ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 6 دي 1404
شنبه 6 دي 1404
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 22 آذر 1390     |     کد : 29682

هم‌سرشت كردن باطن انسان با باطن دين لازمه كسب معرفت عرفانی است

عرفان عبارت از باطن دين و معرفت عرفانی، رسيدن به باطن دين است و تهذيب نفس كه روش دستيابی به چنين معرفتی است، عبارت از هماهنگ و هم‌سنخ كردن باطن وجود خود با باطن دين است و تا زمانی كه اين هم‌سرشتی حاصل نشود، آن معرفت به دست نخواهد آمد.

 عرفان عبارت از باطن دين و معرفت عرفانی، رسيدن به باطن دين است و تهذيب نفس كه روش دستيابی به چنين معرفتی است، عبارت از هماهنگ و هم‌سنخ كردن باطن وجود خود با باطن دين است و تا زمانی كه اين هم‌سرشتی حاصل نشود، آن معرفت به دست نخواهد آمد.

محمد فنايی‌اشكوری، عضو هيئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) در نخستين نشست از سلسله نشست‌های «سومين جشنواره ملی مطالعات قرآنی دانشجويان كشور» با عنوان «مبانی و ماهيت عرفان اسلامی»، پس از بررسی لفظی و واژه‌شناختی مفهوم عرفان، به بررسی معنای اصطلاحی آن پرداخت و اظهار كرد: عرفان معرفت غيرحسی است؛ منظور از عرفان شناختن است، اما نه شناخت حسی(با حواس پنج‌گانه ظاهری). بنابراين ادراكات حسی روزمره و نيز دانش‌های تجربی ما عرفان نيست، چون آن‌ها نيز از راه علم طبيعی و حواس مسلح يا غيرمسلح(تركيب مشاهده و تفكر) حاصل می‌شوند.

عضو هيئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) همچنين عرفان را معرفت غيرعقلی خواند و ادامه داد: غيرعقلی در اينجا به معنای نامعقول نيست؛ بلكه به اين معناست كه از راه تعقل حاصل نمی‌شود و راه تحصيل اين معرفت تفكر نظری نيست. معرفتی كه از راه تفكر نظری حاصل شود، همواره كلی است؛ در حالی‌كه عرفان معرفت مشخص و جزيی است. بنابراين تمام دانش‌های عقلی، فلسفی و انتزاعی از حوزه عرفان خارجند.

فنايی‌اشكوری با بيان اين‌كه عرفان معرفت شخصی جزيی غيرحسی به شيئی معين است، برای تقريب به ذهن به بحث «خودآگاهی» اشاره و بيان كرد: انسان موجودی خودآگاه است و «من» خود را درمی‌يابد. اين «من» قائم به حواس پنج‌گانه نيست و انسان نابينا و ناشنوا نيز «من» خود را می‌فهمد. همچنين اين «من» حاصل استتنتاج عقلی نيز نيست و با مطالعه و تفكر نيز به دست نمی‌آيد، چون انسان قبل از انديشه و تفكر «من» خود را يافته است.

وی ادامه داد: انسان با درون‌نگری مختصری درمی‌يابد كه نوعی آگاهی شخصی و بی‌واسطه جزيی، غيرحسی و غيرعقلی وجود دارد كه از همه آگاهی‌های او نيرومندتر است. اين آگاهی نه از راه تفكر عقلانی و نه از راه ادراك حسی حاصل شده است. اين آگاهی جزء جوهر نفس انسانی و عين وجود انسان و نه زائد و عارض بر آن است.

اين محقق و پژوهشگر تأكيد كرد: در ادراك حسی و ادراك عقلی خطا راه پيدا می‌كند، اما در خودآگاهی راهی برای خطا وجود ندارد؛ چون در خودآگاهی عالم و معلوم عين هم و دو مفهوم و دو عنوان برای يك حقيقت هستند؛ بين عالم و معلوم جدايی نيست و به قول فلاسفه غربی در اين نوع آگاهی بين فاعل شناسايی و متعلق شناسايی تمايز وجود ندارد.

وی آگاهی حضوری غيرعقلی و غيرحسی انسان به شيئی غير از خود را «معرفت شهودی» ناميد و ادامه داد: قوام عرفان به معرفت شهودی و حضوری انسان به موجودی غير از خود است. انسان وقتی می‌تواند به موجودی غير از خود معرفت شهودی و حضوری داشته باشد كه بتواند نوعی ارتباط، اتصال و يا اتحاد وجودی با آن غير برقرار كند.

فنايی اشكوری:
عرفان تاريخی كه در اسلام شكل گرفته، مصون از تأثيرپذيری از ديگر فرهنگ‌ها نبوده است و پاره‌ای از آداب و رسومی كه در برخی از فرق صوفيه وجود دارد ـ مانند سماع و رقص، يا اطاعت مطلق از پير و مرشد و ... ـ ريشه اسلامی ندارد
عضو هيئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) افزود: فلاسفه ما برآنند كه علت ايجادی می‌تواند معلول خود را به نحو حضوری بيابد و معلول نيز به اندازه ظرفيت، خود می‌تواند علم حضوری به علت وجودی خود داشته باشد. از همين روی است كه خداشناسی را امری فطری دانسته و گفته‌اند كه نوعی خداآگاهی همراه با وجود هر انسانی سرشته شده است. چون انسان معلول خداست و معلول قائم به علت است و اين ارتباط، ارتباطی وجودی است.

فنايی اشكوری در تشريح اين مبحث افزود: علت تمام معلول را می‌فهمد و بدان احاطه دارد، اما بالعكس، معلول بر علت خود احاطه ندارد و تنها به اندازه ظرفيت خود، با درك اتصال خود، می‌تواند شناخت ناقصی از علت خود داشته باشد و بُعد، وجه يا درجه‌ای از آن را به نحو حضوری درك كند. عرفا در پی اين هستند كه عالم هستی را به نحو حضوری و شهودی ـ و نه صرفاً به نحو عقلی يا تجربی ـ بيابند.

وی عرفان را پديده‌ای تاريخی و جهانی دانست و خاطرنشان كرد: آثار و بقايای بازمانده از تمدن‌های پيشين نشان می‌دهد كه انسان‌های تمدن‌های بسيار كهن، گرايشات عرفانی داشته‌اند. عرفان در اديان هند دستكم چهارهزار سال قدمت دارد و عرفان اديان الهی يهوديت و مسيحيت و سپس اسلام نيز قرن‌ها قدمت دارند.

اين محقق و پژوهشگر با بيان اين‌كه حتی در خارج از چارچوب اديان نيز عرفان وجود دارد، بيان كرد: اين سخن بدان معناست كه انسان‌هايی هستند كه پيرو هيچ دين خاصی نيستند، ولی گرايشات عرفانی دارند. از جمله اين افراد می توان به فلوطين يا افلوطين اشاره كرد كه در قرن سوم ميلادی زندگی می‌كرده است. او مسيحی نبوده، اما موحد و عارف بوده و مكتب وی، بر روی عرفان علمی اسلامی بسيار تأثير نهاده است. حتی گفته می‌شود كه افلاطون نيز ديدگاه‌های اشراقی و عرفانی داشته است و اكنون در دنيای معاصر ما نيز انسانهايی هستند كه پيرو دين خاصی نيستند، اما گرايشات عرفانی دارند.

وی با بيان اين‌كه عرفان اختصاص به اسلام يا اديان ابراهيمی ندارد و در همه جا بوده و هست، خاطرنشان كرد: گرايش عرفانی بدان معناست كه افرادی بوده‌اند كه معتقد به نوع ديگری از آگاهی از حقيقت و باطن جهان بوده‌اند كه اين آگاهی نه از راه تفكر نظری و مطالعه، بلكه از راه درون‌نگری و تهذيب نفس و مراقبه به دست می‌آيد. اين امر نشان می‌دهد كه عرفان يا خداشناسی و خداگرايی، برای بشر امری ذاتی و فطری است و در همه دوره‌ها، فرهنگ‌ها و تمدن‌ها وجود داشته است.

عضو هيئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) با بيان اين‌كه عرفان خالص و ناب را بايد در شكل اصيل و تحريف ناشده اديان الهی جست‌وجو كرد، افزود: اگر عرفان همان دين باشد، لاجرم بايد تمام دينداران عارف باشند كه در واقع امر چنين نيست. برخی عرفان را گوهر دين، برخی آن را جزء دين و برخی ديگر آن را خارج از دين دانسته‌اند؛ اما به نظر بنده عرفان در واقع بُعد باطنی دين است.

وی ادامه داد: عرفان نه مساوی با دين، نه ضد دين و نه جزيی از دين، در عرض ساير اجزاء آن اعم از عقائد، اخلاق و احكام است. برخی عرفان را از آن جهت نفی می‌كنند كه معتقدند، گزاره‌های دينی خارج از سه جزء عقايد، اخلاق و احكام نيستند و به همين جهت عرفان در دين جايگاهی ندارد؛ آنچه كه مخالفان عرفان در اين مسئله از آن غافلند اين است كه جزء، هميشه جزء عرضی نيست و ما می‌توانيم جزء طولی نيز داشته باشيم. يعنی دين می تواند بُعد طولی و درونی و باطنی نيز داشته باشد.

اين محقق و پژوهشگر خاطرنشان كرد: عرفا واقع را به ظاهر و باطن/غيب و شهادت تقسيم می‌كنند. چنين تقسيمی در قرآن در آياتی چون «فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ وَمَا لَا تُبْصِرُونَ»(الحاقة/38 و 39) و «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِيمٌ»(حديد/3) نيز مشاهده می‌شود. هر چيزی اعم از عالم، آدم، دين و... ظاهر و باطن دارد. قرآن نيز بر مبنای اخبار و احاديثی مانند «ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الی سبعة ابطن» ظاهر و باطنی دارد.

عضو هيئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره):
دين لايه‌های تودرتوی ظاهری و باطنی مختلف دارد و احاديث فراوانی به اين مسئله مهم اشاره كرده‌اند. انسان نيز لايه‌ای ظاهری دارد و لايه‌های تودرتوی باطنی دارد و عرفا درباره درون انسان تعبير «لطايف سبعه» را ناظر بر هفت مرتبه باطن به كار برده‌اند
اين محقق و پژوهشگر با تأكيد بر اين‌كه عرفان باطن عقائد، اخلاق و احكام دين است، تصريح كرد: دين لايه‌های تودرتوی ظاهری و باطنی مختلف دارد و احاديث فراوانی به اين مسئله مهم اشاره كرده‌اند. انسان نيز لايه‌ای ظاهری دارد و لايه‌های تودرتوی باطنی دارد و عرفا درباره درون انسان تعبير «لطايف سبعه» را ناظر بر هفت مرتبه باطن به كار برده‌اند.

وی افزود: عرفان باطن دين و معرفت عرفانی، رسيدن به باطن دين است. به باطن دين صرفاًَ نمی‌توان به‌واسطه كتاب فرهنگ لغت و استدلال عقلی و مانند آن رسيد؛ بلكه متدولوژی خاص ديگری، متفاوت با متدولوژی علوم ظاهری دارد. بنابراين عرفان ـ چنان كه برخی از نويسندگان تلقی كرده‌اند ـ رقيب دين نيست، كه ما بخواهيم يكی از آن دو را برگزينيم؛ بلكه بعد باطنی دين است. تنها با چنين تفسيری با عرفان می‌توان آن را با دين جمع كرد.

عضو هيئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) اظهار كرد: در خود دين ذكر شده كه دين ظاهر و باطنی دارد و به باطن آن جز راسخون در علم(و نه فلاسفه و متفكران و...) راه ندارند. متدولوژی آن تهذيب نفس به معنای هماهنگ و هم‌سنخ كردن باطن وجود خود با باطن دين است و تا اين هم‌سرشتی حاصل نشود، آن معرفت به دست نخواهد آمد.

وی با بيان اين‌كه هر دين حقی ـ به‌ويژه اسلام ـ عرفان(بُعد باطنی) دارد و با اين تفاصيل، عرفان اسلامی همان بُعد باطنی اسلام است، بيان كرد: اما اين بدان معنا نيست كه عرفان يا تصوف تاريخی و گفته‌ها و انديشه‌های همه عارفان، باطن اسلام باشد و آنان هرچه گفته‌اند، صحيح باشد. عرفان تاريخی بايد مطالعه و بحث و بررسی شود تا مشخص شود كه چه ميزان از آن با باطن دين اسلام هم‌خوانی دارد.

فنايی اشكوری خاستگاه عرفان اسلامی را اسلام دانست و خاطرنشان كرد: اين سخن بدان معنا نيست كه عرفان موجود و همه دعاوی فرقه‌های عرفا و صوفيان، لزوماً از تعاليم اسلام برخاسته باشند. به‌طور اجمال می‌توان گفت كه اينان همگی در اسلام ريشه دارند، ولی برخی از باور ها و آدابی كه در بعضی از فرقه‌ها و گروه‌هادر عرفان و تصوف وجود دارد، از فرهنگ‌های مختلف ديگر وارد شده است.

وی اذعان كرد: عرفان تاريخی كه در اسلام شكل گرفته، مصون از تأثيرپذيری از ديگر فرهنگ‌ها نبوده است و پاره ای از آداب و رسومی كه در برخی از فرق صوفيه وجود دارد ـ مانند سماع و رقص، يا اطاعت مطلق از پير و مرشد و ... ـ ريشه اسلامی ندارد و از فرهنگ‌های ديگر در عرفان و تصوف راه يافته است.

عضو هيئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) افزود: برخی مفاهيم و آموزه‌ها نيز مانند آموزه زهد در اصل دين بوده، اما در برخی از فرقه‌های صوفيه بر آن افراط شده است. در اسلام بر اصل زهد، يعنی دلبسته نبودن بر دنيا تأكيد شده، اما كناره‌گيری از زندگی خانوادگی و اجتماعی، عزلت گزيدن دائمی، رهبانيت و زندگی شاق رياضت‌آميز در انزوا، در اسلام جايگاهی ندارد؛ با اين حال اين امور در برخی از فرق صوفيه از راه مسيحيت يا عرفان هندويی راه يافته است.

فنايی اشكوری:
قوام عرفان به معرفت شهودی و حضوری انسان به موجودی غير از خود است. انسان وقتی می‌تواند به موجودی غير از خود معرفت شهودی و حضوری داشته باشد كه بتواند نوعی ارتباط، اتصال و يا اتحاد وجودی با آن غير برقرار كند
وی با بيان اين‌كه رياضت در اسلام به معنای مخالفت با نفس در حد معتدل و عدم اسارت انسان در دست هوای نفس است، به حديث «رُبّ عقل اسير تحت هویً امير» اشاره و عنوان كرد: دين به واسطه اعمالی چون روزه می‌خواهد انسان را فرمانروای وجود خود كند و از اسارت اميال نفس برهاند و اين امر كاملاً مخالف آن اعمال رياضت‌های شاق توأم با شكنجه خارج از چارچوب دين است كه به سلامتی جسمی و روانی انسان آسيب می‌رساند و در برخی از فرقه‌های صوفيه وارد شده است.

فنايی اشكوری تأكيد كرد: عرفان اسلامی تاريخی از اسلام برخاسته و از فرهنگ‌های ديگر هم متأثر شده و نوآوری‌ها و بدعت‌هايی نيز در برخی فرقه‌ها ايجاد شده است. علت برخی از مخالفت‌هايی كه برخی از متشرعان با اصل عرفان دارند، مشاهده همين آموزه‌های وارداتی و بدعت‌هايی است كه به عرفان و معنويت اسلامی افزوده شده است.

وی در تشريح اين مطلب ادامه داد: اسلام و عقل بر وجود استاد و راهنما و دستگيری وی در هر راهی ـ به‌ويژه راه معنوی ـ تأكيد می‌كنند، اما اين آموزه در برخی از فرقه‌های صوفيه بدانجا رسيده كه انسان بايد مطيع مطلق شخصی به نام مرشد يا قطب شود و هرچه او گفت ـ حتی خلاف صريح دين ـ عمل كند و در اين امر نه‌تنها نبايد اعتراض كند، بلكه حتی نبايد چنين توهمی را در ذهن خود راه دهد كه مرشد اشتباه می‌كند.

فنايی اشكوری افزود: به عقيده آنان مريد در دست مرشد «كالميت بين يدی الغسال؛ مرده‌ای در دست غسال» است كه از خود هيچ اراده‌ای ندارد. اصل ايده احتياج انسان به استاد درست بوده، اما در اثر تحريف، دست‌مايه سوء استفاده‌های بسيار قرار گرفته است.


نوشته شده در   سه شنبه 22 آذر 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode