قرآن کریم، با تاکید بر ادب، آدابی را برای شرایط و موقعیتهای مختلف بیان کرده است، امام صادق(ع) میفرمایند: اگر در عُمرت دو روز مهلت داده شدى، يک روز آن را براى ادب خود قرار ده تا از آن براى روز مُردنت كمک بگيرى.
به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، در یادداشت «حسن خلق عبادت است/ خوش اخلاقی را در ماه بندگی خدا تمرین کنیم» اصل «اخلاق گرایی» بیان شد و در این یادداشت که حجتالاسلام سید محمدحسین راجی، استاد کفایه حوزه، مدرس دانشگاه و رئیس بنیاد صحیفه سجادیه در خراسان رضوی در اختیار ایکنا قرار داده است، به «ادب» به عنوان یکی از اصول اخلاقی در جامعه قرآنی، پرداخته میشود.
«ادب» از منظر آیات قرآنی
قرآن، کتاب ادب است و ادب حضور و ادب برخورد را در جاهای مختلف بیان میکند. مثلا میخواهیم یک مکان مقدس برویم، قرآن آیه دارد: «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» یا در خصوص ادب برخورد با والدین میفرماید: «و بالوالدَینِ احسانا»، برای ادب ورود به خانه ديگران: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا...» ادب مناظره با مخالف: «جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ».
ادب شنیدن صحبتها :«یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»، ادب صحبت کردن: «قَوْلًا بَلِيغًا» و «قَوْلًا لَّيِّنًا»، ادب نیکی به دیگران: «واذا حييّتم بتحيّة فحيّوا بأحسن منها»، ادب مهمانى: «إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا»، ادب نشستن در مجالس عمومى: «إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحْ اللَّهُ لَكُمْ» و موارد بسیاری که در خصوص آداب، در قرآن کریم بیان شده است.
حضرت علی(ع) میفرماید: «اِنَّكَمُ قَوَّم ٌبِاَدَبِ كَفَزَيِّنهُ بِالحِلمِ، تو با ادبت ارزشگذارى مىشوى، پس آن را با بردبارى زينت بخش». شما قیام و پا برجا بودنتان با ادب است، اگر ما میخواهیم قیام کنیم و زندگی کنیم باید ادب داشته باشیم و ادب فقط مال مومن نیست، هر کس میخواهد در دل مردم جا پیدا کند، باید ادب داشته باشد. این مواردی که قرآن بیان میکند همه فطری است، خداوند میفرماید: «خوشاخلاق باشید»، کافر هم باید خوش اخلاق باشد اما ما که ادعای مسلمانی میکنیم بیشتر باید ادب را رعایت کنیم.
ادب انبیاء(ع) و بزرگان
پیامبران الگوی ادب بودند. حضرت ابراهیم(ع) میخواست خدا را به مخالفین توضیح دهد، گفت: «الَّذِى خَلَقَنىِ فَهُوَ يهَدِينِ*وَالَّذِى هُوَ يُطْعِمُنىِ وَ يَسْقِينِ، وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ، وَالَّذِى يُمِيتُنىِ ثُمَّيحُيِينِ، خدای من آن کسی است که من گمراه بودم و هدایتم کرد. به من طعام داد و مرا سیراب کرد». نمیگوید که خدای من همان خداییست که مریضم کرد و بعد شفایم داد، میگوید خدای من آن خدایی است که وقتی من مریض شدم او شفایم داد. این شیوه سخن گفتن ادب است.
بزرگان دین این ادبها را رعایت میکردند خصوصا در محضر ائمه(ع). علامه امینی میگوید: وقتی وارد حرم حضرت امیر المومنین(ع) میشدم همیشه از پایین پا به حرم وارد و بعد خارج میشدم و از بالای سر به حرم نرفتهام. بسیاری از افرادی که به این قضیه دقت دارند هیچ وقت از بالاسر وارد نمیشوند. میروند دور میزنند و از پایینپا وارد میشوند. آیتالله بروجردی و حضرت امام(ره) هنگام خروج از حرم مطهر حضرت معصومه(س) عقب عقب میآمدند و پشت به ضریح نمیکردند؛ اینها را دقت میکردند و الحمدالله بسیاری از مردم نیز اینها را انجام میدهند.
تنها روز باقی مانده از عمرتان را هم صرف تحصیل «ادب» کنید
امام صادق(ع) میفرماید: «اِنْ اُجِّلْتَ فى عُمُرِكَ يَومَيْنِ فَاجْعَلْ اَحَدَهُما لاِدَبِكَ لِتَسْتَعينَ بِهِ عَلى يَومِ مَوتِكَ. فَقيلَ لَهُ: وَ ما تِلْكَ الاِسْتِعانَةُ؟ قالَ: تُحْسِنُ تَدبيرَ ما تُخَلِّفُ وَ تُحْكِمُهُ، اگر در عُمرت دو روز مهلت داده شدى، يک روز آن را براى ادب خود قرار ده تا از آن براى روز مُردنت كمك بگيرى، به امام گفته شد: اين كمك گرفتن چگونه است؟ فرمودند: به اينكه آنچه را از خود برجا مىگذارى، خوب برنامهريزى كنى و محكمكارى نمايى».
آيتالله بروجردی و عدم پذيرش پادشاه عربستان
زمانی شاه عربستان سعودی به ایران آمد و هدایایی برای آیتالله بروجردی فرستاد، آقا از میان آن هدایا چند قرآن و مقداری از پرده کعبه را پذیرفت و بقیه را رد کرد. شاه عربستان تقاضای ملاقات حضوری با آقای بروجردی را کرده بود و این تقاضا توسط سفیر عربستان به آقا ابلاغ شد، ولی آقا این تقاضا را رد کرد. وقتی از علت آن سوال شد فرمود: «این شخص اگر به قم بیاید و به زیارت مرقد مطهر حضرت معصومه(ع) نرود، توهین به آن حضرت خواهد بود و من به هیچ وجه چنین امریی را تحمل نمیکنم». اینها ادب است و آن چیزی که دست بسیاری از افراد را گرفت همین احترامها بود.
محدث قمی بدون وضو و طهارت حتی دست به جلد کتاب حدیث نمیزد. چه برسد به اصل جملات حدیث و هرگاه میخواست حدیث مطالعه کند یا بنویسد، با وضو و به صورت دو زانو رو به قبله مینشست و کارش را آغاز میکرد.
ادب «حُر زمانه» و عاقبتبخیری
طیب حاجرضایی بارها به جرم چاقوکشی به زندان افتاده بود و یک بار هم به بندرعباس تبعید شده بود. در مراسم جشن تولد پسر محمدرضا پهلوی، تمام چهار راه مولوی را تا شوش، فرش کرد و طاقِ نصرت بست. به دلیل اقداماتی که در ۲۸ مرداد به نفع تاج و تخت انجام داد، همواره مورد توجه محمدرضا پهلوی بود و حتی از شاه، یک طپانچه هدیه گرفته بود. با این حال، او را «حرّ» خواندند؛ زیرا در دل عشق حسین(ع) داشت و سرانجام از لشگر یزید، به بیرق امام حسین(ع) پناه برد. او در اواخر سال ۴۱، دچار تحولی درونی شد و دوستان و آشنایانش، بارها از او شنیدند که میگفت: «خدایا پاکم کن، خاکم کن».
ویژگی خاص مرحوم طیب که همه دوستانش بر آن متفق بودند، انسانیت و لوطیگریی او بود؛ به گونهای که وقتی به شهادت رسید، خانوادههای بسیاری که تحت سرپرستی او بودند، دچار مشکل شدند.
دسته طیب، بزرگترین دسته عزاداری در تهران بود. دسته سینهزنی او در شوش و خراسان حرکت میکرد و خود او، با لباس مشکی و سر و صورتی خاک آلود و گل مالی شده، در میان مردم به راه میافتاد و آنان را اطعام میکرد. دسته طیب، شب عاشورا ـ دوازده خرداد ـ طبق معمول همه ساله، از تکیه بیرون آمد. طیب در جلوی علامت تکیه، در حرکت بود و سینه زنها پشت سرش، آرام آرام حرکت می کردند. آن شب بر خلاف سالهای قبل، عکسهای حضرت امام به سینه علامت نصب بود.
اتومبیل دربار کنار خیابان ایستاد. رسول پرویزی- معاون اسدالله علم، نخست وزیر دربار- پیاده شد و سریعاً جلوی طیب آمد و پس از سلام گفت: «طیب خان! این کاری که کردهای، کار درستی نیست. آن عکسها را بردار». طیب گفت: «من عکسها را برنمیدارم». پرویزی گفت: «طیب خان! بدجوری میشود». طیب با متانت و وقاری که مخصوص خودش بود، خیلی صریح گفت: «بشود ...»، طیب علی رغم کارهای خلافی که میکرد، در عمق وجودش به روحانیت احترام میگذاشت و به خود، اجازه نمیداد که روحانیون و طلاب را مورد بیاحترامی و آزار قرار دهند. در روز ۱۵ خرداد، طیب با تعطیلکردن میدان بار فروشها، موجب شد که تظاهرات، با شور بیشتری صورت گیرد و تأثیر بیشتری نیز داشته باشد.
شهید عراقی، در این باره میگفت: «رژیم از طیب توقع داشت که حداقل، جلوی این تظاهرات را در داخل میدان بگیرد. ولی طیب این کار را نمیکند. وقتی او را میگیرند و میبرند، از او میخواهند یک فرم را امضا کند و آزاد شود. تقریباً مسأله (و مضمون آن فرم) این بوده که آقای خمینی، یک پولی به من داده که بیایم چنین حادثهای را خلق کنم و من هم آمدهام و مردم این کارها را کردهاند. ولی او نمیپذیرد. نصیری تهدیدش میکند و او هم به نصیری فحش میدهد».
«من به امام حسین(ع) خیانت نمیکنم»
سیدتقی درچهای میگوید: او را شکنجه کردند و گفتند بگو از خمینی پول گرفتهام و این غایله را راه انداختهام و او گفته بود: «من عمر خودم را کردهام؛ بنابراین حاضر نیستم در پایان عمر خود، به کسی که جانشین ولی عصر(عج) و مرجع تقلید است، تهمت بزنم. من به امام حسین(ع) و دستگاه او، خیانت. نمیکنم».
سرانجام طیب به اعدام محکوم شد. بعد از شهادت طیب، امام خمینی به حوزههای علمیه قم، نجف و مشهد میگویند طلبهها سه شبانه روز برای طیب، نماز و روزه قضا انجام دهند و ۱۵۰ هزار تومان هم در آن زمان به آقای عسگر اولادی میدهند و میگویند این پول را به نیت رد مظالم برای طیب حاج رضایی بدهید.
جالب این است که هم اکنون عکس او را در هر جا از جمله در خانهاش در میدان خراسان زدهاند، زیر آن این مطلب نوشته شده که «به خدا من این سید(امام خمینی) را نمیشناسم، اما با بچه حضرت زهرا(س) درنمیافتم» و همین موضوع باعث عاقبت بخیری و شهادت او شد.
سیدتقی درچهای نقل میکند: «در شب اول شهادت طیب، در تمام کتابخانههای عمومی قم، مثل مسجد اعظم، کتابخانه فیضیه، کتابخانه حضرت معصومه(س) و کتابخانههای دیگری که دایر بود، پانزده هزار نفر از روحانیون، برای مرحوم طیب و حاج اسماعیل رضایی نماز وحشت خواندند و فکر نمیکنم برای هیچ آیتاللهی، در شب اول قبر، پانزده هزار نماز وحشت خوانده شده باشد».
امام خمینی(ره) دو روز بعد از آمدن به ایران، به حرم حضرت عبدالعظیم مشرف میشوند. در حالی که در حرم بسیاری از بزرگان دفن بودند، امام بر سر مزار طیب میروند. امام، لقب حر انقلاب را به طیب حاج رضایی دادند. امام حسین(ع) در روز عاشورا به حرّ فرمود: «ای حر! تو آزادهای؛ همان گونه که مادرت تو را حر نامید». طیب نیز پاکیزه از این جهان، رخت بر بست؛ همان گونه که مادرش او را طیب نامید و این احترام به مرجع تقلید و احترام به فرزندان حضرت زهرا(س) دست او را گرفت؛ همان چیزی که از حرُ دستگیری کرد.
امام علی(ع) می فرمایند: «اِنَّ بِذَوِى الْعُقولِ مِنَ الْحاجَةِ اِلَى الاَدَبِ كَما يَظْمَأُ الزَّرْعُ اِلَى الْمَطَرِ، نياز عاقلان به ادب، همانند نياز كشتزار به باران است». و نیز میفرمایند: «لا تَصفُو الخِلَّةُ مَعَ غَيرِ اَديبٍ، دوستى با شخص بىادب، صميمانه نخواهد شد».
ادب در خانواده
شهید حمیدرضا غفوریان، فردی باهوش و مودب بود. برای افراد پیر و ناتوان احترام خاصی قائل بود و در حد توانش به آنان کمک میکرد و در احترام به والدینش اسوه بود، به گونهای که مادرش نقل میکند: «اگر پایینتر از او مینشستیم بلند میشد و می رفت جایی که پایینتر از ما باشد بنشیند، هر وقت که از من خداحافظی میکرد دست به سینه عقب میرفت و بعد برمیگشت».