ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : چهارشنبه 3 مرداد 1403
چهارشنبه 3 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 15 تير 1390     |     کد : 21957

نستعليق؛ اوج هنر ايراني

نسل قديم خوشنويسان معتقد بودند كه هنرمندان اين رشته در كهنسالي به درجه استادي در زمينه اين هنر مي‌رسند و خوشنويس بايد سال‌هاي سال قلم بزند تا سرآمد روزگار خود شود، اما در اين ميان هنرمنداني نيز هستند كه در عين ميانسالي به درجه ممتازي از درك و شعور هنري رسيده‌اند كه نام استاد زيبنده آنان مي‌شود.

جام جم آنلاين: نسل قديم خوشنويسان معتقد بودند كه هنرمندان اين رشته در كهنسالي به درجه استادي در زمينه اين هنر مي‌رسند و خوشنويس بايد سال‌هاي سال قلم بزند تا سرآمد روزگار خود شود، اما در اين ميان هنرمنداني نيز هستند كه در عين ميانسالي به درجه ممتازي از درك و شعور هنري رسيده‌اند كه نام استاد زيبنده آنان مي‌شود.
استاد جواد بختياري، خوشنويس برجسته كشورمان نيز از اين دسته هنرمندان است. هنرمندي كه ترجيح مي‌دهد بيشتر كار كند و كمتر حرف بزند. برگزاري نمايشگاه‌هاي متعدد هنري در 5 قاره جهان از وي چهره‌اي جهاني ساخته است كه نامش علاوه بر خوشنويسي تجربي با نظريات آكادميك در زمينه هنر نيز پيوند خورده است. او تحصيلات دانشگاهي را در دانشگاه شيراز در رشته الكترونيك آغاز كرد، اما تمايلش به هنر بيش از رشته‌هاي فني بود به‌ همين دليل پس از پايان تحصيلات خود در رشته الكترونيك در سال 1357 وارد دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران شد و در رشته نقاشي و هنرهاي تجسمي به تحصيل پرداخت. او داراي رتبه استادي خط نستعليق است و داراي نشان درجه 1 هنر در زمينه نقاشي و خط. در محافل دانشگاهي از وي به عنوان يابنده و مبين نسبت‌هاي طلايي در خط نستعليق ياد مي‌كنند. داراي دكتراي تاريخ هنر و برگزيده جشنواره جهاني خوشنويسي تهران در سال 1376 است. او تاكنون 14 جلد كتاب در زمينه آثار خوشنويسي و نقاشيخط به چاپ رسانده است كه كتاب‌هاي مشهور بنماي رخ، زندگي زيباست، سخن عشق و شور هستي از آن جمله‌اند.

شنبه گذشته نمايشگاهي از بزرگان نقاشيخط ايران در موزه هنرهاي معاصر تهران گشايش يافت كه در ميان آثار هنرمندان بزرگ خوشنويس كشورمان 5 اثر از اين استاد به نمايش عموم در آمد. گفت‌وگوي زير در حاشيه اين نمايشگاه و درباره جايگاه هنر خوشنويسي نقاشيخط كشورمان صورت گرفته است.

هنوز در ميان بسياري از هنرشناسان جهان خاستگاه هنر نقاشيخط مورد ترديد است. بسياري ايران را خاستگاه اين هنر مي‌دانند و بسياري با اين موضوع به طور كلي مخالفند. نظر شما در اين باره چيست.

در ابتدا بايد بگويم كه من به صورت كلي با تركيب كلمه نقاشيخط مشكل دارم و موافق اين تركيب نيستم. به نظرم اين تركيب غلط مصطلحي شده است كه باعث شده است سال‌ها معناي واقعي اين هنر را مبهم جلوه دهد. زيرا معتقدم در تمام سال‌هايي كه اين هنر ايجاد شده است و اين 2 واژه در كنار هم به كار رفته است اين 2 واژه نتوانسته به صورت كلي بيان‌كننده تمامي ويژگي‌هاي اين هنر باشد، اما در هر صورت اين تركيب اكنون رايج شده است و شايد ما چون كلمه جايگزيني براي اين هنر نداريم اكنون از اين كلمه تركيب به صورت ناگزير استفاده مي‌كنيم.

اما در مورد سوال شما بايد بگويم كه تاريخي حدود 1500 سال براي اين كار در ايران سراغ دارم. در كشورهاي ديگر هم كارهايي نزديك به اين كار انجام شده است كه خوشنويسي را رنگي نويسي كردند يا با ابزار‌هاي مختلف كار كردند. اصولا هر جا كار خوشنويسي از شيوه اجراي سنتي كه در واقع استفاده از قلم ني و كاغذ است خارج شد نقاشيخط شكل گرفت. از همان سال‌ها شكل ديگري از خوشنويسي مطرح‌شده كه مي‌توانيم از آن به عنوان نقاشيخط ياد كنيم. بنابراين نقاشيخط يك مفهوم جدا از خوشنويسي نيست و يك عملكرد خارج از خوشنويسي نيست و فقط در اين شاخه از خوشنويسي ابزار عوض شده است. ابزار سنتي كه از قديم ايام بوده و روي پوست و كاغذ مي‌نوشتند به يكباره تغيير كاركرد دادند و در اماكن ديگر از آنها استفاده شد. بنابراين به طور خلاصه نقاشيخط از زماني آغاز شد كه ما از عناصر غيرسنتي مثل قلم ني، كاغذ و مركب در خلق يك اثر خوشنويسي استفاده كرديم. براي توضيح اين مطلب بايد بگويم كه مثلا كتيبه‌هايي كه سر در مساجد و معماري سنتي كشورمان به چشم مي‌خورند همه نقاشيخط هستند. زيرا در واقع از ابزاري غير از قلم ني استفاده كرده‌اند. به عنوان مثال لعابكاري شده‌اند يا آن كه خوشنويسان در زماني ديگر سنگ‌ تراشي كرده‌اند. حتي زماني با پارچه نوشته شده و پارچه را بريده‌اند در واقع ما در اين كاركرد از خط وارد وادي عملكرد خوشنويسانه از خوشنويسي هستيم كه در قالب نقاشيخط به شكل امروزي‌اش جلوه كرده است.

من منظور شما را درست فهميده‌ام. يعني آن كه كاربردي‌تر شدن هنر خوشنويسي مصادف است با ايجاد زمينه شكل‌گيري هنري به نام نقاشيخط؟ دقيقا منظورم اين است كه بخواهيم بگوييم كه خوشنويسي با حركت به سمت نقاشيخط دچار دگرديسي‌شده، اين مفهوم درست است يا خير؟

نه. به نظرم درست نيست زيرا كاربردي شدن مفهوم ديگري دارد كه در نقاشيخط به آن نمي‌رسيم. در واقع اين نوع نگاه عملكرد‌هاي گرافيكي خوشنويسي را توجيه مي‌كند كه در نقاشيخط وجود ندارد. مثلا براي مطبوعات لوگو مي‌نويسيم يا جنبه خدمات خوشنويسي را در عرصه‌هاي كاربردي مهيا مي‌كنيم كه در مورد تمامي خط‌هاي دنيا كاركرد دارد، اما نقاشيخط يا به طور كلي خوشنويسي يك مفهوم تمام عيار از آفرينش هنري قوم ايراني است. در اينجا بايد بگويم كه به نظرم هنوز ارزش‌هاي خوشنويسي و هنرهاي وابسته به خوشنويسي هنوز آن‌طور كه بايد و شايد شناخته نشده است زيرا يكي از عميق‌ترين فرآيند‌هاي ذوق ايراني، خوشنويسي و حاشيه‌هاي خوشنويسانه آن است. بنابر اين مفهوم كاربردي براي آن كم است.

برخي از هنرشناسان معتقدند نقاشيخط به وجود آمد تا به نوعي از زوال خوشنويس به صورت سنتي جلوگيري كند. اين عقيده حتي در بين بسياري از هنرمندان خوشنويس نيز رايج شده است. با اين امر موافقيد؟

كلا اين موضوع را باور ندارم. من در جاهاي مختلف چه در تلويزيون و چه رسانه‌هاي ديگر بارها در اين مورد گفته‌ام كه در دهه 40 كه مرحوم ضياپور و دوستانشان كه به هرحال يك شكل نمايشگاهي به هنر نقاشي و به طور كلي هنرهاي تجسمي دادند و فعاليت را آغاز كردند، اصلا به اين مسائل حتي فكر هم نمي‌كردند. در آن زمان خوشنويسي به صورت غيرسنتي به ديوار گالري‌ها آويزان شد، اما نه براي نجات خوشنويسي بلكه به عقيده آدم‌هاي هنرمند آن زمان، آن هم جلوه‌اي از كار هنري بود. بنابر اين اگر اين مفهوم را بپذيريم خود نقاشيخط را زير سوال برده‌ايم. بنابر اين اين امر بابي شده است كه حتي برخي از دوستان خوشنويس هم اين موضوع را مطرح كنند. به عنوان مثال در دهه 40 گالري آپادانا در تهران افتتاح شد و كارهاي نقاشي قهوه‌خانه‌اي و سقاخانه را به نمايش گذاشت نه به قصد نجات چيزي بلكه جلوه‌اي ديگر از كار بود كه نياز بود كه آثار هنري از خانه‌هاي اشراف و طبقه حاكميت بيرون بيايد و در ميان مردم جاي بگيرد و مردم عامي، عادي يا حداقل علاقه‌مندان نيز بتوانند با مفهوم هنر روز آشنا شوند. در واقع در آن زمان بحث گالري باب شد كه كارهاي هنري روي ديوار بروند حال از هر جنس كه مي‌خواهند باشند. بنابر اين خوشنويسي در حال احتضار نبود وگرنه الان خوشنويسي ما در اوج نمايش و قابليت‌هاي خودش نبود. آن هم نه به خاطر كاري كه دوستان كردند و كار را روي ديوار بردند بلكه به خاطر ظرفيت خود هنر. من خودم نقاش هستم و و در خارج از ايران بيشتر مرا به عنوان يك نقاش مي‌شناسند، اما اكنون وقتي به عنوان يك خوشنويس به اين موضوع نگاه مي‌كنم مي‌بينم كه دفاع بد از هنر نيز به مفهوم هنر ضربه زده است كه اين موضوع از همان دست است. بنابر اين در دهه 40 به سمت ارائه امروزين هنر تجسمي پيش رفت و همه هنرها در كنار هم رشد و تعالي پيدا كردند.

در نقاشيخط كدام هنر بر ديگري ارجحيت دارد، نقاشي يا خوشنويسي و در واقع مبناي اصلي كار بر كدام هنر است؟

ما 3 تقسيم‌بندي اصلي در اين زمينه داريم. آثاري هست كه در واقع شكل زيبايي‌شناسي خوشنويسي در آن كاملا ادا شده است. اين آثار با استفاده از ابزارهاي غيركلاسيك مثل قلم ني، ورق طلا، رنگ روغن و اكليريك خلق‌شده و تركيب‌بندي‌هاي رنگي در آنها به كار رفته است. در اين آثار خوشنويس تلاش كرده تمامي قواعد خوشنويسي كلاسيك را رعايت كند و به طور كلي مي‌توان گفت كه در اين سري آثار رنگ و تركيب‌بندي در خدمت خوشنويسي قرار گرفته است. تيپ ديگري از آثار وجود دارند كه در واقع جلوه‌هاي دوري از خط و خطاطي در آنها به كار رفته و تاكيد بر زيبايي‌شناسي خوشنويسي كلاسيك در آن وجود ندارد و تنها اشاراتي از خوشنويسي را دارند. در اين سري كارها در واقع تركيب‌بندي و رنگ سوار بر مفهوم خوشنويسي است. تيپ ديگري از كار‌ها وجود دارند كه خودم نيز علاقه به اين سبك از كار دارم كه از تلفيق نقاشي سنتي با قلم ني خلق مي‌شوند. اين 3 روش هميشه براي خلق يك اثر نقاشيخط به كار رفته است و ما نمي‌توانيم بگوييم كه در اين آثار نقاشي بر خط غلبه داشته است يا خط بر نقاشي. هر كدام از هنرمندان بنا بر سليقه خودشان در اين زمينه عمل كرده‌اند. به عنوان مثال استاد احصايي يا مرحوم پيلارام تركيب‌بندي و رنگ و كمپوزيسيون را به كار مي‌برند ولي خيلي از هنرمندان ديگر خير.

اكنون رويكرد جهاني به هنر خوشنويسي و بخصوص نقاشيخط چگونه است؟ در حراجي‌هاي معتبر هميشه مي‌بينيم كه وقتي قرار است كاري از هنرمندان ايراني در آنجا فروخته شود حتما يكي از آن كارهاي نقاشيخط است. اين موضوع را چگونه مي‌بينيد.

ببينيد وقتي هنر ايران به هر شكل و سياقي در دنيا عرضه مي‌شود اين امر نكته مثبتي است كه بايد به آن اميدوار بود و به ديد مثبت به آن نگريست زيرا در هر صورت افتخاري براي جامعه ما است. به هر صورت جاي تبريك براي هنرمنداني دارد كه آثارشان توانسته در گالري‌هاي معتبر به نمايش در آيد. همين!

نه منظورم اين است كه در برخي از اين حراجي‌ها، آثاري به نام نقاشيخط به فروش مي‌روند كه از شاخص‌هايي كه شما از آن ياد كرديد به دور هستند و تنها هنرمندانشان به دنبال استفاده از اين مفهوم براي فروش آثار خودشان است؛ هنرمنداني كه مي‌خواهند از حضور كلمه و حرف به طور ضعيف استفاده كنند تا آثارشان به هر نحو به نام نقاشيخط فروخته شوند. اين موضوع را قبول داريد.

ببينيد بازهم مي‌گويم كه هنر ايران به هر حربه‌اي كه فروخته شود بايد به فال نيك گرفته شود. حالا افرادي هستند كه واسطه اين ماجرا هستند و سليقه‌هايشان به نوعي است كه ما دوست نداريم ولي بازار آن‌گونه مي‌طلبد و ما نمي‌توانيم به آنان خرده بگيريم. ما در دراز مدت با نقد، بررسي، توصيه و ارائه كارهاي مطلوب‌تر مي‌توانيم اين مشكل را حل كنيم، اما نمي‌توانيم براي كارهايي كه در بازارهاي جهاني اين‌گونه فروش مي‌رود نسخه بپيچيم. ببينيد در جامعه ما مفهوم اقتصادي هنر به خوبي در ميان مردم جا نيفتاده است و شايد بهتر است بگوييم كه به نوعي اصلا وجود ندارد بنابر اين هر اتفاقي كه در اين زمينه مي‌افتد را بايد با ديد مثبت نگريست و كم و كاستي‌ها را ناديده گرفت تا آثار به هر گونه به فروش برود و اميدوار بود كه كساني كه طالب آثار ايراني هستند در آينده بتوانند آثار بهتري را خريداري كنند تا هنر ايراني آن‌گونه كه بايد باشد ارائه شود.

به نظرم نقاشيخط اكنون در ابتداي راه است. درست است كه نزديك به 1500 سال قدمت دارد، اما به شكل ارائه امروزي‌اش بسيار جوان و نوپاست. موزه‌ها معتبر دنيا هنوز آثار اين هنر را به خوبي دنبال نمي‌كنند. هنوز نقاشيخط ايران به يك تعادل نسبي ماهيت خودش نرسيده است. هرچند كارهاي درخشان داريم كه با نقطه درخشانش فاصله زيادي داريم، بخصوص اين‌كه اين كار خيلي ظرفيت براي هنرمندان ايراني دارد.

البته در حراجي‌هاي معتبر آثار هنري در جهان، تمايز آشكاري ميان نقاشيخط از نوع ايراني و البته آثار هنرمندان عرب به چشم مي‌خورد. شما كه كشورهاي مختلف را تجربه كرده‌ايد، فكر مي‌كنيد چيزي كه در ايران به عنوان نقاشيخط شناخته مي‌شود، با آن چيزي كه در كشورهاي عربي و حتي تركيه از آن به عنوان نقاشيخط ياد مي‌شود چه تفاوت‌ها و چه شباهت‌هايي دارد؟

من در آمريكا زندگي مي‌كنم و در آنجا كارهاي مختلفي در عرصه‌هاي مختلف هنري و در زمينه نقاشيخط ارائه مي‌شود. مثلا چيني‌ها كارهاي بسياري را در زمينه نقاشيخط به شيوه خودشان ارائه مي‌كنند كه قابل توجه است. ولي در بازار عام و گالري‌هاي معتبر آنجا هنوز اين هنر به معناي آن چيزي كه ما از آن به عنوان نقاشيخط ياد مي‌كنيم جا نيفتاده است و حتي مي‌توان گفت كه اين هنر را نمي‌شناسند. جالب است بدانيد كه در آنجا از نقاشيخط به عنوان هنر مذهبي ياد مي‌كنند زيرا معتقدند وقتي كلمه وارد يك اثر هنري مي‌شود اثر مذهبي مي‌شود. اين امر به خاطر اين است كه مخاطب جهاني با ساختار نقاشيخط شرقي آشنايي ندارد و با كوچك‌ترين حركت هنري در اين مسير نگاهش به سمت تماشاي يك اثر مذهبي مي‌چرخد. حتي اگر شعري از خيام روي بوم، خوشنويسي شده باشد باز هم او مي‌گويد كه اين اثر مذهبي است، ولي به طور كلي هنوز اين هنر در جامعه اروپايي و آمريكايي شناخته شده نيست. اگر بازاري هم در اين زمينه وجود دارد عمدتا در اختيار كشورهاي حوزه خليج فارس است كه من خودم سال‌ها در آنجا ساكن بودم و مي‌ديدم كه مردم اين كشورها چقدر به نقاشيخط علاقه دارند. البته اكنون خريداران و دلالاني در اروپا و انگليس پيدا شده است كه آنان نيز چند وقتي است علاقه‌مند به اين هنر شده‌اند ولي اين امر خيلي محدود و انگشت‌شمار است كه براي رونق يك بازار هنري بسيار كم به شمار مي‌رود.

البته منظور من از طرح اين سوال آن بود كه نقاشيخط از نظر مبنا، پايه و ساختار در اين كشورهايي كه شما از آن ياد كرديد آيا با هم تفاوت‌هايي دارند يا خير. در واقع نگاه هنرمند به مفهوم نقاشيخط در اين كشورها چگونه است. مثلا به نظر من برخورد هنرمند خوشنويس در كشورهاي عربي و نگاهش نسبت به خوشنويسي خيلي زمخت‌تر از نگاهي است كه هنرمند ايراني با آن كرشمه‌هاي خوشنويسي خلق مي‌كند. اين موضوع را قبول داريد؟

بله دقيقا همين‌طور است كه شما مي‌گوييد. بايد بگويم كه در اين ميان تفاوت بسيار زيادي ميان آثار هنرمندان ايراني و كشورهاي ديگر وجود دارد. بايد بدون اغراق بگويم كه هنرمندان كشورمان در زمينه نقاشيخط از هنرمندان ديگر كشور‌هاي دنيا با ذوق‌تر هستند. اين يك واقعيت است. دوستاني كه در اين كار فعال هستند اين موضوع را بهتر درك مي‌كنند. شما تاثير كارهاي هنرمندان بزرگ ايراني در دهه‌هاي 40 و 50 شمسي را به خوبي در روند جهاني هنر نقاشيخط مي‌توانيد ببينيد. به طور كلي سطح كارهاي هنرمندان ايراني خيلي بالاتر از هنرمندان كشورهاي حوزه خليج فارس است. بارها وقتي در تركيه بودم و مقايسه‌اي در اين زمينه داشتم به خوبي فاصله‌اي زياد ميان هنرمندان ايراني و ترك ديدم، اما اين فاصله باعث نمي‌شود كه ما فكر كنيم خيلي در اين زمينه جلو هستيم. ما هنوز در اين هنر در ابتداي راه هستيم كه به نظرم راه پر رونقي را پيش رو داريم.

تقويت نگاه زيباشناسانه به نقش و استفاده از رنگ، تكنيك‌هاي مختلف، درك درستي از خوشنويسي به همراه درك درستي از احساس شاعرانه خوشنويسي، تركيب طرح و نقش، همه و همه از جمله موادي است كه مي‌تواند باعث شود تا اين هنر جهاني شود. البته اكنون با موج عظيمي كه در زمينه خوشنويسي آغاز شده، سيل هنرمندان تحصيلكرده هنري كه وارد اين رشته شده‌اند و حتي خوشنويساني كه به رنگ علاقه‌مند شده‌اند مي‌توان به آينده‌اي اميدوار بود كه به شكوفايي اين هنر خواهد انجاميد.

در مورد اقتصاد هنر صحبت كرديد. وضعيت فروش آثار هنري بخصوص خوشنويسي را در ايران چگونه مي‌بينيد. شما به هر حال هنرمندي هستيد كه به هر حال بازار هنر خارج از ايران را نيز تجربه كرده‌ايد، اگر در اين زمينه بخواهيم مقايسه‌اي داشته باشيم به چه نتيجه‌اي مي‌رسيم.

اجازه بدهيد كه مقايسه نكنم. (با خنده) من فقط يك مثال مي‌زنم و از اين مثالم فقط دنبال القاي يك مفهوم هستم. به عنوان مثال در كشوري مانند آمريكا كتاب‌هاي هنري با چاپ اوليه و تست 100 هزار نسخه به چاپ مي‌رسند. به نوعي تست مي‌زنند تا اگر خوب باشد چاپ‌هاي بعدي را 300 و يا 400 هزار نسخه به چاپ برسانند. حال اين امر را مقايسه كنيد با وضعيت پايين چاپ كتاب‌هاي هنري در ايران. مثلا من به عنوان خوشنويسي شناخته مي‌شوم كه كتاب‌هايش خوش فروش بوده و البته اين امر حسن سابقه‌اي نيز براي من به عنوان يك هنرمند به شمار مي‌رود، اما شايد باورتان نشود كتاب اخير من در ايران تنها در شمارگان 3 هزار نسخه به چاپ رسيده است. جالب آن است كه بدانيد همين كتاب‌ها يكسال طول مي‌كشد تا 3 هزار نسخه‌اش به فروش برسد. حالا اين امر را مقايسه كنيد با فروش آثار هنري و ببينيد چه وضعيتي در انتظار هنرمندان است. اين امر باعث مي‌شود تا در مجموع رقم خيلي پاييني در چرخه فروش آثار هنري وجود داشته و باعث شود تا ايران در قعر جدول فروش آثار هنري در جهان قرار بگيرد. نگاه نكنيد به اين‌كه يك اثر خوشنويسي يا نقاشي مثلا 50 ميليون يا 100 ميليون تومان به يكباره به فروش مي‌رود، در كليت اين ماجرا اتفاق ناراحت‌كننده‌اي وجود دارد كه نياز به تقويت بخش خصوصي و ايجاد ذوق براي اين بخش را هشدار مي‌دهد. بايد تغيير ذائقه‌اي در اين زمينه صورت بگيرد و فرهنگ كف به فرهنگ ديوار تغيير پيدا كند تا بتوان آثار هنري بيشتري فروخت تا ديوار‌هاي مردم پر شود از آثار هنري. اين تحول فرهنگي به تلاش مطبوعات نيز بستگي دارد تا بخش خصوصي فعال بشود و در كنار آن بخش دولتي هم با حمايت خود باعث شود چرخه اقتصاد هنر به چرخش در آيد.

باور كنيد جامعه هنري ما اسير ابتدايي‌ترين مسائل خويش است و تنها تحولي بزرگ مي‌تواند چرخه اقتصاد هنر را فعال كند.

با اين امر موافقم اما شما هم قبول داريد كه برخي از هنرمندان آثارشان را آنقدر گران قيمت‌گذاري مي‌كنند كه هيچ كس نمي‌تواند آنها را بخرد.

البته بخشي از اين موضوع به موج اخير ركود جهاني اقتصاد بر مي‌گردد كه در چند سال اخير ايجاد شده است. اما بخشي ديگر به اين موضوع برمي‌گردد كه برخي از دوستان ما فكر مي‌كنند كه اگر كاري را ارزان‌قيمت بگذارند وجهه هنري‌شان پايين مي‌آيد. برايشان مهم نيست كه مثلا كارشان فروش نرود، اما مي‌خواهند بگويند كه ما شخصيت هنري‌مان در اين حد است. اكنون بسياري از هنرمندان اين چرخه غلط را دور مي‌زنند. حتي مي‌توانم بگويم كه خود من هم برخي وقت‌ها آلوده آن شده‌ام. اين به آن معني است كه هنرمند فكر مي‌كند قيمت بالاي كار به منزله با ارزش بودن اثر است در حالي كه اين مفهوم بسيار غلطي است. مثلا هنرمندان بزرگ كه در اروپا و آمريكا كارشان خوب فروش مي‌رود حداكثر قيمت كارهايشان 40 هزار دلار است. من دوستي در آمريكا دارم كه يكي از معروف‌ترين نقاشان غرب آمريكا به شمار مي‌رود. او در سال حداقل 50 تابلو مي‌فروشد، اما به همان قيمت 40 هزار دلار. سالي چند ميليون درآمد دارد، اما به عمد قيمت آثارش را گران انتخاب نمي‌كند. مي‌تواند هر اثرش را حتي تا يك ميليون دلار قيمت‌گذاري كند، اما اين كار را نمي‌كند زيرا مي‌داند با اين قيمت‌گذاري او حداكثر مي‌تواند هر 2 سال يكي يا 2 اثر بفروشد. او براي خودش تفاخري نمي‌بيند كه قيمت كار را گران بگذارد. تازه به سمتي حركت مي‌كنند كه آثار ارزان‌تري را بفروشند، ولي همان‌طور كه گفتم متاسفانه چرخه غلطي در جامعه ما راه افتاده است كه هرچه كار گران‌تر باشد، كار با ارزش‌تر است و مي‌تواند خارج از كشور بهتر به فروش برود. براي همين است كه از هر 100 هنرمند ما، در فروش‌هاي بزرگ تنها 2 يا 3 هنرمند مي‌توانند كار بفروشند، تازه آن هم با قيمت‌هاي تعديل‌شده كه قيمت اصلي اثر هم نيست.

براي پايان اگر بدون هيچ علقه شخصي به ايراني بودنتان و اين موضوع كه خاستگاه خط نستعليق ايران بوده است، به عنوان يك كارشناس بخواهيد ميان خط نستعليق و ثلث يكي را انتخاب كنيد كدام كداميك را بر مي‌گزينيد.

من تحقيقي در سال 63 انجام دادم كه به عنوان پايه‌اي براي زيبايي‌شناسي نيز مورد توجه است. در آن زمان من نسبت‌هاي طلايي براي خط نستعليق را معرفي كردم. آن پژوهش يك تيتر داشت «خط نستعليق جلوه ناب هنر انتزاعي» كه خوشبختانه سال‌ها در داخل و خارج اين موضوع پذيرفته شده و جا افتاد. من اكنون نسبت به خط نستعليق به عنوان هنر شناسنامه‌اي ايران تعصب دارم اما ثلث هم مي‌نويسم. ولي جالب است كه بدانيد فاكتور زيبايي‌شناسانه خط نستعليق اصلا قابل مقايسه با خط ثلث نيست. يعني خط ثلث بالاخره ماهيت قانونگذار قاطع دارد و انعطاف و دورهايش كمتر است اما نستعليق شكل شكوفايي شده‌اي از خطوط مختلف است كه به تكامل رسيده است. يعني خط ثلث نسخ و ريحان را جا گذاشته است و به شكلي در آن همه اين خطوط تجربه شده تا به خطي به نام نستعليق برسد. در واقع خط نستعليق شكل كمال يافته تمام خطوط اسلامي است. بدون هيچ‌گونه تعصبي و با ذكر دلايل علمي بارها توضيح داده‌ام كه خط نستعليق در واقع افتخار هنر ايراني است. شايد جالب باشد كه بدانيد تنها هنر ساخته دست شد كه در طول اعصار حيات بشري توانسته بر اساس نسبت طلايي شكل بگيرد، فقط و فقط خط نستعليق است. هيچ دست ساخته بشر چه هنري و چه غيرهنري نمي‌تواند مانند خط نستعليق جلوه‌گري كند. من اين موضوع را در دانشگاه‌هاي معتبر خارجي بار‌ها و بارها مطرح كرده‌ام و هيچ كس نتوانسته است آن را انكار بكند.

مهدي نورعليشاهي / گروه فرهنگ و هنر




نوشته شده در   چهارشنبه 15 تير 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode