به گزارش ایسنا، روزنامه «همشهری» در ادامه نوشت: ما در اینجا سراغ آن دسته رفتهایم که از یکدیگر جدا شدهاند و حتی کوچکتر؛ آن دستهای که نخستین جداییشان را به ثبت رساندهاند. در این زمانه آدمها چقدر میتوانند یکدیگر را بپذیرند و با هم زندگی کنند؟ تابآوری و آستانه تحمل آنها برای زوج بودن چند سال است؟ معمولا جزو کدام گروه سنی هستند و چقدر با هم تفاوت سنی دارند؟ چه دلایلی باعث تابآوری بیشترشان در قالب زوج بوده است؟
میانگین طول مدت ازدواج در ۴ سال گذشته
در سال ۱۳۹۶ میانگین طول مدت ازدواج ۹سالو۲ماه ثبت شده است. این آمار را مرکز آمار ایران منتشر کرده و مربوط به آن دسته است که صیغه طلاق بینشان جاری شده. اما حالا همین مرکز، میانگین طول مدت ازدواج را در سال۱۴۰۰ به ۱۰سالو۷ماه رسانده. این بهمعنای آن است آن دسته که سالهاست با هم زندگی میکنند و همچنان در کنار یکدیگرند و طلاق نگرفتهاند در این آمار قرار نگرفته و شامل آن نشدهاند. نکته قابل توجه این است که اعداد ارائه شده تا پاییز سال گذشته بوده و باید این نکته را مورد توجه قرار داد که با وجود سالهای سخت شیوع کرونا و شرایط سخت اقتصادی، ما با بیشترین میانگین طول مدت ازدواج در ۴سال گذشته روبهرو بودهایم. شاید مهمترین نکته این آمار آن باشد که در این سالها زوجها بیش از پیش درصدد تحمل سختیهای زندگی و یکدیگر بوده و آمار را یکونیمدرصد از ۴سال پیش رشد مثبت دادهاند.
مرکز آمار همچنین در جدول دیگری این موضوع را بررسی کرده که همسن و سالها بیشتر از یکدیگر طلاق میگیرند و آن دسته که ۱۵سال اختلاف سنی داشته و مرد بزرگتر از همسرش بوده کمترین آمار طلاق را به ثبت رساندهاند. در واقع بهتر است مسئله را اینگونه روشن کنیم که بین کسانی که طلاق گرفتهاند، کمترین آمار برای ازدواجهایی ثبت شده که مردان خیلی بزرگ ترند. البته درنظر داشته باشید که بیشترین آمار ازدواج نیز میان زوجهای همسن و سال است و طبعا آمار طلاق هم بین همین گروه بالا بوده است.
نقش تفاوت سنی در جدایی
در همین اعداد ارائه شده از سوی مرکز آمار ایران نشان داده شده است که در سال۱۳۹۶ مردانی که زیر ۱۵سال ازدواج کردهاند ۴۳نفر بوده، درحالیکه در سال۱۴۰۰ این عدد به ۱۹نفر رسیده است. این آمار کاهشی درباره زنان نیز صدق میکند، اما در اندازههایی بزرگ تر؛ یعنی ۳۳هزار و ۳۸۴زن کمتر از ۱۵سال در سال۱۳۹۶ راهی خانه بخت شدهاند و این عدد در پاییز۱۴۰۰به ۲۵هزارو۶۴۶نفر رسیده است. اما در همین جدول آن دسته که ۴۰سال به بالا داشته و ازدواج کردهاند در سال۱۳۹۶ در میان مردان ۴۵هزارو۲۳۳نفر بوده و این عدد تا پاییز گذشته به ۴۲هزارو۹۳۶نفر رسیده است. در میان زنان نیز این عدد از ۲۴هزارو۶۳۴ به عدد ۲۸هزارو۶۸۹ نفر در سال گذشته رسیده و افزایش داشته است. این نشان میدهد ازدواج در سنین بالا روندی افزایشی داشته است.
در جدول طلاق نیز مردانی که در سال۱۳۹۶ در سن کمتر از ۱۵سال طلاق گرفتهاند، یک نفر بوده که این عدد در سال۱۴۰۰به صفر رسیده، اما زنان در همین گروه سنی هزارو۴۸مورد طلاق را به ثبت رساندهاند که این عدد در سال۱۴۰۰ به ۷۳۴طلاق کاهش یافته است. سال۱۳۹۶ در گروه سنی بالای ۴۰سال نیز ۵۲هزارو۴۶مرد طلاق گرفتهاند که این عدد پاییز۱۴۰۰ به ۵۰هزارو۵۹۶ رسیده و زنان بالای ۴۰سال هم به نسبت سال۱۳۹۶ که ۳۲هزارو۵۹ مورد طلاق را به ثبت رسانده بودند، در سال گذشته تا پاییز این عدد به ۳۲هزارو۸۳۵ رسیده و افزایش داشته است.
در این میان ازدواج زنان و مردان همسن در سال۱۳۹۶ عدد ۷۱هزارو۸۱۷ مورد ثبت شده که در سال۱۴۰۰ این عدد تا پاییز به ۴۹هزارو۷۸۶ مورد رسیده و طلاق نیز در این گروه سنی از ۱۹هزارو۹۴۷ مورد به ۱۵هزارو۵۳۴ مورد رسیده است.
ازدواج میان زوجهایی که مرد ۱۵سال از همسر خود(زن) بزرگتر است در سال۱۳۹۶ عدد ۱۶هزارو۱۱۹ مورد ثبت شده که سال۱۴۰۰ این عدد تا پاییز ۱۲هزارو۸۴۰ مورد بوده است. همین تفاوت سنی بین زوجها در طلاق نیز از ۵هزارو۶۱۸مورد در سال۱۳۹۶به ۳هزارو۹۱۴مورد رسیده است.
همسری با حمایت پدرانه
اما در جدول طلاق براساس طول مدت ازدواج، امری به روشنی دیده میشود، و آن هم اینکه هر چه طول مدت ازدواج میان افراد افزایش یابد، آمار طلاق میان آنها کاهش پیدا میکند. آن دسته از زوجهایی که بیش از ۲۰سال با یکدیگر زندگی کردهاند به شکل محسوسی تحملشان نسبت به یکدیگر افزایش داشته و طلاق میانشان کمتر اتفاق میافتد. اما بیشترین میزان طلاق در ۵سال اول ازدواج رخ میدهد. میتوان با اطلاعات این جدول این پرسش را مطرح کرد که چرا با همه آگاهیبخشیها نسبت به آمادگی و شناخت قبل از ازدواج، همچنان این الگو تغییری نکرده است و زنان و مردان در ابتدای زندگی به دلزدگی از یکدیگر و جدایی تن میدهند؟
ساناز فلاحزاده، روانشناس میگوید که پیوند ازدواج از پیچیدهترین نوع ارتباط انسانی است که بررسی ابعاد متعدد آن سالهاست پژوهشهای فراوانی در رشتههای مختلف علوم انسانی و بهطور اخص دانش روانشناسی را بهخود معطوف کرده است. او میگوید: «در نگاه اول آمارها گیجکننده بهنظر میرسد! اما ابتدا به رابطه یا همبستگی میان طول مدت ازدواج و کاهش نرخ طلاق بپردازیم. از دیدگاه نظریه رفتاری، عقلانی و هیجانی، تبیین این موضوع را میتوان به رشد عقلانی زوجین، افزایش کنترل هیجانی، عادت و یافتن توانایی مواجهه و مقابله با مسائل موجود در زندگی زناشویی، مربوط دانست.»
از دیگر سو او به عوامل فرهنگی مانند بزرگ شدن فرزندان و اینکه طلاق تهدیدی برای زندگی زناشویی یا همسریابی آنان خواهد بود، اشاره میکند که میتواند از دلایل کاهش نرخ طلاق در ازدواجهای طولانیمدت باشد. مسئله دیگر افزایش سن ازدواجهایی است که منجر به طلاق شدهاند و از ۸سال به ۱۰سال رسیده است. فلاحزاده این موضوع را نشانه خوبی از افزایش میزان تابآوری افراد و افزایش سواد رابطه میان زوجها میداند.
اما درباره زوجهایی که در آن مردان ۱۵سال بزرگتر از همسر خود (زنان) هستند باید بهگونهای با تحلیلی روانکاوانه از آن سراغ گرفت. به اعتقاد فلاحزاده تحلیل این رفتار را میتوان ناشی از جامعه پدرسالارانه دانست: «پدر مظهر اقتدار و قدرت بوده و در خانواده فردی پیشرو محسوب میشود. بنابراین در ازدواجها اگر مرد خیلی بزرگتر باشد شمایل پدر را بهخود میگیرد. همین امر باعث میشود زنان با احترام و پیروی بیشتری در زندگی زناشویی رفتار کنند. در مقابل مرد نیز عطوفت بیشتری به همسرش خواهد داشت. اما از دیدگاه عقلانی و هیجانی، طبق باورهای موجود در جامعه، احترام به بزرگتر در این نوع روابط مطرح خواهد شد. اینکه فرد بزرگتر تجربه بیشتری داشته و همین امر زن را در این نوع پیوندها تابعتر خواهد کرد. در مقابل نیز وقتی فرد (مرد) با فردی کوچکتر از خود از نظر سنی و عقلی روبهرو میشود، انعطاف و صبر بیشتری به خرج میدهد.»
مقاومت در برابر انعطاف
اما چرا در این آمار آن دسته که یک تا ۵سال از شروع زندگی مشترکشان گذشته، در صدر آمار طلاق قرار گرفتهاند؟ فلاحزاده معتقد است: «سالهای ابتدایی ازدواج نیازمند توان مواجهه و مقابله با امور زیادی است. ازدواج میان انسانها، تنها پیوند میان ۲فرد نیست، بلکه پیوند میان ۲خانواده، ۲فرهنگ و عقیده، ۲جایگاه اجتماعی و اقتصادی نیز محسوب میشود. هر چه تفاوت میان این ابعاد بیشتر و آشکارتر باشد، احتمال توانایی کنار آمدن افراد (خصوصاً هنگامی که آموزشهای کافی درباره سواد رابطه به آنها داده نشده باشد)، کمتر و نامحتملتر خواهد بود.»
از سوی دیگر باید به این نکته توجه کرد که طبق دیدگاه عقلانی-هیجانی، باورهای مرکزی افراد، جزو ارکان اصلی شخصیت و رفتار آنهاست که بهوجود فرد قوام و دوام میبخشد. این روانشناس میگوید: «در سالهای ابتدایی ازدواج به دلایل مختلفی که ذکر شد، باورهای فرد بهطور مداوم در معرض تعدی و آسیب قرار میگیرد و (جدای از درست و غلط بودن یا آگاهانه یا ناآگاهانه بودن) همه تلاش فرد حفظ این باورها و ارزشهاست. همین امر فرد را وادار به مقاومت و حفظ ارزشهایی میکند که تا پیش از آن با آن زیسته. این موضوع میتواند یکی از دلایل طلاق زودهنگام باشد.» در واقع از نظر او در سالهای ابتدایی ازدواج، صیانت از ذات منجر به جنگ و نهایتا جدایی خواهد شد.
همچنین میتوان به این نکته توجه کرد که در چند دهه اخیر با توجه به پیشرفت در فناوری اطلاعات و فراگیر شدن شیوههای آموزشی، همچنین غیاب متولی مناسبی برای چگونگی آموزشها باعث شده آموزشهای غلط به والدین داده شود و منجر به پرورش افراد در ظاهر بالغی شود که صفاتی چون خودشیفتگی و نمایشگری تا حد اختلال درگیرشان کرده است. بهگونهای که همین امر میتواند یکی از دلایل افزایش نرخ طلاق در ازدواجهای جدید و با سن کمتر از ۵سال باشد. به قول معروف فرد دیگر طاقت ندارد کسی به او بگوید بالای چشمش ابروست! فلاحزاده با بسط این موضوع به صفت دیگری اشاره میکند که بعضی والدین و فرزندان آنها با افتخار از آن یاد میکنند، و از دلایل شکست زندگی زوجها محسوب میشود؛ وابستگی. او میگوید: «هنگامیکه محبت با وابستگی اشتباه گرفته شود، شکل سلب مسئولیت، دخالت، و نهایتاً احساس ناتوانی از امور شخصی را به فرد میدهد. والدینی که فرزندان خود را با شیوههای بهاصطلاح نوین که سرشار از محبت کلامی و عملی (بیشک غیرعاقلانه) برای زندگی مشترک آماده میکنند، متأسفانه مسیری غلط برای رسیدن به هدف را برگزیدهاند. همانها که میگویند فرزندمان نازکتر از گل نشنیده و سنگینتر از قاشق بلند نکرده! بنابراین با چنین تربیتی انتظار تسلیم، طلاق و بازگشت به زندگی وابسته و اقناع کننده نیازهای خودشیفتهوار فرد، آنچنان هم دور از انتظار نخواهد بود.»