ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 1 آذر 1403
پنجشنبه 1 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : شنبه 22 فروردين 1388     |     کد : 2306

اسرار و فلسفه غيبت 2

يكى از علائم و مشخصات امام منتظر و مهدى آخر الزمان عليه‏السلام اين است كه بيعت هيچ كس و هيچ حكومت غاصب و ستمگرى حتى به عنوان تقيه برگردان او نيست و ظاهر مى‏شود در حالى كه نسبت به احدى از جبابره و حكومتهاى مختلف تمكين و تسليمى نداشته و از راه تقيه هم حكومتهاى مختلف تمكين و تسليمى نداشته و از راه تقيه هم حكومتها غير اسلامى و حكومتهائى را كه تمام اسلامى نيست در ظاهر امضا نكرده است.

بگردن نداشتن بيعت

يكى از علائم و مشخصات امام منتظر و مهدى آخر الزمان عليه‏السلام اين است كه بيعت هيچ كس و هيچ حكومت غاصب و ستمگرى حتى به عنوان تقيه برگردان او نيست و ظاهر مى‏شود در حالى كه نسبت به احدى از جبابره و حكومتهاى مختلف تمكين و تسليمى نداشته و از راه تقيه هم حكومتهاى مختلف تمكين و تسليمى نداشته و از راه تقيه هم حكومتها غير اسلامى و حكومتهائى را كه تمام اسلامى نيست در ظاهر امضا نكرده است. او اكمل مظاهر اسم «العادل» و «السلطان» و «الغالب» و «الحاكم» است و چنان شخصيت و مقامى از اينكه تحت سلطنت غير خدا واقع شود يا به حكومتى از حكومتهاى جائر به تقيه رأى داده باشد بر حسب اخبار محفوظ و محروس است و چنانچه از اخبار كثير استفاده مى‏شود، آن حضرت به تقيه عمل نخواهد كرد و حق را آشكار و باطل را از صفحه روزگار بر خواهد انداخت.

پس يكى از حكم و مصالح غيبت اين است كه آن حضرت پيش از رسيدن و قت ظهور و مأمور شدن به قيام ناچار نمى‏شود مانند پدران بزرگوارش از راه تقيه با خلفاء و زمامداران و سياستمداران وقت بيعت نمايد و وقتى كه ظاهر مى‏شود هيج بيعتى در گردن او نيست و هيچ حكومتى را بر خود غير از حكومت خدا و احكام و قوانين قرآن حتى به ظاهر و تقيه هم، نپذيرفته است.

و اين معنى از چند حديث كه در «كمال الدين» باب 48 - باب علت غيبت - و در «عيون» و «علل» و كتابهاى ديگر روايات شده استفاده مى‏شود، از جمله در حديث هشام بن سالم، حضرت صادق(ع) مى‏فرمايد:

«يقوم القائم وليس فى عنقه بيعة لاحد»

«قائم(ع) قيام مى‏كند در حالى كه در گردن او بيعت براى احدى نيست».

و نيز در روايت حسن به على بن فضال است كه وقتى آن حضرت خبر از غيبت امام، پس از وفات امام حسن عسكرى(ع) داد پرسيد براى چه؟ حضرت رضا(ع) فرمود: براى آنكه در گردن او بيعت براى كسى نباشد چون به شمشير قيام كند.

 

تخليص و امتحان

يكى از مصالح غيبت، تخليص و آزمايش و امتحان مرتبه تسليم و معرفت و ايمان شيعيان است. چنانچه مى‏دانيم و عمل و شرع و آيات و احاديث بر آن دلالت دارد يكى از سنن الهى كه همواره جارى و بر قرار بوده و هست، امتحان بندگان و انتخاب صلحا و زبده‏گيرى و بزگزيدن است. زندگى و مرگ، بينوائى و توانگرى، تندرستى و بيمارى، جاه و مقام، داشتن و نداشتن هر نعمت و گردش هر حالت، مصائب و مكاره، خوشحالى‏ها و شادمانى‏ها، همه وسائل تخليص و تربيت و امتحان و ارتياض و براى ظهور كمالات و فعليت استعدادها و نمايش شخصيت و ايمان و صبر و استقامت افراد و درجه حضور و تسليم آنها در اطاعت او امر خداوند جهان است.

بطور كه از اخبار استفاده مى‏شود به دو جهت امتحان به غيبت حضرت مهدى(ع) از شديدترين امتحانان است(76):

جهت اول: چون اصل غيبت كه بسيار طولانى مى‏شود، بيشتر مردم در ريب و شك مى‏افتند و برخى در اصل ولادت و بعضى در بقاى آن حضرت شك مى‏نمايند و جز اشخاص مخلص و با معرفت و آزموده، كسى بر ايمان و عقيده به امامت آن حضرت باقى نخواهد ماند. چنانچه پيغمبر اعظم(ص) در ضمن روايت معروفى كه جابر روايت كرده است فرمود:

«ذلك الذى يغيب عن شيعته و أوليائه غيبة لا يثبت فيها على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للايمان»(77)

و معلوم است كه ايمان به بقاء و حيات و عمر و غيبت طولانى و انتظار ظهور در دوران بسيار طولانى غيبت، ايمان به غيبت، دليل حسن اعتقاد و اعتماد به خبرهاى غيبى پيغمبر(ص) و ائمه(ع) و نشانه ايمان به قدرت الهى، و علامت قوت تسليم و تمكين از برنامه‏هاى دينى است. براى اينكه ايمان كامل و صادق به امور غيبى حاصل نمى‏شود مگر براى اهل يقين و پرهيزكاران و كسانى كه از تاريكى وساوس نجات يافته و به سر منزل اطمينان نفس و ثبات عقيده رسيده و دلشان از انوار هدايت منور و روشن شده باشد و به استبعادات و شبهات واهى اعتنا نكرده در راه ديندارى و ولايت، لغزش قدم و تزلزل نيابند.

جهت دوم: شدتها و پيش آمدهاى ناگوار و تغييرات و تحولاتى است كه در دوره غيبت، روى داده و مردم را زير و رو مى‏سازد بطورى كه حفظ ايمان و استقامت، بسيار دشوار مى‏گردد و ايمان افراد در مخاطرات سخت واقع مى‏شود چنانچه از حضرت صادق(ع) روايت شده است كه فرمود: آن كس كه بخواهد در عصر غيبت به دينش متمسك و ملتزم باشد، مثل كسى است كه شاخه درخت خار را با دست بزند تا خارهايش قطع گردد - سپس امام با دست خود به اين كار اشاره كرده آنگاه فرمود: به درستى كه براى صاحب اين امر غيبتى است پس بايد هر بنده خداى بپرهيزد و بايد به دينش متمسك گردد.(78)

در دوران غيبت، جمال ظاهر دنيا هر چه بيشتر و بهتر جلوه گر و دل فريب مى‏شود، اسباب معاصى و گناهان و لذائذ حيوانى بيش از همه وقت فراهم و در دسترس عموم قرار مى‏گيرد، بساط لهو و لعب و غنا و خوانندگى و طرب همه جاگسترده مى‏شود، زنها و مردها بيگانه با هم امتزاج و اختلاطهاى نامشروع و خلاف عفت و نجابت پيدا كنند، كسب‏هاى حرام متداول و رسمى و معاش اكثر مردم از راههاى حرام باشد و براى مؤمن ضربت شمشير از به دست آوردن يك درهم حلال آسان‏تر باشد، ماديات و دنيا پرستى بر مردم غالب و مقامات و مناصب به دست كسانى افتد كه به احكام خدا پايبند و ملتزم نباشند. زنان را در رتق و فتق امور عامه و كارهائى كه به عهده مردها است دخالت دهند، ربا و ميگسارى و فروش شراب و قمار و بى عفتى و فحشاء علنى گردد. اهل دين و امانت و ايمان، ذليل؛ و نابكاران و اراذل و بى دينان، به ظاهر عزيز گردند. امر به معرف و نهى از منكر ترك و عكس آن رايج شود. معروف را منكر و منكر را معروف شناسند، به معصيت و گناه و هم كارى با ستمگران افتخار نمايند امانت را غنيمت و صدقه را غرامت شمارند.

شعائر و آداب اسلام را ترك و آداب و شعائر كفار را رسمى كنند. اهل حق خانه نشين و ناباكان و خدا نشناسان مصدر امور گردند. زنها با گستاخى تمام آداب و سنن اسلامى را ترك و به وضع دوران جاهليت برگردند. به واسطه تسلط و غلبه كفار و استبداد اشرار، آن چنان مؤمنان در فشار واقع و از آزادى محروم شوند كه كسى را جرأت آن نباشد كه نام خدا را ببرد مگر در پنهانى. و بطورى كار حفظ ايمان سخت شود كه شخص صبح كند در حالى كه در شمار مؤمنان و مسلمانان است و شب كند در حالى كه از اسلام بيرون رفته و كافر شده باشد.

از حضرت صادق(ع) روايت شده است كه فرمود: اين امر براى شما واقع نخواهد شد مگر پس از نا اميدى. نه به خدا نمى‏آيد تا شما ( مؤمن و منافق) از هم جدا شويد. نه به خدا نخواهد آمد تا شقى شود هر كس شقى مى‏گردد و سعيد گردد هر كس سعيد مى‏گردد.(79)

و در روايت ابن عباس است كه پيامبر اعظم(ص) فرمود: كسانى كه در زمان غيبت او بر عقيده به امامت او ثابت باشند از كبريت احمر كمياب ترند.

پس جابر به پا خاست و عرض كرد: يا رسول الله براى قائم از فرزندان تو غيبت است؟

فرمود: آرى سوگند به پروردگارم و با يد خدا گروندگان را تخليص كند و كفار را محو سازد. اى جابر، اين امرى است ( كار بزرگى است) از كارهاى خدا و سرى است از اسرار خدا كه از بندگان خدا پوشيده است پس بر حذر باش از شك در آن پس به درستى كه شك در كار خداوند عزوجل كفر است(80).

و در حديث عبدالرحمان بن سليط، حضرت امام حسين(ع) مى‏فرمايد: از ما دوازده نفر مهدى «هدايت شده) باشند؛ كه نخستين ايشان امير المومنين على بن ابيطالب و آخرايشان نهمين از فرزندان من است، او است امام قائم به حق كه خدا زمين را پس از مردگى به او زنده سازد و دين را به او ظاهر و بر هر دين پيروز گرداند اگر چه مشركان كراهت داشته باشند، براى او غيبتى است كه جمعى در آن از دين مرتد و بيگانه شوند و ديگران بر دين خود ثابت مانده و اذيت شوند؛ به آنها گفته شود: چه زمان اين وعده انجام شود ( چه وقت قائم قيام كند) اگر راست گويانيد؟ آگاه باش كه صبر كننده در عصر غيبت او بر اذيت و تكذيب، مانند جهاد كننده با شمشير در پيش روى پيغمبر خدا است(81)

 

آماده شدن اوضاع جهان

يكى از مصالح غيبت، انتظار كمال استعداد بشر آمادگى فكرى او براى ظهور آن حضرت است زيرا روش و سيره آن حضرت مبنى بر رعايت امو ظاهرى و حكم به ظواهر نيست بلكه مبنى بر رعايت حقايق و حكم به واقعيات و ترك تقيه و مسامحه نكردن در امور دينى و احقاق حقوق و رد مظالم و بر قرارى عدالت واقعى و اجراى تمام احكام اسلامى است.

آنچه را كه دشمنان اسلام و مخالفان اصلاحات و سياستمداران رياست طلب سازمان داده‏اند، باطل و خراب مى‏كند و آنچه را كه از احكام اسلام متروك و ضايع كرده‏اند، همه را اجراء و زنده مى‏سازد و اسلامى را كه جدش پيغمبر اعظم(ع) آورده و در اثر مظالم صاحبان نفوذ و زمامداران خود سر و دنيا طلبان، مهجور و از رسميت افتاده، از نور رسميت جهانى مى‏دهد و خلق را به همان دعوت اسلام و قرآن باز مى‏گرداند. از عمال و صاحب منصبان و متصيان و مصادر امور مردم به شدت مؤاخذه مى‏نمايد و با اهل معصيت و ستم هيچگونه سازشى و مداهنه‏اى ننمايد و حكومت جهانى اسلام را تشكيل دهد.

معلوم است كه انجام اين برنامه و اين انقلاب همه جانبه محتاج به ترقى بشر در ناحيه علوم و معارف و فكر و اخلاق و آمادگى جامعه براى پذيرش و استقبال از اين نهضت و لياقت زمامدارى آن رهبر عظيم الشأن مى‏باشد. بايد اصحاب خاص كه در يارى آن حضرت ثابت قدم و در معرفت و بصيرت كامل باشند، به عدد معين در احاديث پيدا شوند و مزاج جهان آمده چنان ظهورى بشود و جامعه بشر و ملتها بفهمند كه هيئت‏هاى حاكم در رژيمهاى گوناگون از عهده اداره امور بر نمى‏آيند، و كتب‏هاى سياسى و اقتصادى مختلف دردى را درمان نمى‏كنند و اجتماعات و كنفرانس‏ها و سازمانهاى بين المللى و طرحها و كوششهاى آنها به عنوان حفظ حقوق بشر نقشى را ايفا نخواهند كرد و در اصلاحات از تمام اين طرحها كه امروز و فردا مطرح مى‏شود مأيوس شوند و فساد و طغيان شهوات و ظلم و ستم همه را در رنج و فشار گذارد همانطور كه در روايات است بى عفتى و فحشاء بقدرى رواج پيدا كند كه در كنار خيابانها و ملا عام رن و مرد علناً مانند حيوانات از ارتكاب آن شرم نكنند و حيا آنها از ميان برود.

چنانچه مى‏بينيم طرحهائى كه داده مى‏شود و پى ريزى هائى كه مى‏كنند، در مسير مخالف تمدن واقعى و مروج ظلم و فساد و سبب اضطراب و نگرانى وعقده‏هاى روحى و ارتداد و ارتجاع است و بيشتر به تأمين جنبه‏هاى حيوانى و جسمى توجه مى‏شود و به جنبه‏هاى انسانى و روحى اعتنا ندارند.

وقتى اوضاع و احوال اينگونه شد و از تمدن ( منهاى انسانيت) كنونى همه بستوه آمدند و تاريكى جهان را فرا گرفت ظهور يك رجل الهى و پرتو عنايات غيبى با حسن استقبال مواجه مى‏شود و تاريكى‏ها از هم شكافته و به تشنگان جام حقيقت و عدالت، آب زلال معرفت و سعادت مى‏دهد و در كالبد اين بشر دل مرده، روح نو مى‏دمد كه‏

«اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها»(82)

«بدانيد كه خداوند زمين را بعد از مردن، زنده مى‏گرداند».

در اين شرايط، پذيرش جامعه از نداى روحانى يك منادى آسمانى بى‏نظير خواهد بود زيرا در شدت تاريكى درخشندگى نور ظاهرتر و ارج و اثر آن آشكارتر است.

ولى اگر شرايط و اوضاع و احوال مساعد نباشد و تأخيرى كه در ظهور آن حضرت، حكمت الهى اقتضاى آن را دارد واقع نشود نتايج و فوايدى كه از اين ظهور منظور است حاصل نمى‏گردد.

پس بايد اين ظهور تا وقت معلوم به تأخير افتد و در هنگامى كه شرايط آن حاصل و حكمت الهى مقتضى شد و منادى آسمانى آن را اعلام كرد، انجام شود و كسى از وقت آن اطلاع ندارد و هر كس، وقتى براى آن معين كند، دروغ گفته است.

از حضرت صادق(ع) روايت است كه فرمود: از براى ظهور، وقتى نيست براى آنكه مانند روز قيامت علم آن در نزد خدا است، تا اينكه فرمود: براى ظهور مهدى ماكسى وقتى معين نكند، مگر آن كس كه خود را شريك در علم خدا بداند و مدعى باشد كه خدا او را بر سر خودش آگاه كرده است.(83)

 

پيدايش مؤمنان از پشت كفار

چنانچه در اخبار و احاديث است خداوند نطفه‏هاى بسيارى از مؤمنان را در اصلاب كفار به وديعه گذارده و اين ودايع بايد ظاهر شود و پيش از ظهور اين ودايع، قيام امام با شمشير و قتل كفار و رفع جزيه، عملى نخواهد شد زيرا مانع از خروج اين ودايع مى‏شود.

آيا كسى پيش بينى مى‏كرد از صلب حجاج خوانخوار ستمكار كه در بين دشمنان اهل بيت مانند او در شرارت كم يافت شده، مردى چون حسين بن احمد بن الحجاج معروف به ابن الحجاج شاعر و سخنور معروف شيعه و دوستدار خاندان رسالت(ع) پيدا شود كه آن قصائد غرا و اشعار شيوا در مدح ومناقب على(ع) و اهل بيت آن حضرت و در نكوهش و سرزنش دشمنان آنها بگويد و مذهب شيعه را ترويج نمايد؟

كه از جمله قصائد او قصيده معروفى است كه مطلع آن اين شعر است.

يا صاحب القبة البيضاء على النجف‏

من زار قبرك و استضفى لديه شفى(84)

آيا كسى گمان مى‏كرد از فرزندان سندى بن شاهك، قاتل حضرت بن جعفر(ع) يكى از مشاهير شعرا و ستارگان جهان ابد ( كشاجم) پيدا شود كه تحت تأثير جلوه حقيقت و ولايت على(ع) و خاندانش عمرش را به مديحه سرائى و نشر فضايل اهل بيت به پايان رساند.

پس اين موضوع خروج نطفه‏هاى مؤمنان از اصلاب كفار، موضوع مهمى است كه ظهور نبايد مانع از آن شود و بايد ظهور در موقعى واقع شود كه در اصلاب كفار و ديعه‏اى باقى نمانده باشد، چنانچه در سرگذشت نوح پيامبر - على نبينا و آله و عليه السلام - قرآن مجيد از سخن او در مقام دعا خبر داده: «ولايلدوا الا فاجرا كفارا»(85)

«و فرزندى هم جز بدكار و كافر از آنان به ظهور نمى‏رسد».

ظهور جهانى حضرت ولى عصر - عجل الله تعالى فرجه - نيز در چنين موقعيتى واقع مى‏شود.

و به همين معنى آيه شريفه:

«لو تزيلوا لعذبنا الذين كفروا منهم عذابا أليماً»(86)

«اگر شما عناصر كفر و ايمان از يكديگر جدا مى‏گشتيد همانا آنان كه كافرند به عذاب دردناك معذب مى‏ساختيم».

در روايات متعددى كه در تفسير برهان و صافى و بعضى تفاسير ديگر و كتب حديث روايت شده تفسير گرديده است.

و مضمون آن رويات اين است كه قائم(ع) هرگز ظاهر نشود تا ودايع خدا خارج شود، پس وقتى خارج شد، دشمنى خدا بر هركس ظاهر شود آنها را به قتل رساند.

كلام محقق طوسى

فيلسوف شهير شرق و افتخار فلاسفه و حكماى اسلام خواجه نصير الدين طوسى در رساله فيلسوفانه و محققانه‏اى كه در امامت تأليف فرموده، فصلى كامل راجع به غيبت امام دوازدهم و طول مدت و رفع استبعاد آن مرقوم داشته است و در پايان آن راجع به «سبب غيبت» چنين فرموده است:

«و أما سبب غيبته فلا يجوز أن يكون من الله سبحانه و لا منه كما عرفت فيكون معى المكلفين، و هو الخوف الغالب و عدم التمكين و الظهوريجب عندزوال السبب»(87)

«اما سبب غيبت امام دوازدهم، پس جايز نيست كه از جانب خداى سبحان و يا از جانب خود آن حضرت باشد؛ بلكه - همانگونه كه شناختى، - از مردم و مكلفين است و آن خوف غالب و تمكين نداشتن مردم از امام است و هر موقع اين سبب زايل شود يعنى مردم تمكين و اطلاعت از امام نمايند ظهور واجب مى‏شود».

چنانچه دقت و ملاحظه شود كلام اين استاد بزرگ كه در روشنائى عقل و حكمت اين موضع را بررسى و مورد تحليل قرار داده، مؤيد بعضى وجوهى است كه در مقالات پيش بطور مفصل شرح داديم و آن بيم از قتل و تمكين نكردن مردم است و اگر اين سبب بر طرف شود، آن حضرت ظاهر مى‏شود پس سزاوار نيست بندگان با آنكه سبب غيبت خود آنها هستند اشكال و ايراد نمايند. مع ذلك چنانچه آنها رفع سبب نكنند اراده خدا بر آن تعلق گرفته كه در زمان مقتضى او را به قهر و غلبه تمكين دهد وعده‏اى را كه در قرآن شريف در آيه كريمه:

«وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم أمناً»(88)

خدا به كسانى كه از شما بندگان ايمان آورده و نيكو كار گردد وعده فرموده كه در زمين خلافت دهد چنانكه امت‏هاى صالح پيرامون گذشته، جانشين پيشينيان خود شدند و علاوه بر خلافت، دين پسنيديده آنان را بر همه اديان تمكين و تسلط عطا كند و به همه مؤمنان پس از خوف و انديشه از دشمنان ايمنى كامل دهد.

به مؤمنين داده انجاز فرمايد و آن حضرت ظاهر و آشكار شود و اگر يك روز از دنيا باقى نمانده باشد آنقدر آن روز را طوفلانى سازد تا مهدى(ع) ظاهر شود و زمين را پر از عدل و داد كند پس از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد.

علت تولد امام مهدى (عج) قرنها قبل از ظهور چه بوده و فايده امام غايب چيست؟

سوال: مصلحت اينكه امام قرنها پيش از ظهور تولد يافته و پس از عمرى طولانى ظاهر مى‏شود چيست؟

مگر خدا قدرت ندارد كه مثلاً چهل سال پيش از ظهور كسى را كه صالح و شايسته اين مقام باشد بيافريند؟

و فايده اينكه آن حضرت صدها سال قبل از موعد قيام و ظهورش خلق شده چيست؟ و بالاخره فايده و جود امام ناپيدا و غائب چيست و آيا وجود و عدم او برابر نيست؟

پاسخ: اين سؤال غير از سؤال از فلسفه غيبت چيز ديگرى نيست و پاسخ آن همان است كه در مقالات گذشته گفته شد مع ذلك بالخصوص در اينجا هم چند پاسخ به اين سؤال مى‏دهيم.

پاسخ نخست: فايده وجود امام، منحصر به ظهور و قيام او در آخر الزمان و اينكه ظاهراً هم در كارها تصرف و دخالت داشته باشد نيست بلكه يكى از فوائد وجود امام، امان خلق از فنا و زوال به اذن خدا و همچنين بقاى شرع و حفظ حجتها و بينات خدا است چنانچه اخبار معتبر و بعضى احاديث مشهور ائمه اثنا عشر و احاديث ديگر كه از طرق اهل سنت و شيعه روايت شده بر آن دلالت دارد و همجنين احاديث بسيارى كه دلالت دارند بر آنكه زمين هيچگاه خالى از حجت نمى‏شود. از جمله از حضرت امير المؤمنين(ع) روايت است كه فرموده:

«اللهم بلى لا تخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهوراً أو خايفاً مغموراً لئلا تبطل حجج الله و بيناته»(89)

«خدايا، آرى خالى نماند زمين از كسى كه قائم باشد از براى خدا به حجت يا ظاهر و آشكار يا بيمناك و پنهان تا حجتها خدا و بينات او از ميان نرود».

مثل امام در اين جهان، مثل قلب است نسبت به جسد انسان و مانند روح كه به امر خدا سبب ارتباط اعضاء و جوارح با يكديگر است و بقاى جسد وابسته به تعلق و تصرف او است و ولىّ و انسان كامل كه همان شخص امام است نيز به اذن الله تعالى نسبت به ساير مخلوقات، صاحب چنين رتبه و منزلت است.

و فايده ديگر اين است كه چناچه از اخبار هم استفاده مى‏شود. وجود مؤمن در بين مردم منشأ خيرات و بركات و سبب نزول رحمت و جلب عنايات خاص و دفع كثيرى از بليات است پس وقتى مؤمن وجودش اين فوائد و بركات را داشته بادش، معلوم است كه وجود امام و ولى الله اعظم فوائد و بركاتش بسيار عظيم و با اهميت است و به عبارت ديگر امام و حجت و اسطه اخذ و ايصال فيوض و بركاتى است كه ديگران استعداد و لياقت آنكه مستقيماً آن بركات و افاضات را تلقى و اخذ نمايند ندارند لذا وجود و عمر طولانى و ولادت آن حضرت در قرنهاپيش يك مصلحتش همين است كه فيوض ربانى در اين مدت از عباد قطع نشود و خلق الله از بركاتى كه بر اصل وجود امام مترتب است محروم نگردند.

پاسخ دوم: اين است كه مسؤول دخالت نكردن و تصرف ننمودن امام در امور مردم، خود مردم هستند كه حاضر به قبول رهبرى آن حضرت نيستند و مخالفت مى‏ورزند. چنانچه با نياكان كرامش مخالفت كردند و از آن بزرگواران اطاعت ننمودند و اگر مردم حاضر به اطاعت و فرمانبرى بودند، آن حضرت ظاهر مى‏شد و در اين جهت فرقى بين امام حاضر و غائب نيست و محقق طوسى در تجريد همين جواب را فرموده است:

 

«وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا»(90)

«اصل وجود امام، لطف ( مقرب به طاعت و نزديك كننده به مصالح و مبعد از معاصى و دور كنند از مفاسد) است و تصرف او لطف ديگر است و تصرف نكردن او، از جانب ما است».

 

حاصل آنكه وجود امام لطف و اتمام حجت بر عباد است و اگر در اين مدت طولانى قطع رشته ولايت و هدايت شود مردم را بر خدا حجت خواهد بود.

خدا به مقتضاى صفات كمالى مانند رحمانيت و رحيميت و منعميت و ربوبيت، نعمت تربيت و هدايت بندگان را به وسطه خلق و نصب امام بر بندگان به مدلول آيه شريفه:

«اليوم أكملت لكم دينكم»(91)

اكمال و اتمام مى‏فرمايد و اگر مردم از اين نعمت منتفع نشوند و مانع از اشراق شمس هدايت امام گرديدند به وجود و تعيين امام كسى حق اعتراض ندارد، چنانچه اگر از بسيارى از نعمتها مردم استفاده نكنند و مانع از ظهور منافع آنها شوند و بلكه سوء استفاده كنند، اين رفتار مردم سبب اشكال به اصل آفرينش آن نعمتها نمى‏شود و كسى نبايد بگويد چون مردم انتفاع نمى‏برند، چه فايده دارد و وجود و عدم آنها على السوا است بلكه در اينجا بايد بگويند: چرا با اينكه خداوند فياض فيض بخشى نموده و نعمتها را در دسترس مردم گذارده از اين نعمت‏ها انتفاع نمى‏برند و چرا كفران نعمت مى‏نمايند؟

پاسخ سوم: اين است كه ما قطع نداريم كه آن حضرت از جميع اولياء و دوستان خود پنهان باشد و در امورى كه مصلحت باشد به توسط آنها و تأييد و ارشاد دخالت ننمايد.

پاسخ چهارم: آنچه مسلم است اين است كه در عصر غيبت، آن حضرت از نظرها پنهان است و اين به آن معنى نيست كه مردم نيز از آن حضرت پنهان مى‏باشند بلكه چنانچه از بعضى اخبار استفاده مى‏شود آن حضرت در ايام حج حاضر مى‏شود و حج به جا مى‏آورد و اجداد گرامش را زيارت مى‏كند و با مردم مصاحب و در مجالس حاضر مى‏شود و از بيچارگان فرياد رسى مى‏نمايد و بيماران را عيادت مى‏فرمايد و بساكه شخصاً در قضاى حوائج آنان سعى فرمايد.

پاسخ پنجم: اين است كه، بر امام واجب نيست كه شخصاً و بدون واسطه در امور دخالت نموده و راتق باشد، بلكه مى‏تواند ديگران را به نحو خصوص يا به عنوان عموم از جانب خود بگمارد همانطور كه امير المؤمنين و ائمه(ع) از طرف خود در شهرهائى كه حاضر نبودند، ديگران را منصوب مى‏فرمودند، امام هم در زمان غيبت صغرى كسانى را به مقام نيابت خاصه نصب فرموده بود و در غيبت كبرى بطور عموم فقهاء و علماى عادل را كه دانا با احكام هستند، براى قضاى فصل خصومات و اجراى سياسات و حفظ و نظر در مصالح عالى اسلامى نصب و تعيين كرده كه مرجع امور خلق باشند پس ايشان در عصر غيبت به نيابت از آن حضرت بر حسب ظاهر عهده دار حفظ شريعت و به شرحى كه در كتابهاى فقه مذكور است داراى ولايت مى‏باشند.

پاسخ ششم: اصل وجود امام موجب دلگرمى و قوت روح بندگان خدا و كسانى كه سالك سبيل هدايت هستند مى‏باشد و به عبارت ديگر يك نقطه اتكاء براى سالكان سبيل الله است كه اگر چه خدا نقطه اتكاى همه است و همه به خدا اتكال و اعتماد دارند ولى وجود پيغمبر در جنگها و غزوات باعث يك دلگرمى و قوت قلب خاص براى مجاهدين اسلام بود و با نبودن ايشان تفاوت بسيار داشت كه حتى شخصيتى مثل حضرت امير المؤمنين(ع) فرمود:

«كنا اذا احمرّ البأس و اتقينا برسول الله(ص) فلم يكن أحد منا أقبر الى العدومنه»(92).

«ما هرگاه آتش جنگ سرخ مى‏شد ( جنگ شدت مى‏يافت) به رسول خدا(ص) پناه مى‏برديم تا آن حضرت پيشاپيش همگان جهاد مى‏كرد احدى از ما از او به دشمن نزديك‏تر نبود».

خود اين موضوع كه امام حى و زنده داريم و ملجأ و پناهگاه و حافظ شريعت است، موجب قوت قلب و استحكام روح و مانع از تسلط يأس و نوميدى بر سالكان و مجاهدان است و همواره از او مدد مى‏گيرند و همت مى‏طلبند و اين مسأله از نظر علم النفس بسيار اساسى و مهم است.

در مثل مناقشه نيست. معروف است كه نادر شاه افشار در جنگ مورچه خوار سربازى را ديد كه دلاورانه جنگ مى‏كند و سپاه دشمن را به هم مى‏زند نادر تعجب كرد، به او گفت: در هنگام حمله افغانيها تو كجا بودى؟ گفت: من بودم ولى تو نبودى.

پس وجود امام از جهت قدرت روح و قوت قلب و پناهگاه روانى و نقطه اتكاى مؤمنان، لازم و واجب است و اين يك فايده بزرگى است كه براى آن هم نصب امام حتماً و قطعاً و عقلاً و شرعاً لازم است.

 --------------------------------

پي نوشت ها:

68) مجله «المختار من ريدر زدايجست»، ص 37، نوامبر 1959.

69) مجله «المختار من ريدر زدايجست»، ص 113، اكتبر 1959.

70) سوره لقمان، آيه 27.

71) سوره كهف، آيه 109.

72) حق اليقين شبر، ج 1 ص 46. ترجمه اين حديث قبلا گذشت.

73) منتخب الاثر نگارنده، باب 28، فصل 2،ح 1.

74) سوره قصص، آيه 7.

75) سوره شعرا، آيه 21.

76) مراجعه شود به كتاب منتخب الاثر تأليف نگارنده، فصل 2، باب 28 و 47.

77) منتخب الاثر، فصل 1، باب 8، ح 4.

78) كمال الدين، چ 2، ص 16، ح 34، ب 34 و منتخب الاثر تأليف نگارنده، فصل 2، ب 27، حديث 10.

79) كمال الدين، ج 2، ب 34، ص 15، ح 31.

80) كمال الدين، ج 1 ب 26، ص 404 و 405، ح 7.

81) كمال الدين، ج 1، ب 30، ص 434، ح 3. مخفى نماند كه اخبار راجع به شدت اين امتحان بسيار است. مراجعه شود به «غيبت نعمانى» و «غيبت» شيخ و «كمال الدين» صدوق - رضوان الله عليهم - و منتخب الاثر .

82) سوره حديد، آيه 17.

83) اثبات الهداة، جلد 7، فصل 55، ب 32، ص 156، ح 40.

84) اى صاحب قبه درخشان برمكان بلند، هر كس قبر تو را زيارت كرد و به آن طلب شفا نمود شفا يافت.

85) سوره نوح، آيه 27.

86) سوره نوح، ايه 25.

87) اين رساله در سال 1335 شمسى در تهران طبع شده و اين جمله در فصل سوم ص 25، آن نقل گرديد.

88) سوره نور، آيه 57.

89) نهج البلاغه صبحى الصالح، ص 497، كلام 147.

90) تجريد الاعتقاد، مبحث امامت.

91) سوره مائده، آيه 3.

92) نهج البلاعه، ص 214، نهمين كلام از كلمات غريبه امام(ع).

 

امامت و مهدويت ، حضرت آيت الله صافى گلپايگانى ، جلد30


نوشته شده در   شنبه 22 فروردين 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode