اعتبار علوم ظاهری تا لحظه مرگ است، بههمين جهت عقل جزيی را عقل معاش نيز ناميدهاند. اما علم حقيقی علمی است كه درخشش آن بعد از مرگ هويدا شود، از اينرو عقل كلی را عقل معاد عنوان دادهاند.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران(ايكنا)، غلامرضا اعوانی، فيلسوف برجسته حوزه فلسفه غرب و فلسفه اسلامی، در هفتمين نشست «الگوی اسلامی ـ ايرانی پيشرفت» كه در سالن شورای دانشكده اقتصاد دانشگاه تهران، با حضور جمعی از اساتيد و صاحب نظران درباره بايستگیهای توسعه و ضرورت درك مقدماتی در رابطه با انقطاع دين و دنيا در عصر جديد، بستر پيدايش علوم جديد غربی و استقلال علم تجربی از علم الهی، عقل معاد و عقل معاش، حكمت الهی و فلسفه اظهار كرد: يكی از ويژگیهای علم جديد بشرمداری و سكولاريته شدن است؛ يعنی انسان از خدا به بشر معطوف میشود.
وی ادامه داد: معنای اومانيسم غربی همين است، يعنی انسان قائم بهذات است و خدا اصل و معيار همه چيز نيست. اين مطالب از دوره رنسانس كه دوره كشف عالم بوسيله بشر است، بوجود آمده است و بههيچ عنوان اينگونه طرز فكر و برداشت از دنيا در ميان ما سابقه نداشته است.
اعوانی با بيان اينكه اين طرز تلقی از جهان مربوط به دنيای مسيحيت است، خاطرنشان كرد: در نگاه برخی، از آنجا كه مسيحيت مروج رهبانيت در ميان پيروان خود بود، هنگامیكه بشر غربی جهان را اين شكل گسترده شناخت، به اومانيسم و تعطيلی امور الهی رسيد. در اين ديدگاه علت اين انقلاب در غرب به ساختار مسيحيت باز میگردد. البته كسان ديگری نيز هستند كه اين تغيير در تفكر بشر را ناشی از برونگرايی يا همچون ژيلسون ناشی از اصالت اراده در مقابل اصالت عقل بدانند.
اين فيلسوف برجسته با اشاره به فلسفههای جديد و علم بهمعنای جديد، عنوان كرد: برای فهم واژه پيشرفت بايد علم بهمعنای جديد و فلسفههای جديد را بهطور كامل درك كرد، زيرا پيشرفت در فلسفه جديد است كه معنا پيدا میكند. برای ايجاد اين شناخت لازم است اول با ويژگی و خصوصيت دوره جديد آشنا شويم؛ از خصوصيت دوره جديد برخلاف جهانبينی قديم، جدايی عقل از وحی است.
وی اشاره كرد: در گذشته حكمت و دين با هم مرتبط بودند؛ به اين معنا كه علما هم حكيم بودند و هم درك درستی از دين داشتند، حال يا اهل ديانت بودند همچون ابن سينا، فارابی و سهروردی و يا اهل ديانت نبودند مانند افلاطون كه يك ديد كاملاً الهی داشت. اما در دوره جديد دين و وحی راه خود را میپويند و عقل در مسير خود گام برمیدارد. در دوره جديد دين و فلسفه از هم جدا میشوند.
اين محقق و پژوهشگر افزود: نظريه مضاعف را كه پيروان ابن رشد قائل به آن هستند، درصدد است تا اثبات كند كه راه علم و دين از هم جداست. در راستای همين ديدگاه است كه در دوره جديد علم از حكمت الهی جدا شده است، بههمين جهت علمای امروز ديگر حكمت نمیدانند و حكما عالم نيستند. اما در گذشته بهعنوان مثال ابنسينا هم عالم بوده، هم حكيم و يا معلم اول ـ كسیكه به علم معنی بخشيد ـ علاوه بر اينكه حكيم بوده در تمامی زمينهها يك عالم برجسته بوده، بهطوریكه بهعنوان مثال برای طرح نظريات زيستشناسانه خود بيش از دو هزار جانور را تشريح و مورد بررسی قرار داده است.
اعوانی با بيان اينكه علمی كه از حكمت الهی خالی باشد، علم سكولار است، عنوان كرد: يكی از نكات قابل توجه در تاريخ علم اين است كه كسی همچون دكارت كه هم پدر علم جديد است و هم در پيدايش فلسفه جديد نقشی اساسی داشته، دوگانگی عجيبی ميان علم و فلسفه اندخته است. دكارت قائل به دوئاليزم است؛ يعنی دو جوهر كه هيچ ربطی به هم ندارند؛ يكی جوهر ماده كه صفت جوهر ماده كميت مطلق است و ديگری جوهر نفس. از نظر دكارت حيوانات نفس ندارند و كميت محض هستند.
استاد فلسفه غرب با تأكيد بر اينكه از نظر دكارت ميان دو جوهر نفس و بدن هيچ ارتباطی نيست، گفت: يكی از مشكلترين و غامضترين نكات در فلسفه دكارت نظريه دوئاليزم است كه هيچ رابطهای ميان دو جوهر ماده و نفس وجود ندارد و دغدغه پيروان مكتب او اين است كه ميان اين دو جوهر رابطهای پيدا كنند.
اين محقق و پژوهشگر با اشاره به رياضی شدن علوم افزود: يكی از نكات مهم در دوره تغيير و تحول در علوم، رياضی شدن علوم است. امروزه پنج قرن است كه علوم رياضی شدهاند اما دانشمندان برای خود رياضی تبيين فلسفی ندارند؛ يعنی علوم علاوه بر اينكه از فلسفه جدا شده و در حوزه ماده كه صد درصد كمی است قرار گرفته، رياضی نيز شده است، اما با اين وجود هنوز توجيهی برای رياضيات وجود ندارد.
وی با اشاره به اينكه قدما همچون افلاطون و ارسطو به رياضيات توجه زيادی داشتند، اظهار كرد: از نقطه نظر قدما اين عالم جهانی رياضی است و رياضيات ابزار خداوند برای تدبير جهان بهشمار میآيد. برخی از علمای مسلمان نيز خداوند را بزرگترين رياضیدان می دانند و در تفسير «قدر» در آيه شريفه «انا خلقنا كل شیء بقدر» میگويند منظور از قدر رياضيات است.
اين محقق و پژوهشگر با تأكيد بر اينكه رياضی شدن علوم در دوره جديد منجر به مكانيسم مادی آن شده است، خاطرنشان كرد: در گذشته علوم در يك نظام طولی به سه مرتبه تقسيم میشد؛ به مرتبه اول كه پائينترين مرتبه از علم نيز بهشمار میآمد، «سيانس يا سينتيال» گفته میشد كه عبارت بود از علوم طبيعی، از مرحله بعد در علم تعبير به «دسيپلينال» میشد، يعنی علوم رياضيات، اما بالاترين مرحله علم را «سپينتيا» يعنی حكمت الهی میدانستند.
عضو هيئت علمی دانشگاه شهيد بهشتی با بيان اينكه اگر علوم طبيعی با حكمت الهی تلفيق شود نتيجه جالبی را منجر خواهد شد، افزود: الهی كردن و اسلامی كردن علوم كه امروزه بحث مجامع علمی ـ اسلامی است، بدون سپينتيا يا حكمت الهی امكانپذير نيست. اتفاق ناگوار در علم جديد اين است كه علوم طبيعی يا science از حكمت الهی جدا شده و اعلام استقلال كرده است، در حالیكه اين دو در گذشته رابطه تنگاتنگ داشتند.
اعوانی با تأكيد بر اينكه امروزه علم الهی در غرب به ورطه فراموشی سپرده شده، اذعان كرد: منظور غرب از توسعه و پيشرفت در علم، پيشرفت در علم طبيعی است، زيرا تمام مكاتب موجود در غرب گزارههای مطرح شده در حكمت را مهمل میدانند، حال چگونه پذيرای آن باشند.
وی با بيان اينكه عقل نيز از منظر گذشتگان دارای مراتب بوده، افزود: اگر تمام مراتب عقل خلاصه شود، با دو مرتبه عقل جزئی و عقل كلی مواجه خواهيم شد. عقل كلی بالا رونده است و از كثرت به وحدت میرسد. عقل كلی عقلی است كه به حق دست میيابد و در مقابل عقل جزيی عقلی است كه از وحدت بهسوی كثرت میآيد و سير نزولی دارد. اين ديدگاه در نوشتههای افلاطون و مثنوی مولوی به روشنی و زيبايی قابل رويت است.
اين محقق و پژوهشگر با اشاره به اعتبار عقل جزيی در علوم، خاطرنشان كرد: اعتبار علوم ظاهری تا لحظه مرگ است، بههمين جهت عقل جزيی را عقل معاش نيز ناميدهاند. اما علم حقيقی علمی است كه درخشش آن بعد از مرگ هويدا شود، از اينرو عقل كلی را عقل معاد عنوان دادهاند.
اعوانی با بيان اينكه علم و عقل جديد، عقل حكومت و معاش است، اظهار كرد: تمام همت فلاسفه جديد پيشرفت اين عقل بوده است. دو راه وجود دارد تا عقل كلی با عقل جزيی پيوند پيدا كند: راه اول وحی و راه دوم حكمت الهی است. اين در حالی است كه علوم جديد در راستای نفی حكمت و دين و سكولار شدن گام برمیدارند. اگر اين روند و آثار اينگونه توسعه دو قرن ديگر ادامه پيدا كند در نهايت منجر به نابودی انسان خواهد شد.