عصام العماد، محقق و دانشمند یمنی الاصلی است. وی در خانوادهای زیدی مذهب به دنیا آمد و در نوجوانی به وهابیت گرایش یافت. او پس از مدتی با مذهب شیعه اثنا عشری آشنا شد و به این مكتب گروید و از آن پس تحقیقات خود را وسعت بخشیده، مناظرات و گفتوگوهای پرشماری را با پیروان دیگر مذاهب به ویژه وهابیت به انجام رسانده و در این زمینه كتاب نیز تألیف كرده است.
در این گزارش بخشهایی از سخنرانی وی كه در خبرنامه انجمن علمی ادیان و مذاهب حوزه علمیه قم به چاپ رسیده است، ملاحظه میكنید.
تقریباً از سال 1950 در وهابیت یك جریان جدیدی مطرح شده است. چون قبل از آن وهابیت بر اساس كتاب توحید محمد بن عبدالوهاب شكل گرفته بود.
میدانیم كه توحید نزد همه مسلمانان به عنوان یك اصل وجود داشته و دارد و در این خصوص كتابهای بسیاری نوشته شده است. از جمله كتاب توحید فخر الدین رازی، كتاب توحید زمخشری و اصولاً تفاسیر علمای پیشین حتی تفسیر قرطبی و همچنین تفسیر علمای كلامی از جمله تفسیر محمد غزالی طوسی، همه در مورد توحید سخن گفتهاند، ولی تلقی وهابیت این بود كه در زمان گذشته توحید اسلامی به خوبی مطرح نشده است، ولی ویژگی جریان جدید این است كه آنها معتقدند وهابیت تنها یك بعد توحید را بیان كرده و مورد تأكید قرار داده است در حالی كه باید به نیاز مسلمانان توجه كرد تا بدانیم كه كدام معنا از توحید مد نظر بوده و به همین خاطر همه پیامبران آمدهاند.محمد بن عبدالوهاب در یك خانواده مذهبی به دنیا آمد و زندگی كرد. پدرش از علمای برجسته حنبلی بود. برادر او نیز از علمای درجه یك عصر خود بود. زندگی كردن در خانوادهای محمد بن عبدالوهاب كه همه عالم بودند. اولین مسألهای كه محمد بن عبدالوهاب بیان كرد، مسأله توحید بود. او معتقد بود كه توحید اثنا عشریها، ماتریدیها و اشعریها غیر از توحید پیامبران است و مسلمانان با گذشت زمان از توحیدی كه پیامبران معرفی كردهاند، منحرف شدهاند و بعد هم مسایلی، مانند شفاعت، استغاثه، توحید الوهیت به معنای توحید ربوبیت را مطرح كرد و گفت: همه مسلمانان معتقدند كه علت بعثت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)همان توحید الوهیت بوده است.
این جریان ادامه داشت تا اینكه سید قطب ظاهر شد. سید قطب شاعر و تخصص او ادبیات، نمایشنامه نویسی و نقد ادبی بود؛ اما تخصص او علوم اسلامی نبود و حتی علیه اسلام هم كتاب نوشته بود. وی در سن 45 سالگی با اسلام آشتی كرد و مسلمان شد. سید قطب میگفت چون من كافر و ضد اسلام بودهام و كتابهایی علیه اسلام نوشتهام، روز تولد من همان روزی است كه به اسلام گردیدم.
به زودی بزرگان وهابیت متوجه خطر تفكرات سید قطب شدند. بزرگان وهابیت، مانند شیخ ربیع مدخلی، شیخ سلیمان عوده، شیخ عثیمین، شیخ بن باز، شیخ مقبل وادعی گفتند قبلاً توحید محمد بن عبدالوهاب در سراسر جهان مطرح بوده است و سید قطب كتابی بر ضد وهابیت ننوشته و اصلاً شاید كتابهای محمد بن عبدالوهاب را ندیده باشد، ولی او به تفسیر آیات توحیدی پرداخته و بنا به گفتة آقای ربیع مدخلی هركس كه كتاب تفسیر قرآن ایشان را خوانده، ضد وهابیت شده است. این واقعیتی است كه من و دوستانم كه قبلاً وهابی بودیم، این مسأله را تجربه كردهایم و واقعاً عمل سید قطب خنثی كردن توحید وهابیت است.
در هنگام اعدام از سید قطب پرسیدند كه شما جاهلیت عرب را در قرن بیستم مطرح كردید، مگر در عربستان توحید نیست؟ سید قطب خندید و گفت: این توحید صحرایی و بدوی است نه آن توحیدی كه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)برای آن فرستاده شدند!
پس از آن حكومت عربستان دچار یك اشتباه بزرگ شد و به محمد، برادر سید قطب كه متأثر از تفكرات او بود، اجازه تبلیغ و بسط تفكرات سید قطب را در كشور عربستان داد و او هم تفكرات سید قطب را به سراسر جهان منتقل و پخش كرد.
محمد قطب دارای 60 تألیف است و او نیز همچون برادرش در مصر محكوم به اعدام بود، ولی با رفتن جمال عبدالناصر از اعدام رهایی و از مصر اخراج شد. به علت مشكلات دو كشور مصر و عربستان و از آنجا كه حكومت مصر مخالف پادشاهی بود، عربستان از محمد قطب استقبال كرد و قصه از اینجا شروع شد. ربیع مدخلی كه بزرگترین مورخ وهابیت در قرن بیستم است، میگوید: بزرگترین اشتباه وهابیت استقبال از محمد قطب بوده است.
محمد قطب فردی آرام و متفكر بود و در مقایسه با سید قطب كه كمی تندرو بود او همان فكر را با نرمش و ملایمت مطرح میكرد. با ورود محمد قطب به عربستان، ربیع مدخلی متوجه خطر محمد قطب شد و به حكومت عربستان هشدار داد كه اگر محمد قطب در این كشور بماند، تفكرات محمد بن عبدالوهاب نابود خواهد شد، ولی آنها متوجه نشدند و به این مسأله اهمیت ندادند، هر چند محمد قطب را در مدینه محصور كرده بودند.
نظر سید قطب در مسأله توحید درست برخلاف محمد بن عبدالوهاب بود، هرچند آن را آشكارا به زبان نیاورده بود. او معتقد بود كه نباید توحید فقط در حد مسایل مربوط به قبرستان مطرح شود.
بنا به تعبیر غزالی مصری، بیشتر توحید محمد بن عبدالوهاب به قبرستان پرداخته است و نقل میكند كه در الجزایر پیروان نظریات محمد بن عبدالوهاب در قبرستان عملیات انتحاری انجام میدهند و قبور را از بین ببرند. در یمن هم همین كار تكرار شد و مورد تمسخر قرار گرفتند كه مسلمانان در قدس و لبنان عملیات انتحاری انجام میدهند و وهابیان در قبرستان!
سید قطب توحید القصور و توحید القبور را مطرح كرد و همه چیز از اینجا شروع شد. او میگفت پیامبران توحید قبور را مورد توجه خود قرار ندادهاند. حضرت موسی (علیه السلام) كه به مصر آمد در آنجا اماكن متبركه خیلی زیاد بود، ایشان مسأله توسل، استغاثه و شفاعت را مطرح نكردند، بلكه جهت اصلی توجه خود را مبارزه با فرعون قرار داد. اگر منظور از بعثت پیامبران توحید قبور بود، پس چرا قرآن و حتی سیرة پیامبران بر این مدعا دلالت ندارد؟
سید قطب استدلال میكند كه وقتی از یكی از سرداران اسلام در جنگ قادسیه و هنگام فتح ایران میپرسند، برای چه به اینجا آمدید؟ نگفت برای تخریب حرمگاهها! در صورتی كه در ایران آن روز و در آیین زرتشت اماكن متبركة زیادی وجود داشته و مسأله استغاثه و توسل مطرح بوده است، بلكه پاسخ آنها این بود كه جئنا لنخرج العباد من عباده العباد الی عباده رب العباد. سید قطب توحید قبور را توحید پادشاهان معرفی كرد. چون آنان واقعاً عاشق توحید قبور بودند.
با گذشت زمان تفكرات سید قطب مطرح شد و ربیع مدخلی به ابعاد این مسأله پیبرد. او میگفت: هر كس اول كتاب سید قطب را بخواند و سپس كتاب محمدبن عبدالوهاب را بخواند، مسخره میكند و میگوید كتابهای محمد بن عبدالوهاب بار علمی ندارد.
یكی از كسانی كه نزد محمد قطب درس میخواند، سلمان عوده بود. او در وهابیت، مثل شهید بهشتی برای شیعیان است! سلمان عوده از توحید محمد بن عبدالوهاب به نام توحید صحرایی و بدوی یاد میكرد. این تعبیر در سراسر عربستان، یك انقلاب به وجود آورد.
مسأله به آنجا رسید كه برخی در داخل عربستان مطرح كردند كه شخص سنی مذهب اگر توحید و عقاید محمد بن عبدالوهاب را بررسی كند، میگوید اینجا بحثی از توحید نیست. اینجا بحث قبرستان، توسل و استغاثه است. طبیعی است كه به سراغ كتابهای دیگران برود. تا آنجا كه برخی به طعنه گفتند: شاید مادر محمد بن عبدالوهاب، او را در قبرستان به دنیا آورده كه این قدر از قبرستان صحبت میكند!
عامل دیگری كه باعث شده تفكرات محمد بن عبدالوهاب زیر سؤال برود، برادر ایشان سلیمان بن عبدالوهاب بود. سلیمان كه برادر بزرگ محمد است، فردی حنبلی مذهب با گرایشهای صوفیانه و به اعتراف خود وهابیان از محمد بن عبدالوهاب عالمتر بود.
از طرف دیگر او عاشق محمد بن عبدالوهاب بود؛ یعنی اگر بگویند شیعیان كه بر ضد محمد بن عبدالوهاب كتاب نوشتهاند از سر دشمنی بوده است؛ یا اگر صوفیها علیه او كتاب نوشتهاند، شاید به دلیل دشمنی بوده (چون سران صوفیه را به عنوان بت معرفی كرده بود)، ولی در مورد سلیمان نمیتوان این حرف را زد؛ او براساس برادری بر ضد برادر خود كتاب نوشته و مسایلی منبایی مطرح كرده است. سلیمان ابتدا به برادر خود نامههایی خصوصی فرستاد و در آنها به او تذكر داد كه وی مشكلات فكری دارد و سپس در ردّ او كتاب نوشت كه این مسأله برای وهابیان خیلی گران تمام شد.
محمد بن عبدالوهاب بر اساس مبنای فكری دو شخصیت تربیت شده است: یكی ابن تیمیه و دومی ابن حنبل.
سلیمان بارها تكرار كرد كه او و محمد هر دو كتابهای این دو را خوانده، ولی برداشت او و برادرش با هم متفاوت بوده است. وی معتقد بود كه محمد آن متون را به طور كامل متوجه نشده است.
شیخ محمد غزالی مصری این مسأله را ثابت كرده و روی این نكته انگشت گذاشت كه ابن تیمیه از لحاظ علمی خیلی بالاتر از محمد بن عبدالوهاب بوده، چرا كه علوم مختلفی همچون كلام، منطق و فلسفه را خوانده بود. از طرف دیگر او در شهری زندگی میكرده كه توسل و استغاثه به شكلی افراطی مطرح بود. چرا كه در آنجا بزرگان حضور داشتند و ابن عربی نیز در آن شهر دفن است. با این همه ابن تیمیه به كشتن شیعیان و صوفیان فتوا نداد.
سلیمان از این مسأله استفاده كرد و به برادر خود گفت كه تو مخالف ابن تیمیه هستی! چرا كه او هیچ موقع كشتن شیعیان و صوفیان را مطرح نكرد و به مناطق مسلمانان حمله نبرد، در صورتی كه تو حمله كردی و كشتن آنها را جایز میدانی.
وهابیان میگویند كه شاید پس از كتابهای شیعیان و سید قطب، كتابهای سلیمان بیشترین اثر را در اطرافیان محمد بن عبدالوهاب گذاشته است. چالش دیگر وهابیت آن است كه متفكری سنی مذهب به نام محمد سعید رمضان البوطی كتابی مبنایی با نام «السلفیه مرحله زمنیه مباركه لا مذهب اسلامی» نوشت كه وهابیها میگفتند؛ این كتاب بعد از كتابهای سید قطب و سلیمان بیشترین لطمه را به وهابیت زد؛ زیرا نویسنده باز یك سنی مذهب بود كه ثابت كرد اصلاً سلفیه مذهب نیست، بلكه صرفاً یك روش است. و این روشی است كه میتوان در هر دین و مذهبی از آن استفاده كرد و اصلاً نامگذاری یك آیین به نام سلفیه بدعت است.
انتقاد دیگر او این بود كه روش وهابیان با روش عالمان سلف مخالف است و از طرف دیگر در بین خود علمای سلف نیز اختلاف بوده است. وهابیان وقتی میگویند باید به سلف برگردیم، انسان را به صحرا و دریا میكشد! چرا كه ما میدانیم همه مذاهب اسلامی موجود در همین قرن زندگی كردهاند. حتی در میان یاران پیامبر نیز اختلاف بوده است. اگر سلفیها بگویند ما میان آنها گزینش كردهایم، به آنها گفته میشود این گزینش بر چه اساسی است؟ آیا سلف یعنی احمد بن حنبل؟! اگر اثنا عشریه بگویند به سلف رجوع میكنیم، دوازده نفر را مستند به پیامبر و منتخب الاهی میدانند؛ ولی دلیل و ملاك گزینش احمد بن حنبل و بخاری از میان حداقل یك میلیون نفر چیست؟
نكته مهم دیگر درباره وهابیت اینكه در سالهای اخیر كتابهای جدیدی به وسیله وهابیان درباره فرقه ناجیه نوشته نشده است، چرا كه برخی متفكران وهابی در ناجی بودن وهابیت تشكیك كردهاند! از جمله رهبر بزرگ آنان سلمان عوده، كتابی نوشته بنام «صفه القرباء». این كتاب خیلی جالب است و تاكنون حداقل ده نفر از وهابیان جهان بر رد این اثر كتاب نوشتهاند. یعنی اینها به جایی رسیدهاند كه بر ضد خودشان هم كتاب مینویسند، البته این مسأله به 11 سپتامبر و بیست سالگذشته برمیگردد، یعنی در دوره اوج تفكر وهابیت.
بعد از حادثه 11 سپتامبر نیز این نوشتهها بیشتر شد، ولی اغلب جنبه سیاسی دارد و از سوی وهابیان انقلابی و بر ضد امریكاست.
ما میدانیم كه سالها پیش به دلیل گسترش تفكر سید قطب، غزالی و محمد سعید رمضان دو جریان در درون وهابیت ایجاد شد، یكی جریان وهابیت انقلابی و دیگری جریان وهابیت درباری. مبنای فكری وهابیت درباری محمد بن عبدالوهاب است، چون تفكر او خود به خود به تفكر درباری كشیده میشود. جنگ فقط با قبرستان است و اصلاً به قصر كاری ندارد. محمد بن عبدالوهاب خود نیز به پادشاهان و رهبران سیاسی آل سعود پیوسته بود و با محرومان و مستضعفان میجنگید، ولی بعد از ورود كتابهای سید قطب جریانی جدید ایجاد شد و ورود محمد قطب تكمیل كننده آن بود. وهابیان درباری میگویند اینها حقیقت توحید را نشناختهاند.
اكنون در كشورهای عربی برای عقاید محمد بن عبدالوهاب كلاس درس برگزار میكنند و برای آنها نیروی نظامی درست كردهاند. الآن در یمن، الجزایر، مصر و عربستان برای این تفكر پادگانهای نظامی دارند!
بن لادن نیز از كسانی است كه نزد شاگردان محمد قطب درس خوانده است. وی در طول تحصیلاتش كم كم متوجه كتابهای سید قطب شد و بعد از خواندن آنها دیگر امریكا را به تمسخر میگرفت.
در نامه بن لادن خطاب به بن باز، این لحن را به خوبی میتوان دید. این نامه قبل از حادثه 11 سپتامبر است. درباره دولت آنها در افغانستان نیز شیخ ربیع مدخلی در نامهای خطاب به بن باز میگوید: این دولت، دولت ما نیست! این توحید محمد بن عبدالوهاب نیست! این توحید سید قطب است! و ربیع مدخلی كسی است كه بن باز میگوید جنبشهایی كه ربیع مدخلی قبول ندارد من نیز قبول ندارم!
البته در جریان دولت طالبان در افغانستان عناصری از هر دو نوع جریان وهابیت حضور داشتند، یعنی هم توحید درباری بود و هم توحید قطبی یا انقلابی، ولی نزاع این دو جریان از مدتها پیش شكل گرفته و ادامه دارد. به عنوان نمونه باید از شخصی به نام عبدالله عزام نام برد كه قبل از حوادث 11 سپتامبر كشته شد. وی در نامههای متعددی به رد شیخ ربیع مدخلی پرداخته است.
نكته مهم دیگر اینكه در میان شخصیتهای وهابیت درباری، چهرهسازیهای متعددی صورت گرفته كه در این زمینه علاوه بر بن باز و ربیع مدخلی، باید از جامی هم یاد كرد كه حتی به نام او جریانی از وهابیت به نام جامیه شناخته میشوند و از مشخصات آنها افراط در تفكرات درباری و عشق آنان به كاخ و قصر سلاطین است و وهابیان قطبیه بر ضد آنان كتابهای بسیاری نوشتهاند.
ملاحظه : پانزدهم بهمنماه سال 1383 دومین نشست انجمن علمی ادیان و مذاهب با موضوع «جریانهای جدید وهابیت» برگزار شد كه سخنران این جلسه آقای عصام العماد بود.
عصام العماد
منبع : رسا