«ما دروغ را به دلایلی انتخاب کردهایم و حالا دلایل متعددی برای رهانکردن آن داریم که مهمترین آن این است که «حقیقت» رنج دارد ولی نکته مهمی که اغلب افراد از آن غافل هستند این است که در انتهای مسیر پاداش حقیقی قرار دارد.»
به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: «افلاطون میگوید دانش غذای روح است و شفا هنگامی رخ میدهد که هر آنچه را از آن اجتناب کردهایم، تحمل کنیم تا دانش پدیدار شود. او در واقع از شفا صحبت میکند اما منظور افلاطون از «آنچه از آن اجتناب کردهایم، چیست؟»
جان فردریکسون بهدرستی این اجتنابها را در قالب «دروغهایی که به خود میگوییم» تعبیر میکند. این روانشناس که درباره رواندرمانگری و مزایای آن و همچنین درستترین شیوه رواندرمانی سخنهایش را در کتابهای متعددی نوشته، معتقد است ما این دروغها را نمیتوانیم بهتنهایی تشخیص دهیم چون از روی قصد آنها را نگفتهایم بلکه برای اجتناب از درد «حقیقت» سمت «دروغ» رفتهایم.
در آغاز نیز این دروغها از رنج و آلام ما کاسته است اما بهمرور خود تبدیل به عذابی در زندگی شده است که فرد را به نقطهای میرساند که فکر میکند «جایی کارها میلنگد»؛ هر چند باز هم نمیداند کجا و چرا؟ اینجاست که روانشناس درمانگر پیدایش میشود تا در یک گفتگوی دونفره فرد را با حقیقت آنچه بر او پیدا نیست آشنا کند و شفا رخ بدهد.
در واقع آنچنان که فردریکسون معتقد است حکایت اکثر ما حکایت آن کسی است که میخواهد به بغداد برود اما در مسیر سمرقند است و یک صوفی در مسیر به آن فرد گمکردهراه فقط همین «در مسیر اشتباه بودن» را نشان میدهد.
واقعیت هم این است که در پروسه رواندرمانی بهمرور باید دروغها ناپدید شود و همینجاست که انواع مقاومتها از جمله ترک جلسات درمانی شکل میگیرد.
ما دروغ را به دلایلی انتخاب کردهایم و حالا دلایل متعددی برای رهانکردن آن داریم که مهمترین آن این است که «حقیقت» رنج دارد ولی نکته مهمی که اغلب افراد از آن غافل هستند این است که در انتهای مسیر پاداش حقیقی قرار دارد.
بگذارید اینجا مثالی بزنیم برای فهم بیشتر منظورمان از دروغ در روند زندگی که عموماً هم در زندگی بیرونی رخ میدهد. ما کمتر در افکار و آرزوها و احساسات دچار این دروغ میشویم. یعنی در زندگی درونی صادقتر هستیم تا زندگی بیرونی! یا بهتر است بگوییم راه ناپدیدشدن دروغها در زندگی درونی هموارتر است؛ هر چند هر دروغی که در اثر تعاملات بیرونی به خود گفته و باورش کردهایم، راهی به خصوصیترین آرزوها و احساسات درونی مییابند و آنها را هم دستخوش تغییر میکنند.
تصور کنید فردی در حق شما اشتباه میکند، حق شما را خورده است، سرزنشهایش پایان ندارد، آسیب رسانده است و ... حال تصور کنید این فرد برای شما از چنان جایگاه مهمی برخوردار است که توان تحمل این آسیب از این فرد را ندارید.
شروع میکنید به دروغ گفتن به خود: من بد هستم، من کافی نیستم، من کامل نیستم، من اشتباه میکنم و ... بله درست حدس زدید. گاهی باور اینکه ما در اشتباه هستیم راحتتر از این است که باور کنیم دیگری در اشتباه است.
بر عکس این اتفاق نیز صادق است. ممکن است دقیقاً فردی باشد که برای قبولنکردن اشتباه خود مدام انگشت اتهامش به سمت دیگران باشد. در واقع تمام عیوب خود را به دیگران فرافکنی کند. این فرد در جهان خود تحمل رنج اینکه اشتباه کند را ندارد. برای اولی دیگری آنقدر مهم است که نمیتواند اشتباه او را در حق خود قبول کند و برای دومی کاملبودن خود و عاریبودن از هر نقدی آنقدر مهم است که میخواهد با دروغ به «خود»ی که ساخته آسیبی نرسد.
رواندرمانی به ما میگوید چرا رنج میکشیم و چگونه سلامتی روان را بازیابیم، چون بخواهیم بپذیریم یا نه این دروغها در جایی درون ما، ما را دچار تعارض میکنند. این تعارض گاه در رفتارهای ما و گاه در جسم ما پدیدار میشود. بیخوابی، کجخلقی، پرخاشگری، اضطراب، افسردگی، کاهلی و ... تنها نمونههایی از وجود این تعارضهایی هستند که در پس دروغها خود را نشان میدهد.
فردریکسون چیز دیگری هم میگوید؛ اینکه «علاوه بر این در درمان متوجه میشویم با ارتباط پیداکردن شفا مییابی، چون دروغهای ما در روابط پدیدار شدهاند.» این ارتباط، ارتباط درمانی با درمانگر است؛ جایی که شنیده میشویم و به بینش میرسیم؛ جایی که به تجربه احساسات درونی تشویق میشویم، از آرزوها و افکار خود بلند سخن میگوییم و گاه تناقضهایمان در همین بلندگفتنها خود را نشان میدهد.
در نتیجه اینکه اگر فکر میکنید جایی از کار و زندگی خراب است، باید به آن توجه کنید و این نقطه شکوفایی است و حتماً اگر شما در این نقطه ایستادهاید چند قدم از کسانی که مدام فکر میکنند اگر جایی از زندگیشان میلنگد مدام پای خرابکاری دیگران در میان است جلوتر هستید.
رواندرمانی در تمام شاخههایش بهدرستی به شما نشان میدهد که شما مهمترین فرد زندگی خود هستید و باید از اجتناب با خود دست بردارید. دروغ بزرگترین اجتناب ما از خودمان و نیازها و احساساتمان است!»