ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 10 آذر 1403
شنبه 10 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 7 تير 1390     |     کد : 21529

جايگاه انسان در انديشه سياسي شهيد بهشتي

جمع‌بندي شهيد بهشتي از انسان اسلامي اين است كه انسان از ديدگاه اسلام موجودي است كه آگاهانه و آزادانه انتخابگري مي‌كند و آزادي، آگاهي و انتخاب سه عنصر اساسي انسان در نظام فكري مورد نظر شهيد بهشتي هستند.

 جمع‌بندي شهيد بهشتي از انسان اسلامي اين است كه انسان از ديدگاه اسلام موجودي است كه آگاهانه و آزادانه انتخابگري مي‌كند و آزادي، آگاهي و انتخاب سه عنصر اساسي انسان در نظام فكري مورد نظر شهيد بهشتي هستند.

به گزارش خبرنگار آيين و انديشه فارس، براي شناخت دقيق‌تر انديشه‌هاي سياسي شهيد بهشتي، پيش از هر چيز بايد از مباني فكري او مطلع شد. بنيادهاي نظري هر فيلسوف سياسي، به مسائل اساسي مشترك مثل طبع انسان، نظام هستي و ضرورت دولت وغايات جامعه سياسي مربوط مي‌شود. بايد بدانيم در نگاه شهيد بهشتي به عنوان يك انديشمند سياسي و صاحب‌نظر در امور فلسفي و سياسي، انسان، دولت، جامعه و هستي داراي چه ويژگي‌ها و مؤلفه‌هاي بنيادين است؟ نگاه شهيد بهشتي به اين امور كمك مي‌كند تا آرا و نظريه‌هاي وي را در بخش سياست و جامعه بهتر درك كنيم.
اصولاً فيلسوفان سياسي و انديشمندان، درك خاصي نسبت به اين گونه مسائل دارند. اگر «هابز»، انسان را ذاتا شرور مي‌داند، در مقابل جان لاك انسان را طبعا غيرشرور معرفي مي‌كند. اين مبنا در آراي سياسي هر دو فيلسوف تأثير عميق گذاشت. هابز به دليل آن مبنا، به «دولت مطلقه» رسيد، ولي «لاك» به دولت «مشروطه». استدلال هابز اين بود كه اگر قدرت مطلقه از حكم گرفته شود، انسان به مرحله طبيعي خود باز مي‌گردد و گرگ همديگر مي‌شوند. اما استدلال لاك كه به انسان خوش‌بين است، اين بود كه در دولت مشروطه حقوق انسان رعايت مي‌شود، و حاكم هر كاري را نمي‌تواند در جامعه سياسي به مرحله جرا درآورد، زيرا انسان به دليل طبع درست خود، در مرحله جامعه سياسي به وضع طبيعي كه هرج و مرج است باز نمي‌گردد.
بدين لحاظ، قبل از بررسي و شرح نظريه‌ها، آرا و انديشه‌هاي شهيد بهشتي، به طور خلاصه و فشرده به پاره‌اي از مباني بنيادين ايشان اشاره مي‌شود تا به راحتي بتوان برخي از نظريه‌هاي وي درباره سياست و حكومت را تحليل كرد؛ به عبارتي سعي مي‌شود تبيين انديشه‌هاي سياسي شهيد بهشتي با طي مرحله مباني انديشه‌هاي وي صورت گيرد.

1ـ هدفداري نظام هستي
شهيد بهشتي با الهام از آموزه‌هاي قرآني، معتقد بود كه جهان و هستي، عبث و بيهوده خلق نشده است. خداوند، آسمان‌ها و زمين را به حق آفريده است:

مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ ... (حجر؛ آيه 85)
اين حق به معناي اين است كه انسان‌ها ايدئاليست نباشند و نگويند اين عالم وهم و خيال است، بلكه معتقد باشند جهان هستي هدف و جهتي دارد. انسان‌ها نه تنها بايد در نفي پندار‌گرايي و پوچ‌انگاري بكوشند، بلكه اين هدف هستي را متحقق نمايند كه به نظام آفرينش بينديشند و هدف‌هاي آن را شناسايي كنند و بر مبناي قوانين، مقررات و قراردادهاي اجتماعي كه خداوند آن را وضع كرد و بنا نهاد، عمل كنند. خداوند هم از انسان هايي ياد مي‌كند كه با ايمان خود به نظام آفرينش مي‌انديشند و مي‌گويند: خدايا! اين دستگاه را باطل و عبث نيافريدي.
حال كه نظام، از نظر وي، هدف دارد، اين پرسش مطرح مي‌شود كه هدف و جهت نظام هستي چيست؟ آيا اين اهداف را خداوند مشخص كرده است؟ چرا و چگونه بايد به آن توجه كنيم؟
شهيد بهشتي با اشاره به ايه 7 سوره هود به اين نتيجه مي‌رسد كه خداوند، اين جهان متنوع و گوناگون را كه در شش مرحله آفريد، براي انجام كار حسن و نيك و مسابقه آگاهانه و آزادانه انسان‌ها قرار داد. اين آيه از نظر وي به صراحت نشان مي‌دهد كه آسمان‌ها و زمين‌ از ماده‌اي همگون شروع و به پيدايش انسان بر عرصه اين صحنه بسيار متنوع منتهي شده است:
«همه اين مقطع آفرينش براي اين است كه ميداني رنگارنگ و متنوع براي عمل و كار انسان به وجود بيايد و انسان در مسابقه به خيرات و نيكي‌ها در اين ميدان بس گسترده و وسيع قرار ‌گيرد و نهان انسان با انتخاب راه و شيوه عملي كه داردف آشكار گردد و معلوم شود در ميان اين موجودات تازنده، كدام برنده و كدام بازنده‌اند؟... يعني اين مقطع از هستي داراي آهنگي است، و آهنگش آماده بودن براي عمل انسان‌ها، براي كار انسان‌ها و براي تلاش انسان‌ها است. تلاشي كه هدفش مشخص شدن اين است كه چه كسي نيكوكارتر است.» (1)
مطابق ديدگاه شهيد بهشتي، اينكه نظام آفرينش حق است به يك معنا باز مي‌گردد، به اين امر كه نپنداريم جهان، بي‌فرجام و انسان بي‌هدف خلق شده است. در حقيقت آن چيزي كه انسان را از پوچي و خيال بيرون مي‌آورد اين است كه انسان سرانجام و فرجامي دارد و آن فرجام با عمل او در اين قلمرو وسيع‌و رنگارنگ تعيين مي‌شود. بنابر اين اگر قرار بود انسان و عمل او و پاداش و كيفرش در كار نباشد، آفرينش او عبث و بيهوده بود:

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ (مؤمنون؛ ص115)
اين نظر و انديشه ايجاب مي‌كند كه بهشتي از حق، تعريف ارائه كند، و در نهايت رأي اصلي خود را بيان نمايد. در تعريف او حق دو معناي اصلي پيدا مي‌كند: آنچه هست و آنچه بايد باشد. در علوم عيني وقتي مي‌گوييم حق، ناظر به معناي اول است، يعني آنچه هست. وقتي در حقوق و اديان و اخلاق از حق صحبت مي‌كنيم به معناي دوم است، يعني آنچه بايد باشد. چون نظام هستي حق است، پس بايد ميدان عمل به منظور تمييز حق و باطل براي انسان‌ها وسيع و باز باشد.
شهيد بهشتي از مباحث هدفداري نظام به اين نتيجه مي‌رسد كه اگر هدف آفرينش اين است كه انسان به كمال و عمل نيكو برسد، بايد قوانين، مقررات و نظام‌هاي اجتماعي، همگي طوري تنظيم شوند كه اين ميدان گسترده را براي اين مسابقه آگاهانه و آزادانه انسان‌ها آماده نگه دارند. از اين رو؛
«هر رفتار، هر كمبود، هر محدوديت نابه‌جا، هر بي‌بندوباري نابه‌جا، هر عامل اجتماعي و هر عامل مصنوعي كه در اين قلمرو و ميدان به وجود بيايد و بخواهد مانع تحقق اين هدف شود باطل است، ظلم است. اين خلاف حق است و بايد از ميان برداشته شود.»(2)
مؤلفه اصلي اين نظر و رأي اين است كه انسان‌ها فقط بايد در برابر حق تسليم شوند. مسلمان يعني آدمي كه حق‌پرست است و فقط زيربار حق مي‌رود و در برابر حق، لجاج، عناد و استكبار ندارد. نه تنها انسان مسلمان، حق‌پرست است، بلكه در نگاه شهيد بهشتي، اوج انسانيت انسان در حق‌پرستي است.
انسان برتر، انساني است كه در برابر حق تسليم‌تر است. انسان حق‌پذير براي سعادت آمده است. تيره‌بختي و انحراف انسان در اين است كه در برابر حق مقاومت كند. از نظر شهيد بهشتي:
«اين جهان چون داراي هدف است، حق است و هدفي كه اين جهان را حق مي‌كند، عمل انسان نه خود انسان» (3)
شناخت نظام حق از نظر وي دو منبع دارد: يكي منبع علم و آگاهي و انديشه و عقل بشري و ديگري منبع وحي الهي. يعني آن چيزي كه مي‌تواند به انسان «حق را بشناساند يكي انديشه مستقيم است و ديگري وحي محكم متقن».
به طور كلي در نگاه شهيد بهشتي، نظام هستي خالقي دارد كه حق مطلق است، و اين نظام داراي هدف و غايت است. انسان در اين نظام، محور و احسن است و همه آسمان‌ها و زمين براي گزينش آزادانه و آگاهانه عمل برتر و حسنه انسان تمهيد شده است. چون انسان بايد مطابق آيين و مقررات الهي به مسابقه نيكو برسد، پس هيچ محدوديت و رادعي كه مظهر باطل و ظلم است نبايد در مسير او ايجاد شود. از اين رو انسان اين هستي، به دنبال حق مي‌گردد و منبع شناخت اين حق، عقل و وحي است. پس انسان، مانند نظام، هدفدار است و هدف او، حق‌پرستي و تسليم در برابر حق است. قوانين، مقررات، سنن و انبيا به خاطر همين هدف به حق براي انسان آمده‌اند. آيا انسان داراي سرشت حق‌جويي و كمال‌انديشي و لقاء‌اللهي است؟ پاسخ به اين پرسش سؤال مبناي فكري ديگري است كه در زير مي‌آيد.

2 ـ ماهيت انسان
فيلسوف و انديشمند سياسي در فلسفه سياسي خود بايد به اين مسئله كه ماهيت طبع انسان چيست؟ پاسخ دهد. به عبارتي براي شناخت انديشه‌هاي سياسي يك فرد، بايد به اين مسئله توجه كنيم كه: مباني فكري‌اش در مورد انسان چيست؟ و كلا انسان‌شناسي او چگونه است؟ شهيد بهشتي نيز از اين قاعده مستثنا نيست. از اين رو نظريه‌ها و آراي اصلي ايشان را در باب انسان‌شناسي به طور خلاصه توضيح مي‌دهيم.
شهيد بهشتي انسان را از دو ديدگاه مورد شناسايي قرار داده است: عقل و وحي به طور كلي، انسان در دستگاه فكري او، مخلوقي حق‌گرا و كمال‌جو است: يعني اين استعداد و قابليت در او وجود دارد كه در مدار حق قرار گيرد و با باطل مقابله كند. وي در معرفي انسان مي‌گويد: اين موجود از خمير مايه‌اي برخوردار است كه به راحتي مي‌تواند با حق مطلق سازگاري كند. فطرت او طوري است كه حق‌گرايي را در وجودش طبيعي مي‌نمايد. شهيد بهشتي در اين باره معتقد است: انسان با حق سازگاري دارد. بر خلاف بدبين‌ها كه معتقدند انسان موجودي بدسرشت و شرور است. وي مي‌گويد:
«فطرت و خميرمايه سرشت انسان نه تنها با حق سرجنگ ندارد، بلكه با حق پيوندي اصيل دارد.»(3)
در نگاه وي چون روح الهي در انسان دميده شد:(وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي )، پس انسان مايه‌دارترين، ريشه‌دار‌ترين و بنيادي‌ترين رابطه را با حق و باطل دارا است. پس اگر سؤال اين باشد كه آيا ميان انسان و حق‌سازگاري برقرار است يا نه؟ بايد گفت: نه تنها سازگاري برقرار است، بلكه ميان اين دو رابطه بسيار نزديك حاكم است.
از سوي ديگر، انسان در نگاه شهيد بهشتي:
«عبارت از يك شدن مستمر خودآگاه و خودساز است كه با محيط طبيعي و محيط اجتماعي‌اش رابطه تأثير متقابل دارد.» (4)
اين تعريف به هدفي باز مي‌گردد كه ايشان براي افرينش انسان قائل است و آن اين است كه هدف آفرينش انسان «سير تكاملي او در همه ابعاد وجودي است» و سرانجام او كه «سير به سوي كمال مطلق» است، به بارور شدن و شكوفا شدن آن ابعاد راجع است. از اين رو، شهيد بهشتي انسان را مطابق عقل و وحي، مسئول ساختن خود و ساختن محيط معرفي مي‌كند:
وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ
اين بينش، به انسان آگاه و آزاد نياز دارد. اگر حق انتخاب و زمينه آن براي انساني كه مسئول عمل خود است، نباشد، اصولا نمي‌توان وي را مسئول فرض كرد. درست است كه انسان فطرتا حق دوست و حق پسند است، اما اين يكي از قطب‌ها است و نه تمام قطب‌ها انسان موجودي آميخته است نه يك دست:
إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ
بنابر اين، وقتي انسان از نطفه‌اي آميخته و در هم آفريده شده است، در معرض انتخاب قرار مي‌گيرد؛ يعني خيابان اين هستي براي انسان از قطب‌هاي مغناطيسي مختلفي تعبيه شده و انسان در ميان بايد دست به انتخاب بزند و راه درست را از راه كج تشخيص دهد:
«ما هميشه مي‌گوييم نه بدبيني و نه خوش بيني؛ بلكه واقع‌بيني اسلام و جهان‌بيني اسلام نسبت به انسان ديد واقع‌بينانه دارد. مي‌گويد انسان موجودي است«امشاج»، اميخته با حق سنگين پر زحمت انتخاب تا آخرين لحظه زندگي، حق وقتي مي‌آيد به راه حق و باز مي‌گردد به راه كفر، باز هم براي او راه انتخاب تا آنجا كه بشود باز است.» (5)
از نظر شهيد بهشتي، در فطرت و خميرمايه انسان نوعي حق گرايي وجود دارد، اصطكاك منافع باعث مي‌شود كه از مسير حق‌گرايي خارج شود و راه ديگري را برگزيند. راه حلي كه ايشان ارائه مي‌كند اين است كه انسان با خود‌سازي، تمرين و انتخاب، حق‌گرا شود. اگر اين كار صورت نگيرد، زمينه رشد گرايش‌هاي غيرحق‌گرا در انسان بيشتر مي‌شود. اين بينش مبتني بر نظريه زير است كه دكتر بهشتي از آن دفاع مي‌كند:
«اساس بينش اسلام بر نفي دترمينيسم اجتماعي و جبر تاريخي و ماترياليسم تاريخي و باور اينكه اين انسان به صورت فرد است كه هميشه آزاد مي‌ماند و هيچ‌گاه در گردونه تاريخ بهص ورت يك موجود متحركي كه تمام حركتش را از تاريخ مي‌گيرد، در نمي‌آيد.»
از اين رو مطابق آرا و نظرات شهيد بهشتي، تأثير محيط اجتماعي در فرد، هيچ گاه به مرحله‌اي نمي‌رسد كه نقش خودسازي آگاهانه و آزادانه انتخاب گرايانه خود را به صفر برساند، زيرا؛
«هميشه انسان در برابر تأثير محيط اجتماعي تا حدي خودسازي آگاهانه و آزادانه را براي خودش حفظ مي‌كند.»
بدين ترتيب شهيد بهشتي به اين نظر مي‌رسد كه شأن انسان ايجاب مي‌كند كه وي بر حوادث مسلط باشد. به گفته مشهور، انسان‌ها نبايد در چنگ رويدادها باشند، بلكه رويدادها بايد در چنگ آدمي باشد. يعني انسان، مجبور نيست، مسئول است؛ محدود نيست، آزاد است؛ تك بعدي نيست، آميخته است؛ پس موجودي گزينش كننده و انتخاب‌گر است. شهيد بهشتي هر كجا از انسان سخن گفته از اين موارد نيز دفاع كرده است. به اين نكته توجه كنيد:
«قرآن درباره انسان مي‌گويد كه انسان موجودي است در ميدان مغناطيسي درهمي كه قطب‌هاي مغناطيسي گوناگون مي‌خواهند بر او اثر بگذارند و هر قطب مي‌خواهد او را به سمت خود بكشد. قطب‌ها، به خودي خود، قدرتي كه نقش تعيين كننده داشته باشد، ندارد. نقش تعيين كننده به دست چه كسي داده شده است؟ به دست خود انسان و انتخاب او» (6)
در مجموع، انسان از نظر شهيد بهشتي از عناصر گوناگون آفريده شده است. موجودي چند بعدي و با استعدادهاي متنوع و فراوان است كه نه تنها از لحاظ جسمي، بلكه از نظر روحي نيز بر ديگر موجودات امتياز و برتري دارد.
به همين دليل در بوته آزمايش قرار مي‌گيرد. چون او را شنوا، بينا، انتخاب‌گر، آگاه، عامل و مختار آفريده و از وي مي‌خواهد به نيكي و نيكويي گرايش يابد و در مدار حق باشد. بهترين تعريف براي انسان اين است: انسان جانداري است آگاه و انتخابگر اگر فرمانبري از حق، از او خواسته شد، آن فرمانبري منظور است كه انتخابي و آگاهانه باشد. پس انسان اسلام كه بهشتي از آن حمايت مي‌كند «انسان آزاد، آگاه و عامل» است:
جمع‌بندي شهيد بهشتي از انسان اسلامي اين است كه انسان از ديدگاه اسلام موجودي است كه آگاهانه و آزادانه انتخابگري مي‌كند و آزادي، آگاهي و انتخاب سه عنصر اساسي انسان در نظام فكري مورد نظر شهيد بهشتي هستند. وي انسان را طبعا فردگرا، اجتماعي، سياسي، عقلاني، آزاد و كمال‌پذير مي‌داند.

پي نوشت‌ها:
1. حق و باطل؛ شهيد بهشتي؛ ص 54
2. همان ص55
3. همان، ص 59
4. همان،ص134
5.همان ص 138
6. همان ص144



نوشته شده در   سه شنبه 7 تير 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode