در زمانهای که بیشتر عالمان علوم دینی قرآن را به عربی تفسیر میکردند و مخاطبشان، نه مردم کوچه و بازار، بلکه طلاب و فضلا بودند، در شهر کاشان، عالمی برخاست که تصمیم گرفت آیات خدا را به زبان مادری مردم معنا کند؛ نه با عبارات سخت، بلکه با نثری روان، پر از مهر و معنای زندگی.
منهج الصادقیننامش ملافتحالله کاشانی بود و یادگارش، کتابی به نام «منهجالصادقین فی إلزامالمخالفین»؛ تفسیری فارسی که هنوز هم پس از قرنها، بوی مهر و آگاهی میدهد. در یادداشت پیش رو به معرفی این شخصیت دینی و علمی میپردازیم.
قرن دهم هجری، ایران دوره صفوی؛ شیعه در حال تثبیت جایگاه سیاسی و فرهنگی خود بود. عالمان بزرگی چون علامه مجلسی، شیخ بهایی و دیگران مشغول تدوین پایههای فکری و فقهی مذهب بودند. در این میان، ملافتحالله تصمیمی گرفت که شاید از نگاه برخی، ساده و حتی بیارزش جلوه میکرد و آن این بود: تفسیر قرآن به زبان فارسی.
در آن دوران، زبان فارسی هنوز در جایگاه زبان رسمی علوم دینی به رسمیت شناخته نشده بود. نوشتن تفسیر قرآن به فارسی، آن هم با مخاطب عام، حرکتی نو و حتی جسورانه محسوب میشد، اما ملافتحالله که اهل زهد و مردمداری بود، قرآن را کتاب زندگی میدانست، نه فقط کتاب بحثهای علمی.
«منهجالصادقین»؛ تفسیری برای زندگی
کتاب مشهور او، «منهجالصادقین»، تفسیری دوجلدی است که به زبان فارسی نوشته شده و در آن، علاوه بر تفسیر واژگان و مفاهیم قرآنی، مثالها و نکات اخلاقی، عرفانی و اجتماعی نیز آورده شده است. در این تفسیر، ملافتحالله از منابع شیعی، بهویژه احادیث اهل بیت(ع) استفاده کرده؛ اما در عین حال نگاهی روشن به زندگی مردم داشته است. او به جای آنکه خواننده را در دالانهای پیچیده اصطلاحات گم کند، دستش را میگیرد و به آرامی در کوچهپسکوچههای معنا قدم میزند. نمونهای از این نگاه: «و آن که حق تعالی فرمود: اِنَّ مَعَ العُسْرِ یُسْراً؛ یعنی بدان که در دل هر سختی، گشایشی وجود دارد و دل مؤمن باید چون آینهای صاف باشد که نور امید در آن بتابد.»
یکی از ویژگیهای منحصر بهفرد ملافتحالله این بود که برخلاف بسیاری از علمای همعصر خود، مخاطب نوشتههایش مردم عادی بودند؛ کشاورز، بازرگان، زن خانهدار، نوجوان جویای راه و...؛ برای همین هم از زبان سخت فاصله گرفت، به سادگی نوشت و قرآن را وارد زندگی روزمره کرد.
تفسیری که ملافتحالله کاشانی نوشت، سالها در حجرهها، مساجد و حتی خانههای ساده مردم دستبهدست میشد. این کتاب نه فقط یک تفسیر، بلکه سندی فرهنگی از مردمیشدن قرآن در ایران است. هرچند در دهههای اخیر، نام او در سایه چهرههای پرطمطراقتری قرار گرفته، اما حقیقت این است که کار او، پلی میان قرآن و دل مردم ساخت؛ پلی که هنوز هم پابرجاست.
با روی کار آمدن صفویان در آغاز قرن دهم هجری، ایران برای نخستین بار در تاریخ خود، بهصورت رسمی کشوری با مذهب شیعه اثناعشری شد، اما مشکلی بزرگ وجود داشت. مردم عادی هنوز چندان با آموزههای شیعه آشنا نبودند و خطبا و علما بیشتر به زبان عربی مینوشتند و میگفتند. واژگان سخت، اصطلاحات فقهی پیچیده و فاصلهای عمیق میان متن دین و دل مردم وجود داشت. در این میان، ملافتحالله آمد تا این شکاف را پر کند.
قرآن؛ کلید ورود به دلها
او به جای آنکه مردم را به کلاسهای فقهی سنگین بخواند، تصمیم گرفت از قرآن آغاز کند؛ چون میدانست هیچچیز مانند کلام خدا نمیتواند دلهای مردم را به مکتب اهل بیت(ع) نزدیک کند؛ پس شروع کرد به نوشتن تفسیری فارسی بر قرآن با نام «منهجالصادقین فی إلزامالمخالفین»؛ عنوانی که خودش به روشنی گویای هدفش بود: الزام مخالفان؛ اما نه با شمشیر، بلکه با کلمه و برهان.
ملافتحالله در تفاسیر و آثار دیگر خود، مفاهیم بنیادین شیعه را به زبانی نرم و شیرین بازگو کرد؛ امامت را از منظر قرآن تبیین کرد، نه صرفاً از منظر حدیث؛ عدل الهی را بهگونهای بیان کرد که هم فلسفی باشد و هم کاربردی و با آوردن احادیث اهل بیت(ع) کاری کرد که مخاطب عادی برای نخستین بار صدای امامان را از دل تفسیر قرآن بشنود. او در دورانی شروع به نوشتن کرد که فرهنگ اهل سنت قرنها در ایران ریشه دوانده بود. آثارش مانند پلهایی شد که ذهن مردم را از سنت قدیم به اندیشه نوین شیعه رساند، بیآنکه شکاف یا درگیری ایجاد کند.
آثار ملافتحالله بهویژه تفسیرش، سالها در مدارس دینی و حوزهها تدریس میشد و چون فارسی بود، در مجالس خانگی، جلسات قرآن و حتی میان زنان و نوجوانان نیز خوانده میشد. این قابل فهم بودن برای عامه، رمز ماندگاریاش شد. علاوه بر این، کار او یکی از نخستین تلاشها برای نهادینهکردن زبان فارسی در متون دینی بود؛ راهی که بعدها بزرگان دیگر مانند علامه مجلسی در «بحارالانوار» نیز ادامه دادند.
ملافتحالله کاشانی صرفاً یک مفسر قرآن نبود، او مروج فکری شیعه در ایران تازهشیعهشده صفوی بود؛ بدون قدرت سیاسی، بدون منبرهای پرطمطراق، فقط با تکیه بر قلمی ساده و دلی روشن. تاریخنگاران شاید او را در سایه علمای مشهورتری مانند شیخ بهایی یا علامه مجلسی گذاشتند، اما اگر کسی بخواهد بداند فرهنگ شیعه چگونه در خانههای ایرانی ریشه دواند، باید نام ملافتحالله را با احترام به یاد آورد.
زهراسادات محمدی