عزل "اميركبير" صدراعظم "ناصرالدين شاه" در پي بدگويي دشمنان داخلي و خارجي (1230 ش)
با مرگ محمدشاه قاجار، ميرزا محمدتقي خان فراهاني معروف به اميركبير، تلاش زيادي براي به سلطنت رساندن ناصرالدين شاه به عمل آورد ودر نهايت با تدبير او، كار سلطنت، سامان يافت. از آن پس و همزمان با آغاز پادشاهي ناصرالدين شاه، اميركبير نيز به صدارت عظمي دست يافت و به رتق و فتق امور همت ورزيد. استقلال نظر و خدمات عمومي و به طور كلي، سياست داخلي و خارجي اميركبير كه در جهت منافع و مصالح كشور بود، در محيط دربار و اجتماع رجال و شاهزادگان و وابستگان و حقوق بگيران بيگانه، قابل قبول و مورد پسند نبود. اين افرادِ بانفوذ و قدرتمند كه از اقدامات اميركبير رنجيده بودند، براي متوقف كردن اميركبير دست به هر كاري زدند ولي چون او را مستقيم و مستقل يافتند، اتهامات زيادي را به صورت شايعه به او وارد ساختند. ناصرالدين شاه در ابتدا به اين بدگوييها توجهي نميكرد. اما توطئه، گسترده بود و اصرار در ترساندن شاه، ادامه يافت. كمكم ناصرالدين شاه كه هنوز بيست سال هم نداشت به امير سوءظن پيدا نمود و او را در 28 آبان 20 ( 1230 محرم 1268ق، 19 نوامبر 1851 م) از صدارت عزل نمود. اما در اين ميان بدگويي ديگران تا آنجا ادامه يافت كه شاه وحشتزده، با عزل امير از تمامي مقامها، او را به كاشان تبعيد نمود. پس از مدتي فرمان قتل اميركبير نيز صادر شد و سرانجام امير را در بيستم دي ماه 1230 ش (18 ربيعالاول 1268 ق، 10 ژانويه 1852 م) در حمام فين كاشان به قتل رساندند. اميركبير مردي كاردان، باهوش، وطندوست و باكفايت بود. در زمان صدارت خود خدمات شايسته و درخور تحسيني به ايران و ايرانيان نمود. وي منافع ملت را برهمه چيز مقدم ميداشت و هيچ گاه در مقابل اجانب سر فرود نميآورد. مهمترين اقدامات فرهنگي وي را ميتوان تأسيس دارالفنون تهران نام برد. نكته تأسفبار اين است كه دارالفنون 13 روز پس از قتل اميركبير افتتاح شد.
درگذشت "محمدبن عبدالرحمن خراساني" اديب و فاضل (584 ق)
محمد بن عبدالرحمن خراساني ملقب به تاج الدين، از فضلاي اهل حديث و لغت و از ادبا و فقهاي شافعيه و بزرگان صوفيه بوده است. وي در سن شصت و دو سالگي در دمشق وفات يافت و در دامنهي كوه قاسيون مدفون شد. تاج الدين، شرح مفصّلي بر كتاب 5 جلدي مقامات حريري نوشته است كه از ارزندهترين آثار اين اديب فقيه محسوب ميشود.
مرگ "فرانسوا لاروشفوكو" نويسنده و فيلسوف برجسته فرانسوي (1680م)
پرنْسْ فرانْسْوا دوك دو لاروشفوكو، فيلسوف و نويسنده فرانسوي، در سوم مارس 1613م در خانوادهاي اشرافي در پاريس به دنيا آمد. وي از دوران جواني وارد ارتش و سياست شد، اما پس از حضور در يكي از جنگهاي داخلي از ارتش كناره گرفت. لاروشفوكو همچنين پس از چند حضور ناموفق در عرصه سياست، از اين مقوله نيز دست كشيد و در پاريس، وارد محافل ادبي شد. وي سپس نخستين اثر خود را با نام خاطرات، منتشر كرد كه در واقع به نوعي بررسي وقايع سالهاي مياني سده هفدهم ميلادي فرانسه ميپرداخت. كتاب ديگر لاروشفوكو با عنوان تفكرات يا حِكَم، چنان مورد استقبال قرار گرفت كه در طي ده سال آخر عمر نويسنده، چهار بار تجديد چاپ شد. اين كتاب شامل بيش از پانصد حكمت و مثل است. بخشي از اين حكمتها نمايشگر روح بشر است كه عقل حاكم بر آن از راه اصلي منحرف نميشود، اما بخشي ديگر، نشان دهنده مواردي خاص از نظرهاست كه برمبناي آن فقط سودجويى باعث حركت و موتور محركه آدمي است و البته اقدامات اين گروه به صورت مخفي و با ظاهري آراسته و در عين رياكاري انجام ميگيرد. در اين ميان، با وجود برخي مخالفتها، بسياري از اين امثال و حكم در محافل ادبي راه يافت و موجب سرگرمي گشت و اگرچه انديشهها و نظريههاي نويسنده، غالباً واقعيت عواطف انساني و ارزش حقيقي او را ناديده ميگرفت، قالبي كه لاروشفوكو براي بيان انديشههاي خود برگزيده بود، به سبب به كار بردن بسيار به جا و متناسب كلمات و دقت در تكامل شيوه بيان كه ثمره كار مداوم و وسواس او بود، ستايش اين محافل را برانگيخت. كمتر درس انشا و شيوه نگارشي وجود داشت كه مانند امثال و حِكم، آموزنده باشد. در اين كتاب كه به كلمات قصار نيز شهرت دارد، لاروشفوكو به عنوان يك فيلسوف شكاكْ مطالبي عنوان كرده كه برخي از آنها عبارتند از: آن كس كه خود را دوست ميدارد چاپلوسترين مردم جهان است؛ همه ما به اندازه كافي توانايى تحمل بدبختيهاي ديگران را داريم؛ اعمال نيك ما، اغلب شديدتر از اعمال بدمان مورد مجازات واقع ميشود؛ عشق و عدالت فقط ترسي است از تحمل بيعدالتيها؛ اگر ما موفق شدهايم كه بر عواطف خود غلبه كنيم، بيشتر به سبب ضعف عواطف است تا قدرتها؛ تحمل خوشبختي بيش از تحمل بدبختي، نشانه فضيلت اخلاقي است و اغلب لجاجت ما ناشي از زبوني و تهوّرمان ناشي از بزدلي است. اين كتاب با عنوان شكوفههاي جاويدان حكمت، به فارسي ترجمه شده است. فرانسوا لاروشفوكو در سالهاي پاياني عمر متحمل مصيبتهاي پياپي خانوادگي و بيماري شد و خود سرانجام در هجدهم نوامبر 1680م در 67 سالگي درگذشت.