تصويب لايحه واگذاري امتياز نفت شمال به شركت آمريكايي"استاندارد اويل"(1300 ش)
دولت، درزمان صدارت احمد قوامالسلطنه لايحهاي تنظيم كرد كه بر اساس آن، امتياز استفاده از نفت شمال ايران به شركت معروف آمريكايي با نام "استاندارد اويل" واگذار ميشد. بر اساس توافق بين دولت و مجلس، اين لايحه به طور محرمانه به تصويب رسيد تا شوروي و انگليس در آن مداخله نكنند. علت واگذاري امتياز نفت شمال گذشته از منافع مالي، براي ايجاد توازن در سياست خارجي بود و دولت ايران ميل داشت كشور سومي نيز در ايران دست به فعاليت هاي اقتصادي بزند. دو روز پس از تصويب اين لايحه، سر و صداي دولت شوروي بلند شد و طي يادداشتهايي به وزرات خارجه ايران، اعتراض شديداللَّحن خود را كه در حقيقت، حكم اولتيماتوم داشت، تسليم كرد. متعاقب اعتراض دولت شوروي، دولت انگلستان نيز يادداشتي تسليم دولت ايران نموده و به اين امر اعتراض كرد. شوروي ضمن اعتراض خود، خواهان اجراي معاهده سابق نفت خود با ايران شد ولي از آنجا كه اين امر، خلاف قانون اساسي صورت گرفته بود، نمايندگان مجلس شوراي ملي در برابر اعتراض شوروي و انگليس ايستادند و به اولتيماتوم آنها توجهي نكردند.
وفات آیت الله تبريزی؛ از مراجع تقلید شیع (1385ش)
آیتالله ميرزاجواد تبريزی در سال ۱۳۰۵ش در شهر تبریز در میان خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود. تحصیلات علوم جدید را تا پایان سال دوم دبیرستان در همان شهر به پایان رساند تا اینکه عشق و علاقه فراوان به مکتب اهل بیت علیهمالسلام و روحانیت شیعه، او را به سوی تحصیل در حوزه کشاند. اینگونه بود که پس از گذراندن تحصیلات جدید، با شوق فراوان، در سن هجده سالگی تحصیل علوم دینی را آغاز کرد و طی چهار سال، مقدمات و مقداری از دروس سطح را در شهر تبریز به پایان رساند. آیتالله تبریزی برای ادامه تحصیل، شهر و دیار خویش را در سال ۱۳۲۷ش به قصد ورود به حوزه علمیه قم ترک گفت. وی در قم دوره سطح را به پایان برد و در اوج شکوفایی علمی و فقهی، وارد درس خارج استادان گرانمایهای چون مرحوم آیتالله العظمی سیدمحمدحجت و مرحوم آیتالله العظمی بروجردی شد. در طول این مدت، شاگردی نزد آیتالله زنوزی تبریزی و آیتالله العظمی بروجردی، از او در فقه و اصول، چنان طلبه ممتازی ساخته بود که مرحوم بروجردی، او را بهعنوان مسئول امتحانگیری از طلاب حوزه انتخاب کرده بود. علاقه فراوان به ادامه تحصیل آن هم در کنار مرقد پاک امیرمؤمنان علی علیهالسلام، آیتالله تبریزی را بر آن داشت تا به نجف اشرف برود. ماجرای این سفر مقدس شنیدنی است: آن مرحوم روزی در محضر علما و بعضی از مراجع وقت آن زمان در قم نشسته بود که بحثی علمی پیش میآید و تنها ایشان بهخوبی از عهده پاسخ برمیآید. همین امر موجب شگفتی حاضران میشود. اتفاقاً در آن جمع، شخص تاجری که فردی دیندار و علاقهمند به روحانیت بوده، حضور داشته است. پس از جلسه، از آیتالله تبریزی میخواهد که قدری صبر کند و سپس از ایشان میخواهد اگر خواستهای دارد، بفرماید. آن مرحوم نیز میگوید: «من خیلی علاقه دارم برای ادامه درس و بحث به نجف بروم، ولی بهدلیل نبود امکانات نمیتوانم.» آن شخص تاجر، مخارج سفر را فراهم میکند و آیتالله تبریزی پس از پنج سال حضور در حوزه قم، در سال ۱۳۳۲ش به نجف اشرف میرود. آیتالله میرزاجواد تبریزی را باید از شاگردان برجسته مرحوم آیتالله خویی دانست؛ چه آنکه همواره مورد عنایت خاص وی و طرف مشورت آن مرد بزرگ بود. آیتالله خویی، آینده این شاگرد ممتاز را بسیار درخشان توصیف میکرد و میگفت: «میرزاجواد، فاضل و مجتهد مطلق است.» آیتالله تبریزی پس از گذشت ۲۳ سال حضور در حوزه مقدس نجف اشرف و تحقیق و تدریس و تبلیغ معارف اهل بیت علیهمالسلام، سرانجام در سال ۱۳۵۵ش هنگام بازگشت از مرقد سیدالشهداء علیهالسلام از سوی رژیم بعث عراق، دستگیر و به ایران فرستاده شد. معظمله پس از ورود به میهن نیز دوباره در حوزه علمیه قم، فعالیتهای علمی خود را از سر گرفت. آیتالله تبریزی در طول سالها تدریس، هزاران طلبه فاضل را به جامعه اسلامی تحویل داد و حوزه درس وی، جزو شلوغترین حوزههای درسی بهشمار میآمد. پس از درگذشت محمدعلی اراکی، وی یکی از هفت مرجع تقلیدی بود که از سوی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم معرفی شد. آیتالله ميرزاجواد تبريزی در ۳۰ آبان ۱۳۸۵ش برابر با بیست و هفتم شوالالمکرم سال ۱۴۲۷ هجری قمری در شهر قم درگذشت و در حرم فاطمه معصومه دفن شد. تألیفات آیتالله تبریزی عبارتاند از: "ارشاد الطالب"؛ "اسس القضاء والشهادات"؛ "طبقات الرجال"؛ "تکمله منهاج الصالحین و تعلیقه بر آن"؛ "رساله توضیح المسائل"؛ "مسائل منتخبه"؛ "مناسک حج"؛ "حاشیه عروةالوثقی"؛ "حاشیه بر وسیله مرحوم اصفهانی"؛ "حدود و قصاص"؛ "فی علم الاصول"؛ "فی علم الفقه"؛ "شرح کفایةالاصول"؛ "صراط النجاة در ۶ جلد"؛ "قصاص"؛ "التهذیب در احکام حج"؛ "الأنوار الالهیة فی المسائل العقائدی"؛ "رساله احکام بانوان"؛ "رساله احکام نوجوانان و جوانان" و "استفتائات جدید"
رحلت "ميرزا ابوالقاسم كلانتري" فقيه و اصولي(1292 ق)
ميرزا ابوالقاسم بن حاج محمدعليبن حاج هادي در تهران به دنيا آمد. وي نوري الاصل و از علماي قرن سيزدهم هجري است. شهرت وي به كلانتري به جهت انتساب به دايى خود محمودخان كلانتر بوده است. ايشان پس از شاگردي نزد سيدابراهيم و شيخ مرتضي انصاري به تهران بازگشت و با اجازهي اجتهاد شيخ انصاري، به مدت هفت سال در مدرسهي فخريهي تهران به تدريس فقه و اصول مشغول شد. وي دربارهي موضوعات مختلفي از جمله: اجتهاد و تقليد، اجاره، حُسن و قُبح شرعي و عقلي، رَهن، زكات و... تأليفاتي دارد. آيتاللَّه كلانتري پس از وفات، در جوار حضرت عبدالعظيم حسني در ري به خاك سپرده شد.
مرگ "لئو تولْسْتوي" نويسنده بلندآوازه روسي (1910م)
لئو تولْسْتوي، نويسنده شهير روسي در نهم سپتامبر سال 1828 در روسيه به دنيا آمد. از نوجواني استعداد درخشان و هوش سرشارش، معلمان را به تعجب وا ميداشت. لئون در جواني وارد ارتش شد ولي پس از مدتي به نويسندگي روي آورد و به آموختن زبانهاي فرانسه و يوناني همت گماشت. تولستوي در ميانسالي، از زندگي احساس نارضايتي ميكرد و ترديد و زدگي در قلب او ريشه ميدوانيد. او مدام در جستجوي زندگي بود، در معناي مسيحيت سير ميكرد و سرانجام به اين نتيجه رسيد كه انجيل، خطاها و تحريفات بسيار دارد اما منكر معني اصلي مسيحيت، نشد. از اين رو بيست سال آخر عمر تولستوي براي حكومت روس دردسر به حساب ميآمد، او را تحت نظر قرار داده و بيشتر آثارش را ممنوع كردند. همچنين يك كليسا وي را در 72 سالگي تكفير كرد. وي در قحطي سال 1891م با دريافت كمكهاي انساني به ياري مردم شتافت و در اواخر عمر، چنان بلندآوازه شد كه تقريباً همه دنيا او را ميشناختند و به آثار و شخصيتش ارج فراوان مينهادند تا جايى كه مهاتما گاندي رهبر هند طي نامهاي به تولستوي، خود را خاكسار تولستوي خواند. تولستوي در سالهاي پاياني عمر خود، تزار دوم لقب گرفته بود، زيرا حكومت بيم داشت كه حتي كوچكترين تعرُّضي به او بكند. او در روسيه به استثناي تزار، يگانه كسي بود كه ميتوانست هر چه دلش ميخواهد بگويد و در امان باشد. او اين آزادي را با قدرت قلمش و با نمونهوار زيستنش به دست آورده بود. تولستوي عاليترين نمايشگر روح ملت روس به شمار ميرود. او همانند يك دانشمند الهيات و معتقد به اصول اخلاقي در جستجوي مرام دوستي پاك و بيآلايش بود كه در مسيحيت اوليه وجود داشت. تولستوي در ميان رفاه و ثروت و شهرت، شكاكيتي در دل داشت و تحولي را در دلش ايجاد كرد كه آيين تولستوي نتيجه آن بود. اين آيين مبتني بر عشق مسيحي و متضمن اصل عدم مقاومت در برابر شرّ است. تولستوي كه آميختهاي از خصوصيتهاي متناقض بود و نميتوانست زندگي را با انديشههاي خويش وفق دهد در مورد مذهب به تغيير عقيده رسيد و به ارتدوكس گرويد. وي در كتاب اعتراف، سرخوردگي پيايى خود را از زندگي آميخته به لذت، مذهب قراردادي و علم و فلسفه بيان ميكند. با اين حال تولستوي اعلام كرد كه ديگر براي پرستندگان، زمان آن فرا رسيده است كه دست از آداب ظاهري و قشري بردارند و به حقيقت و راستي بپردازند. وي خواهان خدمت متقابل، مساوات اجتماعي و كوشش مشترك براي از بين بردن ولخرجيها و زيادهروي توانگران و مسكنت و رنج بينوايان بود كه اين، مذهب واقعي اوست. شهرت و بقاي تولستوي به سبب داستانهايش بود. عظمت كتاب جنگ و صلح او، علاوه بر وسعت موضوع و كمال هنرمندي، در بيان نكتههاي فلسفي و اخلاقي موجود در آن نهفته است. تولستوي در اين اثر به شيوهاي بسيار كامل، حوادث اساسي زندگي از تولد، بلوغ و ازدواج تا كهولت، مرگ و نيز جنگ و صلح را مورد توجه قرار داده است و به همين دليل از طرف منتقدان به عنوان حماسهاي بزرگ مورد ستايش قرار گرفته است. اگر چه داستانها و كتابهاي تولستوي با ستايش و پيروزي همراه گشت، با اين حال وي معتقد بود هنر دروغي بيش نيست و من ديگر نميتوانم اين دروغ زيبا را دوست داشته باشم. تولستوي به سبب ترسيم دنياي معاصر و معرفتش درباره عالم محسوس و ملموس و توجّهش به مسائل انساني و هنر داستاننويسي، مرد بزرگ و رماننويس برجسته و ممتاز روسيه در قرن نوزدهم به شمار ميآيد. علاوه بر جنگ و صلح، از تولستوي آثار متعددي به يادگار مانده كه هنر چيست، حاجي مراد و تاريخ ديروز... از آن جمله است. لئو تولستوي سرانجام در بيستم نوامبر 1910 م در حالي كه خانه را ترك كرده بود، همانند بي نواترين افراد، در بيخانماني و سرگرداني در 85 سالگي درگذشت.
مرگ "بندتو كروچه" بزرگ ترين فيلسوف معاصر ايتاليا (1952م)
بِنْدِتو كُروچِه، بزرگ ترين فيلسوف معاصر ايتاليايى در 25 فوريه 1866م در ايتاليا به دنيا آمد. وي در نوجواني، خانوادهاش را در يك زلزله از دست داد و خود نيز دوازده ساعت زير آوار مدفون ماند. اثر اين مسئله، بعدها در شكل گيري انديشه او تاثيرنهاد و تا پايان عمر، مخالف هرگونه انقلاب بود. كروچه پس از آن به دانشگاه رم رفت ولي تحصيلات خود را بدون اخذ درجهاي رها كرد. او ضمن مطالعه كتابي درباره كارل ماركس، نظريهپرداز آلماني، با مقولات فلسفه آشنا شد اما به دنبال فلسفهاي بود كه نه براي تخريب كه به دنبال نجات بشريت باشد. به اين ترتيب كروچه تصميم گرفت كه خود به تدوين يك نظام فلسفي بپردازد كه مبتني بر جاهطلبيهاي مادي نباشد، بلكه بر پايه آرزوهاي معنوي آدمي، استوار باشد. كروچه معتقد بود كه اين بررسي را بايد شخصي به عمل آورد كه در جريان امور باشد. هيچ فيلسوف برج عاجنشيني كه از توفانهاي زندگي در امان و بركنار بوده است نميتواند غم كشتي شكستگي و دلافسردگي و نيز شجاعت آدمي را دريابد. كروچه مشتاق آن بود كه خويشتن را به وسط توفان بيفكند تا بتواند از نزديك و از روي مشاهده شخصي، كوشش و ستيز بشريت را مطالعه كند. كروچه به مدت دو سال وزارت فرهنگ ايتاليا را برعهده داشت و تلاش نمود تا تجديد حياتي در انديشه مردم پديد آورد و سلامت را به دنياي ناسالم باز گرداند. او در دوره ديكتاتوري موسوليني خانهنشين شد اما دست از احيا و نشر آزادي برنداشت. وي ارزشهاي حيات را بالاتر از ارزشهاي مادي ميدانست و نظريه عدالت را در قالب مفاهيم جديد اقتصادي بيان ميكرد. يكبار برضد فاشيستها اعلاميه چاپ كرد در نتيجه فاشيستها خانهاش را غارت كردند ولي كاري به فعاليتهاي مطبوعاتي او نداشتند. زيرا معتقدات او كم وبيش فاشيستي بود. فلسفه كروچه پر از تناقضات است. وي از يك طرف آزادي خواه است و از سوي ديگر فاشيست، از يك سو به خدا حمله ميكند و از ديگر سو، مسيحيت و نهضت مسيحي را بزرگترين انقلاب تاريخ بشريت ميداند چرا كه انسان را به راه جديد از زندگي سوق داده است. كروچه گرچه اعتقاد چنداني به اديان نداشت اما معتقد بود تا زماني كه ديني ديگر همشأن يا برتر از مسيحيت ظهور نمايد، بايد مسيحي باقي بماند. وي تا پايان عمر به تعليم اين فلسفه پرداخت كه بايد دشمنان را دوست گردانيد و با راهنمايي آنها از نفاق به صلح، به مجازات آنها پرداخت. مهمترين اثر كروچه، فلسفه روح نام دارد كه درچهار جلد تحت عناوين زيباييشناسي، منطق، فلسفه سلوك و تئوري تاريخ منتشر شد. بِنْدِتو كروچه سرانجام در بيستم نوامبر 1952م در هشتاد و شش سالگي درگذشت.