ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 4 دي 1404
پنجشنبه 4 دي 1404
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1390     |     کد : 19749

پاسخ مولانا به هاوکینگ

استفان هاوکینگ فیزیکدان مشهور در گفتگویی اختصاصی با گاردین مدعی شد" اعتقاد به خداوند یا وجود جهان دیگری پس از مرگ تنها یک داستان زیبا برای مردمی است که از مرگ می ترسند...

استفان هاوکینگ فیزیکدان مشهور در گفتگویی اختصاصی با گاردین مدعی شد" اعتقاد به خداوند یا وجود جهان دیگری پس از مرگ تنها یک داستان زیبا برای مردمی است که از مرگ می ترسند.من طی 49 سال گذشته همواره با چشم انداز یک مرگ زودرس زندگی کرده ام، من از مرگ نمی ترسم اما عجله ای هم برای مردن ندارم ,من همواره اشاره کرده ام که مغز مثل یک کامپیوتر است و زمانی که ناتوان شود از کار کردن باز خواهد ایستاد. هیچ ملکوت یا جهان پس از مرگی برای کامپیوترهای خراب وجود ندارد، اینها داستانهایی زیبا برای انسان هایی است که از تاریکی می ترسند"

البته او در سال گذشته در کتاب جدیدش مدعی شده بود که خدا عالم و کهکشان را نیافریده و «انفجار بزرگ کهکشانی» که بسیاری از سیاره و ستارگان بر اثر آن به‌وجود آمده‌اند، نتیجه و پیامد قوانین فیزیک است.

هنگامی که این جملات را خواندم ,بی درنگ متن مولانا جلال الدین محمد بلخی در فیه مافیه را به یادم آورد که یادآوری آن پاسخی درخور برای دانشمندانی است که گمان می کنند همه چیز را در الگوی علمی خود می بینندو بازخوانی آن خالی از لطف نیست،انگار که مولانا آن را از قبل برای هاوکینگ نوشته است:


"گفت که آن منجم می گوید که"غیرافلاک و این کره ی خاکی که می بینیم,شما دعوی می کنید که بیرون آن چیزی هست ؟پیش من ,غیر آن چیزی نیست و اگر هست بنمایید که کجاست؟"

فرمود که آن سوال فاسد است از ابتدا.زیرا می گویی که "بنمایید که کجاست!" و آن را خود جای نیست.وبعد از آن ،بیا،بگو که اعتراض تو از کجاست و در چه جای است؟ در زبان نیست و در دهان نیست ،در سینه نیست.این جمله را بکاو و ذره ذره کن ! ببین که این اعتراض و اندیشه را در این ها همه هیچ می یابی؟ پس دانستیم که اندیشه ی تو را جای نیست .چون جای اندیشه ی خود را ندانستی ،جای خالق اندیشه را چون دانی؟ چندین هزار اندیشه و احوال بر تو می آید،به دست تو نیست و مقدور و محکوم تو نیست .واگر مطلع این را دانستی که از کجاست ،آن را افزودی ای. ممری ست این جمله چیزها را برتو و تو بی خبر که از کجا می آید و به کجا می رود و چه خواهد کردن.چون از اطلاع احوال خود عاجزی ،چه گونه توقع داری که بر خالق خود مطلع گردی؟


http://farsi.molawi.com


نوشته شده در   پنجشنبه 29 ارديبهشت 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode