حجتالاسلام سیدعباس قائم مقامی ضمن اشاره به اهمیت «نسبت» در ساختار شخصیت انسان تصریح کرد: اگر نگویم همه مشکلات ما، بدون مبالغه نود درصد مشکلات ما از عدم درک نسبت و عدم فهم قواعد حاکم بر شبکه نسبتها است.
به گزارش ایکنا، نخستین جلسه از سلسله جلسات الهیات طبیعی و امر اخلاقی با سخنرانی حجتالاسلام و المسلمین سیدعباس قائم مقامی امروز ۱۸ فروردینماه در فضای مجازی برگزار شد که گزیدهای از آن را در ادامه میخوانید؛
ما در ماه رمضان امسال موضوع الهیات طبیعی و امر اخلاقی را محور بحث قرار دادیم. موضوع بسیار مهمی است البته در طول این سالیان خیلی از این موضوع بحث کردیم اما بنایمان این است در این دوره اخیر اجزای اصلی بحث الهیات طبیعی را مورد بحث قرار دهیم. اجمالا تعریفی از اخلاق عرض میکنم که بتواند پایه شروع بحثمان باشد. وقتی اخلاق میگوییم منظور چیست؟ در مفهوم عام، اخلاق معیارها و ارزشها و هنجارهایی است که برانگیزنده رفتار انسان است. رفتار انسان از یک الگوهایی سرچشمه میگیرد که به این الگوها ساختارهای اخلاقی میگویند. بر همین اساس رفتار انسان، رفتار اخلاقی محسوب میشود. فرض کنید عملی که به صورت هیجانی و لحظهای باشد رفتار است ولی چون از معیار و هنجاری تبعیت نمیکند موصوف به اخلاق نمیشود.
اگر این تعریف را برای اخلاق پذیرفتیم که پذیرفتی هم هست و قدر جامع همه تعاریفی است که برای اخلاق ذکر شده است، چند نکته مهم در این تعریف وجود دارد. اولین نکته این است که وقتی ما از معیارها و هنجارها و در یک کلام از الگوهای رفتاری صحبت میکنیم این الگوهای رفتاری منشأش کجا است و از کجا ساخته میشود؟ منابع توجیهکننده این الگوهای رفتاری چیست؟ یک بحث دیگر این است برانگیزندگی انسان به سوی این رفتارها در چه حدی است؟ آیا در حد الزامآفرینی است؟ چون اگر الزام نباشد که فایدهای ندارد. عامل توجیهکننده این الزامها چیست؟ پس یک سوال این شد که عامل توجیهکننده معیارهای اخلاقی چیست و یک سوال اینکه عامل توجیهکننده تا چه حد میتواند ضرورتبخشی داشته باشد؟
هیچ کنشی در ساختار شخصیتی انسان بالاتر از «نسبت» نیست
یک بحث دیگر این است وقتی از رفتار انسان صحبت میکنیم، رفتار در تعامل با دیگران شکل میگیرد. تا زمانی که من در اتاق خودم هستم، عمل دارم ولی رفتار ندارم. رفتار در نسبت با دیگران معنا پیدا میکند. در اینجا باید به اهمیت نسبت توجه کنیم. من بارها عرض کردم که هر چه بیشتر انسان تامل کند این باور در او راسختر میشود که هیچ چیزی، هیچ کنشی در ساختار شخصیتی انسان در حوزه شاکله شخصیتی انسان بالاتر و بنیادینتر از مسئله نسبت نیست. تمام آنچه شما در تمام کتابها از ابتدای تاریخ اندیشه تا الآن خواندید یا در تریبونهای مختلف شنیدید در رابطه با این است که عنصر هویتبخش انسان و تمایزبخش هویت انسان با سایر موجودات اراده، علم، انتخابگری، عقلورزی و ... است ولی همه اینها به نسبت برمیگردد لذا هیچ چیز مهمتر از بحث نسبت نیست. اگر نگویم همه مشکلات ما، بدون مبالغه نود درصد مشکلات ما از عدم درک نسبت و عدم فهم قواعد حاکم بر شبکه نسبتها است یا خلط بین نسبت و مفاهیم مشابه دیگر.
پس نسبت خیلی مهم است. خیلی وقتها کلیپهایی که از هملباسیهای ما منتشر میشود شما میبینید طرف چه مطالبی میگوید که یا نفرت ایجاد میکند یا تمسخر ایجاد میکند یا توهم ایجاد میکند، یعنی هیچ ارتباطی با دیگران پیدا نمیکند. این فرد دوست دارد حرفی بزند که شمول داشته باشد ولی چرا این اتفاق میافتد؟ چون درکی از نسبت ندارد. من به اهمیت نسبت اشاره کردم لذا شایسته است روی این بحث تامل بیشتری داشته باشیم.
مقابل نسبت فردیت است
برای اینکه متوجه شویم نسبت چیست باید ببینیم مقابل نسبت چیست؟ مقابل نسبت فردیت است، خلوت است. در فردیت و خلوت، نسبت وجود ندارد، ذات است و ذات است، من هستم و من، خارج از نسبت. در فردیت آنچه وجود دارد فقط ذات است، تواناییها هست، صفات هست خیلی چیزها هست ولی در ارتباط با خودم است. وقتی ویژگیها را، رفتارها را در نسبت با ذات میسنجیم نامش را صفت میگذاریم. این صفات هنوز در نسبت قرار نگرفته است ولی گاهی اوقات همین صفات که مورد توجه خودم قرار میگیرد و به آنها مراجعه میکنم فکر میکنم در نسبت قرار گرفتم. بسیاری از این اندیشهها و تصمیمگیریها و سیاستها و تحمیلگریها برآمده از این است حال آنکه قاعده کلی این است هر چه در فردیت ذات است و در نسبت قرار نگرفته مجهول و ناشناخته است و آنچه مجهول است مبنای هیچ امر بیرونی و مبنای هیچ داوری و شناختی قرار نمیگیرد. فردیت خیلی مهم است، چه در رفتارها و چه در نسبتسازیها، منتهی نباید فردیت جای نسبت قرار بگیرد.
پس فردیت به خودی خود خیلی اهمیت دارد ولی مسئله این است با تمام اهمیتی که دارد گنگ است یعنی نسبت به جهان بیرون، یک جهان درونی است. جهان است، واقعیت است اما درونی است و امر درونی قابل شناخت نیست، قابل داوری نیست. من رفتارهای شما را میبینیم که از فردیت شما ناشی میشود. تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد. وقتی عیب و هنر در نسبت قرار میگیرد و تبدیل به رفتار میشود قابل داوری است. پس فردیت امر ناشناخته است و فقط با نسبت است که فردیت از تاریکی و ابهام خارج میشود و گشودگی پیدا میکند.