديده شدن سريال موثر است.

قدرت بازي او كنار محبوبيتش نزد مخاطب به گونه‌اي است كه حتي منفي بودن شخصيتي كه بازي مي‌كند نيز در جذابيت بازي او و وزن دراماتيكي كه در سريال دارد را نفي و خنثي نمي‌كند.

عسگرپور اين بار از آتنه فقيه‌نصيري در كسوت زني معصوم استفاده مي‌كند تا شايد ذهنيت منفي احتمالي مخاطب از وي در آن سريال را بزدايد و البته از ظرفيتي كه به ‌واسطه نوع بازي فقيه‌نصيري در جراحت حاصل شده در شيدايي استفاده كند البته سهم سعيد نعمت‌اله درخلق اين جذابيت را نبايد دست كم گرفت.



زيرهشت، جراحت و اينك شيدايي را مي‌توان سه‌گانه‌هاي تلويزيوني نعمت‌اله در سريال‌هاي خانوادگي دانست كه با وجود داستاني متفاوت از مولفه‌هاي مشترك و مشابه نيز برخوردار است.

بازهم فارغ از فرم نگارشي نعمت‌اله كه مصداق بارز آن را مي‌توان در نوع ديالوگ‌نويسي‌هايش رديابي كرد، فضاسازي ‌ها و موقعيت‌هاي عاطفي ـ انساني است كه به‌ويژه در دل مناسبات خانواده ايراني رقم مي‌خورد.



نعمت‌اله، هم نظام خانوادگي ايراني را بخوبي مي‌شناسد و هم ذائقه هنري او را. به همين دليل بازنمايي و تصويري كه او در فيلمنامه‌هايش ازخانواده ايراني ترسيم مي‌كند ملموس و باورپذير بوده و در عين حال واجد يك نوع آسيب‌شناسي اجتماعي ـ رواني نيز هست كه امكان همذات‌پنداري بالايي را براي تماشاگر فراهم مي‌كند.



به اين معني كه تماشاگر ايراني بخشي از تجربه‌هاي تلخ و شيرين خود را در شخصيت‌هاي قصه و دغدغه‌هايشان مي‌بيند.

در شيدايي اين آسيب در مثلث شوهر، زن و پدرزن بخوبي صورت‌بندي مي‌شود و براي مخاطب باورپذير است.

شيدايي قصه عشق و نفرت، عقده و عقيده و كينه‌ها و دوستي‌ها در بستر روابط و مناسبات خانوادگي است و بار ديگر يك جراحت خانوادگي را به تصوير مي‌كشد.



سيد رضا صائمي


نوشته شده در   سه شنبه 13 دي 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode