جامعه ما چنان بر محور خریدکردن ساخته شده است که خیلی از وقتها، اگر قصد نداشته باشید چیزی بخرید، اصلاً نمیتوانید از خانه خارج شوید. همهجا از پارکها، خیابانها و دیوارها تا سایتهای اینترنتی مملو از دعوت به خرید است، اما اگر یکروز صبح بیدار شویم و ببینیم خریدکردن دیگر ممکن نیست، چه میشود؟
به گزارش ایسنا، روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: کتاب جدید جی. بی. مککینون، روزنامهنگار مشهور کانادایی، چنین جامعهای را تصویر میکند: جامعهای که هم به گذشتههای دور شبیه است هم به آیندههای دور، اما شاید برای امروزمان حرفی داشته باشد. آنچه میخوانید نوشته جیمی واترز است که در گفتوگویی با مک کینون به موضوعات کتاب او نیز پرداخته است. جیمی واترز نویسنده و روزنامهنگاری آزادکار است که درباره فرهنگ و مد مینویسد.
۲۵ درصد کمتر مصرف کنیم
هر چه جهان به سمت بازگشایی حرکت میکند، خواسته مشترکی وجود دارد مبنی بر اینکه با شلکردن سر کیسههایمان اقتصاد رونق بیابد. خریدن نقش مثبتی یافته است؛ خریددرمانی همچون یک وظیفه شهروندی جلوه میکند. «تمام این روایتها در راستای بازسازی سالهای پررونق دهه ۱۹۲۰ و عیشونوشی لذتجویانه شکل گرفته تا با مصرف از این ویروس انتقام بگیریم» «اما فکر میکنم که بسیاری از ما، وقتی یادمان بیاید که یک فرهنگ مصرفگرای تمامعیار چهشکلی بود، احساس ناراحتی و پریشانی خواهیم کرد و حتی دچار ناامیدی خواهیم شد.» مککینون میخواهد برای این نگرانی دست به کاری بزنیم، اما پیشنهاد نمیدهد که کاملاً منفک از این کره خاکی زندگی کنیم. در مدل فرضیاش ۲۵درصد کاهش در مصرف - درصدی که دستیابی به آن ممکن و آنقدر چشمگیر است که تکاندهنده باشد- اعمال میکند، اما مشخص نمیکند که ما در سالهای پیشرو باید برای چه مقدار کاهش مصرف در دنیای واقعی تلاش کنیم؛ این درصد تقریبی احتمالاً هدف مدنظر اوست.
منظور او صرفاً کمتر مصرفکردن چیزهای فیزیکی نیست، بلکه شامل استفاده از برق، مسافرت و بیرون غذاخوردن هم میشود. او میگوید: «به طور کلی، هر یک دلاری که خرج میشود، به این معناست که یک دلار مصرف شده و برای من فرقی ندارد که خرج خرید یک قایق دستی شده یا قایقی موتوری.» اگر به دنبال قاعدهای سرانگشتی میگردید تا بتوانید میزان تأثیرتان را بهعنوان یک مصرفکننده بدانید، بهترین راه این است که حساب کنید چقدر پول خرج میکنید. اگر این میزان در حال افزایش است، احتمالاً تأثیر شما هم در حال افزایش یافتن است و اگر مقدار خرج کردنتان در حال کاهش است، احتمالاً تأثیر مصرف شما نیز در حال کاهش یافتن است.
جامعه کممصرف چه شکلی است؟
یک جامعه کممصرفتر چه شکلی خواهد بود؟ همه چیز تغییر جهت میدهد؛ زیرا مردم، برندها و دولتها دیگر هموغمشان در جهت رشد اقتصادی نیست. افراد خودکفاتر هستند، مواد خوراکی پرورش میدهند، وسایلشان را تعمیر میکنند و وابی سابی، مفهوم ژاپنی زیباییشناسی ناقص (جیبهای وصلهخورده یا سرامیکهای ترکخورده را تصور کنید) را میپذیرند. برندها کالاهای کمتر، اما باکیفیتتری تولید میکنند و دولتها کنارگذاشتن برنامهریزیشده (تولید کالاها بهگونهای که صرفاً برای مدت مشخصی کارکرد داشته باشند) را ممنوع میکنند، روی کالاها برچسب «دوام» میچسبانند و در نتیجه خریدکنندگان میتوانند از طول عمر کالاها اطمینان حاصل کنند و برای تعمیرات یارانه مالیاتی ارائه و در نتیجه، تعمیر وسایل از دورانداختن و خریدن نسخه جدیدتر آنها ارزانتر آب میخورد.
چرا پیش از این هرگز چنین رویکردی در مقیاس وسیعی از کل جامعه به کار نرفته است؟ مککینون با نظر من مبنی بر اینکه مصرفگرایی ذاتی طبیعت بشر است، مخالف است و میگوید: این مسئله «کاملاً ریشه در جامعه دارد» و «برای ما بسیار آسانتر است بهجای آنکه به کمکردن تعداد خودروها بیندیشیم، بگوییم بیایید همه این خودروها را بهگونهای بسازیم که به جای بنزین با انرژی خورشیدی کار کنند.» او میگوید: علاوه بر این «اینکه در برابر این ایده تسلیم شدهایم که کاهش مصرف نمیتواند راهحل باشد تا اندازهای نکته مهمی است؛ زیرا باور کردهایم که این کار به صورت اجتنابناپذیری به فروپاشی اقتصادی منجر میشود.»
آیا اینطور نیست؟ مککینون میپذیرد که اگر همه ما یک شبه دست از خریدکردن برداریم، اوضاع مصیبتباری به پا خواهد شد، اما اگر سیستم جدیدی بسازیم، میتواند به نحوی باورنکردنی اقتصاد بسیار مستحکمی را تأمین کند. او میگوید: «اگر کالاهای بادوام تولید کنید، همچنان به مقدار قابلتوجهی از نیروی کار نیاز خواهید داشت. در این صورت، بازار دست دوم، تعمیر محصولات و پسگرفتن اجزای کالاها برای ترکیب مجدد آنها با محصولات جدید نیز وجود دارد.» او در ادامه میگوید: «آیا همه این موارد روی هم رفته ما را به اقتصادی در حد و اندازه فعلی خواهد رساند؟ شک دارم اینگونه باشد.» او با لبخندی کنایهآمیز به اظهارات خود میافزاید: «منظورم این است که چشمم آب نمیخورد که از یک جامعه کممصرف تعداد قابلتوجهی عرضه اولیه میلیارد دلاری دربیاید»، اما این هم به نوبه خود نکتهای دارد. اگر در چنین جامعهای به همان اندازه قبل ثروت ایجاد شود، خودش مشکلساز است؛ زیرا در نهایت اینکه میخواهیم در ثروت غوطهور شویم، مصرفکردن است. در غیر این صورت، ثروت به چه دردی میخورد؟»
اگرچه مککینون تصور میکند اکثر ما در این اقتصاد نقدی* همچنان به کار گماشته خواهیم شد، اما در این نظم نوین جهانی ساعات کار کوتاهتر و اغلب کارها نیز رضایتبخشتر خواهند شد؛ زیرا «در تولید کالاهای باکیفیتتر شرکت خواهیم کرد.» با کمشدن فرصتهای شغلی و حجم پول، بعضیها هم انتخابشان این خواهد بود که اصلاً کار نکنند و دولت نیز سطحی از درآمد یا خدمات پایه را برای همه مردم فراهم خواهد کرد. با اینکه مککینون از اشاره به نظامهای سیاسی ضدسرمایهداری خاص خودداری میکند، هنگامی که تحت فشار قرار میگیرد، میپذیرد که مدل فرضیاش به سوسیالیسم شباهت دارد؛ اگرچه «ممکن است که روشهای مختلفی برای سازماندهی جامعه حول اصول کممصرفی وجود داشته باشد، اما فکر میکنم که هیچکدام از آنها در حال حاضر الزاماً موجود نیست.»
از همه مهمتر، خلاصییافتن از سگ دو زدنهای جمعی تعادل بین کار و زندگیمان را تغییر میدهد. خودمان را کمتر با دیگران مقایسه میکنیم و دور از صفحات نمایش زمان بیشتری خواهیم داشت. مککینون تصور میکند که این تغییر، در مقایسه با نگرانیهای زیستمحیطی («نجات کره زمین همواره تا حدی یک مفهوم انتزاعی بوده است») بیشتر میتواند اکثر مردم را با خودش همراه کند. ما در فعالیتهایی جمعی مشارکت میکنیم، فعالیتهایی از قبیل رسیدگی به پارکهای عمومی، شرکت در جنبشهای اجتماعی و مراقبت از کودکان و سالخوردگان. «این همان تعادلی است که اکثر ما آن را طلب میکنیم، آیا اینطور نیست؟ زمان بیشتر برای پرداختن به دوستان و خانواده و همصحبتیهای طولانی. من فکر میکنم که فرصتهای فراوانی برای مردم وجود دارد که بتوانند احساس کنند زندگی واقعاً باکیفیتتری دارند.»
جامعهای که سادگی داوطلبانه را انتخاب کرد
جوامع مختلف، طی دهها سال بنا به اختیار یا ضرورت، «سادگی داوطلبانه» را در پیش گرفتهاند. مککینون برای نوشتن این کتاب از مکانهایی بازدید کرد، از جمله جزیره آرام و بیسروصدای سادو در دریای ژاپن، جامعهای کشاورزی خارج از توکیو و حومه شهر سیاتل که اهالی آن از دهه ۱۹۹۰، در واکنش به تصرف شهر بهدست جمعیت ثروتمند طرفدار تکنولوژی به استقبال «سادهزیستی» رفتهاند (گستردهترین مخالفت با فرهنگ مصرفگرایی در دوران اخیر.)
به طور کلی، مردم این مناطق کمتر لباس میخرند، از کتابخانه استفاده میکنند، پیادهروی میکنند یا از اتوبوس استفاده میکنند، از رسانههای اجتماعی دوری میگزینند و به ندرت پیش میآید که موسیقی گوش کنند یا تلویزیون تماشا کنند. هنگامی که از مککینون پرسیدم آیا در آنها چیز متمایزی دیده، چهرهاش از خوشحالی شگفت. میگوید: «تفاوت مصاحبت با کسی که در شرکتهای امریکا مشغول به کار است و کسی که برای سه دهه سادگی داوطلبانه در پیش گرفته مثل تفاوت میان شب و روز است. این آدمها تا این حد با هم فرق میکنند. طوری که باعث میشود شما هم عمیقاً بخواهید سادگی داوطلبانه پیشه کنید. آنها برای مردم وقت میگذارند و روحشان از عمق و سخاوت بیشتری برخوردار است. گاهی احساسی به من دست میداد که گویی با انسانهای تکاملیافتهتری سخن میگویم.»
من میگویم سبک زندگیهایی از این دست بسیار ارزشمند به نظر میرسند، اما آیا کمی هم ملالآور نیستند؟ نیازی به گفتن نیست که من موجود تکاملیافتهای نیستم و هنگامی که متوجه میشوم چقدر سطحیام از خودم خجالت میکشم. در شغل قبلیام بهعنوان سردبیر بخش مد، مصرفگرایی را در فریبندهترین حالتش مشاهده کردهام و اولین مکانی که پس از رفع قرنطینه از آن بازدید کردم سلفریجز - احتمالاً درخشانترین معبد مادیگرایی در لندن- بود تا بتوانم از جلوههای آن حیرت کنم. این غیرقابل انکار است که مصرفگرایی جنبوجوش زندگی شهری را ایجاد میکند و لباسهایی پرزرقوبرق و شبهایی پرشور به ارمغان میآورد.
مردمی که از فرهنگ مصرف کنار گذاشته شدهاند
مککینون جسورانه از پس پرسشها برمیآید. او میگوید: «یقیناً درباره بازگشت به عصر حجر صحبت نمیکنیم، اما شاید مجبور باشیم بپذیریم که یک جامعه کممصرف دیگر مثل جامعهای که اکنون داریم نمایش بیپایانی از سرگرمیها نیست.»
اینکه مردم به این باور برسند که زندگی در جامعهای کممصرف میتواند رضایتبخش باشد، بزرگترین مانع این مسیر خواهد بود. میگوید: «وقتی تمام چیزی که در سراسر عمرتان یاد گرفتهاید این است که چطور میتوانید در یک جامعه مادیگرای مصرفگرا کامجویی کنید، دشوار است تصور کنید که گزینه بدیلی وجود دارد که به همان خوبی یا بهتر از آن کار میکند، اما چنین گزینهای وجود دارد.»
وی به یک مطالعه موردی دلگرمکننده از لندن اشاره میکند. در بارکینگ و دگنهام، یکی از فقیرترین مناطق لندن، اهالی بومی در مراسمی ابتکاری به نام «اِوری وان، اِوری دی» گرد هم جمع میشوند تا آشپزی کنند، در جلسات شعرخوانی، کاردستی و موبافی شرکت کنند، اماکن عمومی را بیارایند و همه این فعالیتها بهصورت رایگان برگزار میشود. وی میگوید: «این مراسم برای بسیاری از مردم بسیار سرگرمکننده و عمیقاً تأثیرگذار است.»
«در بسیاری از اماکن، اگر پولی برای خرجکردن نداشته باشید، هیچ کاری نمیتوانید انجام دهید. هنگامی که برای نوشتن این کتاب تحقیق میکردم، جایی که نزدیک بود به گریه بیفتم تماشای مردمی بود که تا پیش از این احساس میکردند طرد شدهاند و از فرهنگ مصرف کنار گذاشته شدهاند، اما حالا جایگزینی پیشروی خود میدیدند. این نشان میدهد قابلیتش را داریم.»
اگرچه فرهنگی «مرموز و اسرارآمیز» همچنان سعی دارد صحبت از کاهش مصرف را در اکثر محیطهای شرکتی مخفی نگه دارد - مصاحبهشوندگان مختلفی شرط کردند که بهصورت ناشناس با مککینون صحبت خواهند کرد-، اما در این میان نشانههای امیدوارکنندهای هم وجود دارد. برندهای پیشتازی مانند پاتاگونیا و لیوایز جهت ترغیب مشتریان به زیرسؤالبردن فرهنگ مصرفزده گامهای مؤثری برداشتهاند و شعار «کمتر ولی بهتر بخر» در بخشهایی از صنعت مد در حال رواج یافتن است (حتی با اینکه گسترش این صنعت تصاعدی است.)
این حرفها تردیدهایی در دل خود دارند: آیا حاضریم زندگیهای پرهیجان، شتابان و آزمندانه خود را برای آرامساختن ذهنهایمان و نجات زمین رها کنیم؟ اگرچه ممکن است جواب این پرسش را دوست نداشته باشیم و تغییر نیز همواره ناخوشایند باشد، اما بهسختی میتوان گفت که حتی ارادهای برای این موضوع وجود دارد.
نقل و تلخیص از: وب سایت ترجمان / نوشته: جیمی واترز/ ترجمه: محمدعلی کریمزاده/ مرجع: گاردین
پی نوشت: cash economy اقتصاد نقدی سیستمی اقتصادی است که در آن معاملات مالی، به جای استفاده از بدهی مستقیم، انتقال بانکی و کارت اعتباری، از طریق پول نقد انجام میشود.