توجه به معنا و حقيقت انتظار، دريچهاى استبراى رسيدن به
اين مهم . انتظار يك دورهى آمادهسازى و زمينه سازى است و هر انقلاب و حركتى كه
اين دوره را پشتسر نگذاشته باشد ابتر و ناقص و بىثمر خواهد بود .
ما كسانى را مىبينيم كه به پا ايستادهاند و راه افتادهاند،
ولى دوره انتظارى نداشتهاند . گويا چيزى نمىخواستهاند و تنها بر اساس جو محيط و
جريان حاكم به رفتن وادار شده بودند .
اينها بدون انتظار و بدون آماده باش در گامهاى اول گرفتار
شدهاند و به خودخورى و فرار از خويشتن رسيدهاند و آخر سر در زير فشار ابهامها و
اشكالها، در مرحله فكر و اعتقاد، در مرحلهى ظرفيت و تحمل، در مرحلهى طرح ريزى و
در مرحلهى عمل، از كمبود امكانات گرفته تا نيازهاى اقتصادى و نيازهاى تخصصى و
علمى و حتى آمادگى بدنى و توانايى جسمى، در زيربار اين فشارها و ابهامها، به
انزوا و فرار از كار و جدايى از عمل روى آوردهاند .
طبيعى است آنها كه عمل زده بودند، بعدها با نفرت، عرفان
زده، فلسفه زده و علم زده و كلاس زده هم بشوند و به دنبال پناهگاهى بگردند . كه
باز هم طبيعى است كه به پناهى نرسند و سرگردان بمانند .
اين خاصيت انتظار است كه تو را وادار مىكند تا كمبودها را
حدس بزنى و براى تامينش بكوشى و اين خاصيت انتظار است كه تو را به آمادگى و حضورى
مىرساند كه ما نعمها را بشناسى و براى رفعشان، برنامه بريزى .
آنجا كه آدم مىبيند آدمهايى استخواندار پس از سالها
تحصيل چگونه سر در گم هستند و نمىدانند چه كنند و خسته و رنجور و آزرده و سر در
لاك شدهاند با پرسش رو به رو مىشود علت انزوا و خستگى اينها همان نداشتن دورهى
انتظار است .
اينها نديده آمدهاند و طبيعى است كه با ديدن مشكلات،
متحير و سرگردان شوند يا اينكه تجديد نظر دوباره داشته باشند و از اساس، كارشان
را درست كنند و بنيادى پيش بيايند .
ضرورت و اهميت دوره انتظار را مىتوان از لابهلاى صفحات
تاريخ نيز به دست آورد .
پس از شهادت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و شهادت
اميرالمؤمنين عليه السلام و سيدالشهدا عليه السلام تابه امروز، ريشه تمام حركتها
و نهضتهاى شيعى عليه باطل و استثمارگران، همين فلسفهى اجتماعى انتظار و عقيده به
ادامهى مبارزه تا پيروزى حق بوده است . اين امر چنان مورد توجه بزرگان دين قرار
گرفته تا آنجا كه يكى از معيارهاى پذيرش اعمال معرفى شده است .
از مهمترين رازهاى نهفتهى بقاى تشيع همين روح انتظارى است
كه كالبد هر شيعه را آكنده ساخته و پيوسته او را به تلاش و كوشش و جنبش وامىدارد
و مانع از نوميدى و بى تابى و افسردگى و درماندگى او مىگردد . اين تاثير آنقدر
ملموس و كارساز بوده كه اسلام پژوهان غربى
نيز از آن گفتوگو كردهاند .
«هانرى كربن» ; اسلام شناس شهير فرانسوى مىگويد:
. . . مفهوم غيبت، اصل و حقيقت غيبت هرگز در چارچوب درخواستهاى
دنياى امروز در معرض تفكر عميق قرار نگرفته است . . . معناى اين امر به عقيدهى
اين جانب، چشمهاى بى نهايت و ابدى از معانى و حقايق است . . . معنويت اسلام تنها
با تشيع، امكان حيات و دوام و تقويت دارد و اين معنا در برابر هرگونه تحول و
تغييرى كه جوامع اسلامى دستخوش آن باشند، استقامتخواهد كرد . امام زمان، مفهوم
اعلائى است كه مكمل مفهوم غيبت است، ولى كاملا به شخصيت امام غايب، مرتبط است .
اينجانب، مفهوم امام غايب را با روح غربى خودم به گونهاى
نو و بكر، احساس و درك مىكنم و چنين به تفكر و دلم الهام مىشود كه رابطهى حقيقى
آن را با حيات معنوى بشر، وابسته مىدانم .
«جيمز دار مستر» ; شرق شناس معروف فرانسوى در اين باره مىگويد:
در حله كه نزديك بغداد است همه روزه پس از نماز عصر، صد نفر
سوار با شمشير برهنه مىرفتند و از حاكم شهر، اسبى با زين و برگ مىستاندند و . .
. فرياد مىزدند كه: تو را به خدا، اى صاحب الزمان! تو را به خدا بيرون بيا .
وى در جايى مىگويد:
قومى را كه با چنين احساسات پرورش يافته است، مىتوان كشتار
كرد، اما مطيع نمىتوان ساخت .
در اهميت دوران انتظار همين بس كه دشمنان، آنرا مانع تسلط
خود بر مسلمانان برشمردهاند: «ميشل فوكو، كلر برير، در بحث مبارزه با تفكر مهدى
باورى: ابتدا امام حسين عليه السلام و بعد امام زمان (عج) را مطرح مىكنند و دو
نكته را عامل پايدارى شيعه معرفى مىكنند .
نگاه سرخ و نگاه
سبز در كنفرانس «تل آويو» هم افرادى مثل برنارد لوييس، مايكل ام جى . جنشر،
برونبرگ و مارتين كرامر بر اين بحثخيلى تكيه مىكنند . آنها در تحليل انقلاب
اسلامى، به «نگاه سرخ» شيعيان، يعنى عاشورا و «نگاه سبز» شان يعنى انتظار مىرسند
. جملهى مشهورى دارند كه «اينها به اسم امام حسين قيام مىكنند و به اسم امام
زمان (عج)، قيامشان را حفظ مىكنند .
دشمن به اهميت
مديريتشيعه آنهم زمانى كه رهبر آن غايب و از نظرها پنهان است، پى بردهاند و به
همين منظور اقداماتى در اين رابطه انجام دادهاند و سناريوهاى متعددى را جهت تضعيف
و نابودى اين انديشهى مقدس طراحى كرده و متناوبا به اجرا گذاردهاند .
از آن جمله، دخالت مستقيم و حمايت از پروسهى «شخصيت پردازى
و مهدى تراشى ، تخريب پايهى فكرى «مهدى باورى» از طريق ژستهاى علمى و به ظاهر
شرقشناسى، پرورش و حمايت از سرسپردههاى داخلى مانند احمد كسروى، شريعتسنگلجى،
سلمان رشدى و اخيرا احمد الكاتب، انتشار تبليغات مسموم رسانهاى، امپراتورى
اهريمنى رسانههاى استكبارى و بمباران تبليغاتى توپخانههاى صوتى و تصويرى
ژورناليستى نظام سلطه، يكى از قوىترين ابزارهاى كودتاى فكرى و شستوشوى مغزى تودههاست
.
در واپسين دهههاى قرن بيستم، هجومى از اين نوع را عليه
ايدهى «ظهور مهدى موعود» شاهد بوديم . در سال 1982 ميلادى، سريالى با نام «نوستر
آداموس» به مدت سه ماه متوالى از شبكهى تلويزيونى آمريكا پخش شد . اين فيلم
سرگذشتستاره شناس و پزشك فرانسوى به نام «ميشل نوستر آداموس» بود كه نزديك به 500
سال قبل مىزيسته است .
اين سريال، پيشگويىهاى وى را دربارهى آيندهى جهان به
تصوير كشيده بود كه مهمترين آنها پيشگويى وى دربارهى ظهور نوادهى پيامبر
اسلام در مكه مكرمه و متحد ساختن مسلمانان و پيروزى بر اروپاييان و ويران كردن
شهرهاى بزرگ سرزمين جديد (آمريكا) بود .
هدف از اين مانور تبليغاتى، به تصوير كشيدن چهرهاى خشن، بى
رحم، ويرانگر و گرفتار جنون قدرت از مهدى موعود و تحريك و بسيج عواطف ملل غربى
عليه اسلام و منجى موعود آن و در كوتاه مدت، بستر سازى روانى بود .