جام جم آنلاين: كتاب «مدرسهزدايي از جامعه» در سراي اهل قلم به نقد گذاشته شد. در اين نشست كه مترجم كتاب دكتر داور شيخاوندي نيز حضور داشت، دكتر محمدمهدي شجاعي نيز به بيان ديدگاههاي خود درباره اين كتاب پرداخت. اين كتاب نوشته «ايوان ايليچ» جامعهشناس شهير است.
بحران جهاني آموزش و پرورش
ايوان ايليچ و كساني كه در دهه 70 اين نهضت آموزشي را راه انداختند، ميتوانستند به تبع «يونسكو» كه به بحران آموزش و پرورش جهاني ميپرداخت، اين اقدام را انجام داده باشند. يونسكو ميگفت با توجه به رشد جمعيت نميتوان همه را به مدرسه جذب كرد. در اين سالها كه مصادف با آغاز انقلاب است، كتاب «آموختن براي زيستن» نيز با مشاركت بنده ترجمه شد، اما در تمام اين آثار بيشتر به خود نظام آموزشي پرداخته ميشد، غافل از اين كه هر گونه تغيير در نظام آموزش و پرورش، تحول ساير نظامها را نيز ايجاب ميكند وگرنه اين تغيير حاصل نميشود. به همين مناسبت است كه كتابي چون مدرسهزدايي از جامعه توسط ايوان ايليچ نوشته ميشود كه نهتنها خود نظام آموزشي را زيرسوال ميبرد بلكه كل نظام اجتماعي را نيز به چالش ميكشد. اين اثر، به كساني كه تنها ميخواهند نظام آموزش و پرورش را تغيير دهند، هشدار ميدهد كه بنيان اين نظام، داراي نقصان است.
ايليچ، مردي وارسته است كه به قول «عطار» هفت شهر عشق را گشته و در مكزيك آرام گرفته و به رهايي انسان دلبسته و به تماشاي دنياي صنعتزده و مدرسهزده و طبزده و وحشتزده پرداخته است. وي در شهر وين زاده شد و در اتريش و ايتاليا تحصيل كرد و در جواني ليسانس شيمي را در اتريش اخذ كرد، اما مدتي بعد به فلسفه روي آورد و كشيش شد، اما پس از مدتي، رداي كشيشي را كنار گذاشت و راهي مكزيك شد. حاصل كوشش 10 ساله وي كتابهاي تجليل آگاهي، مدرسهزدايي از جامعه، ابزار بهتر زيستن و انرژي و نابرابري و پزشكي آفتزاست.
مدرسه؛ جايي براي پرسيدن
به نظر ميرسد مدرسه بايد جايي باشد كه كسي به آن وارد ميشود، سوال كند نه اين كه از او سوال شود زيرا آن كه به مدرسه وارد ميشود، جهت آموختن آمده است. بنابر اين اگر از او سوال شود، چيزي نخواهد آموخت.
«مارتين لستر» معلم خوب را كسي نميداند كه به همه سوالات جواب ميدهد بلكه كسي ميداند كه سوالات خوبي ايجاد ميكند. در نتيجه مدرسه بايد چنين جايگاهي داشته باشد. اگر فرض شود دانشآموز در شرايط بدي قرار گرفته و اگر تمام منابع آموزشي را نيز در دسترس داشته باشد با رجوع به آنها به راه نجات از شرايط خود نميتواند دست يابد زيرا آموختهها، كمكي به تغيير وضعيت او نميكنند و شرايط آموزش كاربردي برايش مهيا نيست. اينگونه است كه بيشتر آزمايشگاهها تعطيل است. در كتاب، مدرسه چيزي شبيه پادگان تصوير ميشود كه افراد در آن در قالبهايي قرار ميگيرند و بستههايي آموزشي به آنها داده ميشود تا از آنها استفاده كنند و خود را به «بستهاي بزرگ» تبديل سازند؛ بستهاي بزرگ كه از حل كوچكترين مشكل خود نيز عاجز است.
مصادره آموختن با كنترل مدرسه
در كتاب مدرسهزدايي، مدرسه نهادي است ساخته و پرداخته كه امكان انعطاف ندارد و اين دانشآموز است كه بايد با آن انطباق پيدا كند، به جاي آن كه مدرسه خود را با نيازها و خواستهاي او منطبق سازد. مساله ديگر اين است كه كاركنان آموزش و پرورش، تمام آموزش را با در دست داشتن مدرسه، مصادره كردهاند و كسي كه به مدرسه راه نداشته باشد، بيسواد دانسته ميشود. در صورتي كه كودك پيش از رفتن به مدرسه، از آموزشهاي بسياري برخوردار است كه در مدرسه يا به آن سامان بخشيده ميشود يا بخش كمي از آن، بيان ميشود.
شجاعي: يكي از اصليترين اشتباهاتي كه در نظام مدرسهاي رخ ميدهد، اشتباه گرفتن «مدرسه با كل فرآيند آموختن» است. در اين اشتباه در واقع «تدريس» جاي يادگيري را ميگيرد
بر اساس اين كتاب، در مدرسه، معلم در بطن كودك نهادينه ميشود؛ در صورتي كه بايد به او مجال پرسيدن منحصربهفرد و آموزش انحصاري از طريق آن داده شود زيرا آموزش تنها انبار كردن آموختهها نيست. يكي از اصليترين اشتباهاتي كه در نظام «مدرسهاي» رخ ميدهد، اشتباه گرفتن «مدرسه و كل فرآيند آموختن» توسط دانشآموزان است و در واقع «تدريس» با «يادگيري» تعويض ميشود. اين چارچوب «معلم» رانيز اسير ميكند؛ به گونهاي كه نتواند آن را بشكند كه به يادگيري بينجامد. بنابر اين كل نظام آموزشي، قفسي آهنين است كه تمامي اهالي علم درون آن اسيرند و مقررات از بيرون تحميل ميشود و امكان سرباز زدن از آن وجود ندارد؛ اسيراني كه بستههايي از پيش طراحي شده را ميآموزند و درس پس ميدهند. تمام اين ساز و كار باعث افزايش «از خود بيگانگي» انسان با خويشتن خويش ميشود. اين نظامي است كه قرار بوده به شكل سقراطي، با طرح سوال و گفتوگو، پرسشهاي جديدي براي فرد ايجاد كند و پاسخها توسط خود فرد يافته شود.
مسائل و مشكلات بومي
«دارالفنون » مدرسهاي است كه براي خواص ايجاد ميشود، اما همين الگو به تمام جامعه تعميم داده ميشود. مدلهاي غربي به علت اين كه از درون جامعه زاده شدهاند، خود را به شكل دائم تغيير داده و با نيازهاي جامعهاي كه از آن برخاستهاند، هماهنگ ميشوند، اما در كشور ما، مدل اخذ شده، اما تغييرات لازم در آن پديد نيامده است. يكي از اين مدلهاي اشتباه، اخذ مقطع راهنمايي از فرانسه بود كه در عمل به اهداف خود نرسيد و هنوز نيز ادامه دارد.
دانشآموز دست به كار ميشود
در كتاب مدرسهزدايي از جامعه، سخن از برنامههاي پنهاني است كه تمهيدات دانشآموزان براي غلبه بر ضعفهاي نظام است. در اين تلاشها دانشآموز با سوال و روشهاي مختلف سعي در رفع ابهام دارد.
اين برنامه در واقع، تلاشي براي نجات است چون سيستم بسته است و فضايي براي خلاقيت باز نيست و از اين نيز فراتر رفته و نقش «كشنده خلاقيت» را ايفا ميكند. به خاطر همين محيط بسته است كه فارغالتحصيلان به عنوان نمونه در بحثهاي «تحقيق در عمليات» واقعأ به مشكل بر ميخورند زيرا بايد قادر باشند با استفاده از مدلهاي رياضي بسياري از مسائل را حل كنند اما در عمل از پاسخ دادن به پرسشها در ميمانند، اما در «مدرسهزدايي» بحث زدايش مدرسه نيست بلكه سخن برسر آن است كه مدرسه بايد آنقدر خود را بگسترد كه جامعه را در بر گيرد و معلم ديگر تنها معلم كلاس نباشد بلكه همه بتوانند نقش معلم را ايفا كنند.
از خود بيگانگي تحصيلي
از خود بيگانگي مختص نظام آموزشي نيست و درمان آن مجال دادن به خلاقيت است. اگر فرد بتواند نظرات خلاقانه خود را ابراز كند، به باز شكوفايي خلاقيت كمك ميكند و فرد ميتواند به نظرات خلاقانهتري دست يابد. بنابر اين هرچه مدرسه گستردهتر شود و فضاي خشك آن باز شود، به بهبود فضاي شكوفايي كمك بيشتري خواهد كرد، اما ايليچ خود نيز در مقاله «پس از مدرسهزدايي چه بايد كرد» اذعان ميدارد كه انديشهاش در زماني كوتاه عملي نخواهد شد و در دراز مدت نيز اگر عملي شود، باز نيازمند بازنگري تمام نظام اجتماعي به نسبت تغيير نظام آموزش و پرورش است.
در غير اين صورت، اين تغيير چون جزيرهاي دور افتاده به هدف اصلي خود نخواهد رسيد. نكته ديگر اين است كه در اين كتاب، تنها به طرح مساله اكتفا نشده بلكه به راهحل نيز پرداخته ميشود. پرسش اصلي اين است كه نظام آموزشي خوب كدام است. در بيان جواب به امكانات مكفي و پراكندگي منظم آن اشاره ميشود، سپس تعامل و هم درسيابي راهكار مناسبي براي خروج از مدرسهمحوري دانسته شده است. راهحل ديگر آزادي ارائه دانش بدون ارزيابي مدارك معتبر دانشگاهي است.
وقتي فضا و درهاي مدرسه به روي متخصصان و دانشمندان گشوده باشد و فضاي صنعتي و تخصصي نيز پذيراي مدرسه گردد، اين امكان وجود خواهد داشت كه بسياري از تجربيات عملي بويژه در عرصه صنعت منتقل شود. در حالي كه امروزه ديده ميشود بسياري از دانش آموختگان دانشگاهي از سادهترين تجربيات عملي برخوردارنيستند. اين شبكه آزاد تعامل و همفكريابي امروزه در فضاي مجازي مهياست و بسياري حول محور علاقهمنديهاي عملي و آموزشي گردهم آمده و در فضاي مجازي به رد و بدل كردن آزادانه تجربيات ميپردازند.
علاوه بر شبكههاي سايبري، امكان وجود ساير شبكههاي واقعي نيز وجود دارد. بنابراين به طور خلاصه ميتوان گفت مدرسهزدايي عبارت است از تبديل مفاهيم ساختاري به غيرساختاري كه در آن، به شكل انعطافناپذيري هر فرد، نقش مشخص و غيرقابل تبديلي نداشته و همه از هم آموخته و همه به هم خواهند آموخت.
نكته ديگري كه در انديشههاي ايليچ مشخص است، اين است كه او ساختار فكر را تنها ساختار كنشي نميداند بلكه ساختار بينشي نيز بايد در كنار آن وجود داشته باشد.
مهدي امامبخش
جام جم