باید علم دینیای ساخته و پرداخته کرد که مبتنی بر نظریه دینی باشد و برای این منظور باید نظریهای ارائه کرد که از لحاظ نظری یا روشی و اعتقادی نظریه کاملی باشد.
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب فلسفه علم و علم دینی با تأکید بر آیات مرتبط قرآن تألیف مجید کافی به همت پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در سال ۱۳۹۵ منتشر شد.
مقدمه، فصل اول: چیستی علم، فصل دوم: پارادایمهای علمی، فصل سوم: معرفت شناسی علوم، فصل چهارم: پارادایم اسلامی علوم، فصل پنجم: رویکردهای علم دینی، فصل ششم: نظریهپردازی گامی به سوی تحول علوم؛ رویکرد تحولی علم عناوین بخشهای مختلف این اثر است.
ارزیابی و موضعگیری عالمانه در قبال ایده علم دینی مترتب بر فهم معنا و رویکردهای علم دینی و دلایل موافقان و مخالفان است. از این رو پرسش تحقیق در مورد محل نزاع در علم دینی است. رویکرد غالب بر این جستار فلسفی، از نوع فلسفههای مضاف و درجه دوم (فلسفه علم) است. به عبارت رساتر برای فهم بهتر، نقد و تحلیل علم دینی شایسته است به وجودشناسی علم دینی (اثبات موضوع علم دینی)، معرفت شناسی علم دینی (بررسی فرآوردههای علوم دینی) و روش شناسی علم دینی (بررسی فرآیند شکل گیری علم دینی) از منظر مدعیان آن توجه شود.
هدف این اثر فهم، نقد و تحلیل ادعا و دلیل مدعیان و مخالفان علم دینی است. نویسنده در این جستار بر آن هست که ایده علم دینی را با نگرشهای موجود در فلسفه علم مورد کنکاش قرار دهد و در پایان هر بحثی نظر قرآن را درباره آن مورد جویا شود.
نتیجه تحقیق این است که علم هویتی تاریخی و جمعی دارد. تولید علم امری آگاهانه و برنامهریزی شده نمیتواند باشد، اما نظریه پردازی میتواند امری فردی، آگاهانه و با برنامه باشد. در نتیجه طرح نظریهپردازی دینی در پرتو پارادایم اسلامی علوم از طرح علم دینی، درستتر، دقیقتر و اجراییتر به نظر میرسد.
در ادامه مروری خواهیم داشت بر خلاصه فصول این اثر:
در مقدمه این اثر نویسنده پس از بررسی ضعفهای علوم پوزیتیویستی ازجمله تفسیر مادی جهان، نادیده گرفتن عوامل غیرمادی تأثیرگذار در طبیعت، عرفی شدن، نسنجیدن واقعیت اجتماعی جوامع اسلامی، تعارض با فرهنگ جامعه به این نتیجه رسید که راه برونرفت از آنها حرکت به سوی تولید علوم دینی یا بازسازی علوم موجود براساس فرهنگ جامعه (بومی سازی) است.
اما ارزیابی و موضع گیری عالمانه در قبال ایده علم بومی و به خصوص علم دینی، مترتب بر فهم معانی علم، پارادایمهای علمی، معرفت شناسی و روش شناسی علم دینی، معنا و رویکردهای علم دینی و دلایل موافقان و مخالفان و در یک کلام، بحثی مستوفی در فلسفه علم دینی است. از این رو شایسته است، برای اینکه بتوانیم یک موضعگیری و ارزیابی عالمانه نسبت به علم دینی داشته باشیم، از منظر فلسفه علم به دیدگاه موافقان و مخالفان و موضوعهای اساسی علم دینی نگاهی انداخته شود، تا ضمن شناخت دقیق محل نزاع در بحث علم دینی بتوانیم ارزشگذاری دقیق و علمی از آن ارائه کنیم.
در ادامه به مباحث مقدماتی در مورد فلسفه علم در اندیشه غربی و اسلامی، مسائل فلسفه علم، رابطه علم و دین و نسبت آن با علم دینی پرداخته شده است. در بخش دوم فصل مراد و منظور از مفاهیم پرکاربرد در این اثر ازجمله دین، معرفت، رشته علمی، فلسفه، علم، علوم تجربی، فلسفه علم، پارادایم، نظریه و نظریه پرداز بیان شد.
فصل اول: چیستی علم
در ابتدای فصل، معانی دینی، منطقی و فلسفی علم کاویده شد که در مجموع پنج معنا برای علم حاصل شد که مباحث فلسفه علم و علم دینی ناظر به دو معنای رشته علمی و علوم تجربی دینی است. به همین دلیل، پس از بررسی شرایط پنج گانه رشتههای علمی به بررسی شرایط شش گانه خاص علوم تجربی اهتمام شد. این بخش در صدد مقدمهچینی برای پاسخ به این پرسش بود که آیا با وجود شرایط یازدهگانه علوم تجربی که پارهای از آنها در تقابل با آموزههای دینی است، دینی شدن آنها ممکن است؟
دومین بحث در این فصل در باب انواع علوم تجربی، ویژگیها و کارکردهای آن و مقایسه آن با علوم انسانی و بیان ویژگیهای علوم انسانی طرح شد و آخرین مطلب این فصل در مورد ساختار علم و نظریههای پیشرفت علم براساس دیدگاه کوهن و لاکاتوش تنظیم شد.
نتیجه اینکه این مباحث مقدماتی را برای فهم درست ایده علم دینی و توان نقادی عالمانه آن برای مخاطب فراهم میکند و همچنین پرسشهایی را در مورد معنای علم در اصطلاح علم دینی، ساختار علم دینی و معنای پیشرفت علم دینی در مقابل مدعیان امکان علم دینی قرار میدهد که به آنها پاسخ درخور و شایسته داده نشود، نمیتواند ادعای خود را علمی تلقی کنند.
افزون بر نتیجه قبل، این نتیجه هم مورد انتظار است که به طور صریح هم مدعیان و هم مخالفان علم دینی بیان کنند که محل نزاع و چالش در امکان علم دینی، کدام معنای علم است. در صورت رد ساینس دینی از طرف مخالفان علم دینی و اثبات دیسیپلین دینی از طرف موافقان علم دینی، در واقع نزاع و چالشی وجود ندارد.
فصل دوم: پارادایمهای علمی
همه علوم و تمام نظریههای علمی مبتنی بر پیشفرضهای متافیزیکی هستند که بخشی از آنها از اندیشههای فلسفی و بخشی از آنها سنتهای دینی سرچشمه میگیرند. بنابراین پارهای از آموزهها و تعالیم دینی بخشی از پیشفرضهای علوم را تشکیل میدهند.
علوم انسانی ذیل سه پارادایم اثبات گرایی، تفسیری و انتقادی به فعالیت خود ادامه میدهند. این پاردایمها اگرچه همگراییهایی با هم دارند، ولی واگراییهایشان چشمگیرتر است.
الف) همه دادههای علمی به پارادایم وابسته است، اما دادههایی وجود دارند که طرفداران پارادایم رقیب میتوانند درباره آنها توافق داشته باشند. ب) پارادایمها در برابر ابطالپذیری از راه دادهها مقاومت میکنند، اما تجمع دادهها بر مقبولیت یک پارادایم تأثیرگذار است. ج) قانون مشخصی برای گزینش پارادایم وجود ندارد، اما معیارهای مشترکی برای داوری جهت ارزیابی پارادایمها وجود دارند.
فصل سوم: معرفت شناسی علوم
این فصل با این پرسش شروع شد که چطور آنچه را میدانیم، میدانیم؟ چگونه واقعیت طبیعی و اجتماعی میتواند شناخته شود؟ در مقابل پرسش اول تعریف معرفت و نظریههای توجیه و در مقابل پرسش دوم نظریههای صدق پیش کشیده شد. به عبارت دیگر برای پاسخ دادن به دو پرسش فوق نخست تئوری معرفت بیان شد. سپس با تعریف معرفت به باور صدق موجه، به بررسی نظریههای توجیه و صدق پرداخته شد. مبناگرایی معرفتی شامل مبناگرایان سنتی (تجربه گرایان، عقل گرایان و ترکیبی ها) و مبناگرایان معاصر است. در ادامه به مفهوم و نظریه صدق پرداخته شد. در بخش نظریههای صدق، پنج نظریه مطابقت، انسجام، عمل گرایی اجماع عام و پدیدارشناسی بررسی شد.
فصل چهارم: پارادایم اسلامی علوم
نویسنده در این فصل از جستار درصدد بوده که مفروضات و پیش فرضهای هستی شناختی، انسان شناختی، معرفت شناختی و روش شناختی علم دینی را بر فرض امکان براساس متون دینی تدوین کند. براساس این هدف سوال این بخش از تحقیق را این گونه طرح کرد که پارادایم علم دینی، چگونه پارادایمی است؟ در این فصل به مدلی برای پیشفرضهای علوم انسانی اسلامی دست یافت. در این الگو عوامل پارادایم علوم انسانی از منظر آیات در دو بعد ارائه شد: نخست در مورد جهان بینی است که شامل مؤلفهها و مفروضات هستی شناختی و انسان شناختی بود و بعد دوم فرانظریه است که در مؤلفهها و مفروضات معرفتشناختی و روششناختی را در برداشت. بنابراین پارادایم (دیدگاه نظری) عبارت است از: بعد جهان بینی که شامل دو مؤلفه هستیشناسی و انسانشناسی است و بعد فرانظریه که این نیز دارای دو مؤلفه معرفت شناسی و روش شناسی است.
فصل پنجم: رویکردهای علم دینی
باید علم دینیای ساخته و پرداخته کرد که مبتنی بر نظریه دینی باشد و برای این منظور باید نظریهای ارائه کرد که از لحاظ نظری یا روشی و اعتقادی نظریه کاملی باشد. علم دینی مبتنی بر کشف فرضیهها از متون دینی و داشتن یک چارچوب تئوریک متافیزیکی یا حذف تندوتیزیهای اثباتگرایی از علم سکولار، یا … نمیتواند جایگزین نظریههای موجود در علوم مختلف به طور عام و در جامعهشناسی به طور خاص شود. چرا که این مساعیها یا سبب ناقص شدن علوم سکولار میشود و هیچ جایگزین کاملی نیز ارائه نمیگردد و یا تغییر انجام شده در علم سکولار هیچ ثمره علمی و مفیدی به همراه ندارد. روشهای علم سکولار در مقام کشف عام هستند و شامل گزارههای کتاب و سنت نیز میشوند و منحصر شدن مقام کشف به گزارههای کتاب و سنت در پارهای از رویکردهای علم دینی، ثمره چندانی ندارد.
بیشتر رویکردهایی که تاکنون در زمینه تولید علم کار کرده اند بیشتر هم و تلاش خود را مصروف تولید دادهها در علوم مختلف در پرتو تئوریهای علم سکولار کرده اند. آنچه که در مورد تراکم دادهها، میتوان با توجه به توسعه علوم دیگر دست به ترکیب آنها برای دست یافتن به یک علم جدید دست زد.
فصل ششم: نظریه پردازی دینی، گامی به سوی تحول علوم
نقش قرآن در زندگی انسان، هدایتگری است. تحقق هدایت انسان نیز به تلاش او برای اصلاحگرایی است. اصلاحگرایی انسان مبتنی بر شناخت طبیعت و جامعه است که برای این منظور قرآن بر راههای تعقل و اختیار (تجربه) تأکید کرده است. به عبارت دیگر اصلاحگرایی انسان نیازمند علوم و نظریههای خاص است. تحقق نقش هدایتگری قرآن و انجام تکالیف اصلاحگرایی انسان بر شناخت جهان، معرفی راههای شناخت و شکل گیری علوم مبتنی است.
هر علمی در زیر چتر یک پارادایم شکل میگیرد. هر علمی در یک زمینه و بافت معرفتی و فرهنگی و به طور کلی یک جهانبینی شکل میگیرد. این بافت شامل یکسری اصول و قواعد در باب جهان، انسان، ارزشها، روشها و معرفت است. قرآن به طور یقین جهانبینی و پارادایم خاص خود را ارائه کرده است که شامل مبانی هستیشناسی، انسانشناسی، معرفتشناسی و ارزششناسی است.
هر علمی از سه جز اساسی نظریهها و تئوریها؛ روشها و تکنیکها و محتوا و دادهها تشکیل شده است. بدون شک قرآن به لحاظ محتوایی و دادهها میتوانند هر علمی را فربه و غنی کند، اما باید توجه داشت که اسلامی کردن علوم با فربه کردن آنها با گزارههای کتاب و سنت محقق نمیشود، بلکه با تولید و ارائه نظریههای به دست آمده از کتاب و سنت، میتوان علوم جدید را فربه و متحول یا علوم موجود را بازسازی کرد.