پايگاه تحليلي آمريكايي در گزارشي به قلم مدير سابق شبكه سي.ان.ان مي نويسد: ضمن بررسي عملكرد شبكه خبري فاكسنيوز، به بررسي حاكم بر اين شبكه با هدف ايجاد افتراق در بين اقشار مختلف جامعه آمريكا پرداخت.
به گزارش خبرنگار گروه ديپلماسي عمومي خبرگزاري فارس، پايگاه تحليلي گلوبال ريسرچ در گزارشي به قلم "دني شكتر " سردبير شبكه "مدياچنل " و تحليلگر امور رسانه و از مديران سابق شبكه خبري سي.ان.ان آورده است: ساعت به ساعت ميتوان صداي اربابان سياستهاي تهاجمي را از پشت پرده شبكه تلويزيوني فاكسنيوز شنيد، موضوعاتي كه در اين شبكه تلويزيوني وابسته به نومحافظهكاران آمريكا طرح ميشود، ابتدا به شكلي كاملا حساب شده از سوي مديران ارشد انتخاب شده و سپس به پيامهاي سياسي كوچكتر قابل انتقال به عامه شكسته و تقسيمبندي ميشوند.
* "آزار مردم " سياست حاكم بر برنامههاي فاكس نيوز است
براساس اين گزارش، "آزار مردم "، سياست حاكم بر برنامههاي فاكس نيوز است و اين روح خود را با رويكرد تحقيرآميز اين شبكه، گاه در پس نيشخند و گاه در پس پيشانيهاي درهم كشيده نشان ميدهد.
در اين رويكرد فاكسنيوز، هرچند كه طرف مقابل هميشه به خاطي بودن متهم نميشود، اما چهره يك انسان كودن از وي به نمايش درميآيد كه به شكل غيرقابل باوري سادهلوح است و از واقعيت چيزي نميداند.
* منتقدين اجتماعي بازندگان معمول در برنامه هاي فاكس نيوز
در برنامههاي شبكه مزبور كه دموكراتها و منتقدين اجتماعي همواره بازندگان آن هستند، سوال "شما چه پيشبيني ميكنيد؟ "، از مخاطبان پرسيده ميشود.
اين كارشناس امور رسانه با بيان اينكه فاكس نيوز همواره از مخاطبان خود تصوير انسانهاي بياطلاعي را دارد كه بحث كردن با آنها بيفايده است، افزود: به نظر ميرسد كه در دنياي ما، آنگونه كه "سين هنيتي " و "گلن بك " ثابت كردهاند، هيجانزده كردن مخاطبان تا سرحد ممكن بهترين راه براي جذب آنهاست. چنين رويكردي طبعا به تعداد مخاطب بيشتر و در نتيجه و مهمتر از همه، درآمد بيشتر ميانجامد.
اين گزارش مي افزايد: مديران فاكسنيوز دوست دارند كه همچون كسي باشند كه در آمريكاي تحت استعمار بريتانيا (آمريكاي پس از تاسيس)، به مردم هشدار ميداد كه انگليسيها دارند ميآيند! آنها دوست دارند همواره اولين كساني باشند كه از انحراف سياسي منجر به فاجعه سخن ميگويند.
آنچه بعضا فهم و تشخيص آن دشوار است اين است كه فاكسنيوز همواره موضوعات را به گونهاي حسابشده انتخاب ميكند كه بتواند با استفاده از احساسات مخاطب خود، موضوعات مزبور را سياسي و قطببندي كرده و دودستگي ايجاد كند.
* ايجاد قطب بندي و دودستگي به نفع دولت آمريكا
"آلن آبرامويتز " ، دانشمند علوم سياسي در كتاب خود تحت عنوان "مركز در حال نابودي " اين ادعا را مطرح كرده كه قطببندي و ايجاد دودستگي به نفع آمريكاست. وي مينويسد: "تمام شاخصهايي كه ما در دست داريم نشان ميدهند كه قطببندي منجر به افزايش مشاركت در سياست شده است؛ چرا كه به اين وسيله اختلافات در نظر مردم بزرگ شده و احساس ميكنند كه منافع مهمي در شركت در انتخابات وجود دارد. "
وي در پاسخ به اينكه آيا چنين رويكردي مفيد به حال دموكراسي است، مينويسد: "دودستگي اگر از حد نگذرد به دموكراسي آسيبي نميرساند. اين امر منجر ميشود تا بين انتخابهايي كه مردم در انتخابات در اختيار دارند، تفكيك به وجود بيايد و همچنين به رايدهندگان كمك ميكند تا احزاب را نسبت به عملكردشان پاسخگو نگاه دارند. "
در عين حال، برخي ديگر از تحليلگران سياسي ميگويند كه "هرچه بيشتر بين احزاب سياسي قطببندي و تمايز ايجاد شود، مردم اهميت كمتري به فرآيند كلان سياسي ميدهند. "
اين تحليلگر امور رسانه افزود: گزارشها بيانگر آن است كه مردم از آن روي به اتخاذ مواضع قطببندي شده روي ميآورند كه حس ميكنند به عنوان طرفدار يك حزب، بايد چنين كاري را بكنند. اكنون در شرايطي كه دموكراتها مدام مورد حملات تند و سوزان قرار ميگيرند، چه كسي است كه ميخواهد اين قطببندي وجود داشته باشد؟
اگر هم سوالي در اين بين وجود داشته باشد هرگز پرسيده نميشود، چرا كه مردم تمايل دارند كه تنها طوطيوار مواضع حزبي را تكرار كنند.
*موضوعات تبليغاتي را سياستمداران تعيين مي كنند نه مردم
شكتر در ادامه مي افزايد: به ياد داشته باشيد كه موضوعات تبليغاتي را سياستمداران تعيين ميكنند، نه مردم. اين سياستمداران هستند كه شعارهايي را كه حتي بعضا در پوشش شعارهاي ميهنپرستانه مطرح ميشود، به وسيله روشهايي همچون روشهاي تحقيق بازار شركتهاي تجاري انتخاب ميكنند، لذا وقتي از رفتارهاي دولت تحت عنوان رفتار سوسياليستي نام برده ميشود، طبيعي است كساني كه خود را محافظهكار ميدانند نسبت به اين رفتارها موضعگيري منفي نشان دهند، ولو اينكه ندانند كه سوسياليسم در واقع چيست.
اين قاعده حتي در خصوص جريانات پوپوليستي نظير تيپارتي نيز مصداق دارد چرا كه شيوه گفتمان اين جريانات نيز توسط مشاوران حرفهاي و سياستمداران محافظهكاري تدوين ميشود كه از سوي ميلياردرهاي محافظهكار حمايت مالي ميشوند.
بر اساس نتايج يك مطالعه، "از آنجا كه احزاب مواضع متمايز و قطببنديشدهتري را در سطح گستردهتري از موضوعات اتخاذ كردهاند، مردم عادي نيز بدون آنكه نظرات واقعي خود را تغيير دهند، بيش از پيش در مقابل هم قرار ميگيرند. "
نكته مهمي كه در تحليل فوق وجود دارد اين است كه مردم در اين روش بدون اينكه نظراتشان تغيير كند و در واقع بدون آنكه خود بخواهند در مقابل هم قرار ميگيرند.
نكته ناخوشايندي كه تقريبا در تمام مطالعات وجود دارد اين است كه اين قطببندي، بيشتر شامل كساني ميشود كه بهدنبال مواضع حزبي هستند، يعني كساني كه از نظر سياسي فعالترند يا خود را متعهد به يك حزب يا ايدئولوژي ميدانند، عموما بيش از ساير اقشار جامعه مواضع تندروانه اتخاذ ميكنند. اما در همين شرايط، يعني در شرايطي كه خصومتهاي سياسي اوج ميگيرد، افكار سياسي اصلي اين اقشار از جامعه دچار تغييراتي جزئي شده و عملا دست نخورده است. به طور مثال در آمريكا، بسياري از راستگرايان نيز محتاج به خدمات درماني بوده و از آن حمايت ميكنند.
* بي توجهي به ارزشهاي آزاديخواهانه
در ادامه اين گزارش ميخوانيم: امر ديگري كه بسياري از مردم به آن واقف نيستند اين است كه مواضع فاكسنيوز، در عمل كمترين توجهي به آنچه ارزشهاي آزاديخواهانه آمريكا خوانده ميشود، ندارند. شعارهايي هم كه اين شبكه خبري در خصوص انصاف و تعادل سر ميدهد، از اين قاعده مستثني نيست. به وضوح ديده ميشود كه اين شبكه در مقايسه با شبكههايي نظير "اماسانبيسي " همواره ساز مخالف بيشتري را كوك ميكند.
لسآنجلستايمز زماني اين موضوع را فهميد كه در يكي از مقالات خود فاكسنيوز را به ضديت با نخبهگرايي متهم كرد. اين نشريه نوشت: "رويكرد واقعي فاكسنيوز نه جمهوريخواهي بلكه ضديت با نخبگان است. از همان روست كه در عين برقراري ارتباط با بسياري از مردم آمريكا، براي بسياري از نخبگان آزاردهنده است. در فاكسنيوز همواره مردم در موضع نفرت از كساني قرار ميگيرند كه خيال ميكنند باهوشترند! "
* مخالفت فاكسنيوز با نخبهگرايي
به نوشته اين تحليلگر امور رسانه، يكي از جاهايي كه رويكرد ضديت با نخبگان در فاكسنيوز به چشم ميآيد، آنجاست كه در گزارشهاي خود از عراق و افغانستان، بهجاي استفاده از واژه "شبهنظامي "، از واژه "تروريست " بهره ميجويد. يكي ديگر از ابعاد مخالفت فاكسنيوز با نخبهگرايي، آنجا روشن ميشود كه گروهي كه در ديگر رسانهها به عنوان افرادي مجنون و عجيب تصوير ميشوند، در اين شبكه خبري تا حدودي مورد احترام قرار ميگيرند.
به اين ترتيب، فاكسنيوز دست به يك بازي دوگانه ميزند كه طي آن ديدگاههاي حزبي و ارتجاعي تحت لواي پوپوليسم پنهان ميشوند. اين رويكرد عموما از طريق برنامههاي تلويزيوني جنجالي با تصاوير و مجريان زيبا و تكرار مداوم به خورد مخاطبان داده ميشوند.
* افزايش چالشهاي سياسي، يك راهبرد
اين شبكه خبري با فرمول فوق علاوه بر جذب مخاطب، دست به تغذيه يك راهبرد سياسي ميزند كه مبتني بر افزايش قطببندي و چالشهاي سياسي است. براي فاكسنيوز هيچ موضوعي تا آن حد بياهميت نيست كه نتواند از آن به نفع خود بهرهبرداري كند. درست يك هفته پس از قتل برنامهريزي شده اسامه بنلادن، فاكسنيوز بلافاصله در جنگ فرهنگي خود هدف جديدي را براي كوبيدن پيدا كرد
نويسنده در شرح اين ماجرا توضيح داده است كه "ميشل اوباما "، همسر رئيس جمهور آمريكا شخصي را به نام "كامان " به عنوان يك هنرمند موسيقي رپ به يك مراسم شب شعر در كاخ سفيد دعوت ميكند. بعضي از اشعار اين نوازنده به گونهاي تعبير شده كه انگار از مرگ يك مامور پليس حمايت ميكند و اين دقيقا همان چيزي بود كه برنامهريزان فاكسنيوز به شنيدن آن علاقمند بودند. به اين ترتيب برنامه پشت برنامه براي حمله به اين موضوع ساخته شد تا نمادي از نژادپرستي بر ضد سياهان باشد.
*تحريفات و انتخاب گزينشي در انعكاس وقايع
"جان استوارت "، از هنرمندان عرصه طنز با استفاده از شيوه خاص خود و برخي نماهنگهاي فاكس نيوز، دست به مسخره تحريفات صورت گرفته توسط اين رسانه در جريان اين ماجرا زده است. اين هنرمند به طنز ميگويد كه فاكسنيوز بهجاي تزريق اكسيژن به فضاي سياسي، در حال انتشار "فوكسيژن " (برگرفته از تركيب نام فاكسنيوز و اكسيژن) در فضاي سياسي است. البته "بيل اوريلي " ، از فاكسنيوز نيز در پاسخ به وي مدعي شد كه حاضر به بحث با استوارت است و هدف فاكسنيوز از برنامههاي اخير تنها انتقاد از دعوت يك حامي قتل مامور پليس به ميهماني كاخ سفيد بوده است. اين در حالي است كه سابقه ندارد فاكسنيوز از رفتار بيرحمانه پليس با سياهپوستان آمريكا تاكنون ابراز خشم كرده باشد.
هر مخاطب عاقلي اين را ميفهمد كه كامان قصد نداشت با اشعار خود مردم را به مبارزه عليه پليس دعوت كند اما اين براي فاكسنيوز مهم نبود چرا كه بينندگان فاكسنيوز اصولا تمايل دارند تا آنچه اين شبكه ميگويد را باور كنند.
به نوشته شكتر، در جنگ ميانفرهنگي استعارات و تحريفات، تنها چيزي كه مهم نيست همان واقعيت است. براي فاكسنيوز تنها چيزي كه مهم است تخريب رئيس جمهور آمريكاست و در همين شرايط به پوشش فساد مالي يك سرمايهدار بزرگ اهميتي نميدهد. از نظر اين شبكه خبري، بازار آزاد مقدس است و تنها معضل اقتصاد آمريكا دولت حجيم (آنهم دولتي كه دموكرات باشد) است.
نويسنده مقاله در پايان تصريح كرده است: آنچه فاكسنيوز انجام ميدهد، تنها يك بازي بيرحمانه و نيرنگبار است كه خود را در پوشش اطلاعرساني پنهان كرده و از سوي بازيگران حرفهاي و مرتجعين هدايت ميشود. واقعيت آن است كه هرگاه لبهاي مجريان برنامههاي فاكسنيوز به حركت درميآيد، نبايد ترديد كرد كه مشغول دروغپردازي هستند.