ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 5 دي 1404
جمعه 5 دي 1404
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 20 مهر 1390     |     کد : 26715

معنا، منطق و آسیب‌شناسی تحول علوم انسانی

با توجه به اینكه موضوع این مصاحبه «تحول علوم انسانی اسلامی» است، خواهش می‌كنم در ابتدا تعریفی از علوم انسانی ارائه بفرمایید تا باب بحث در این زمینه گشوده شود.

علـوم انسانی اسلامی؛
معنا، منطق و آسیب‌شناسی تحول علوم انسانی


* با توجه به اینكه موضوع این مصاحبه «تحول علوم انسانی اسلامی» است، خواهش می‌كنم در ابتدا تعریفی از علوم انسانی ارائه بفرمایید تا باب بحث در این زمینه گشوده شود.

استاد رشاد: بسم‌الله‌الرحمن الرحیم. مسئله‌ی‌ «تعریف»، یكی از پیچیده‌ترین مباحث درباره‌ی آن چیز است و سخن گفتن از ماهیت اشیا از دشوارترین مسائلی است كه همیشه بشر با آن مواجه بوده‌است، بخصوص وقتی كه بنا باشد تعریف مورد اتفاق و رضایت همه‌ی اهل نظر یك امر ارائه شود. درخصوص تعریف علوم انسانی نیز ممكن است تعابیر گوناگونی مطرح شده باشد؛ عنوان «علوم انسانی» می‌تواند در سه افق به كار برود: «بالمعنی الأخص»كه محدود به رشته‌هایی از معرفت كه فقط درباره‌ی رفتارهاری فردی و اجتماعی آدمی سخن می‌گوید، «بالمعنی العام» كه به منظومه‌ای از علوم گفته می‌شود كه علاوه بر عهده‌داری رفتارشناسی انسان‌ها و احكام آن به انسان‌شناسی نیز می‌پردازد، و «بالمعنی بالأعم» كه شامل فلسفه و هنر و امثال آن نیز می‌گردد؛ ضمن این كه بنده در تعریف علاوه بر دو شرط معروف منطقیان (جامعیت و مانعیت) جهت‌مندی را نیز در تعریف شرط می‌دانم یعنی باید مشخص كرد كه درصدد تعریف پسینی و با لحاظ وضع و موضوع موجودیم یا وضعیت و موضوع مطلوب، می‌خواهیم كدام علوم انسانی را تعریف كنیم؟ موجود یا مطلوب؟ اكنون معطوف به افق دوم و با لحاظ علوم انسانی موجود، بنده ـ ازجمله ـ عبارت زیر را برای تعریف علوم انسانی رایج پیشنهاد می‌كنم: دانش‌های حاوی گزاره‌های «توصیفی»، «تكلیفی» و «تجویزی» درباره‌ی انسان، تظاهرات وجودی و رفتارهای فردی و جمعی آن.

توضیح این‌كه: مجموعه‌ای از علوم و روش‌های علمی كه انسان و رفتار فردی و جمعی او را به عنوان واقعیتی از واقعیت‌ها و بخشی از هستی توصیف می‌كند، و همچنین برای رفتارهای فردی و جمعی آدمی دستور و تكلیف صادر می‌كند، بایدها و نبایدهایی را معطوف به رفتارهای انسان بیان می‌دارد، همچنین پاره‌ای توصیه‌ها و تجویزهایی ارائه می‌دهد و خطاب به آدمی برای رفتار فردی و جمعی او «شاید» و «نشاید»هایی را بیان می‌كند؛ پس مجموعه‌ی علوم انسانی شامل سه گونه از قضایاست و بسته به این‌كه مجموعه‌ی این قضایای توصیفی (گزارشی)، تكلیفی (دستوری) و تجویزی (توصیه‌ای) معطوف به چه حوزه‌ای از تظاهرات وجودی و رفتاری انسان بیان و صادر شود، یك علم یا رشته از علوم انسانی شكل می‌گیرد. مثلاً مجموعه‌ای از قضایایی كه رابطه‌ی انسان را با مقوله‌ی «مال» توصیف می‌كند و یك سلسله باید و نبایدها(تكالیف) و همچنین شاید و نشایدهایی (تجویزها) را درخصوص طرز مواجهه‌ی انسان با مال ارائه می‌كند، علم اقتصاد را شكل می‌هد. یا زمانی كه مجموعه‌ای از قضایا و گزاره‌های خاصی را كه توصیف‌گر رابطه‌ی انسان با مقوله‌ی «قدرت» است و همچنین باید و نبایدها و شاید و نشایدهایی را در باب رفتار آدمی با قدرت بیان می‌كند، با هم فراهم می‌آوریم، علم سیاست تشكیل می‌شود؛ مجموعه‌ی قضایای توصیفی، تكلیفی و تجویزی معطوف به نفس، علم تربیت را سامان می‌دهد. همین‌طور نسبت به دیگر حوزه‌ها و دیگر اموری كه متعلَق رفتار آدمی است، حوزه‌ها و موضوعات دیگری از قبیل «روابط بین‌الملل»، «مواجهه‌ی با بیگانگان»، «امنیت» و.... كه تدوین و تنسیق سازوار و منسجم هر دسته از قضایا موجب پدیدآمدن یكی از دانش‌های منظومه‌ی علوم انسانی می‌گردد.

به صورت خلاصه باید بگوییم كه علوم انسانی دانش‌های دربردارنده‌ی مجموعه‌ی قضایای دسته‌بندی‌شده و رشته‌رشته‌شده درباره‌ی انسان و رفتار فردی و جمعی اوست. تعاریف یا تعابیر دیگری نیز می‌توان از علوم انسانی ارائه داد كه جای طرح آن یك مصاحبه‌ی عمومی نیست و طرح آن‌ها را به فرصت مناسب‌تری احاله می‌كنیم.

* با این تعریفی كه جناب‌عالی ارائه دادید می‌توانیم علوم انسانی را پایه‌ی همه‌ی علوم‌ بدانیم؟

استاد رشاد: خیر؛ علوم انسانی پایه‌ی دیگر علوم نیست، بلكه دیدگاه‌های ما در علوم انسانی ـ بالمعنی العام ـ می‌تواند مبنا برای ورود به مطالعه درباره‌ی سایر امور تلقی گردد، این دیدگاه‌ها می‌تواند حتی در حوزه‌ی «علوم پایه‌ی نظری» مثل فلسفه و منطق تأثیرگذار باشد، و بسا بسیاری از مبانی كه در علوم انسانی اتخاذ می‌كنیم (خصوصاً اگر علوم انسانی را اعم از فلسفه و منطق بدانیم) حتی می‌تواند به مثابه فراانگاره‌ها و پیش‌انگاره‌ها در علوم طبیعی، از قبیل فیزیك و شیمی و طب هم نقش‌آفرین باشد.

* مراد مقام معظم رهبری ـ دام ظله ـ كه بر تحول علوم انسانی یا اسلامی‌كردن علوم انسانی تأكید می‌كنند، چیست؟

استاد رشاد: رهبر فرهیخته‌ی انقلاب با مطرح كرد‌ن این آرمان معرفتی، در مقیاس ملی، بلكه بین‌المللی طرح نویی درانداختند اما این آرمان و فراخوان خوب فهم نشد. بسیاری از بحران‌ها و بوران‌ها ناشی از ناتوانی و ناروایی علوم انسانی رایج است؛ ایشان نخبگان جهان، دنیای اسلام و ایران را به یك عزم عظیم برای تحول علوم انسانی در مقیاس جهانی و تولید علوم انسانی اسلامی در مقیاس اسلامی فراخواندند تا بشریت را از از آفات این الگوی معرفتی رها كنند. مسئله عظیم‌تر از آن است كه در مخیله‌ی برخی خامسران بگنجد. نسبت به این آرمان و فراخوان رهبری بدفهمی‌های عامدانه و غیرعامدانه‌ی بسیاری اتفاق افتاد؛ من به برخی از تلقی‌های غلط‌ اشاره می‌كنم:

یك. بعضی تصور كردند كه مراد رهبری «حذف» علوم انسانی علی‌الاطلاق و دست‌كم علوم انسانی رایج است! چنین برداشتی از فراخوان و رهنمود آرمان‌خواهانه‌ی ایشان غلط‌ترین فهم از آن بود. ایشان هیچگاه تعطیل علوم انسانی یا حذف مطلق رشته‌های خاصی از علوم انسانی را به زبان نیاوردند و چنین قصدی هم ندارند. اصولاً كسی نمی‌گوید كه علم خاص یا دسته‌ای از علوم را باید از عرصه‌ی معرفت حذف كرد و از حوزه‌ی تربیت و تعلیم خارج نمود؛ چراكه علم و معرفت، امر و نهی را برنمی‌تابد و تعطیل‌بردار نیست، مناظر و مباحث در منابع و كتب مربوط، مطرح می‌شوند و افراد هم آنها را فرا می‌گیرند، این توهم غلط است.

دو. برخی دیگر از تحول علوم انسانی به «بومی‌سازی علوم انسانی» تعبیر كردند و آرمان عمیق تولید علوم انسانی دینی را به بومی‌كردن علوم انسانی فروكاستند؛ البته از تعبیر «بومی‌سازی علوم انسانی» نیز تلقی‌های گوناگونی وجود دارد، یا می‌تواند وجود داشته باشد: 1. بومی‌سازی كاربردی، 2.بومی‌سازی فرهنگی، 3. بومی‌سازی فاعلی، 4. بومی‌سازی نظری. برخی از این تصورات با برخی از آن‌ها متداخل‌اند.

مراد از بومی‌سازی كاربردی این است كه در مطالعات حوزه‌ی علوم انسانی باید در جست‌وجوی چاره‌ی معضلات كشور ایران بود و در پی راهكاریابی برای مسائل و معضلات خاص این مرز و بوم باید بود، یعنی در مقام كاربرد علوم باید دغدغه‌ی حل مشاكل كشور خودمان را داشته باشیم، اصحاب حوزه‌ی علوم انسانی باید مبانی و نظریه‌های علوم انسانی رایج را در جهت راهكاریابی برای حل معضلات ملی و مسائل مبتلابه‌ كشور استخدام كنند، یا در این حوزه‌ی معرفتی ناظر به نیازهای ملی و بومی تولید معرفت بكنند، بومی‌سازی به هركدام از دو معنا در جای خود سخن صحیحی است، ولی مستلزم با اسلامی‌كردن یا تولید علوم انسانی دینی نیست.

بومی‌سازی فرهنگی می‌تواند به دو معنا باشد: مراد از بومی‌سازی فرهنگی، اگر این باشد كه «علم» به نحو مطلق اقلیمی است، و «عامل اقلیم» هویت معرفتی دانش‌ها را می‌سازد، یعنی مبانی و زیرساخت‌ها، بناها و نظریه‌ها تحت تأثیر فرهنگ‌ها صورت می‌بندند، خطا و نارواست. براساس همین انگاره‌ی ناصواب اخیراً برخی می‌گویند: ما «جامعه‌شناسی» نداریم كه «جامعه‌شناسی‌ها» داریم»! ولی قضایای علمی اگر علم‌اند و علمی‌اند حقایقی‌اند كه منسلخ از مختصات بومی، فراچنگ دانشمند افتاده‌اند و در این صورت حاكی از واقع‌اند و هرگز تقسیم‌پذیر به بومی و غیربومی نخواهند بود، علم در هر جای عالَم كه باشد علم است و یك قضیه نمی‌تواند در یك‌جا علم و در دیگرجا جهل باشد. بومی‌سازی علوم انسانی به این معنا و نظریه‌های علوم انسانی ایرانی تعبیر معناداری نیست.

تعبیر بومی‌سازی فرهنگی علم به معنای دیگری نیز می‌تواند اراده شود، و آن این‌كه علوم انسانی موجود را حك و اصلاح كنیم و با فرهنگ خود منطبق كنیم، این می‌تواند سطحی و نسبی یا عمیق و مطلق باشد. این نظر معلوم نیست عملی باشد ـ خصوصاً به صورت اساسی آن ـ و در صورت عملی‌بودن و تحقق جدی آن می‌بایست حتا مبانی را تغییر بدهیم، و به این ترتیب مكاتب جدیدی از علوم انسانی پدید خواهد آمد، اما ملازم و معادل با اسلامی‌شدن به معنی تولید علوم دینی نیست.

بومی‌سازی فاعلی، به این معناست كه علوم و نظریه‌ها به اعتبار فاعل به جغرافیا نسبت داده‌شود، در این صورت «علوم انسانی ایرانی» به معنی علوم انسانی ایرانیان و « علوم انسانی اسلامی» به معنی علوم انسانی مسلمانان خواهد بود، «علوم انسانی ایرانی» بدین‌معنا می‌تواند دینی و یا سكولار باشد و بسا علوم انسانی مسلمانان نیز با سكولاربودن سازگار بوده و در صورت غیراسلامی بودن چندان در حل معضلات زندگی اسلامی كارساز نخواهد بود و گرهی از كار فروبسته‌ی معرفتی ما نیز نخواهد گشود.

بومی‌سازی نظری علی‌الاطلاق نیز مطلوب رهبری نیست، و اگر مراد از این تعبیر مبناقراردادن نظریه‌های زیرساختی ایرانی، هرچند غیردینی باشد نزدیك به تلقی دوم از بومی‌سازی فرهنگی خواهد شد و در این صورت محكوم به حكم همان نیز خواهد بود.

سه. بعضی از این آرمان، به «اسلامی‌سازی علوم انسانی» تعبیر كردند كه به نظر من این تعبیر هم دقیق نیست. اگر مراد از این تعبیر این باشد كه همین علوم انسانی را با همین آراء و قضایا اخذ كنیم و با نصوص قدسی آن‌را تزیین كنیم و مبانی و بناهای رایج در علوم انسانی را آیه‌اندود و روایت‌آمیز كنیم، چنین چیزی هم مورد نظر ایشان نیست و اصولاً اگر علوم انسانی، اسلامی نیست، سكولار است و با الصاق آیات و روایات بدان‌ها نمی‌تواند آنها را اسلامی كرد. اگر علوم انسانی سكولار است جوهراً سكولار است و با اسلامیت سازگار نیست تا ما بتوانیم آن را اسلامی كنیم، لهذا تعبیر اسلامی‌سازی معنی‌دار نیست.

چهار. برخی گفته‌اند: می‌خواهند علوم انسانی را نقلی كنند، یعنی علوم انسانی تك‌منبع شده فقط از نصوص مقدس استنباط شود، یكی از تلقی‌های ناصواب كه بسا عامدانه و به قصد تحریف و تخریب آرمان تحول علوم انسانی همین تلقی‌ست. دینی‌كردن علوم انسانی یا تولید علوم انسانی دینی و اسلامی مأخوذ از نقل به معنی عادی توسط انسان عادی نه مطلوب است نه میسر. البته ممكن است معصوم بتواند همه‌ی علوم را از قرآن استنباط كند، اما امروزه مخاطب این پیام و فراخوان آرمانی عموم نخبگان و انسان‌ها هستند؛ چنان‌كه خود دین هم بنا نیست فقط از قرآن و یا سنت استخراج شود، بلكه دین هم در كنار قرآن و سنت، عقل را حجت می‌داند و متكی به عقل است. ما علاوه بر نقل كه قرآن و نصوصی است كه از معصومین(ع) صادر شده، عقل را هم به موازات آن دو، منبع می‌دانیم و حتی كسانی ممكن است فطرت را هم در عرض وحی و سنت و عقل، حجت بدانند. یعنی معارف و علوم را توأماً و به موازات از وحی نبوی، سنت معصوم، عقل سلیم و فطرت انسانی استخراج كنند. تجربه تولید معرفت نمی‌كند، اما آنگاه كه تجربه تكرار می‌شود و عقل پا به میان می‌گذارد و تجربه‌های فراوان و مشاهدات اطمینان‌بخش را جمع‌بندی می‌كند و نتیجه‌ای می‌گیرد، قضیه‌ی علمی تولید می‌شود. به این ترتیب تجربه هم به مثابه ابزار یا روش و در طول منابع اصلی می‌تواند مورد توجه قرار گیرد و به كار گرفته شود.

پنج. بعضی دیگر از آرمان تحول علوم انسانی به «قدسی‌سازی علوم انسانی» تعبیر كرده‌اند. یعنی این‌كه در قبال عقلانیت سكولار و پارادایم پوزیتیویستی علوم، یك عقلانیت موازی با جوهر قدسی و الوهی تولید كنیم و پیش‌انگاره‌ها و نگرش‌های حاكم بر علوم انسانی را قدسی و توحیدبنیان كنیم. اگر این حرف به معنای عمیق فهمیده و معطوف به لوازم لاینفك آن به كار برده‌شود می‌تواند مراد رهبری قلمداد شود؛ ولی از همین قدسی‌سازی علوم انسانی نیز تعبیرها و تفاسیر نادرستی صورت می‌گیرد، مانند تلقی برخی سنت‌گراها كه قابل دفاع نیست.

ششم. بنده در مقاله‌ی معیار علم دینی (فصلنامه‌ی ذهن: سال نهم، ش 33، بهار 87) معاییر یا شاخص‌های علم دینی را آورده‌ام، براساس مطالب مذكور در آن مقاله می‌توان معنای دقیق علوم انسانی اسلامی و به تبع آن مفهوم تحول علوم انسانی و تولید علوم انسانی اسلامی نیز فهم می‌شود.

در مجموع مراد از علوم انسانی اسلامی آن دسته از دانش‌هاست كه حاوی قضایای توصیفی، تكلیفی، و تجویزی است كه مبتنی بر مبانی اسلامی و برآمده از منابع اسلامی با كاربست منطق معتبر اسلامی است. لهذا اگر رهبری معظم بر تولید علوم انسانی اسلامی تأكید می‌ورزند، بر نقلی كردن یا بومی‌كردن و یا هم‌ساز ساختن علوم انسانی رایج موجود با فرهنگ ملی و یا تعطیل علوم انسانی و یا قدسی‌سازی محض نظر ندارند، بلكه منظور ایشان از تولید علوم انسانی اسلامی این است كه ما با وجود علوم انسانی رایج در جهان، و مكاتب و مناظر متنوع و متكثری كه در قلمروی علوم انسانی وجود دارد، در كنار و بلكه مقدم بر آن، خود باید مبانی، بناها، دانش‌ها و نظریه‌های مربوط به تفسیر انسان، ارائه‌ی تكلیف ـ باید و نبایدها ـ و ارائه‌ی ارزش ـ شاید و نشایدها ـ برای رفتار فردی و جمعی انسان را تولید كنیم.

این تلقی از تولید علوم انسانی اسلامی یا به تعبیر رایج تحول علوم انسانی مراد رهبری است و با این معنای عمیق و دقیق و جامع، این فعالیت‌ علمی و فكری می‌تواند جایگاه بسیار بلندی در حوزه‌ی فعالیت‌‌های معرفتی و علمی كشور و جهان اسلام داشته باشد.

* علوم انسانی اسلامی با این تلقی، آیا با علوم انسانی رایج تناسب و ترابطی دارد؟ آیا علوم انسانی رایج را می‌توان اسلامی كرد؟

استاد رشـاد: گفتم كه علوم انسانی موجود اگر جوهراً اسلامی نیست، نمی‌توان آن را اسلامی كرد. علوم انسانی رایج، مبانی و نظریه‌ها و منطق و سامانه‌ی خاص خود را دارد، لهذا ما باید علوم انسانیی به موازات علوم انسانی موجود تولید كنیم، هرچند كه در پاره‌ای از قضایا و نظریه‌ها ممكن است اشتراك وجود داشته باشد، چراكه یكی از منابع علوم انسانی موجود عقل است و طبعاً آنچه دستاورد عقل سلیم است مورد قبول دین نیز هست. اما بسیاری از نظریه‌ها در علوم انسانی رایج وجود دارد كه بر مبانی غلط و منطق غیرقابل قبولی مبتنی است و به همین جهت است كه نمی‌توانیم آن را بپذیریم. همچنین در مقام كاربرد هم با غایات و كاركردهای مورد نیاز دنیای غرب تدوین شده، بالنتیجه ممكن است ما نتوانیم در حل معضلات و مسائل ملی و جهان اسلامی خودمان از آنها استفاده كنیم. بسیاری از بحران‌هایی كه در جهان امروز پدید آمده تحت تأثیر نظریه‌های نادرست علوم انسانی در جهان است. پاره‌ای بحران‌ها كه در جهان اسلام وجود دارد و یا بسیاری از مسائلی كه در جهان اسلام لاینحل باقی مانده به این جهت است كه جهان اسلام به علوم انسانی رایجِ سكولار دل بسته است و چنین معجزه‌ای از این امام‌زاده برنمی‌آید.

با توجه به تعابیر شما درباره‌ی ماهیت، مبانی، منطق و منابع علوم انسانی، منبع اصلی استخراج علوم انسانی را چه می‌دانید؟

استاد رشاد: عرض كردم منابع علوم انسانی همانند منابع علوم دینی متنوع خواهد بود، یعنی «عقل» منبع علوم انسانی است، «وحی» منبع علوم انسانی است، «سنت معصوم» منبع علوم انسانی است، «فطرت» منبع علوم انسانی است، «تجربه» و «مشاهده» می‌تواند زمینه‌ساز تولید نظریه باشد، آن‌گاه كه تجربه‌ی دقیق رخ دهد و مشاهده فراوان صورت ببندد، عقل با جمع‌بندی حاصل مشاهدات تولید قضیه و نظریه می‌كند. به این ترتیب علوم انسانی از مجموعه‌ای از منابع تغذیه می‌شود، اما در این میان سهم وحی و سپس عقل افزون‌تر است.

* ما در ایران، تولید اقتصاد اسلامی را با توجه به مبانی شیعی و میراثی كه از ائمه(ع) در اختیار داریم پیگیر هستیم و دیگر كشورها مثل اندونزی هم روی اقتصاد اسلامی كار می‌كنند اما نظرات آنها با ما تفاوت دارد، نگاه بومی ما با توجه به این‌كه در اقلیمی به نام ایران هستیم، چقدر در تولید علوم انسانی اسلامی مؤثر است؟

استاد رشاد: گفتیم اقلیم چندان در ماهیت و مختصات علم دخیل نیست، لهذا آنچه در جهان اسلام با مبانی، دیدگاه‌ها و نظریه‌های درست تولید می‌شود با آنچه كه ما به آن می‌اندیشیم و در پی آنیم چندان در معارضت نیست. در بعضی از كشورهای اسلامی بعضی نظریه‌ها تولید شده و برخی گرایش‌ها پدید آمده كه با ما هم‌افق است، هرچند ممكن است تفاوت‌هایی وجود داشته باشد و سرّ آن هم این است كه ما مسئله را جامع‌الاطراف و جامع‌المنابع می‌بینیم و به همه‌ی‌ منابع متكی هستیم، یعنی علاوه بر منابعی كه ممكن است آنها بدان تكیه كنند، ـ مانند وحی و عقل و سنت نبوی ـ ، بر میراث معرفتی بازمانده از ائمه‌ی اهل بیت(ع) كه مایه‌ی تفسیر و تفصیل سنت نبوی است نیز اهتمام و اعتماد ویژه داریم، پس ممكن است آنچه در جهان پیرو مكتب اهل‌بیت تولید می‌شود جامع‌تر و دقیق‌تر از دیگر تلاش‌ها باشد ولی معلوم نیست كه چندان در تعارض با تولیدات دیگر نقاط جهان اسلام باشد.

* در چند سالی كه این مسئله، مورد تأكید مقام معظم رهبری قرار گرفته آیا تلاش‌های جدی‌ای هم در این عرصه صورت گرفته است؟

استاد رشـاد: یك سلسله كارهایی در داخل كشور آغاز شده ولی تلاش فراخور و درخور حساسیت و خطورت این آرمان بلند واقع نشده است. اهمیت موضوع بسیار بالاست، عظمت كار بسیار زیاد است و تأثیر آن در سرنوشت انقلاب، كشور و جهان اسلام، بسیاربسیار سترگ و بزرگ و در یك كلمه بدیل‌ناپذیر است. با توجه به اهمیت و عظمت امر، من به عنوان یكی از عناصری كه دست‌كم دو دهه مشغول به این امر هستم، اذعان می‌كنم اقدامی مطابق شأن شایان این آرمان بلند صورت نبسته است. اما فی‌الجمله تحركاتی ارزشمند آغاز شده است. در مراجع عالی تصمیم‌گیری كشور مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی، برای حمایت از نظریه‌پردازان و نوآوران و منتقدان ذی‌صلاحیت در حوزه‌ی علوم انسانی، هنر و معارف دینی نهاد مرجعی با عنوان «هیأت حمایت از كرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد و مناظره» و همچنین شورای تخصصی علوم انسانی تأسیس شده است كه جمعی از نخبگان عضو این شورا هستند و در این شورا مباحث و رایزنی‌هایی در جریان است. در بعضی دستگاه‌های مسئول مانند وزارت علوم پاره‌ای اقدامات و تدابیر در حال وقوع است، در حوزه‌های علمیه جنب‌وجوش امیدبخشی آغاز شده، در بعضی از مؤسسات علمی كه من مطلع هستم مانند پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تحقیقات دقیق و وسیعی صورت بسته و در جریان است و برنامه‌های گسترده‌ای در دستور كار قرار دارد و پژوهشگاه در بعضی از حوزه‌ها به موفقیت‌های خوبی دست یافته است. ما معتقدیم یا علم دینی را در پژوهشگاه تولید كرده‌ایم و یا به مقصود بسیار نزدیك شده‌ایم و می‌توانیم ادعا كنیم كه در یك بازه‌ی‌ زمانی قابل پیش‌بینی علم انسانی دینی در آن حوزه تولید و ارائه خواهد شد؛ نخبگان و متفكران دردمند و دلسوز، صاحب اندیشه و نواندیش، پاره‌ای مطالعات را آغاز كرده‌اند و بعضی نظریه‌های تازه‌ای از سوی اصحاب معرفت ارائه شده است.

این فراخوان مخاطب جهانی داشته، در مقیاس جهانی هم با این فراخوان به صورت مثبت یا منفی مواجهه‌هایی آغاز شده است. چند سال پیش كه رهبری معظم این فراخوان و دعوت را مطرح كردند، رسانه‌های بزرگ بین‌المللی و شبكه‌های جهانی شروع به طرح این مباحث كردند. میزگردهایی تشكیل دادند و از صاحب‌نظران نظرخواهی كردند و بحث‌های خوبی مطرح شد. گرچه پاره‌ای از مباحث مغرضانه بود اما برخی از آنها هم عالمانه و به درستی مطرح می‌شد. جریان‌های جهانی در مقابل این فرمان و آرمان‌خواهی موضع گرفتند. اخیراً كنگره امریكا اقدام به تأسیس كمیسیون علوم انسانی كرده است و در خبر آمده بود كه چون جریان رقیب به امر علوم انسانی اهتمام می‌كند ما هم باید به آن اهتمام كنیم و اگر به تولید و توسعه‌ی علوم انسانی نپردازیم اقتصاد ما به مخاطره می‌افتد! این نكته‌ی شگفتی است كه اگر ما به تأسیس و توسعه‌ی علوم انسانی اهتمام كنیم و آنها به توسعه‌ی علوم انسانی نپردازند اقتصاد امریكا چرا به مخاطره می‌افتد! این مطلب قابل تأمل و مطالعه است و نشان‌دهنده‌ی این است كه آنها دقت‌هایی در این زمینه كرده‌اند. من اندكی توأم با مزاح گفتم گویی پیام رهبری را دشمنان بهتر از دوستان گرفته‌اند و آنها نسبت به مسئله حساسیت بیشتری نشان می‌دهند.

در هر حال این پیام و فراخوان مخاطب ملی و جهان اسلامی و بین‌المللی داشته و تأثیر خود را بر سرنوشت علم و معرفت در مقیاس جهانی خواهد گذاشت، اما اقدامات صورت‌بسته نسبت به اهمیت مسئله درخور و فراخور و كافی نیست.

دو نكته‌ را این‌جا مایلم صریحاً بگویم یك اینكه هنوز فرهنگ علمی حاكم و روش‌شناسی جاری در قلمروی علم در كشور ما متأثر از فرهنگ و منطق علوم پایه و مهندسی است. ذهن بسیاری از مدیران ما نیز همچنان مهندسی‌محور است و هنوز قالب اذهان و چارچوب تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در دستگاه‌های مسئول تحت تأثیر محورانگاشتن و بنیادپنداشتن علوم پایه است و جای علوم انسانی و فرهنگ مربوط به تولید و ممیزی علوم انسانی، در مبادی امور و مراجع تصمیم‌ساز و مدیریت علم خالی است. هنوز سیاستِ كلانِ كلی جامع‌نگرِ آینده‌بین و دقیق‌نگری در حوزه‌ی علوم انسانی پدید نیامده است؛ ما در كنار نقشه‌ی جامع علمی كشور نیازمند یك سند جامع علوم انسانی هستیم. دو دیگر این‌كه از مؤسسات و محققان و نیز تحقیقات و فعالیت‌های علمی و فكری بنیادین كه می‌تواند منشأ حركت و بركت باشد و موجب تحول و انقلاب علمی و معرفتی در جهت تولید علوم انسانی باشد حمایت كافی نمی‌شود. از پژوهشگاه‌هایی كه در مظان و معرض تولید علم دینی و علوم انسانی اسلامی هستند حمایت درخوری صورت نمی‌گیرد، پژوهشگاه‌ها و مراكز علمی حوزوی و دانشگاهی با رویكرد تولید علم دینی و تولید علوم انسانی اسلامی در فقر و نبود امكانات، مظلومانه ادامه كار می‌دهند. از مرجعی مانند «هیأت حمایت از كرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد و مناظره» كه مرجع حمایت از نظرات نو و نقدهای جدید در حوزه‌ی علوم انسانی و معارف دینی و هنر است و تنها نهاد معتبر حقوقی قانونی شاخص‌گذار و ممیز نظریه‌ها و نظرات و نقدهای نو در حوزه‌ی علوم انسانی است، حمایت نمی‌شود. بعد از هفت سال فعالیت، این هیأت، نه بودجه‌ی معینی دارد و نه مكان مناسبی در اختیار دارد و نه به لحاظ حقوقی از نظر جایگاه در سامانه‌ی تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری علمی كشور و بین نهادها و دستگاه‌های مرجع و مدیریت علم جایگاهی درخور به آن داده‌اند. این در حالی است كه از این نهاد مرجع بحق و بدرستی توقع بسیار بالایی هم هست كه مطابق شأن شایان این نهاد است، اما ابزار در اختیار این نهاد نیست.


طی هفت سال گذشته افزون بر دویست‌وشصت طرح علمی كه مدعی نوآوری و نظریه‌پردازی در حوزه‌ی علوم انسانی بودند به دبیرخانه‌ی هیأت واصل شده كه از بین اینها هشتاد طرحِ برگزیده، مورد نقد، ارزیابی، دفاع و داوری قرار گرفته و از میان این هشتاد طرح، نوزده طرح موفق به دفاع علمی شده‌اند و از میان این نوزده طرح، هفت نظریه اثبات شده و به رسمیت شناخته شده است. اكنون ما هفت نظریه جدید را به رسمیت شناخته‌ایم، اما راجع به نظریه‌پردازان این هفت نظریه و درباره‌ی این نظریه‌ها دستگاه‌های مسئول چه كرده‌اند؟ آیا این نظریه‌ها در سامانه‌ی علمی كشور جریان پیدا كرده‌اند؟ آیا در متون درسی راه یافته‌اند؟ آیا در دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمی ما این نظریه‌ها تدریس می‌شود؟ چنین چیزی هنوز اتفاق نیافته است. ما از مصادر امور نسبت به عدم حمایت از دستگاه‌های علمی مولد و مرجعِ و ممیز تولید علوم انسانی اسلامی گله‌مند هستیم.

گفت‌وگو از مریم صفایی


نوشته شده در   چهارشنبه 20 مهر 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode