ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 1 آذر 1403
پنجشنبه 1 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : شنبه 22 فروردين 1388     |     کد : 2305

اسرار و فلسفه غيبت 1

پيش از آنكه فوائد و مصالح غيبت حضرت صاحب الزمان - أرواح العالمين له الفداء - سخن به ميان آوريم، بايد در نظر بگيريم كه تا كنون علوم و دانشهائى كه بشر از راه‏هاى عادى تحصيل كرده به كشف تمام اسرار خلقت موجودات اين عالم موفق نشده و اگر علم، هزارها بلكه ميليونها سال ديگر هم جلو برود هنوز معلومات او در برابر مجهولاتش بسيار مختصر و ناچيز است و به گفته يكى از دانشمندان بزرگ، مثل «لاشى‏ء» است

سر غيبت


پيش از آنكه فوائد و مصالح غيبت حضرت صاحب الزمان - أرواح العالمين له الفداء - سخن به ميان آوريم، بايد در نظر بگيريم كه تا كنون علوم و دانشهائى كه بشر از راه‏هاى عادى تحصيل كرده به كشف تمام اسرار خلقت موجودات اين عالم موفق نشده و اگر علم، هزارها بلكه ميليونها سال ديگر هم جلو برود هنوز معلومات او در برابر مجهولاتش بسيار مختصر و ناچيز است و به گفته يكى از دانشمندان بزرگ، مثل «لاشى‏ء» است در مقابل بى نهايت و اين در صورتى است كه ما علم تمام انسانها را به حساب آوريم. و اما اگر علم يك عالم، و دانش يك دانشمند را بخواهيم در نظر بگيريم اصلا قياس آن با اسرار و رازهاى كشف نشده خنده آور و نشانه جهل و نادانى است. جائى كه حضرت مولى امير المؤمنين(ع) مى‏گويد:

«سبحانك ما أعظم ما نرى من خلقك و ما أصغر عظيمها فى جنب ما غاب عنا من قدرتك»

«منزهى تو، بزرگ است آنچه را ما از آفرينش تو مى‏بينيم و چه كوچك است آن در جنب آنچه از قدرت تو از ماپنهان است».

حال ديگران معلوم است.

بنابراين كسى نمى‏تواند نسبت به وجود يكى از پديدهاى اين جهان بزرگ به علت عدم كشف سر پيدايش و آفرينش آن اعتراض كند و يا پاره‏اى از نظامات و قوانين عالم تكوين را بى فايده وبى مصلحت بداند. هيچ كس هم نمى‏تواند بطور يقين ادعا كند كه در كوچك‏ترين پديده و حوادث جهان، سرى و نكته‏اى نهفته نيست همچنانكه كسى نمى‏تواند ادعا كند كه به تمام اسرار عالم واقف و آگاه است. فلاسفه و حكما و دانشمندان قديم و جديد همه اين درك را براى خود افتخار دانسته و گفته‏اند.

هرگزدل من زعلم محروم نشد

كم ماند ز اسرار كه مفهوم نشد

 

هفتاد و دو سال جهد كردم شب و روز

معلومم شد كه هيچ معلوم نشد

 

به جائى رسيده دانش من

كه بدانم هنوز نادانم

 

و شاعر دانشمند و حكيم عرب گويد:

 

ماللتراب و للعلوم وانما

يسعى ليعلم انه لايعلم

 

معروف است: زنى از بزرگمهر - حكيم مشهور ايرانى - مسأله‏اى پرسيد؛ حيكم در پاسخش گفت: نمى‏دانم.

زن گفت: اى حكيم، شاه به تو حقوق و ماهيانه مى‏دهد كه با سر انگشت علم و حكمت خويش، گروه از مشكلات مردم بگشائى، شرم نمى‏دارى كه در جواب مسأله من به جهل و نادانى خود اقرار مى‏كنى؟

حكيم گفت: آنچه را شاه به من مى‏هد در برابر معلومات و دانائيهائى است كه دارم ولى اگر بخواهد در مقابل مجهولات و نادانسته‏هاى من عطا كند هرگاه تمام زر و سيم دنيا را به من بدهد كم داده است.

پس بشر بايد در راه كشف مجهولات و درك اسرار، همواره كوشا باشد و اگر در يك جا كنجكاوى و تجسسات او در راه كشف سرى به جائى منتهى نشد، آن را دليل بر عدم آن نگيرد.

همانطور كه وقتى چشمهاى او مسلح به تلسكوپهاى قوى ميكروسكپهاى ذره بين نبود، حق نداشت منكر وجود موجودات ذره بينى و ميليونها كرات غير مكشوف آسمانى شود.

همانطور كه حيواناتى كه همه رنگها را نمى‏بينند يا همه را به يك رنگ مى‏بينند نمى‏تواند رنگهائى را كه انسان با جلوه‏هاى گوناگون مى‏شناسد انكار نمايند. همانطور كه صداها و امواج صوتى تحت سمعى و امواج فوق سمعى راكسى نمى‏تواند انكار كند.

اين قاعده كه بيان شد در عالم تكوين و در عالم تشريع هر دو جارى است. در عالم تشريع، مواردى داريم كه هنوز عقل ما به فلسفه آن بخصوص راه نيافته و تشريع با تكوين مطابق شده همانطور كه در علم تكوين، در اين موارد حق اعتراض نداشتيم، در عالم تشريع هم حق ايراد و اعتراض نداريم.

بله اگر در هر يك از اين دو ناحيه ( تشريع و تكوين) به موردى بر خورديم كه عقل صحيح و برهان درست ما را به عدم مصلحت و شر آن راهنمائى كرد مى‏توانيم ناراحت شويم؛ ولى تا حال چنين موردى در عالم تكوين و تشريع پيدا نشده و بعد هم هرگز پيدا نخواهد شد.

بعد از اين مقدمه مى‏گوئيم: ما در ايمان به غيبت حضرت امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - به هيج وجه محتاج به دانستن سر آن نيستيم و اگر فرضاً نتوانستيم به هيچيك از اسرار آن برسيم، در ايمان به آن جازم، و آن را بطور قطع باور داريم و اجمالاً مى‏دانيم كه مصالح و فوايد بزرگى در اين غيبت است امام ميان دانستن و ندانستن ما ، با واقع شدن و واقع نشدن آن هيج رابطه‏اى نيست چنانچه اگر ما اصل غيبت را هم نشناسيم به واقعيت آن صدمه‏اى وارد نمى شود.

غيبت آن حضرت امرى است واقع شده و معتبرترين احاديث از آن خبر داده و جمع بسيارى ار بزرگان در اين مدت به درك حضور مقدس آن حضرت نايل شده‏اند، پس ميان اين مطلب بعنى ندانستن سر غيبت و صحت امكان وقوع آن هيج ارتباطى اصلا و قطعاً و جود ندارد مى‏توانيم بگوئيم ما سر غيبت آن حضرت را نمى‏دانيم و مع ذلك به غيبت آن بزگوار ايمان داريم. مثل اينكه فايده بسيارى از چيزها را نمى‏دانيم ولى به وجود و هستى آنها عالم و داناييم.

سخنى در فوائد غيبت

بايد دانست كه پرسش از سر غيبت در زمان ما آغاز نشده و اختصاص به اين عصر ندارد. از زمانى كه غيبت آن حضرت شروع شد و بلكه پيش از آن زمان و پيش از ولادت آن حضرت، از وقتى كه پيغمبر و امامان - صلوات الله عليهم أجمعين - از غيبت حضرت مهدى(ع) خبر دادند اين سؤالات مطرح شده:

چرا غيبت مى‏نمايد؟و فايده غيبت چيست؟

و در زمان غيبت به چه نحو و چگونه از وجود شريف آن حضرت منتفع مى‏گردند؟

در جواب اين پرسشها، راهنمايان بزرگ ما كه به ظهور حضرت مهدى موعود - عجل الله تعالى فرجه - بشارت داده‏اند، پاسخ هائى فرموده‏اند كه خلاصه بعضى از آن پاسخها اين است.

 

1 - علت عمده و سر بزرگ و حقيقى غيبت معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور آن حضرت همانطور كه حكمت كارهاى خضر در موقعى كه موسى - عليه‏السلام - با او مصاحب داشت، معلوم نشد مگر در وقت مفارقت آنها.

همانطور كه فايده و ثمره خلقت هر موجودى اعم از جماد و نبات و حيوان و انسان بعد از گذشتن ماهها و سالها ظاهر شده و مى‏شود.

2 - حكمتها و اسرار معلومى در اين غيبت است كه از آن جمله امتحان بندگان است زيرا به واسطه غيبت، مخصوصاً اگر سر آن نا معلوم باشد مرتبه ايمان و تسليم افراد در برابر تقدير الهى ظاهر مى‏شود و قوت تدين و تصديق آنان معلوم و آشكار مى‏گردد. همچنين در زمان غيبت به واسطه حوادث و فتنه هائى كه روى مى‏دهد، شديدترين امتحانات از مردم به عمل مى‏آيد كه شرح آن در اينجا ميسر نيست.

و از جمله آن اسرار اين است كه در دوره غيبت، ملل جهان به تدريج براى ظهور آن مصلح حقيقى و سامان دهنده وضع بشر، آمادگى علمى و اخلاقى و عملى پيدا كنند؛ زيرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبياء و ساير حجج نيست كه مبتنى بر اسباب و علل عادى و ظاهرى باشد بلكه روش آن سرور در رهبرى جهانيان مبنى بر حقايق و حكم به واقعيات و ترك تقيه، شدت در امر به معروف و نهى از منكر و مؤاخذه سخت از عمال و ارباب مناصب و رسيدگى با كارهاى آنها است كه انجام اين امور نياز به تكامل علوم و معارف و ترقى و رشد فكرى و اخلاقى بشر دارد بطورى كه استعداد عالم گير شدن تعاليم اسلام و جهانى شدن حكومت احكام قرآن فراهم باشد.

در خاتمه لازم است توجه خوانندگان محترم را به كتاب‏هاى بسيار پر ارزشى كه در موضوع غيبت تأليف شده مانند كتاب «غيبت نعمانى»، «غيبت شيخ طوسى» و «كمال الدين و تمام النعمه» جلب كنم؛ زيرا مطالعه اين كتابها براى درك قسمتى از اسرار غيبت بسيار مفيد و سودمند است.

 

حكمت و فلسفه غيبت

بيشتر مردم گمان مى‏كنند حقايق اشيا را شناخته و آنچه را ديده و شنيده و پوشيده و چشيده و لمس كرده‏اند به حقيقتش رسيده‏اند و شايد و پوشيده و چشيده و لمس كرده‏اند به حقيقتش رسيده‏اند و شايد كمترين توجه و عنايتى به مجهولات خود نداشته باشند.

آن كشاورز و باغ دارى كه در صحرا و باغ به كشاورزى و باغ دارى مشغول است، تصور مى‏كند هيچ چيز از اشيائى كه با آنها سروكار دارد از زمين و خاك و خاشاك و آب و هسته و ريشه و ساقه و شاخ و برگ و شكوفه و ميوه و دانه و سنگ و آفات نباتى بر او مجهول نيست. كارگر معدن، چوپان گوسفند چران، دامدار و همه تصور مى‏كنند دست كم چيزهاى زير نظر خود را شناخته‏اند.

افرادى كه كم و بيش درس خوانده‏اند نيز گرفتار همين اشتباه شده و خود را عالم به حقايق اشياء مى‏شمارند.

مهندس برق، معدن، كشاورزى، پزشك متخصص در رشته پوست، اعصاب، خون، استخوان مغز، جهاز هاضمه و...، رياضى دان، ستاره شناس، روانشناس، زيست شناس و فيزيك دان، استاد شيمى و ديگران مى‏خواهند همه پديده هائى را كه با كار و شغل و تخصص آنان ارتباط دارد تعريف كنند و بشناسانند اما متأسفانه از شناساندن حقيقت آنها عاجز و هر چه متبحر باشند جز خواص و آثار و ضواهر اشياء حقيقتى را نشان نمى‏دهند و هر چه دانشمندتر شوند به اشكال و دشوارى و كوتاهى تعريفات ( به اصطلاح) حقيقى داناتر مى‏شوند.

جهان يك سلسله الغاز و رشته بسيار طولانى و درازى است كه انتهاء و ابتداى آن بر بشر مجهول است و در هر حلقه از حلقه‏هاى اين زنجير آنقدر معماها و الغاز نهفته است كه تصور دور نماى آن بشر را غرق در تعجب و تحير مى‏نمايد.

«ليدى استور» مى‏گويد: اگر هر انسانى سخن نگويد مگر از آنچه حقيقتش را شناخته است، سكوت و خاموشى عميق بر سراسر جهان حكومت خواهد يافت(68)

 

«وارين ويفر» نايب رئيس مؤسسه روكفلر مى‏گويد: آيا علم در ميدان نبرد با جهل و نادانى پيروز مى‏شود؟ در حالى كه علم به هر پرسشى كه پاسخ مى‏دهد گرفتار پرسشهاى بيشتر مى‏شود و هر چه در راه كشف مجهولات جلوتر مى‏رود ظلمات جهل را طولانى‏تر مى‏بيند. علم بشر دائما در ازدياد است اما اين احساس كه تقدم نمى‏يابد به حال خود باقى است. زيرا روز به روز حجم چيزهائى كه ادراك مى‏كنيم و آنها را نمى‏فهميم و نمى‏شناسيم ضخيم‏تر مى‏گردد.(69)

آرى بشرى كه توانسته است بر اساس علوم آزمايشى و حسى، برق، بخار، آهن، آب، خاك، هوا و اتم را مسخر كند و به سوى كرات آسمان دست تصرف دراز نمايد وعناصر را از هم بشكافد، اين همه وسايل صناعى مانند تلفن، تلگراف، راديو و تلويزيون و... كارخانجات صنايع اوتحويل داده هنوز هم كه هنوز است از فهم و در ك اين حقايقى كه شب و روز با آنها دست و پنجه نرم مى‏كند عاجز و ناتوان است.

نه حقيقت برق، نه حقيقت خاك، نه حقيقت آب، نه حقيقت عناصر، و نه اشجار و معادن و نه سلول و هورمون و اتم و الكترون و نه... و نه... را شناخته جز ظواهر و خواصى چند، چيزى كشف نكرده و تمامى اين اشياء براى او هنوز هم معما است.

به گفته يكى از متفكرين، آن كسانى كه انسان را حيوان ناطق، و اسب را حيوان صاهل تعريف مى‏كنند در حالى كه اين تعريف را مى‏نمايند و غرور علمى، باد به دماغ آنها انداخته، گمان مى‏كنند حقيقت انسان و اسب را شناخته‏اند. ولى و قتى از مركب اين غرور پياده شوند، مى‏فهمند نه خود به حقيقت انسان و حيوان رسيده‏اند و نه با اين تعريف كسى را به حقيقت انسان و حيوان آشنا كرده‏اند وبهتر اين است كه اين تعريفات را به قصد شناساندن حقيقت اشياء نگويند.

بشر از شناخت نزديك‏ترين چيزها به خودش هم عاجز است زيرا از جانش به او چيزى نزديك‏تر نيست آيا حيات خود را شناخته؟ و آيا مى‏تواند حقيقت روح و حيات را توصيف كند؟

آيا به حقيقت يك سلسله امور و جدانى خودش معرفت دارد؟ آيا عشق و حب، لذت وصل، ذوق و شجاعت و ساير وجدانيات را شناخته است؟

اما با اين همه دشواريها و مجهولات، آيا بشر مى‏تواند وجود اين حقايق را به علت نارسائى فهم خودش به درك حقيقت آنها منكر شود؟ يا مى‏تواند هزارها ميليارد و بيشتر مخلوقات و عجائب و غرائب و اشيائى را كه حتى وجود آنها بر او مجهول است انكار نمايد؟

آيا مى‏تواند اسرار و خواص و فوايد و معانى كلمات اين كتاب قطور آفرينش را منكر شود؟

آيا مى‏تواند بگويد چون من چيزى را نديده‏ام آن چيز نيست و چون سر و فايده چيزى را كشف نكرده‏ام آن چيز بى فايده و بى سرّ است، حاشا و كلا. هرگز بشر هر چه هم عالم و دانشمند باشد چنين ادعائى را نخواهد كرد بلكه هر چه علمش بيشتر باشد از اينگونه دعاوى بيتشر خود را تبرئه مى‏كند.

صاعقه كه هزارها سال مورد خشم و سبب ترس و بيم بشر بود، در آن اعصارى كه علم به خواص و منافع آن پى نبرده بود و به آيات قدرت خدا و معجزات آفرينش كه در اين قوه رهيبه پنهان است و تأثير آن در زندگى نبات و حيوان آگاه نشده بود، آيا اين خواص و منافع را نداشت و يكى از نعمتهاى بزرگ خداوند متعال نبود؟و آنهائى كه آن را فقط مظهرى از مظاهر نعمت و عذاب مى‏شمردند اشتباه نمى‏كردند؟

 

عالم و دانشمند ساختمان جهان را بر اساس منطق و نظام صحيح مى‏داند و اين ظواهر را گنجينه حقايق مى‏شناسد وعالم را مدرسه‏اى مى‏بيند كه بايد در آن حكمت و علم بياموزد و از بحث در خواص، لوازم و آثار اجزاى اين عالم لذت مى‏برد و همين الغاز و معميات برايش لذت بخش است و تحير او كه نتيجه يك عمر تحصيل و كاوش است ، بهترين لذائذ زندگى دانشمندانه او است كه هيچ لذتى با آن برابر نمى‏شود.

او جهان را مانند يك مسأله پيچيده رياضى و هندسى مى‏بيند كه در ظاهر، حل آن آسان است ولى وقتى وارد مى‏شود هر چه جلوتر مى‏رود غموضت و دشوارى و پيچيدگى آن را بيشتر مى‏فهمد. اين منظره براى شخص متفكر و فيلسوف بسيار نشاط بخش است و مى‏خواهد كه حيرت بر حيرتش افزوده شود و به جائى برسد كه ببيند عقل او مسلح به سلاحى كه بتواند به جنگ تمام اين مجهولات برود نيست و اين آيه قرآن مجيد را به معرفت و بصيرت تلاوت كند:

«ولو أن ما فى الارض من شجرة أقلام و البحر يمده من بعده سبعة أبحر ما نفذت كلمات الله»(70)

«اگر هر درخت قلم بشود و آب دريا به اضافه هفت درياى ديگر مركب گردد باز نگارش كلمات خداوند تمام نگردد».

و بخواند:

مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر

ما هم چنان در اول وصف تو مانده‏ايم‏

 

مع ذلك در تمام كاوشهاى علمى و بررسى‏ها انسان به نظم و حكمت، منطق و غرض و اراده و قدرت و عمل آفريننده اين جهان آشنا مى‏شود و مى‏فهمد كه در اين عالم بى نظمى نيست و هيچ پديده‏اى را نمى‏توان بى فايده و بيهوده شمرد.

اين مختصر شبح و دريچه‏اى است از عجز بشر و چگونگى درك، فهم و شناخت و در عين حال قدرت عجيب عقل و خرد او

 

با اين وصف اگر از درك فلسفه‏اى از فلسفه‏هاى پديده‏هاى عالم تكوين يا تشريع در مانده و نتوانست آن را توجيه و تفسير كند، يا تعبيرات و الفاظش را در تعريف آن كوتاه ديد، نمى‏تواند منكر فايده آن شود.

مثال عالم معانى و حقائق، با علوم و معلومات بشر، مثال الفاظ است با معانى و مسائل؛ عالم الفاظ و لغات هرچه دامنه دار و سيع باشد قطعاً تمام معانى را شامل نيست زيرا لغات، الفاظ و كلمات، محدودو متناهى است و معانى و اشياء نامتناهى است و محدود و متناهى، نامحدود و نامتناهى را فرا نخواهد گرفت .

كامل‏ترين و وافى‏ترين بيانى كه اين حقيقت را بيان كرده قرآن مجيد است كه در يك آيه مى‏فرمايد:

 

«قل لو كان البحر مداداً لكلمات ربى لنفد البحر قبل أن تنفد كلمات ربى ولو جئنا بمثله مدداً»(71)

«اى پيامبر، بگو اگر دريا براى نوشتن كلمات پرورگار من مركب شود، قبل از آنكه كلمات الهى تمام شود دريا خشك خواهد شد هرچند دريائى ديگر ضميمه آن كنند».

 

قرآن مجيد چهارده قرن پيش در اين آيه كه هر روز اعجاز و قدرت علمى آن ظاهرتر مى‏شود با فصيح‏ترين بيان، عظمت و كثرت بى نهايت مخلوفات عالم كون را اعلام كرد و احاديث و اخبار اهل بيت نبوت (ع) هم اين حقيقت را تشريح و روشن ساخت مثلا در آن عصرى كه بشر تعداد كمى از ستارگان را بيشتر نمى‏شناخت در مقام مبالغه در بيان كثرت چيزى، آن را به عدد قطرات باران و ريگ بيابان و ستارگان آسمان قياس مى‏كردند.

از حضرت صادق(ع) روايت است كه در مقام بيان قصور فهم بشر از درك حقايق مى‏فرمايد:

 

«يا ابن آدم لو أكل قلبك طائر لم يشبعه و بصرك لو وضع عليه خرت ابرة لغطاة تريد أن تعرف بها ملكوت السموات و الارض»(72)

پس از اين مقدمه، به كسانى كه سر غيبت را مى‏جويند و علت و فلسفه استتار آن حضرت را مى‏طلبند مى‏گوئيم.

بپرسيد و كاوش و دقت كنيد و تحقيق و تجسس نمائيد، ما به جستن و پرسيدن شما هيج اعتراضى نداريم. سؤال كنيد و بجوئيد، زيرا اگر به علت اصلى غيبت و واقع اين سر دست پيدا نكنيد، بسا كه به حواشى و حكمتهائى از آن آگاه شويد و بسا كه اين جستجو و كاوش شما را به يك سلسله دانستنيها رهبرى نمايد؛ ولى اگر غرض شما از اين سوال و جستجو اشكال و اعتراض باشد و مى‏خواهيد نرسيدن خود را به علت غيبت و عجز درك خودتان را از فهم آن، دليل نبودن آن بگيريد از راه راست و خردپسند دور افتاده‏ايد و نمى‏توانيد جائى را خراب و ايمان و عقيده‏اى را متزلزل سازيد.

هرگز نيافتن، دليل نبودن نمى‏شود آيا مجهولات شما همين يك موضوع است؟

آيا در برابر تمام استفها مهائى كه بشر نسبت به اجزاى اين عالم و ظاهر و باطن آن دارد جواب پيدا كرده‏ايد؟

آيا چون سر آنها بر شما مجهول است آن را بى فايده مى‏دانيد؟

و آيا ميزان وجود فايده و عدم آن، همان فهم بنده و شما است؟

يا آنكه نرسيدن خود را به اينگونه علل و حكمتها دليل بر ناتوانى فكر و استعداد خود مى‏شماريد؟

و معتقد هستيد كه اگر عقل و خرد شما به سلاحهاى ديگر مسلح بود وغير از اين وسايل ارتباط با خارج، وسايل وسيع‏تر ديگر داشتيد حتماً به اسرار و خواص مسائل بسيار ديگر از اين عالم آگاه مى‏شديد؟اگر به اين سؤالات، يك دانشمند متفكر و آزموده پاسخ دهد يقيناً به قصور خود اعتراف مى‏كند و با ملاحظه مجهولاتى كه هر روز معلوم مى‏شود هيچ ندانستن را دليل نبودن نمى‏گيرد و در همه چيز اين جهان معتقد به اسرار و شگفتيهاى بى شمار خواهد بود.

پس اين قدر دنبال فلسفه غيبت و پرسش از آن نباشيد غيبت امرى حاصل شده و واقع شده است. سر غيبت دانسته شود يا نشود غيبت واقع شده است و ندانستن شما هيچگاه بر هان نفى ورد آن نيست.

پس آنچه بگوييم راجع به اسرار غيبت، بيشتر مربوط به فوايد و آثار آن است، والا علت اصلى آن بر ما مجهول است.

و اين است معناى احاديث شريفه‏اى كه در آنها تصريح شده به اينكه سر غيبت آشكار نشود مگر بعد از ظهور. چنانچه سر آفرينش درختها ظاهر نمى‏شود مگر بعد از ظهور ثمره و ميوه، و حكمت باران آشكار نشود مگر بعد از زنده شدن زمين و سبز و خرم شدن باغها و بوستانها و مزارع.

صدوق در كتاب كمال الدين و كتاب علل الشرايع به سند خود از عبدالله بن فضل هاشمى روايت كرده است كه گفت: شنيدم حضرت امام جعفر صادق(ع) فرمود: البته براى صاحب اين امر غيبتى است كه چاره‏اى از آن نيست، در آن هر باطل جو، به ريب و شك مى‏افتد.

عرض كردم: چرا؟ فدايت شوم.

فرمود: براى امرى كه به ما اذن در فاش كردن آن داده نشده است.

گفتم: پس وجه حكمت در غيبت او چيست؟

فرمود: وجه حكمتى كه در غيبت حجتهاى خدا پيش از آن حضرت بود.

به درستى كه وجه حكمت غيبت كشف نمى‏شود مگر بعد از ظهور او چنانچه وجه حكمت كارهاى ( حضرت خضر) از سوراخ كردن كشتى، كشتن غلام و به پاداشتن ديوار، از براى حضرت موسى - عليه‏السلام - كشف نشد مگر در هنگام مفارقت آنها از يكديگر.

اى پسر فضل اين «غيبت» امرى است از امر خدا تعالى و سرى است از سر خدا و غيبى است از علوم غيبى خدا. و پس از آنكه ما دانستيم خداوند حكيم است، گواهى داده‏ايم به اينكه كار و گفتارهاى او همه موافق حكمت است هر چند وجه آن بر ما روشن نشده باشد(73).

مع ذلك ما برخى از فوائد و منافع و امورى را كه ارتباط با غيبت آن حضرت دارد و استناد غيبت به آن امور عقلاً و عرفاً صحيح است، بطورى كه از اخبار و كلمات دانشمندان و متفكرين اسلام استفاده مى‏شود در ضمن چند بحث آينده مورد بررسى و توضيح قرار مى‏دهيم ان شاء الله تعالى.

 

بيم از كشته شدن

«و أوحينا الى ام موسى أن أرضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم و لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه اليك وجاعلوه من المرسلين»(74).

و ما به مادر موسى وحى كرديم كه طفلت را شير بده و چون ترسان شدى او را به دريا افكن و هرگز بر او مترس و محزون مباش كه ما او را به تو بر مى‏گردانيم و او را پيامبر قرار مى‏دهيم.

«ففررت منكم لما خفتكم فوهب لى ربى حكما و جعلنى من المرسلين»(75).

آنگاه كه از ترس شما گريختم، خداى من، مرا علم و حكمت عطا فرمود و از پيامبران خود قرار داد.

كلينى و شيخ طوسى قدس سرهما در كتاب «كافى» و «غيبت» به سند خود از زراره روايت كرده‏اند كه گفت: شنيدم حضرت صادق(ع) فرمود:

براى قائم(ع) پيش از آنكه، قيام فرمايد غيبتى است، عرض كردم: براى چه؟

فرمود: براى آنكه از كشته شدن بيم دارد.

چنانچه از اين حديث و بعضى احاديث ديگر استفاده مى‏شود، يكى از موجبات غيبت، خوف قتل و بيم از كشته شدن است كه هم با حدوث غيبت و هم با بقاء آن ارتباط دارد.

اما اينكه بيم از قتل و نداشتن تأمين جانى، سبب غيبت شده باشد از مراجعه به كتابهاى مورد اعتماد و تواريخ و احاديث معلوم مى‏شود. زيرا بنى عباس به ملاحظه آنكه شنيده بودند و مى‏دانستند در خاندان پيغمبر و از فرزندان على و فاطمه(ع) شخصيتى پيدا خواهد شد كه حكومت جباران و مستبدان به دست او بر چيده مى‏شود و آن كس فرزند حضرت امام حسن عسكرى(ع) است، در مقام كشتن او بر آمدند و همانطور كه فرعون نسبت به حضرت موسى(ع) رفتار كرد براى آنكه از ولادت آن حضرت مطلع شوند نخست جاسوسان و كار آگاهان گماشتند؛ و بعد هم خواستند شخص او را بيابند و دستگير سازند. ولى خدا آن حضرت را حفظ كرد و دشمنان او را نا اميد ساخت. و بر حسب ظاهر نيز جنگهاى داخلى بزرگ و ابتلاى بنى عباس به شورش و انقلاب «صاحب الزنج» آنها را از تعقيب اين موضوع باز داشت و چنانچه از درب منبت صفه - سرداب مقدس - كه از آثار گرانبهاى باستانى و يادگار عهدالناصر لدين الله - خليفه بزرگ و دانشمند بنى عباس است - معلوم مى‏شود اين خليفه مؤمن به وجود ولايت و غيبت آن حضرت بوده و از حكايت «اسعميل هر قلى» كه در «كشف الغمه» به، نقل صحيح و قطع آور رويات شده استفاده مى

‏شود كه المستنصر بالله خليفه و بانى مدرسه المستنصريه بغداد نيز به آن حضرت ايمان داشته و با اعطاى هزار دينار به اسمعيل مى‏خواست به آستان امام عرض ارادت و ادبى بنمايد و چون اسمعيل به دستور امام از قبول آن خوددارى كرد، خليفه از شدت ناراحتى و تأثر گريست.

حاصل اينكه حدوث غيبت با خوف از قتل ارتباط داشته و دستگاه حكومتى عصر ولادت آن حضرت از اين لحاظ ناراحت و در انديشه بوده و ولادت و وجود امام(ع) را به عنوان يك خطر جدى براى خود تلقى مى‏كرده شكى نيست. و اگر مى‏توانستند بى درنگ آن حضرت را شهيد مى‏كردند لذا ولادت امام از آنان پنهان ماند چنانچه ولادت موسى - عليه‏السلام - از فرعونيان مخفى شد پس از ولادت نيز شخص آن حضرت از انظار آنان مخفى گشت و هر چه جهد كردند او را نيافتند.

اما بيان ارتباط بقاى غيبت با خوف از قتل اين است كه اگر چه خداوند متعال، قادر و توانا است كه در هر زمان و هر ساعت آن حضرت را ظاهر و بطور قهر و غلبه بر تمام ملل و حكومتها پيش از فراهم شدن اسباب، غالب سازد ولى چون جريان اين جهات را خداوند بر مجارى اسباب و مسببات قرار داده، تا اسباب چنان ظهورى فراهم نشود، قيام آن حضرت به تأخير خواهد افتاد و اگر پيش از فراهم شدن اسباب و مقدمات ظاهر شود از خطر قتل مصون نخواهد ماند.

چنانچه پيغمبر اكرم(ص) اگر در آغاز بعثت دست به كار جهاد و دفاع مى‏شد بى موقع و نابهنگام بود ولى وقتى موقعش رسيد فرمان دفاع و جهاد صادر و نصرت خدا نازل و اسلام پيشرفت كرد.

سؤال

چرا آن حضرت مانند نياكان خود ظاهر نمى‏شود تا يا مظفر و پيروز شود و يا در راه خدا كشته و شهيد گردد؟

پاسخ

ظهور آن حضرت براى اتمام نور الله و تحقق مطلق هدف دعوت انبيا و صلح و صفا و عدل و داد و امنيت عمومى در زير پرچم اسلام و يكتا پرستى و اجراى احكام قرآن مجيد در سراسر گيتى است.

و پر واضح است كه مجرى اين برنامه بايد در شرايطى قيام كند كه موفقيت و پيروزى او صد در صد حتمى باشد چنانكه توضيح داده شد مانعى از نزول امداد غيبى و نصرت آسمانى از نظر حكمت الهى در ميان نباشد.

و اگر به صورت ديگر كه منتهى به تحقق اين هدف نگردد ظهور نمايد نقض غرض خواهد شد و باز هم بايد بشر در انتظار حصول وعده‏هاى الهى بماند.


نوشته شده در   شنبه 22 فروردين 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode