به مناسبت سالروز بیعت با علی(ع)
در پاسخ به اين سؤال كه "علي (عليه السّلام) چگونه به خلافت رسيد؟" توجه به حوادث سياسي قبل از اين واقعه ضروري است.
با مطالعه سيره پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مييابيم كه تلاش پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ، فقط معطوف به تبليغ دين نبود، بلكه آن حضرت درصدد بود تا حكومتي اسلامي براي تحقق برنامههاي خويش تشكيل دهد. در اين راستا انعقاد پيمان صلح حديبيه با كفار قريش؛ اجابت درخواست اهل يثرب؛ بستن پيمانهاي عقبه اول و دوم؛ مهاجرت به يثرب و پيريزي نظام سياسي اسلام با بستن پيمان ميان مردم آن شهر؛ جنگهاي آن حضرت با مشركان و ارسال نامه به پادشاهان كشورهاي مختلف، چون هرقل و كسرا، همه بيانگر نگاه سياسي پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميباشد.
با رحلت پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم)، ابوبكر در پي واقعه سقيفه به حكومت رسيد. وي اندكي قبل از مرگش عمر را به جانشيني برگزيد. عمر نيز بعد از ضربت خوردن به دست فيروز، شورايي مركب از شش نفر را براي انتخاب خليفه برگزيد كه حاصل آن به قدرت رسيدن عثمان بود.
بدين گونه، علي (عليه السّلام)، بعد از رحلت پيامبر، به مدت 25 سال از رسيدن به حكومت جامعه اسلامي دور ماند و تنها بعد از شورشي كه بر ضد عثمان رخ داد و به قتل او منجر شد، به سبب گرايش و بيعت مردمي به خلافت رسيد.
***************************** بررسي چگونگي بيعت با علي (عليه السّلام) براساس برخي منابع مهم تاريخ اسلام
به طور كلي، دو ديدگاه درباره نحوه به حكومت رسيدن امام علي (عليه السّلام) وجود دارد:
1ـ بعد از قتل عثمان مردم، اعم از مهاجر و انصار، چون علي (عليه السّلام) را شايستهترين فرد براي خلافت ميدانستند، به سراغ حضرت رفته و ايشان را به خلافت برگزيدند.
2ـ اجبار شورشيان و تأكيد آنان بر تعيين خليفهاي براي سرپرستي جامعه، عامل اصلي در به قدرت رسيدن امام علي (عليه السّلام) بوده است.
درباره بيعت طلحه و زبير هم دو نظريه وجود دارد:
1ـ با رضايت بيعت كردند.
2ـ به اجبار بيعت كردند.
[در اين جا، ديدگاههاي شماري از تاريخ نگاران مشهور را در اين خصوص بررسي ميكنيم:]
****** منقري (د: 212ه)
از ديدگاه منقري، علي(عليه السّلام) در حالي كه از پذيرش قدرت اكراه داشت، با اصرار مردم كه ايشان را شايسته اين مقام ميدانستند و براي جلوگيري از تفرقه، خلافت را پذيرفت. او به متمردان از بيعت و فشار شورشيان اشارهاي نكرده است؛ فقط ذكر ميكند كه طلحه و زبير مدتي بعد، نقض بيعت كردند و معاويه هم گويا اصلاً بيعت نكرد.
منقري به ذكر بيعت مردم با علي(عليه السّلام) ميپردازد و از قول آن حضرت در پاسخ به شرحبيل بن سمط كندي مينويسد: "مردم به سوي من سرازير شدند، در حالي كه من خود را از اين غوغا بركنار ساخته بودم. گفتند: دست بيعت بگشاي و من امتناع كردم، باز گفتند: مهياي بيعت شو كه جز تو را سزاوار نميبينيم، من بيم داشتم، اگر امتناع كنم، تفرقه ايجاد شود، پس با آنان بيعت كردم، ليكن مرا چيزي بيمناك نساخت، جز شقاق و دشمني آن دو نفر كه با من بيعت كردند، طلحه و زبير و مخالفت معاويه كه سابقهاي در اسلام نداشت".[1]
****** ابن سعد (د: 230ه)
وي معتقد است كه همه صحابه رسول خدا (ص) در داخل و خارج مدينه و نيز همه مردم اين شهر، در يك بيعت عمومي با رضايت و بدون هيچ گونه فشاري با علي(عليه السّلام) پيمان بستند و هيچ كس از بيعت با آن حضرت امتناع نكرد. اين در حالي است كه مورخان بعد از ابن سعد، افرادي چون، محمد بن مسلمه، زيد بن ثابت، سعد بن ابي وقاص، اسامه بن زيد را جزء سرباز زنندگان از بيعت با علي (عليه السّلام) بر شمردند و به نظر ميرسد كه ابن سعد در ذكر نام اين افراد در زمره بيعت كنندگان با علي (عليه السّلام) اشتباه كرده است. بررسي مواضع سياسي اين افراد در قبال علي (عليه السّلام) هم اين ديدگاه را تأييد ميكند.
ابن سعد مينويسد: هنگامي كه عثمان در 18 ذيالحجه سال 35 ه كشته شد، مردم در فرداي آن روز با علي(عليه السّلام) بيعت كردند. طلحه، زبير، سعد بن ابي وقاص، سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل، عمار بن ياسر، اسامه بن زيد، سهل بن حنيف، ابو ايوب انصاري، محمد بن مسلمه، زيد بن ثابت، خزيمه بن ثابت و همه صحابي رسول خدا در داخل و خارج مدينه، با علي(عليه السّلام) بيعت كردند.[2]
البته ابن سعد اشاره ميكند كه طلحه و زبير مدتي بعد گفتند: ما از بيعت كردن با علي(عليه السّلام) ناراضي بوديم.[3] به همين دليل با كمك عايشه، واقعه جمل را ايجاد كردند.
****** ابن قتيبه (د: 276 ه)
وي با اندكي اختلاف، در مقايسه با روايت ابن سعد و منقري، درباره چگونگي به حكومت رسيدن علي (عليه السّلام) و عوامل مؤثر بر آن مينويسد:
مردم در هنگام صبح در مسجد جمع شدند و در حالي كه عقلشان به جايي نميرسيد، اغلب آنان از قتل عثمان پشيمان بودند و طلحه و زبير را به اين كار متهم كردند. آنان در دفاع از خود سخناني گفتند، پس زبير گفت: ما در اين كار مشورت كرديم كه با علي (عليه السّلام) بيعت كنيم، مردم بر خاستند و به خانه علي (عليه السّلام) رفتند و گفتند: ما ناچار به داشتن اميري هستيم و تو به اين كار سزاواري، دستت را دراز كن تا با تو بيعت كنيم. علي (عليه السّلام) گفت: اين كار بر عهده شما نيست و بر عهده اهل شورا و بدر است. پس هر كس كه آنها برگزيدند او خليفه است، مردم او را ترك كردند، اما عدهاي چنين گفتند: اگر خبر كشته شدن عثمان در حالي كه با كسي بيعت نشده در مناطق مختلف پخش شود، هر كس ميتواند قيام كند و در آن صورت ايمن نخواهيم بود، پس به سوي علي (عليه السّلام) باز گرديد و او را ترك نكنيد، اشتر نخعي به علي(عليه السّلام) گفت: دستت را دراز كن تا با تو بيعت كنيم، يا اين كه براي سومين بار چشمان تو را گريان ميكنيم و پيوسته اين سخنان را تكرار ميكرد و علي (عليه السّلام) را از آشوب ميترساند. وي همچنين تأكيد كرد: كسي به غير از او سزاوار نيست، پس علي (عليه السّلام) دست خود را دراز كرد و اشتر و كساني كه با او بودند، بيعت كردند و به سراغ طلحه رفتند و در حالي كه ريش او را گرفته بودند، وي را آوردند و گفتند: بيعت كن، او به زبان بيعت كرد و از دست دادن خودداري كرد.[4]
از اين روايت نكات جديدتري در مقايسه با منابع قبلي استنباط ميشود:
پشيماني مردم از قتل عثمان؛ متهم شدن طلحه و زبير به قتل عثمان و تلاش آنها در زدودن اين اتهام؛ نقش زبير در روي كار آوردن علي (عليه السّلام) و رفتن مردم به نزد علي (عليه السّلام) براي بيعت؛ سخنان علي(عليه السّلام) مبني بر اين كه انتخاب خليفه بر عهده شورا و اهل بدر است؛ ترس مردم از عدم انتخاب رهبر و وقوع شورش؛ فشار اشتر نخعي به علي (عليه السّلام)؛ پذيرش بيعت مردم از جانب علي (عليه السّلام) و رفتن به سوي طلحه و بيعت گرفتن اجباري از او.
همچنين از گزارش ابن قتيبه استنباط ميشود كه عايشه، عبدالله بن عمر، سعد بن ابي وقاص، و محمد بن مسلمه از بيعت با علي(عليه السّلام) خودداري كردند و حضرت نيز براي بيعت به آنان فشاري نياورد.
****** دينوري (د: 282 ه)
از ديدگاه وي، نقش اساسي در به قدرت رسيدن علي (عليه السّلام) را شورشيان، به خصوص رئيس آنها، غافقي، ايفا كردهاند.
همچنين از گزارش او تأكيد علي (عليه السّلام) بر بيعت همگاني مردم با آن حضرت و جايز نبودن بيعتشكني استنباط ميشود. دينوري مينويسد: بعد از كشته شدن عثمان، مردم سه روز بدون پيشوا بودند و شخصي به نام غافقي با مردم نماز ميخواند، پس مردم با علي (عليه السّلام) بيعت كردند و [آن حضرت] چنين فرمود: شما با من همان گونه كه با كسان پيش از من بيعت شده است، بيعت كرديد و حق اختيار پيش از بيعت است.[5] از روايت دينوري در مييابيم كه افرادي چون سعد بن ابي وقاص، عبدالله بن عمر، محمد بن مسلمه انصاري و معاويه از بيعت با علي (عليه السّلام) خودداري كردند.
****** ابواسحاق ابراهيم بن محمد ثقفي كوفي (د: 283 ه)
بنابر روايت او، علي (عليه السّلام) به علت فشار مردم و بعد از پذيرش شروط ايشان و قول مردم به همكاري و وحدت، به ناچار خلافت را پذيرفت.
او هم عليرغم آن كه پذيرش خلافت علي (عليه السّلام) را از سوي برخي تأييد ميكند، به متمردان بيعت اشارهاي نميكند، اما معتقد است بيعت با علي (عليه السّلام) از روي رضايت بود و حضرت از هيچ كس، از جمله طلحه و زبير، به زور بيعت نگرفت.
مؤلف الغارات در زمينه به حكومت رسيدن علي (عليه السّلام) و درخواست مردم بر اين امر مينويسد: بر سر من ازدحام كرديد، تا گمان بردم، يكديگر را خواهيد كشت، يا مرا خواهيد كشت، گفتيد: با ما بيعت كن، ديگري را نيابيم و جز تو را نپسنديم، با ما بيعت كن؛ متفرق نشويم و اختلاف كلمه نخواهيم داشت. من با شما بيعت كردم و مردم را به بيعت خود فرا خواندم و هر كه به دلخواه با من بيعت كرد، پذيرفتم و هر كس سر باز زد او را وادار بدان نكردم و به حال خود گذاردم. طلحه و زبير بيعت كردند و اگر نكرده بودند من به زور آنها را وادار نميكردم.[6]
****** يعقوبي (د: 284 ه)
او در گزارش خود، متمردان از بيعت با علي (عليه السّلام) را سه نفر ميداند كه هر سه، با علي(عليه السّلام) كينههاي شخصي داشتند. او به حمايت انصار و مالك از علي (عليه السّلام) در واقعه بيعت و نيز بيعت طلحه و زبير با امام (عليه السّلام) و حمايت آنان از حضرت هم اشاره ميكند.
يعقوبي مينويسد: علي (عليه السّلام) در ذي الحجه سال 35 ه به خلافت رسيد و طلحه، زبير، مهاجران و انصار با او بيعت كردند؛ اولين كسي كه با او بيعت كرد، طلحه بود، سپس طلحه و زبير برخاستند و گفتند: ما با تو بيعت ميكنيم و تعهد ميكنيم كه بيعت گرفتن از مهاجران بر عهده ما باشد و ابو هيثم بن تيهان، عتبه بن عمر و ابو ايوب هم گفتند: با تو بيعت ميكنيم و عهد ميكنيم كه بيعت گرفتن از مهاجران برعهده ما باشد و مردم به جز مروان بن حكم، سعد بن عاص و وليد بن عتبه، با علي (عليه السّلام) بيعت كردند.[7]
او در ادامه به دلايل سرپيچي اين سه نفر و سخنان برخي از انصار، چون ثابت بن قيس، خزيمه بن ثابت و مالك اشتر در حمايت از علي (عليه السّلام) اشاره ميكند.
****** طبري (د: 310 ه)
وي با آن كه خود اذعان دارد، مورخان قبل از او در خصوص چگونگي به حكومت رسيدن علي (عليه السّلام) اختلاف نظر دارند، تلاش كرده است تا اجماع ديدگاه آنان را نقل كند و البته روايت او مفصلتر و حاوي اطلاعات بيشتر و متنوعتري در اين باره است. طبري به طور كلي با ذكر سلسله راويان، شش گزارش درباره بيعت مردم با علي (عليه السّلام) ذكر ميكند.
براساس روايت محمد بن حنفيه، مردم بعد از قتل عثمان به علت سابقه و خويشاوندي علي (عليه السّلام) با پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به او روي آوردند و وزارت علي (عليه السّلام) را نپذيرفتند، بلكه به صورت علني، با او در مسجد بيعت همگاني كردند.
روايت ابو بشر عابدي، علاوه بر درخواست و اصرار مردم، از جمله طلحه و زبير، و خودداري اوليه علي (عليه السّلام) و اصرار مردم، بر اين امر تأكيد ميكند كه علي (عليه السّلام) خلافت را با شروطي پذيرفت (بي نظر مردم كاري نكند و كليد بيت المال در دست او باشد).
براساس روايت شعبي، علي (عليه السّلام) به تقليد از عمر خواهان تعيين خليفه به وسيله شورا بود، اما عدهاي كه در رأس آنها اشتر بود، به سبب ترس از وقوع شورش و هرج و مرج در نبود خليفه، با علي (عليه السّلام) به زور بيعت كردند.
روايت ابو عثمان، با اشاره به نقش شورشيان مصر، فشار آنها را عامل اصلي قرار گرفتن علي (عليه السّلام) در مسند حكومت ميداند. همچنين براساس اين گزارش، شورشيان هيچ برنامهاي براي بعد از قتل عثمان نداشته، خود را نيز شايسته خلافت نميدانستند، بلكه اين امر را برعهده مردم مدينه ميدانستند. همچنين گرايش آنان در وهله اول به علي (عليه السّلام) و سپس به طلحه و زبير بوده است.
براساس روايت زهري، طلحه و زبير با زور افرادي چون اشتر از ترس جان خويش با نارضايتي بيعت كردند. آنان پيشنهاد علي (عليه السّلام) مبني بر بيعت با آنها را تاكتيكي از جانب آن حضرت براي مهار خويش تلقي كرده، آن را جدي نپنداشتند.
زهري همچنين اشاره ميكند كه علي(عليه السّلام) درخواست طلحه و زبير مبني بر واگذاري امارت كوفه و بصره را رد كرد.
براساس روايت عبدالله بن حسن، اغلب رؤساي انصار، از جمله زيد بن ثابت (مسئول ديوان و بيت المال عثمان)، كعب بن مالك (مأمور عثمان بر زكات طايفه مزينه)، حسان بن ثابت (شاعري كه به چيزي اهميت نميداد)، مسلمه بن مخلد، ابو سعيد خدري، محمد بن مسلمه، نعمان بن بشير و رافع بن حديج، خضاله بن عبيد و كعب بن عجرد، كه به عثمان علاقه داشتند، چون احساس كردند در عهد علي (عليه السّلام)، ديگر امتيازات عثماني را نخواهند داشت، از بيعت با او خودداري كردند.
اهميت اين روايت زماني مشخص ميشود كه با روايت يعقوبي، مبني بر بيعت انصار با علي (عليه السّلام) مقايسه گردد و در نتيجه، متوجه ميشويم كه آن دسته از انصار كه با علي (عليه السّلام) بيعت كردند از رؤساي قوم و طبقات بالاي جامعه نبودند يا حداقل از امتيازات عثمان بهرهاي نداشتند.
براساس روايت آخر طبري، طلحه و زبير و برخي از صحابه با شرط اجراي حد (قصاص قاتلان عثمان) بيعت كردند.[8]
****** ابن اعثم (د: 314 ه)
او مينويسد: همه مردم اعم از مهاجر، انصار و شورشيان، بعد از قتل عثمان در مسجد جمع شدند. افرادي چون عمار ياسر، ابو الهيثم بن تيهان، رفاعه بن رافع، مالك بن عجلان، ابوايوب و خالد بن يزيد، شيفتهتر از ديگران بودند و عمار ياسر درباره فضايل علي(عليه السّلام) سخن گفت. پس علي (عليه السّلام) خواست، مردم با طلحه و زبير بيعت كنند و آنها نپذيرفتند و علي (عليه السّلام) را به لحاظ سابقه، فضيلت و قرابت با رسول خدا مناسبتر دانستند و با او بيعت كردند. فرداي آن روز، مهاجران، انصار، اشراف، بزرگان عرب و عجم، مردم طبقات متوسط، موالي، حشم و هر كس در مدينه بود، همه با رضايت با علي (عليه السّلام) بيعت كردند.[9]
ابن اعثم هم از فشار شورشيان و متمردان از بيعت ذكري نميكند و بيعت طلحه و زبير و همه صحابه و ساكنان مدينه را با رضايت ميداند.
دو نكته مهم از روايت ابن اعثم به دست ميآيد: يكي، پيشدستي علي (عليه السّلام) در عرضه خلافت به طلحه و زبير، به منظور جلوگيري از مخالفت احتمالي بعدي آنها و ديگري، نقش خاص ياران علي (عليه السّلام) در جريان بيعت با آن حضرت.
پي نوشت :
1. نصربن مزاحم منقري، واقعه صفين، ترجمه كريم زماني، (تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا، 1364) ص 119.
2. ابن سعد، الطبقات الكبري، (بيروت، دارصادر، 1405 ه)، ج 3، ص 31.
3. همان، ص 32.
4. ابن قتيبه الدينوري، الامامه و السياسه، تحقيق طه محمد الزيني، (بيروت، دارالمعرف?، 1388 ه)، الجزء الاول، تلخيص از ص 46 ـ 47.
5. ابو حنيفه احمد بن داوود دينوري، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، (تهران، نشر ني، 1364)، ص 176.
6. ابراهيم بن محمد ثقفي كوفي، الغارات، ترجمه محمد باقر كمرهاي، (بيجا، فرهنگ اسلام، 2536)، ص 131 ـ 132.
7. يعقوبي، تاريخ يعقوبي، الجزء الثاني، (بيروت، بينا، 1379 ق)، تلخيص از ص178ـ179.
8. طبري، تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، (تهران، اساطير، 1362)، ج 6، نقل به مضمون از ص 2329 - 2337.
9. ابن اعثم كوفي، الفتوح، مصحح غلامرضا طباطبايي مجد، (تهران، آموزش انقلاب اسلامي، 1372)، نقل با تصرف از ص 389 ـ 392.
نويسنده : علي كريمي