پيرامون ظهور جزئى حضرت مهدى عليه السلام در ايام غيبت كبرى
سؤال:
چرا حضرت ولى عصر-عجل الله تعالى فرجه-براى رفع ظلم و ارشاد مردم،تا حدودى كه ممكن است، ظاهر نمىشوند؟مگر امكان ندارد كه تا وقت ظهور كلى كه در شرايط خاص و آماده شدن طبيعت جهان و جهانيان واقع مىشود،امام عليه السلام در مناسبات و فرصتهائى ظاهر شوند و راهنمائيهائى بنمايند؟و به دوستان و شيعيان و حق پرستان مددهائى بدهند،و هر زمان خطرى براى ذات شريفشان جلو آمد،يا مصلحتى اقتضا كرد،غايب شوند؟و به همين نحو،ظهورهاى جزئى،يكى بعد از ديگرى داشته باشند تا آن ظهور كلى فرا رسد؟
جواب:
اين نحو ظهور و غيبت،خلاف مصلحت نبوات و خلاف مصالحتربيتى جامعه است،و مانند مداخله يك قوه مستمر غيبى در كادر اختيار بشر و سلب اختيار از انسان مىباشد،و بالاخره با هدف خلقت انسان، تكامل عادى و اختيارى و سير ارادى و تدريجى او بسوى كمالى كه:
انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا (1)
«ما او را از آب نطفه مختلط خلق كرديم و داراى قواى چشم و گوش گردانيديم».
آن را بيان مىدارد،سازگار نيست،و موجب وقوف و بازماندن بشر از سير ترقى و كمال است،و مانند آن است كه همه چيز،وابسته به معجزه گردد،و جريان طبيعى و عادى كه سنتخدا بر آن قرار دارد، متروك شود.
ما مىدانيم كه شرايط و مقدمات ظهور،دفعتا و بطور ناگهانى حاصل نمىشود (2) ،بلكه از قرنها پيش و به تدريج فراهم مىگردد و دنيا بسوى آن پيش مىرود و از آن استقبال مىنمايد.بلكه ظهور،نتيجه حركت و سير جامعه انسانى و تحولات فكرى مختلف و ديدن مكتبها و كلاسهاى متعدد بسيارى است.
چنانكه مىدانيم،از مقدمات و شرايط ظهور آن حضرت،اين است كه بايد سطح انديشه و طرز تفكر مردم،آمادگى براى ظهور و قبول حكومت واحد و جهانى اسلام را داشته باشد و اين ويژگى در اثر سير عادى جامعه در جهات علمى و فكرى و سياسى و اجتماعى حاصل مىگردد و اين نحو غيبت و ظهور (غيبت در عين ظهورهاى پراكنده) مانع از حصول اين اهداف و موجب غير عادى شدن وضع رشد و ترقى افراد و جوامع خواهد شد.به علاوه،اين ظهور و اختفا،اگر ملازم با شناختن شخص امام عليه السلام باشد،لازمه آن اين است كه هر وقت در بين حوادث،به حسب وضع عادى،اهل باطل بحسب ظاهر غالب شده و آن حضرت در خطر افتادند،او كه برنامهاش يك سلوك عادى و رهبرى متعارف رهبران الهى است،براى حفظ جانش (كه وديعه خدا براى ظهور كلى است) مختفى گردد و مردم را تنها بگذارد.بديهى است كه اين برنامه،عكس العمل مساعدى نخواهد داشت،و اگر با شناختن ايشان ملازم نباشد و متنكرا و بطور ناشناس باشد،اين ظهور و غيبت نيست،بلكه استمرار غيبت است،زيرا كه با مداخله داشتن در امور،بحسب امكان و مصالح، (كه البته هست،هر چند ما نحوه دخالت ايشان را ندانيم) از كجا كه آن حضرت مثلا در جنگهاى صليبى شركت نكرده باشند منتهى تحت فرمان كسى نبودهاند؟و يا اينكه اصحاب و خواص ايشان به فرمان ايشان شركت نجستهاند.
ما در حوادث بسيار،تاثير غيبى مىبينيم،كه اگر عنايت غيبى نبود،وضع آن حوادث طور ديگر گشته بودو فاتحه اسلام خوانده شده بود،يا صدمات جبران ناپذيرى وارد مىشد.اين حوادث بسيار است، حتى در عصر خود ما نيز مىتوانيم مواردى را نشان بدهيم.
يك نفر دكتر پزشك،داستانى از يك نفر از مجروحين،در يكى از جنگهاى نواحى خراسان (كه او را از اوتاد و وابستگان به حضرت شناخته و عجايب مهمى از او ديده بود) نقل مىكرد،كه متاسفانه،هم از جهت اينكه حكايت طولانى بود و هم از جهت مرور زمان و اينكه در وقتى كه اين حكايت را براى مرحوم آيت الله والد-طاب ثراه-نقل مىنمود،من طفل بودم و كاملا آن را در ذهن نسپردم،نمىتوانم به نحو صحيح و خالى از تحريف نقل كنم،ولى اين حكايت اين موضوع را كاملا روشن مىساخت كه افرادى هستند كه در بعضى از امور و كارها و حوادث وارد مىشوند.
حال اسم آنها هر چه باشد،رجال الغيب يا ابدال يا اوتاد يا اصحاب خاص امام عليه السلام بالاخره معلوم است كه تحت نظر و فرمان ولى امر-عجل الله تعالى فرجه-انجام وظيفه مىنمايند.
حاصل اين است كه:آنچنان نيست كه امام عليه السلام در عصر غيبتبطور كلى از امور رعيتخود و جريان اوضاع بر كنار و بىتفاوت باشند،و شايد فرمايش رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در حديث جابر،اشاره به همين نكته باشد،آنجا كه عرضه داشت:
«و هل يقع لشيعته الانتفاع به فى غيبته؟قال:اى و الذى بعثنى بالنبوة انهم ليستضيئون بنوره،و ينتفعون بولايته في غيبته كانتفاع الناس بالشمس ان سترها سحاب» (3)
«جابر پرسيد آيا شيعه او در عصر غيبتش از او نفع مىبرند؟
حضرت فرمود:آرى،سوگند به آن كس كه مرا به پيغمبرى بر انگيخت در دوران غيبت او،به نور او روشنى مىگيرند و به ولايت او بهرهمند مىشوند،مانند سود برى مردم از آفتاب پشت ابر».
يكى از اقسام استضائه و انتفاع از وجود امام عليه السلام همين مداخلات و تصرفات است كه دليل بر اين است كه امام عليه السلام امر شيعيان را مهمل نگذارده و رها نفرموده است چنانكه از آن حضرت در«احتجاج طبرسى»روايتشده است،فرمودند:
«انا غير مهملين لمراعاتكم،و لا ناسين لذكركم،و لو لا ذلك،لنزل بكم اللاواء،و اصطلمكم الاعداء» (4)
«ما در مراعات شما كوتاهى نمىكنيم و شما را فراموش نمىنمائيم،و اگر اين نبود،شر و بدى بر شما نازل مىگشت و دشمنان بر شما مستولى مىگرديدند».
در اينجا مناسب استبه اين مساله هم توجه شود كه اين درك شيعه،و ايمان به اينكه حضرت در پشت پرده،پشتيبان آنهاست و آنها را در مقاصد و اهداف اسلامى به انحاء مختلف و مناسب يارى مىدهد، نهضتها و حركات اسلامى و جنبشها را مايه مىدهد،و انسانها را اميدوار مىسازد و به جهاد و كوشش بيشتر براى برقرارى نظام اسلام تشويق مىنمايد.
آخرين نكته:
آخرين نكتهاى كه در اينجا تذكر آن لازم است اين است كه:اينطرحها و پرسشها در برابر يك امر واقع شده (غيبت امام عليه السلام) ،از جانب افرادى كه در تعيين برنامه آن حضرت صلاحيت دخالت ندارند،اگر از جنبه فكرى تا حدى مفيد شمرده شود،از جنبه عملى اثرى ندارد و واقعيت را عوض نمىسازد.
غيبتبه اين نحو كه واقع شده،واقع شده است،مثل اينكه انسان يا مخلوقات ديگر،همه و همه،به همين نحو كه آفريده شدهاند،آفريده شدهاند،و گفتن اينكه:«چرا اين چنين شده،و چرا آنچنان نشده است؟ »در كار ديگرى و در دائره اختيار و سلطنت و مالكيت و آزادى ديگرى،خصوصا خداى عالم قادر مختار حكيم،دخالتبيهوده است،و به فرمايش حكيم طوسى:
هر چيز كه هست آن چنان مىبايد و آن چيز كه آنچنان نمىبايد نيست
بنابر اين،از جنبه عملى بايد به برنامه اين امر واقع شده،توجه داشت و تكاليف و وظايفى را كه داريم انجام دهيم.آنچه واقع نشده است،نه با حيات و نه با معاش ما،و نه با دنيا و نه با آخرت ما،ارتباط ندارد.