گروه انديشه: شلاير ماخر با مطرح كردن بحث تجربه دينی قصد دفاع از حريم دين و حفظ اعتقادات مردم را داشت و به خاطر همسويی با تجربهگرايی، وحی را تجربه دينی خواند كه با تلقی انديشمندان مسلمان از وحی متفاوت است.
حجتالاسلام و المسلمين «محسن غرويان»، عضو هيئت علمی مدرسه عالی امام خمينی(ره) و مدرس فلسفه اسلامی حوزه علميه قم در گفتوگو با سرويس انديشه خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، در مورد «مبدأ تجربه دينی دانستن وحی و اشتراكات اسلام و مسيحيت در مورد وحی»، ضمن بيان مطلب فوق، گفت: با توجه به گستردگی معنای وحی، آنچه مد نظر بنده در اين سخن مختصر است، نسبت ميان وحی تشريعی و تجربه دينی است و ساير استعمالات وحی مورد نظر نيست و نيز منظور من از تجربه دينی اعم از تجربه عرفانی و معرفت شهودی است.
اين محقق علوم اسلامی در ادامه سخنانش افزود: در تلقی مسيحيت و اسلام از وحی، مشتركاتی ديده میشود؛ چرا كه آنها هم به نحوی عالم تجرد، غيرمادی و غيرمحسوس را قبول دارند و نوعی شهود و ارتباط نفس با يك عالم غير محسوس را به گونهای در آموزههای دينیشان دارند.
مؤلف كتاب «فلسفه اخلاق» دينپژوهان مسيحی را تحت تأثير فيلسوفان مسيحی در ادوار مختلف دانست و اظهار كرد: مسيحيت در غرب در طول تاريخ و دورههای مختلف، تحت تأثير فضای فكری و فرهنگی فيلسوفان هر زمان بوده است، كه اين امر موجب شد تا از يك آموزه دينی، تلقی متفاوت و گاه متضاد شكل گرفته است.
وی با تأكيد بر اين مسئله كه آموزه وحی از جمله آموزههايی است كه در ادوار مختلف مسيحيت، تلقی متفاوتی از آن شده است، تصريح كرد: علت اين مسئله آن است كه در قبل قرون وسطی تلقی متفاوتی از وحی نسبت به دوران رنسانس و بعد از آن وجود داشته است و در عصر حاضر گرايشهای جديد علمی نيز تأثير خودش را بر انديشههای متكلمان مسيحی گذاشته است؛ لذا آنها يكدست در اين زمينه سخن نگفتهاند و اين مسئله در كتابهای فلسفه دين، كلام مسيحی و الهيات مسيحی كاملا مشهود ست.
غرويان در مورد روند عقلگرايی در قرن هجدهم عنوان كرد: تا قبل از قرن هجدهم عقلگرايی و تكيه بر توانايیهای عقل در عرصه شناخت و اثبات وجود خداوند، مهمترين انديشه در مغرب زمين بود و تمام تلاش انديشمندان دينی مصروف براهين عقلی اثبات وجود خداوند میشد، اما در اواخر قرن هجدهم عقلگرايی از سوی بسياری از انديشمندان نفی شد و مناقشات جدی درباره اين براهين درگرفت. در اين بستر، حفظ دين و ارايه توجيه معقولی از ديانت نيازمند طرح جديدی بود. «شلاير ماخر» كه در فضای رمانتيسم (تكيه بر احساسات و عواطف) میزيست با عقلگرايی افراطی و همسانانگاری دين با اخلاق به مخالفت پرداخت.
اين مدرس منطق در حوزه علميه قم در مورد نگرش ماخر در مورد لب و اساس دين تبيين كرد: شلاير ماخر اصل و اساس دين را نه تعاليم وحيانی میدانست، چنان كه در اديان الهی مطرح است و نه عقل نظری، چنانكه در الهيات طبيعی مطرح است و نه عقل عملی و اخلاق، چنان كه كانت و پيروان او معتقد بودند، بلكه او حقيقت دين را در احساسات و عواطف تشخيص داد و گوهر دين را احساس وابستگی به مبدأ و قدرتی متمايز از جهان دانست. او با اين نظريه يك حوزه حفاظتی برای دين پديد آورد و آن را از انتقادات علم جديد مصون نگهداشت.
مؤلف كتاب «آموزش منطق» افزود: پس از شلاير ماخر انديشمندانی مانند ويليام جيمز با تأليف كتاب مشهورش، به نام «انواع تجارب دينی» رواج فراوانی به اين بحث داد. اين جريان به دست فلاسفهای مانند رودلف اتو، جان هيك، ويليام آلستون، ريچارد سويين برن، استيس و ديگران گسترش و ادامه يافت. آنها معتقد بودند كه آنچه در دين مهم است احساس وابستگی مطلق و ارتباط شخصی با خداوند است كه از طريق تجربه دينی بدست میآيد.
غرويان با اشاره به اين مطلب كه شلاير ماخر با مطرح كردن بحث تجربه دينی قصد دفاع از حريم دين را داشت، اظهار كرد: ماخر برای حفظ اعتقادات مردم و به خاطر همسويی با گرايشهای جديد علوم تجربی و حسگرايی، بحث تجربه دينی را مطرح كرد و بدين صورت در مرز ميان تجربه و ماوراءالطبيعه حركت كرد؛ لذا چون در دين يك لايه و يا عنصری از ماواراالبيطعه است، ماخر هم گفت كه انسان يك سری الهامات و يك سری حقايقی را دريافت میكند كه اينها با حس و شهود حسی حاصل نمیشود، ولی نهايتا باز هم نتوانست از مرز تجربه بالاتر برود؛ لذا در يك حالت ميانی حركت كرده، به هر حال میتوانيم نوعی پذيرش آموزههای دينی، امور وحيانی و امور غيبی را در انديشه ماخر ببينيم، با همين حال میتوان به جد گفت كه تلقی ماخر از وحی با تلقی علمای مسلمان از وحی متفاوت است.