8 - تخریب آثار بزرگان مكه
وهّابیون در سال 1218 پس از مسلط شدن بر مكه تمام آثار بزرگان دین را تخریب نمودند .
آنان در « مُعَلّى » قبّه زادگاه پیامبر گرامى(صلی الله علیه و آله و سلم)را و همچنین قبه زادگاه ابوبكر و على بن أبى طالب(علیه السلام)و حضرت خدیجه را ویران و باخاك یكسان كردند . و تمام آثار باستانى كه در اطراف خانه خدا و بر روى زمزم بود تخریب كرده و در تمام مناطقى كه مسلط مىشدند آثار صالحین را نابود مىكردند ، و هنگام تخریب طبل مىزدند و به رقص و آوازه خوانى مىپرداختند ( كشف الارتیاب : 27 به نقل از تاریخ « الجبرتى » ) .
بلكه اینان شقاوت را به جایى رساندند كه خانه حضرت خدیجه را به توالت تبدیل كردند ، و تصمیم داشتند كه زادگاه رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)را نیز چنین كنند كه فردى خیر در آنجا كتابخانهاى تأسیس كرد و از كار زشت وهّابیان جلوگیرى نمود ( رجوع شود به كتاب « نصیحتی لإخواننا النجدیین » ) .
9 - آتش زدن كتابخانههاى بزرگ
دردناكترین چیزى كه وهّابیت مرتكب شد و ننگ او براى ابد بر پیشانى آنان باقى است ، آتش زدن كتابخانه بزرگ « المكتبة العربیة » بود كه بیش از 60 هزار عنوان كتاب گرانقدر و كم نظیر و بیش از 40 هزار نسخه خطى منحصر به فرد داشت كه در میان آنها برخى از آثار خطى دوران جاهلیت و قرار داد یهودیان با كفار قریش بر ضد رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، وهمچنین آثار خطى على (علیه السلام)و ابوبكر وعمر و خالد بن ولید وطارق بن زیاد و برخى از صحابه پیامبر گرامى(صلی الله علیه و آله و سلم)و قرآن مجید به خط « عبد اللّه بن مسعود » وجود داشت . و در همین كتابخانه انواع سلاحهاى رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)و بتهایى كه هنگام ظهور اسلام مورد پرستش بود ، مانند « لات » ، « العُزّى » ، « مَناة » و « هُبَل » موجود بود .
« ناصر السعید » از قول یكى از مورخان نقل مىكند كه هنگام تسلط وهّابیان این كتابخانه را به بهانه وجود كفریات در آن به آتش كشیده و به خاكستر تبدیل كردند ( جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به كتاب تاریخ آل سعود : 1 / 158 ، كشف الارتیاب : 55 ، 187 ، 324 ، أعیان الشیعة : 2 / 7 ، الصحیح من سیرة النبی الأعظم : 1 / 81 و آل سعود من أین إلى أین : 47 ).
10 - تخریب آثار بزرگان مدینه
آل سعود در سال 1344 كه تسلط كامل بر حجاز یافت تمام آثار صحابه را در مدینه نابود كرد ، مانند زادگاه امام حسن و امام حسین (علیه السلام)در مدینه ، قبور شهداء بدر ، بارگاه ائمه بقیع امام حسن ، امام سجاد ، امام باقر و امام صادق : ، وبیت الأحزانى كه على (علیه السلام)براى حضرت زهراء بنا نهاده بود و مرقد فاطمه بنت اسد مادر امیر مؤمنان (علیه السلام).
11 - تحقیر مقام انبیاء و اولیاء
وهّابیت زیارت قبور پیامبران و صالحان بلكه هر گونه تكریم و بزرگداشت آنان را حرام و موجب شرك مىدانند . « ابن تیمیه » مىگوید : هر كس به قصد زیارت قبر پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)مسافرت كند ، با اجماع مسلمانان مخالفت كرده و از شریعت سید المرسلین خارج شده است .
فمن جعل سفره إلى مسجد الرسول صلى اللّه علیه وسلّم وقبره كالسفر إلى قبور هؤلاء والمساجد التی عندهم فقد خالف إجماع المسلمین و خرج عن شریعة سید المرسلین ( الردّ على الأخنائی : 18 ) .
هر كس سفرش را به قصد زیارت قبر رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)انجام دهد مثل كسانى كه به قصد زیارت قبور پیشوایانشان در مدینه و مساجدى كه اطراف آن است سفر مىكنند ، با اجماع مسلمانان مخالفت نموده و از شریعت پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)خارج شده است .
من زار قبره أو قبر غیره لیشرك به و یدعوه من دون اللّه فهذا حرام كلّه و هو مع كونه شركاً باللّه ( الردّ علی الأخنائی : 25 ) . عقیده به سود و زیان از طرف قبور همانند اعتقاد بت پرستان به بتها است ( مدرك سابق : 56 ) . مسح وبوسیدن هر قبرى اگر چه قبر پیامبر باشد ، شرك است : التمسّح بالقبر وتقبیله ولو كان ذلك من قبور الأنبیاء شرك ( الجامع الفرید ، كتاب الزیارة لابن تیمیة : 438 ، المسألة السابعة ) .
گفتنى است كه این افكار مخالف با نص صریح قرآن است كه مىفرماید : ( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ ) ( نساء : 64 ) « و اگر آنان كه به خود ستم كرده بودند ، پیش تو مىآمدند و از خدا آمرزش مىخواستند و پیامبر براى آنان طلب آمرزش مىكرد ، قطعاً خدا را توبه پذیر مهربان مىیافتند » . و از قول برادران حضرت یوسف نقل مىكند كه از حضرت یعقوب خواستند تا براى آنان از خدا طلب مغفرت كند ( یأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ) ( یوسف : 97 ) مگر آنها مشرك بودند؟ » و گذشته از همه اینها مخالف با روایات صحیح اهل سنت مىباشد كه نقل مىكنند : « أصاب الناس قحط فی زمن عمر رضی اللّه عنه ، فجاء رجل إلى قبر النبی صلى اللّه علیه وسلّم ، فقال : یا رسول اللّه! هلك الناس ، استسق لأمّتك ، فأتاه رسول اللّه صلّى اللّه علیه وسلّم فی المنام ، فقال : إئت عمر فاقرأه منّی السلام ، وأخبره أنّهم مسقون ، وقل له : علیك الكیس .
قال : فأتى الرجل عمر فأخبره ، فبكى عمر رضی اللّه عنه ، وقال : یا ربّ ماآلوا إلاّ ما عجزت عنه » ( تاریخ دمشق : 44 / 346 و 56 / 489 ، الإصابة : 6 / 216 ، المصنّف لابن أبی شیبة : 7 / 482 ، وكنز العمّال : 8 / 431 ) .
در زمان عمر ، مردم دچار قحطى و خشكسالى شدند ، مردى كنار قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)آمد و گفت : اى رسول خدا مردم نابود شدند ، از خداوند براى امتت طلب باران كن ، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)در عالم خواب به آن مرد فرمود : نزد عمر برو و از جانب من به او سلام برسان و بگو : بزودى باران خواهد آمد و سیرآب خواهید شد ، و بگو : كیسه سخاوت را گسترده ساز .
آن مرد ماجراى خوابش را براى عمر نقل كرد ، قطرات اشك از چشمان عمر جارى شد و گفت : اى خدا هر چه كوشش و جدیت كردم ولى همیشه ناتوان و عاجز بودم .
ابن حجر در فتح البارى و ابن كثیر در البدایة والنهایة مىگویند : اسناد این روایت صحیح است ( فتح الباری : 2 / 412 ، فی باب سؤال الناس الإمام الاستسقاء إذا قحطوا . البدایة والنهایة : 7 / 105 . فی واقعة سنة ثمانی عشرة ) .
گفتنى است كه ابن حجر مىنویسد : مردى كه خواب دیده بود بلال بن هلال از اصحاب رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)بود ( فتح الباری : 2 / 412 ) .
سیره تمامى مسلمین بر این امر در طول تاریخ استوار بوده و هست بطورى كه « حصنی دمشقی » شافعى مىنویسد : وقال ( ابن تیمیة ) : « من استغاث بمیت أو غائب من البشر ، بحیث یدعوه فی الشدائد والكربات ، ویطلب منه قضاء الحاجات . . . فإنّ هذا ظالم ، ضالّ ، مشرك » .
هذا شیء تقشعرّ منه الأبدان ، ولم نسمع أحداً فاه ، بل ولا رمز إلیه فی زمن من الأزمان ، ولا بلد من البلدان ، قبل زندیق حرّان - قاتله اللّه عزّ وجلّ - وقد جعل الزندیق الجاهل الجامد ، قصّة عمر رضى اللّه عنه دعامة للتوصل بها الى خبث طویته فی الإزدراء بسید الأوّلین والآخرین وأكرم السابقین واللاحقین ، وحطّ رتبته فی حیاته ، وأنّ جاهه وحرمته ورسالته وغیر ذلك زال بموته . وذلك منه كفر بیقین وزندقة محقّقة » ( دفع الشبه عن الرسول : 131 ) .
« ابن تیمیه » گفته است : هر كس به مرده و یا فرد دور از نظر استغاثه كند و در گرفتاریها از وى استمداد كرده و طلب حاجت نماید ، ظالم ، گمراه و مشرك است .
از این سخن « ابن تیمیه » ، بدن انسان مىلرزد ، این سخن ، قبل از زندیق حرّان « ابن تیمیه » از دهان كسى در هیچ زمان و هیچ مكان بیرون نیامده است ، این زندیق نادان و خشك ، داستان عمر را وسیلهاى براى رسیدن به نیت نا پاك در بى اعتنایى به ساحت حضرت رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)قرار داده و با این سخنان بىاساس مقام و منزلت آن حضرت را در دنیا پایین آورده و مدعى شده كه حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بین رفته است . و این عقیده وى به یقین كفر و در واقع زندقه و نفاق است .
12 - انكار فضائل اهل بیت
یكى از مبانى فكرى « ابن تیمیه » انكار فضائل مسلّم اهل بیت عصمت و طهارت : است ، او در كتاب « منهاج السنّة » كه به قول علاّمه امینى باید « منهاج البدعة » نامید ( الغدیر : 3 / 148 : وهو الحری بأن یسمّی « منهاج البدعة » وهو كتاب حشوه ضلالات وأكاذیب ، وتحكّمات ، وإنكار المسلّمات ، وتكفیر المسلمین ، وأخذ بناصر المبدعین ، ونصب وعداء محتدم على أهل بیت الوحی (علیه السلام)) مىنویسد : نزول آیه شریفه ( إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُو ) ( مائده : 55 ) در حقّ على(علیه السلام)به اتفاق اهل علم دروغ است.
وقد وضع بعض الكذّابین حدیثا مفترى أنّ هذه الآیة نزلت فی علی لمّا تصدّق بخاتمه فی الصلاة ، وهذا كذب بإجماع أهل العلم بالنقل ، وكذبه بین من وجوه كثیرة ( منهاج السنّة : 2 / 30 ) . با این كه بیش از 66 نفر از محدّثان و دانشمندان اهل سنت آن را نقل كردهاند ( الغدیر : 3 / 154 - 162 ) . و آلوسى از علماء بزرگ اهل سنت مىگوید : « غالب الأخباریین على أنّ هذه الآیة نزلت فی علی كرّم اللّه وجهه » . غالب اخباریها معتقدند كه این آیه در باره على بن أبی طالب(علیه السلام)نازل شده است . و مىافزاید كه حسّان شاعر ، در این زمینه اشعارى سروده است ، و آنگاه اشعار او را ذكر مىكند ( روح المعانی فی تفسیر القرآن : 6 / 167 ) . و همچنین نزول آیه شریفه ( قُل لَّآ أَسَْلُكُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى ) ( شورى : 23 ) در حق خاندان رسالت را تكذیب مىكند و مىگوید : « وأمّا قوله وأنزل اللّه فیهم ( قُل لَّآ أَسَْلُكُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى ) فهذا كذب ظاهر » ( منهاج السنّة : 4 / 563 ) و حال . آن كه متجاوز از 45 نفر از بزرگان اهل سنت آن را نقل كردهاند ( الغدیر : 3 / 156 ) .
و در باره حدیث « علی مع الحقّ والحقّ معه » مىنویسد : من أعظم الكلام كذباً وجهلاً فإنّ هذا الحدیث لم یروه أحد عن النبی صلّى اللّه علیه وسلّم لا بإسناد صحیح ولا ضعیف . از بزرگترین دروغها و نادانیها است ؛ چون این روایت را كسى حتى با سند ضعیف ، از پیامبر نقل نكرده است .
با این كه جمعى از علماء بزرگ اهل سنت همانند : خطیب بغدادى ، هیثمی حاكم نیشابورى ، ابن كثیر و ابن قتیبه ، از ابو سعید خُدرى ، سعد بن وقّاص ، على بن أبی طالب (علیه السلام)، امسلمه و عائشه با تعابیر مختلف نقل كردهاند . مانند : « علی مع الحقّ والحقّ مع علی ، ولن یفترقا حتّى یردا علی الحوض یوم القیامة » . و یا عبارت : « علی مع الحقّ والقرآن ، والحقّ والقرآن مع علی ، ولن یفترقا حتّى یردا علی الحوض » و یا جمله : « الحقّ مع ذا ، الحقّ مع ذا » و همچینین عبارت : « الّلهمّ أدر الحقّ مع علی حیث دار » .
هیثمى از علماء بزرگ اهل سنت مىنویسد : این روایت را ابویعلى نقل نموده و روات آن همه ثقه هستند . رواه أبو یعلى ، ورجاله ثقات ( مجمع الزوائد للحافظ الهیثمی : 7 / 235 ) . و همچنین حاكم نیشابورى و ذهبى كه از استوانههاى علمى اهل سنت به شمار مىروند ، تصریح به صحت روایت نمودهاند ( المستدرك : 3 / 123 ، 124 ح 4629 ) . و فخر رازى مىنویسد : هر كس در دین خود به على بن ابى طالب اقتدا نماید راه هدایت را گزیده است زیرا پیامبر گرامى(صلی الله علیه و آله و سلم)فرموده است خدایا على هر طور بگردد ، حق را برگِرد او بگردان .
من اقتدى فی دینه بعلی بن أبی طالب فقد اهتدى ؛ لقول النبی صلّى اللّه علیه وآله وسلّم : « الّلهمّ أدر الحقّ مع علی حیث دار » ( تفسیر الكبیر : 1 / 205 و207 والمحصول : 6 / 134 ) . رجوع شود به : تاریخ بغداد : 14 / 322 ، تاریخ مدینة دمشق : 42 / 449 ، كنز العمّال : 11 / 621 ح 33018 البدایة والنهایة لابن كثیر : 7 / 398 ، الصواعق المحرقة : 74 ، ط . المیمنة بمصر ، تاریخ الخلفاء للسیوطی : 116 و162 ، وفیض القدیر للمناوی : 4 / 356 ، الإمامة والسیاسة : 1 / 98 ، بتحقیق على شیری ) .
13 - توهین به امیر مؤمنان (علیه السلام)
قال ابن حجر العسقلانی : وكم من مبالغة لتوهین كلام الرافضی أدّته أحیاناً إلى تنقیص علی رضی اللّه عنه ( لسان المیزان : 6 / 319 ) .
ابن حجر عسقلانى مىگوید : « ابن تیمیه » در پاسخ به علاّمه حلّى بقدرى زیاده روى كرده كه منجرّ به تنقیص مقام على بن ابى طالب (علیه السلام)گردیده است.« ابن تیمیه » بى حیایى را نسبت به امیر مؤمنان (علیه السلام)تا جایى رسانده كه بنا به نقل ابن حجر مىگوید : على ( نستجیر باللّه ) در17 مورد دچار اشتباه شده و با نص قرآن مخالفت نموده است.
قال الحافظ ابن حجر : وقال ابن تیمیة فی حقّ علی : أخطأ فی سبعة عشر شیئاً ، ثمّ خالف فیها نصّ الكتاب . . . و همچنین ابن حجر مىنویسد :
« وافترق الناس فیه شیعاً ، فمنهم من نسبه إلى التجسیم ، لما ذكر فی العقیدة الحمویة والواسطیة وغیرهما من ذلك كقوله : إنّ الید والقدم والساق والوجه صفات حقیقیةّ للّه ، وأنّه مستو على العرش بذاته .
- إلى أن قال - : ومنهم من ینسبه إلى الزندقة ، لقوله : النبی ( صلّى اللّه علیه وسلّم ) لا یستغاث به ، وأنّ فی ذلك تنقیصاً ومنعاً من تعظیم النبی ( صلّى اللّه علیه وسلّم ) .
- إلى أن قال - : ومنهم من ینسبه إلى النفاق ، لقوله فی علی ما تقدّم - أی أنّه أخطأ فی سبعة عشر شیئاً - ولقوله : إنّه - أی علی - كان مخذولاً حیثما توجّه ، وأنّه حاول الخلافة مراراً فلم ینلها ، وإنّما قاتل للرئاسة لا للدیانة ، ولقوله : إنّه كان یحبّ الرئاسة ، ولقوله : أسلم أبو بكر شیخاً یدری ما یقول ، وعلی أسلم صبیاً ، والصبی لا یصحّ إسلامه ، وبكلامه فی قصّة خطبة بنت أبی جهل . . . فإنّه شنع فی ذلك ، فألزموه بالنفاق ، لقوله صلّى اللّه علیه وسلّم : ولا یبغضك إلاّ منافق » ( الدرر الكامنة فی أعیان المائة الثامنة : 1 / 155 ) .
بزرگان اهل سنت نسبت به « ابن تیمیه » نظریههاى مختلفى دارند بعضى معتقدند كه وى قائل به تجسیم است بخاطر آنچه كه در كتاب « العقیدة الحمویة » براى خداوند تعالى ، دست ، قدم ، ساق پا و صورت ، تصور كرده است . و بعضى به سبب مخالفت او با توسل و استغاثه به رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)كه خود تنقیص مقام نبوت ، و مخالفت با عظمت حضرت ، به حساب مىآید ، وى را زندیق و بیدین مىدانند . و بعضى بخاطر سخنان زشتى كه در باره امیر مؤمنان(علیه السلام)بیان داشته وى را منافق دانستهاند . چون وى گفته است : على بن أبی طالب بارها براى به دست آوردن خلافت تلاش كرد ولى كسى او را یارى نكرد ، جنگهاى او براى دیانت خواهى نبود بلكه براى ریاست طلبى بود ، اسلام ابوبكر ، از اسلام على كه در دوران طفولیت صورت گرفته با ارزشتر است و همچنین خواستگارى على از دختر أبو جهل نقص بزرگى براى وى بود .
تمامى این سخنان « ابن تیمیه » نشانه نفاق اوست چون پیامبر گرامى(صلی الله علیه و آله و سلم)به على(علیه السلام)فرموده است : جز منافق كسى تو را دشمن نمىدارد .
14 - انكار موقعیت علمى على(علیه السلام)
او مىنویسد : عالم شیعه ، علاّمه حلّى كه مىگوید : ابن عباس شاگرد على (علیه السلام)بوده ، دروغ محض است : « قوله ، ابن عباس تلمیذ علی كلام باطل » ( منهاج السنّة : 7 / 536 ) . آن چه مشهور است على علم را از ابوبكر فرا گرفته است : « والمعروف أنّ علیاً أخذ العلم عن أبی بكر » ( منهاج السنّة : 5 / 513 ) .
شافعى و مَرْوَزى كتاب بزرگى نوشته و در آن تمام مواردى را كه مسلمانان به گفتار على عمل ننمودهاند جمع كردهاند ، چون گفتار صحابه به قرآن و سنت نزدیكتر بوده است :
« وقد جمع الشافعی ومحمّد بن نصر المَرْوَزی كتاباً كبیراً فیما لم یأخذ به المسلمون من قول علی ؛ لكون قول غیره من الصحابة أتبع للكتاب والسنّة » ( منهاج السنّة : 8 / 281 ) .
عثمان قرآن را جمع كرد و بعضى از اوقات تمام قرآن را در یك ركعت نماز قرائت مىكرد ، ولى در این كه على تمام قرآن را حفظ بوده یا نه ، اختلاف است : « وعثمان قد جمع القرآن كلّه بلا ریب ، و كان أحیاناً یقرؤه فی ركعة واحدة ، وعلی قد اختلف فیه هل حفظ القرآن كلّه أم لا؟ » ( منهاج السنّة : 8 / 229 ) .
15 - دفاع « ابن تیمیه » از ابن ملجم
قال ابن تیمیة : والذی قتل علیاً كان یصلّی ویصوم ویقرأ القرآن ، وقتله معتقداً أنّ اللّه ورسوله یحبّ قتل علی ، وفعل ذلك محبّة للّه ورسوله فی زعمه ، وإن كان فی ذلك ضالاًّ مبتدعاً ( منهاج السنة : 1 / 153 ) . « ابن تیمیه » مىگوید : آن كسى كه على را كشت ، اهل نماز و روزه بود و قرآن مىخواند و معتقد بود كه كشتن على مورد رضایت خدا و پبامبر است و این كار را به خاطر به دست آوردن محبت خدا و پیامبر انجام داد ، اگر چه در این عقیده دچار گمراهى شده بود . و نیز مىگوید : على بن ابى طالب را یكى از خوارج به نام عبد الرحمن بن ملجم در حالى كه از عابدترین انسانها و داراى مقام علمى بود به قتل رساند : « وقال أیضاً : قتله واحد منهم وهو عبدالرحمن بن ملجم المرادی مع كونه كان من أعبد الناس وأهل العلم » ( منهاج السنّة : 5 / 47 ) . ملاحظه مىكنید كه « ابن تیمیه » ، ابن ملجم را چگونه مدح مىكند با این كه پیامبر گرامى(صلی الله علیه و آله و سلم)، او را از شقىترین انسانها و در ردیف پى كننده ناقه ثمود شمرده است .
حضرت امیر (علیه السلام)مىفرماید : پیامبر راستگو و راستین به من خبر داد كه مرا شقىترین انسانهاى این امت به شهادت خواهد رساند .
قال علی(علیه السلام): « أخبرنی الصادق المصدّق أنّی لا أموت حتى أضرب على هذه وأشار إلى مقدّم رأسه الأیسر فتخضب هذه منها بدم ، وأخذ بلحیته وقال لی : یقتلك أشقى هذه الأمّة كما عقر ناقة اللّه أشقى بنی فلان من ثمود » ( مسند أبی یعلى : 1 / 431 ، المعجم الكبیر : 8 / 38 ، كنز العمّال : 13 / 192 ، تاریخ مدینة دمشق : 42 / 543 ) . هیثمى روایاتى به این مضمون نقل كرده و سپس مىنویسد : روات این روایات همه مورد وثوق هستند . قال الهیثمی : رواه الطبرانی وأبو یعلى وفیه رشدین بن سعد وقد وثّق ، وبقیة رجاله ثقات .
سپس روایت دیگرى به همین مضمون نقل مىكند و مى گوید : احمد و طبرانى و بزّرا آنرا مختصر نقل كردهاند ، و راویان این حدیث همه آنان ثقه مىباشند .
وقال بعد روایة أخرى بهذا المضمون : رواه أحمد والطبرانی والبزّار باختصار ، ورجال الجمیع موثّقون ( مجمع الزوائد : 9 / 136 ) .
16 - تمجید « ابن تیمیه » از معاویه و یزید
« ابن تیمیه » مىنویسد : شیعه نمىتواند ایمان و عدالت على(علیه السلام)را ثابت كند ، چون اگر به اسلام و هجرت و جهاد على كه به تواتر ثابت شده ، استدلال كنند ، خواهیم گفت كه اسلام معاویه و یزید و خلفاء بنو امیه و بنو عباس و همچنین نماز و روزه و جهاد آنان نیز به تواتر ثابت شده است : « إنّ الرافضة تعجز عن إثبات إیمان وعدالته ، فإن احتجّوا بما تواتر من إسلامه وهجرته وجهاده ، فقد تواتر إسلام معاویة ویزید وخلفاء بنی أمیة وبنی العبّاس وصلاتهم وصیامهم وجهادهم الكفّار » ( منهاج السنّة : 2 / 62 ) .
ابو مهدی القزوینی
مطالعات شيعه شناسي