برنجكار: شيخ اشراق نخستين فيلسوفي كه بين عقل و دل آشتي برقرار كرد
عضو هيئت علمي گروه فلسفه دانشگاه تهران، ملاصدرا را متأثر از سهروردي در روش و مباني دانست و گفت: شيخ اشراق براي نخستينبار فلسفهاي را ارائه داده است كه بين دل و استدلال، شهود و تهذيب نفس آشتي برقرار كرد.
به گزارش خبرنگار آيين و انديشه خبرگزاري فارس، سهروردي كسي است كه مكتب فلسفي اشراق را به وجود آورد كه بعد از مرگش وسعت يافت. او نظريه خود را در اواخر قرن ششم و اوايل قرن هفتم ارائه كرد. سهروردي را رهبر افلاطونيان جهان اسلام لقب دادهاند. او خود فلسفهاش را حكمت اشراق ناميده بود كه به معناي درخشندگي و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتين آن را Aurora Consurgens نام نهادهاند. اما اين تفكر فلسفه خاص افلاطوني نيست و در آن آراي افلاطون، ارسطو، نو افلاطونيان، زرتشت، هرمس و آراي نخستين صوفيان مسلمان در هم آميخته است.
مكتب سهروردي هم فلسفه هست و هم نيست. فلسفه است از اين جهت كه به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نميداند. عرفان است از اين نظر كه كشف و شهود و اشراق را شريفترين و بلندمرتبهترين مرحله شناخت ميشناسد.
او بر ابنسينا ميتازد و از كليات و مثل افلاطون دفاع ميكند. بر وجودشناسي ابنسينا ايراد ميگيرد كه چرا اظهار داشته كه در هر شيء موجود، وجود امري حقيقي است و ماهيت امري اعتباري و براي تحقق محتاج وجود است. در حالي كه طبق حكمت اشراق، ماهيت امري حقيقي است و وجود امري اعتباري. در اين زمينه با حجتالاسلام والمسلمين رضا برنجكار عضو هئيت علمي گروه فلسفه دانشگاه تهران گفتوگو كرديم كه در پي ميآيد.
* فلسفه اشراق چه مزايايي نسبت فلسفه مشاء و ملاصدرا دارد؟
ـ فلسفه اشراق را بايد با فلسفه مشاء مقايسه كرد. حكمت اشراق يك جنبه جديدي از فلسفه را ارائه داده است. قبل از شيخ اشراق فلسفه به طور مشخص يك جنبه محض عقلي بود و شيخ اشراق آمد فلسفهاي را ارائه داد كه بين عقل، دل، تهذيب نفس و شهود آشتي برقرار كرد.
البته برخي معتقدند كه شيخ اشراق پيرو افلاطون است همانطوري كه ابنسينا و فارابي پيرو ارسطو هستند كه اين مطلب درستي نيست. افلاطون فيلسوف عقلي است منتها عقلگرايي افلاطون با عقلگرايي ارسطو متفاوت است. عقلگرايي افلاطون در عالم بالا و مثل قرار دارد، يعني؛ افلاطون با استدلال و ديالكتيك شروع كرد و به شهود عقلاني رسيد بنابراين شهود در افلاطون نبايد ما را به اشتباه بيندازد! شهود در افلاطون معقولات است و راه رسيدن به معقولات ديالكتيك است كه بحث عقلي است.
بنا بر اين، شيخ اشراق پيشگام است و براي نخستينبار فلسفهاي را ارائه داده است كه بين دل و استدلال، شهود و تهذيب نفس آشتي برقرار كرد و شيخ اشراق در آخر كتاب حكمت اشراق بيان ميكند كه كسي تهذيب نفس نكرده باشد فلسفه مرا متوجه نميشود و من شيخ اشراق به اين مسايل تنها از طريق استدلال نرسيدم بلكه با تهذيب نفس به آن رسيدم و فلسفهاي است كه از شهود استفاده شده است جزو مهمترين ويژگي فلسفه شيخ اشراق محسوب شده و براي نخستين بار توسط شيخ اتفاق در فلسفه استفاده شده است و منصوب به افلاطون نيست. مسئله افلاطون با شيخ اشراق متفاوت است.
مسئله دوم اين است سهروردي سعي كرده است از فلسفه باستان ايران استفاده كند فلسفهاي كه در واقع به فراموشي سپرده شده بود را احيا كرد و قبل و بعد از سهروردي نيز كسي دست به چنين كاري نزد البته از آيات و روايات نيز استفاده كرد سهروردي از ابنسينا تاثير پذيرفته است. ملاصدرا نيز در مسئله پيوند عقل و شهود متأثر از سهروردي بوده است و تاثيراتي كه در محتوي مثل عالم «صور معلقه» يا به اصطلاح عالم مثال بين عالم معقول و محسوس است.
غير از تأثيراتي كه در محتوي ملاصدرا از سهروردي پذيرفته است در روش و مباني نيز از سهروردي تاثير پذيرفته است. حتي مهمترين بحث ملاصدرا كه اصالت وجود است سهروردي اصالت وجود را اصالت نور مينامد، سهروردي اصالت وجود را اعتبار ميداند و ماهيت را اصيل ميداند.
او مباحثي تحت عنوان نور مطرح كرد كه ملاصدرا همان مباحث را در قالب وجود نور تفكيك كرده است حتي در ظاهر كه بحث اصالت وجود و ماهيت شيخ اشراق و ملاصدرا متفاوت است به يك معني همين مسئله را از شيخ اشراق گرفته نه تنها در قالب اصالت وجود تحت عنوان اصالت نور گرفته است مهمترين ويژگي سهروردي، تأثيري است كه در روش و محتوي بر ملاصدرا گذاشته است.
* به نظر ميرسد مغرب زمين از طريق هانريكربن با شيخ اشراق آشنا شده است؟ آيا در حال حاضر در غرب اقبالي به شيخ اشراق وجود دارد؟
ـ متأسفانه غربيان نسبت به فلسفه اشراق آگاهي ندارند. افرادي مانند هانري كربن و برخي از مستشرقين اروپايي آمريكايي كه بر حسب علايق شخصي به شيخ اشراق روي آوردند استثناء بودند. البته در غرب گرايشهاي متفاوت وجود دارد از جمله هانري كربن كه اعتقاد داشتند فقط به وسيله عقل نميشود به حقيقت رسيد بلكه تهذيب نفس نيز لازم است براي اين غربيان افرادي با گرايشهاي سهروردي جالب توجه بوده است.
* چه كاستيهاي در حوزه فلسفه در زمينه فلسفه اشراق در مجامع دانشگاهي و حوزوي وجود دارد؟
ـ فلسفه شيخ اشراق در حوزه كه به طور كلي جزو كتابهاي درسي و اصلي نيست و اگر ترديس ميشود با توجه به علايق شخصي است روال تدريس فلسفه در حوزه اينچنين است كه يك يا دو كتاب از اشارات ابن سينا خوانده شود بعد منظومه، نهايه و بعد اسفار خوانده ميشود در دانشگاه نيز حكمتالاشراق سهروردي تدريس نميشود به طور مثال افرادي فلسفه اسلامي در دانشگاه ميخوانند در دوره كارشناسي، كارشناس ارشد و دكتري فلسفه اسلامي ميخوانند و فلسفه غرب نيز به همين شكل است در حالي كه به صورت كلي بايد فلسفه اسلامي يا غرب در دانشگاهها در دوره كارشناسي تدريس شود و در كارشناسي ارشد و دكتري دروس تخصصي بايد تدريس شود.
* يكي از ويژگيهاي شيخ اشراق بحث و توجه وي به بيان ادبي و هنري و فلسفه بود اين روزها ميشود به اين جنبه توجه كرد؟
ـ غالباً فيلسوفان با اين روند مخالف هستند و با شيخ اشراق نيز به همين علت مخالف هستند؛ فلسفه زبان استدلالي خودش را دارد سهروردي الفاظ حكمت ايراني مانند انوار اسپهبديه را در حكمت الاشراق وارد كرد. بسياري از فيلسوفان اعتقاديي به استفاده از چنين زباني در فلسفه نيستند البته اين گرايشي غالب است، برخي هم نظريه ديگري دارند نه تنها استفاده از چنين زباني كه سهروردي استفاده كرده است را نقص نميدانند بلكه مزيت نيز به شمار ميآورند يكي از علتهاي كه فلسفه حكمت اشراق مورد اقبال قرار نگرفته نيز همين است. من خودم فكر ميكنم فلسفه بايد زبان استدلالي داشته باشد اما براي عموم مردم ميشود از زبان هنري استفاده كرد شخص با همان زبان استدلالي رايج كه جامعه علمي آن را فهم كند مقصود فلسفي خود را بيان كند و براي استفاده عموم ازمفاهيم و آموزههاي فلسفي از زبان هنر و شعر استفاده كند.