«منتظر نمانید تا در صدر زمینه کاری خود قرار بگیرید یا در اواخر زندگی خود باشید تا زندگی شکوفاتر و معنادارتری داشته باشید. در عوض از همین حالا شروع کنید - چه ۲۵ یا ۵۵ ساله باشید - و به این فکر کنید که چه چیزی زندگی شما را معنادار، شاد و کامل میکند.»
به گزارش ایسنا، روزنامه دنیای اقتصاد نوشت: «بسیاری از مردم برای دستیابی به موفقیت مادی تمام زندگی خود را کار میکنند؛ چرا که احساس شادی و هدفمندی خود را مصون به دستیابی به موفقیت مالی میبینند. آنها برای این که معنایی در زندگی خود بیابند اغلب آخرین سالهای حیات خود را به دنبال هدفی در زندگی سپری میکنند.
جستوجوی معنا در اواخر زندگی فرصتی از دست رفته است. موفقیت بدون فحوا - هدف، خدمات و روابط معنادار - واقعا موفقیت نیست. مهم است که بهدرستی فکر کنید که چگونه میتوانید زندگی آمیخته با موفقیت و لذت داشته باشید، نه این که اسیر تلههای سطحی موفقیت شوید بلکه با هدفی عمیق و شادی در تمام کارهایی که انجام میدهید، پیش روید. از هم اکنون شروع کنید.
از خود بپرسید: هدف اصلی کار من و راههایی که دنیا را بهتر میکند، چیست؟ چگونه میتوانم روابطم را عمیقتر کنم؟ چگونه میتوانم به دیگران خدمت کنم؟ چگونه هر روز بهتر شوم؟
باب بافورد کتاب پرفروش Halftime (استراحت بین دو نیمه مسابقه) را در سال ۱۹۹۵ نوشت که ایده «حرکت از موفقیت به سمت هدف» در نیمه دوم زندگی وی را معروف و مشهور کرد. بافورد متوجه شد که بسیاری از تاجران تمام زندگی خود را برای دستیابی به موفقیت مادی کار میکنند؛ چرا که احساس شادی و هدفمندی خود را مصون به دستیابی به موفقیت مالی میبینند و او آن افراد را بهدرستی تشویق کرد تا در سالهای آخر زندگی خود به دنبال معنا و اثرگذاری باشند.
اگرچه این قاببندی «موفقیت تا هدف» بهخوبی مورد توجه قرار گرفته است اما مورد سوءاستفاده نیز قرار گرفته است. هدف تشویق افرادی بود که شغل خود را صرف جمعآوری منابعی چون پول، قدرت، موقعیت و موفقیت کردهاند تا زمان و استعدادهای خود را در خدمت دیگران به کار گیرند اما این قاببندی همچنین نشان میدهد که «موفقیت» حرفهای و یک زندگی شاد و معنادار دو به دو ناسازگار هستند. در واقعیت، هیچ موفقیتی بدون هدف وجود ندارد. اگر کتاب درخشان برونی ور (Bronnie Ware) «پنج پشیمانی برتر مردگان»، مطالعات گرانت هاروارد یا آموزههای تقریبا هر دین یا فلسفه باستانی را بخوانید، متوجه خواهید شد که تعداد کمی از مردم در پایان عمرشان به پول، شهرت یا قدرت فکر میکنند و تقریبا همه از کمبود روابط معنادار یا کمبود معنا در کار و زندگی خویش پشیمان هستند. دیدگاه مناسب موفقیت بینشی است که به سمت شکوفایی انسان هدفگذاری شده است - چیزی که یونانیان از آن به عنوان سعادت یاد میکنند - که تعریف غنیتری از یک زندگی موفق ارائه میکند که ممکن است مرفه باشد اما هدفمند نیز هست. من دهه گذشته را صرف نوشتن در مورد رهبری سازمانی و توسعه شخصی، بهویژه موضوع هدف کردهام، و یکی از بینشهای کلیدی که به دست آوردم، ماهیت توخالی موفقیت مادی است زمانی که هدف و معنایی جز مادیات در زندگی نباشد. موفقیت بدون فحوا - که من آن را هدف، خدمت و روابط معنیدار تعریف میکنم - واقعا موفقیت نیست و انتظار برای رسیدن به موفقیت واقعی تا زمانی که در نیمه دوم زندگی خود قرار بگیرید، بیهوده است.
تعداد کمی از ما قبل از این که موفقیت را دنبال کنیم، به مفهوم جریان اصلی موفقیت اندیشیدهایم. ما ممکن است با فکر کردن در مورد این که در چه چیزی خوب هستیم یا مسیر افرادی که تحسینشان میکنیم، در مورد انتخاب یک شغل یا حرفه فکر کنیم اما با گذشت زمان، آن شغل ممکن است بر سایر بخشهای معنیدار زندگی ما تسلط یابد (همه ما میتوانیم با مبارزات زندگی خود تعادل بین کار و زندگی) ارتباط برقرار کنیم. یا ممکن است در همان وهله اول آن چه آن حرفه را هدفمند میکند، از دست بدهیم. بنابراین، پیش فرض ما بدون این که واقعا دلیل آن را بپرسیم، اغلب تعقیب پیشرفت مادی است. در عوض، مهم است که بهدرستی فکر کنید که چگونه میتوانید زندگی آغشته به موفقیت و لذت داشته باشید، نه این که اسیر تلههای سطحی موفقیت شوید بلکه با هدفی عمیق و شادی در تمام کارهایی که انجام میدهید پیش روید. همان طور که مارتین سلیگمن، روانشناس، بیان کرده است، شکوفایی واقعی قطعا شامل برخی از عناصر کامیابی است. در عین حال شامل معنا، احساسات مثبت، تعامل و روابط نیز هست. تأمل در این تعریف عمیقتر از موفقیت، ما را به چالش میکشد تا مسیری از اساس متفاوت با مسیری که در فرهنگ عامه از آن حمایت میشود، اتخاذ کنیم. پیمودن این مسیر به ما این امکان را میدهد تا زندگی خود را به گونهای بسازیم که به طور مداوم پر از معنا باشد. همان طور که در مورد چشماندازی عمیقتر برای موفقیت چشمگیر تفکر میکنید، از خود چند سوال بپرسید:
هدف اصلی کار من و راههایی که در آن دنیا را به جای بهتری بدل میسازد، چیست و چگونه میتوانم به آن هدف تکیه کنم یا کارهای روزمره خود را به منظور تاکید بر آن بسازم؟
روابط کلیدی در زندگی من، چه در داخل و چه در خارج از کار چه کسانی هستند و چگونه میتوانم آنها را عمیقتر و غنیتر کنم؟
من در کار خود و خارج از آن به چه کسی خدمت میکنم و در محل کار، خانه و جامعه خود چه کارهای بیشتری میتوانم انجام دهم تا به دیگران خدمت کنم؟
چگونه هر روز بهتر شوم؟ چگونه میتوانم در زندگی شخصی یا حرفهای خود به دنبال حرفهای معنادار باشم؟
بسیاری از افرادی که تا نیمه دوم زندگی خود صبر میکنند تا به این سوالات فکر کنند، توانایی خود برای تجربه موفقیت واقعی را پیدا میکنند اما موفقیتی که با چند دهه پیروی از یک مسیر تهی کاهش یافته است و در حالی که برای روی آوردن به یک زندگی معنادار هیچ وقت دیر نیست، بهتر است که در تمام مدت به معنای واقعی زندگی فکر کرده باشید. دستیابی به هدفمندی در زندگی امروز شما به سرعت امکانپذیر است.
هدفمندی ممکن است شامل تغییر دیدگاه شما به کارتان یا سرمایهگذاری در روابط مثبت معنادارتر باشد. شما ممکن است انتخاب کنید که ارائه خدمات خود را به دیگران ژرفا ببخشید، به دنبال کارهای جدید و معنادار باشید یا تغییری بزرگتر در حرفه، مکان یا سبک زندگی خود ایجاد کنید. اما به هر شکلی که به آن بپردازید، حرکت به سوی موفقیت شامل توقف شما برای بررسی جدی زندگی فعلیتان و تفکر عمیق در مورد اینکه آیا مسیری که در آن قرار دارید واقعا شما را به جایی که میخواهید میبرد، میشود.
منتظر نمانید تا در صدر زمینه کاری خود قرار بگیرید یا در اواخر زندگی خود باشید تا زندگی شکوفاتر و معنادارتری داشته باشید. در عوض، از همین حالا شروع کنید - چه ۲۵ یا ۵۵ ساله باشید - و به این فکر کنید که چه چیزی زندگی شما را معنادار، شاد و کامل میکند.»