بسيارى از افراد وقتى موضوع حضرت حجت پيش مىآيد مىگويند:«آيا يك بشر حدود هزار و ويستسال عمر كند؟!اين بر خلاف قانون طبيعت است.»اينها خيال كردهاند كه ساير امورى كه در همين دنيا واقع شده است،با قوانين عادى طبيعت-يعنى آن قوانينى كه علم امروز بشر مىشناسد-صد در صد سازگار است.اصلا تمام تحولات بزرگى كه در تاريخ حيات و زندگى عموم موجودات زنده-از گياه و حيوان-پيش آمده تحولات غير عادى است.آيا اولين نطفه حيات كه روى زمين بسته شده،مطابق اصول علوم زيستى است؟اولين بار كه حيات در روى زمين پيدا شد با كدام قانون طبيعى جور در مىآيد؟مطابق فرضيههاى علمىاى كه امروز هست و از نظر علم امروز مسلم است كه در حدود چهل ميليارد سال از عمر زمين مىگذرد.در ميلياردها سال پيش اين زمين ما يك كره گداخته بوده كه محال و ممتنع بوده است كه جاندارى بتواند روى آن زندگى كند.طبق تخمينهاى علمى ميلياردها سال گذشته است تا اولين جاندار در روى زمين پيدا شده است.علم امروز هم مىگويد جاندار هميشه از جاندار پيدا مىشود،و نمىتواند نشان بدهد كه جاندارى از غير جاندار پيدا بشود.علم هنوز نتوانسته جواب بدهد كه آن اولين جاندار كه در روى زمين پيدا شد،يعنى آن اولين تحول بزرگ،آن نطفه اول حيات كه روى زمين بسته شد چگونه بسته شد؟
بعد مىگويند:اولين نطفه حيات و اولين سلول كه پيدا مىشود،تكامل پيدا مىكند،به يك مرحلهاى كه مىرسد دو شاخه مىشود:شاخه نباتى و شاخه حيوانى.شاخه نباتى با يك مشخصاتى،و شاخه حيوانى با مشخصات ديگرى،كه در بعضى قسمتها ضد يكديگر و مكمل يكديگرند،و اين عجيب است: اگر گياه نباشد حيوان نيست و اگر حيوان نباشد گياه نيست،مخصوصا از جنبه گرفتن و پس دادن گازهايى كه در فضا وجود دارد.علم هنوز نتوانسته اين را بيان كند كه اين مرحله-كه باز يك تحول بزرگى در حيات و زندگى پيدا مىشود-چگونه رخ مىدهد؟چطور شد شاخه نبات پيدا شد،چطور شد شاخه حيوان پيدا شد؟و همچنين مراحل ديگر در پيدايش خود انسان،پيدايش موجودى با اين قدرت، با اين عقل و فكر و اراده و اختيار.مگر هنوز علم توانسته اين را توجيه كند؟!
مگر خود وحى يك امر عادى است؟!مگر خود وحى كه يك بشرى برسد به حدى كه دستور از ما وراء طبيعتبگيرد،كمتر است از مساله زنده بودن يك نفر هزار و سيصد سال؟اصلا اين يك امر عادى و طبيعى است،يك چيزى است كه بشر،اكنون دارد دنبالش مىرود و شايد قانون طبيعى هم داشته باشد.بشرهاى امروز دنبال اين مىروند كه يك وسائلى درست كنند-با يك دواهايى،با يك فرمولهايى-كه عمر بشر را افزايش دهند.كسى نمىتواند بگويد كه قانون طبيعت اين است كه بشر،صد سال يا پنجاه سال يا دويستسال و يا پانصد سال عمر كند.درست است كه سلولهاى بدن انسان يك دوره حياتى دارد،ولى اين در شرايط محدود است.شايد روزى كشفى بشود كه با يك وسيله بسيار كوچك عمر بشر را تا پانصد سال يا بيشتر تطويل كنند.
اين يك امرى نيست كه انسان بخواهد در آن شك كند.اين عادىترين مسائلى است كه در دنياى حيات رخ داده است.
هميشه خداى متعال نشان داده است كه وقتى وضع دنيا به يك مراحلى مىرسد،مثل اينكه دستى از غيب بيرون مىآيد،يك تحول ناگهانى رخ مىدهد و يك وضعى پيش مىآيد كه با قانون طبيعت اصلا قابل پيش بينى نيست.بنابراين،اين موضوع،بحث ندارد كه انسان بيايد درباره آن فكر كند يا العياذ بالله دچار شك و ترديد شود.دنياى دين براى همين است كه چشم انسان را باز كند و فكر انسان را از محدوديت جريانهاى عادى خارج كند.
در آن دوره-كه عرض كردم دوره تكامل علم و عقل و اخلاق و اجتماع است-چه پيش مىآيد؟قسمتى را به عنوان عرض مىكنم.
مجموعه آثار جلد 18 صفحه 160
استاد شهيد مرتضى مطهرى