قتل "قائم مقام فراهاني" از رجال نامدار دوره قاجار و صدر اعظم محمدشاه قاجار (1214ش)
محمدشاه قاجار چون به پادشاهي رسيد، وزارت خود را به پيشكارش ميرزاابوالقاسم فراهاني داد. او وزيري با تدبير و با نفوذ بود. اما چون محمدشاه مردِ ضعيفالنفسي بود در اداره امور مملكت به رأي او كمتر توجه داشت. وي در مقام صدارت اعظمي، شاهزادگان خودسر قاجار را با خشونت و قساوت رام ساخت. قائم مقام با همه هوش و كفايت، كارداني، قدرت بر تقرير و تحرير، درايت در امور اجتماعي و سياسي و احاطه عجيب بر ادب فارسي و عربي، مردي خودپسند و مغرور بود كه در پيشبرد مقاصد خود از كشتن و كور كردن مخالفان و دروغ و نيرنگ خودداري نميكرد و در اين راه، دوست و دشمن نميشناخت. اين هيبت و صلابت و قدرت و برّندگي كه خواه ناخواه با سنگدلي و حقناشناسي و استبداد رأي و بلندپروازي و خودپسندي و دريدگي همراه بود موجب شد قائم مقام در بين طبقات مردم، محبوبيتي در خور نداشته بلكه همواره مورد حسد و بغض درباريان و بدگماني شاه قاجار باشد. حسودان و دشمنان قائم مقام، سرانجام محمدشاه را به اعدام او موافق كردند و با كمك حاج ميرزا آقاسي فرمان قتل قائم مقام را از شاه گرفتند. او را در شب آخر صفر 1251 ق برابر با ششم تيرماه 1214ش با دستمالي خفه كرده و جسدش را در حرم شاه عبدالعظيم دفن نمودند. قائممقام فراهاني علاوه بر مقام سياسي، داراي تبحّر علمي در بسياري از فنون، مخصوصاً علوم و فنون ادبي و سادهنويسي بود و سبكي جديد در نثر فارسي به وجود آورد. از آثار مشهور اين سياستمدار و نويسنده ايراني ميتوان به كتابهاي منشات، جلاير نامه و ديوان اشعار او، اشاره كرد.
قيام مردم تبريز به رهبري ستارخان و باقرخان عليه استبداد محمدعلي شاه قاجار (1287 ش)
بياعتنايي محمدعلي شاه قاجار به مشروطيت و مخالفت با مشروطهخواهان و سركوبي آنان و نيز به توپ بستن مجلس شوراي ملي، مردم ايران را به شورش واداشت و در اين راه، مردم تبريز از ديگران پيشي گرفتند. در اين ميان دو تن از رادمردان تبريز به نامهاي ستارخان (سردار ملي) و باقرخان (سالار ملي) به جمع مردم پيوستند و به رهبري قيام مردمي پرداختند. اين دو با همراهي مردم، در مقابل قشون عظيم محمدعلي شاه قاجار به مدت يازده ماه مقاومت كرده و از ورود نيروهاي دولتي به شهر ممانعت مينمودند. در اواخر، چون كار اهالي تبريز به خاطر محاصره و نرسيدن آذوقه سخت شده بود، پس از مذاكره با نمايندگان روس و انگليس و تصويب آن دو دولت، قرار بر اين شد كه عدهاي از نيروهاي روس وارد تبريز شوند. با ورود نيروهاي روسيه به تبريز، محاصره اين شهر پايان يافت و قشون غارتگر محمدعلي شاه از اطراف تبريز متفرق شدند. در عين حال، چون به دليل حضور قواي روس در تبريز، موقعيت خطرناكي براي ستارخان و باقرخان ايجاد شده بود، اين دو به همراه تعداد ديگري از آزادي خواهان به سفارت عثماني در تبريز پناهنده شدند.
سوء قصد به جان حضرت آيت اللَّه "خامنهاي" امام جمعه تهران در مسجد ابوذر (1360ش)
بعد از تشكيل نظام جمهوري اسلامي در ايران، توطئههاي استكبار جهاني عليه حكومت نوپاي اسلامي فزوني گرفت و باتجهيز و تقويت گروهكها و جريانات ضد انقلاب، درصدد نابودي نظام اسلامي برآمد. در همين راستا، عوامل ضد انقلاب كه تا چندي قبل، با حيله و تزوير، خود را انقلابي معرفي ميكردند، نقاب از چهره برداشتند و با سوء استفاده از موقعيت به وجود آمده، به سلب آسايش و امنيت مردم مشغول شدند. يكي از اين گروهها، سازمان منافقين خلق (مجاهدين خلق) بود كه با ترور شخصيتهاي اسلامي و انقلابي، سعي داشت به اهداف پليد و شومِ خود دست يابد. مقام معظم رهبري كه در آن وقت، نماينده امام خميني(ره) در شوراي عالي دفاع و نيز امام جمعه تهران بودند، با روشنگريهاي خويش، مردم را نسبت به ماهيت پليد اين گروهكها آشنا و نظرات آنان را در سخنرانيها مطرح ميساختند. همين امر، موجب گرديد كه گروهك منافقين، از ميان بردنِ معظمٌ له را در برنامه كار خود قرار دهد. در نهايت در ششم تيرماه 1360، حضرت آيتاللَّه خامنهاي كه به منظور ايراد سخنراني در مسجد ابوذر واقع در ميدان ابوذر در شرق تهران حضور داشتند، در حين پاسخگويي به پرسشهاي حاضرين، بر اثر انفجار بمبي كه توسط منافقين در يك دستگاه ضبط صوت كار گذاشته شده بود، از ناحيه كتف، گردن و دست به شدت زخمي شدند و به بيمارستان منتقل گرديدند. اما ايشان به طور معجزهآسايي زنده ماندند و اين از الطاف الهي بود كه اين گنجينه گرانمايه و عزيز براي رهبري امت اسلام بعد از حضرت امام، حفظ شود تا سكاندار شايسته و لايقي جهت هدايت كشتي انقلاب اسلامي در اقيانوس متلاطم تحولات جهاني باشند. كينهتوزيهاي منافقين همچنان ادامه يافت و فرداي آن روز با منفجر كردن دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي، جنايتي ديگر را ورق زدند.
درگذشت "عطاملك جويني" سياستمدار و مورخ شهير ايراني(681 ق)
ابوالمظفَّر عطامَلِك علاءالدين بن بهاءالدين محمد بن محمد جُويني در سال 623 ق در جوين از توابع خراسان متولد شد. پس از خاتمهي تحصيل وارد كارهاي ديواني شد، زيرا پدر و برادر وي از ديوانيان بودند. وي پيش از حملهي هلاكوخان به ايران، سفرهايى به مغولستان نمود. در سال 657 ق، هلاكوخان پس از فتح بغداد، حكومت عراق را به عطاملك واگذاشت و او تا سال 680 در اين شغل باقي بود. با حضور عطاملك جويني در دستگاه اداري مغولان، اقدامات بيرحمانهي آنان عليه مردم تا حدودي كاهش يافت و ازتباه شدن آثار فرهنگي ايران تا اندازهاي جلوگيري به عمل آمد. او 24 سال، ادارهي عراق را به عهده داشت اما دشمنانش به تدريج، خان مغول را به او بدبين كردند. بدين ترتيب اقتدار عطاملك تدريجاً افول كرد و خان مغول بر او چندان سخت گرفت كه در اثر اين فشارها وفات يافت. عطاملك جويني مؤلف تاريخ معروف جهانگشاي فارسي است كه شامل تاريخ چنگيز خان و هلاكوخان مغول و شرح جنايات آنان ميباشد. از آثار خيريهي جويني احداث نهر نجف است. او در آن سرزمين مقدس، نهري حفر كرده و با صرف هزينهاي فراوان، آبِ رودِ فرات را به حوالي نجف اشرف جاري نمود. وفات جويني را در سال 681 ق نوشتهاند.
تولد "ويليام تامسون" معروف به "لُرد كلوين" فيزيكدان انگليسي (1824م)
ويليام تامسون ملقَّب به لُرد كِلوين، رياضيدان و فيزيكدان انگليسي، در 26 ژوئن 1824م در شهر بلفاست در ايرلند به دنيا آمد. وي پس از طي تحصيلات خود راهي پاريس شد و زير نظر يكي از فيزيكدانان عصر، به كار در آزمايشگاه پرداخت. ويليام تامسون در سالهاي بعد تحقيقات وسيعي درباره حرارت و برق در علم فيزيك انجام داد و در تكنولوژي انتقال پيام از زير دريا ابداعاتي به عمل آورد كه در نهايت موفق به اختراع تلگراف زيردريايى شد. تامسون در تحقيقات خود، نظريههاي دانشمندان معاصر خويش در مورد حرارت را جمعآوري و تنظيم كرد. اين فيزيكدان بزرگ، بعدها به سبب خدمات فراواني كه به دنياي علم و دانش كرد به درجات بالا و القاب سِر و لُرد كِلوين نائل آمد و در سال 1890م رئيس انجمن سلطنتي انگليس شد. همچنين درجهبندي معروف كلوين براي سنجش دما به نام او نامگذاري شده است. لُرد كلوين سرانجام در 17 دسامبر 1907م در هشتاد و سه سالگي درگذشت.
اختراع سينماي ناطق توسط "جان سابتيل" امريكايي (1927م)
از ابتداي كار سينما، كوششهاي بسياري صورت گرفت تا فيلمهاي ناطق ساخته شود. تا قبل از اختراع سينماي ناطق، فيلمهايى كه در سينماهاي محدود و معدود آن زمان نمايش داده ميشد، صامت بود يعني سخن و صدايى از بازيگران شنيده نميشد و بيننده به نيروي خيال بايد مقصود هنرپيشه را درك ميكرد. در سال 1926م، صداهاي مختلف و موسيقيهاي متنوع با موفقيت در فيلمهاي سينمايي به كار گرفته شد و يك سال بعد، در بيست و ششم ژوئن 1927م، يكي از دست اندركاران امور سينما و متخصص فني امريكا به نام جان سابتيل موفق شد صداي گفتگوي بازيگران را نيز در بين ديگر صداها وارد كند. اولين فيلم ناطق جهان "خواننده جاز" نام داشت.
تولد "ماركو پولو" سياح و جهانگرد معروف ايتاليايي در ونيز (1254م)
ماركو پولو سياح و جهانگرد معروف ايتاليايى در 26 ژوئن 1254م در ونيز ايتاليا به دنيا آمد. پدر و عموي ماركو از جهانگردان مشهور ايتاليايى بودند كه قبلاً سفري به آسيا داشتند. ماركو در سال 1271م به همراه پدر و عمويش به چين رفت و مدتي در اين سرزمين و جزاير شرقي آسيا به سياحت پرداخت. وي در چين مورد توجه خان مغول واقع شد و ثروت كلاني از طرف خان نصيب او شد. ماركو سرانجام پس از سفري 24 ساله به ونيز بازگشت، اما طولي نكشيد كه در جريان يك جنگ دريايى، به اسارت در آمد و زنداني شد. او در زندان فرصت يافت تا سفرنامه خود را به نگارش درآوَرَد. از اين رو سفرنامهاي را به نام عجايب به رشته تحرير درآورد. ماركو پولو در اين كتاب، مشاهداتش را از كشور و دربار امپراتور مغولي چين و ساير شهرها و سرزمينهاي آسيايى به تفصيل شرح داده است. اين كتاب كه شهرت فراواني براي ماركو به دنبال آورد، بعدها مورد استفاده بسياري از مورخان قرار گرفت و در دوره رنسانس نيز منبع اصلي اطلاعات درباره مشرق زمين به شمار رفت. ماركو پولو در اين كتاب از فرهنگ و تمدن چين و آداب و رسوم آنان و مسائلي از قبيل رواج پول در چين، پلهاي بلند و شهرسازي، پست و نظافت و بهداشت و حكومت چين، مطالبي را نگاشته بود كه براي مردم اروپايي قرون وسطايي، باوركردني نبود. از اين رو، خانواده پولو را مورد تمسخر قرار دادند و آنان را دروغگو و گزافهگو خواندند. ماركوپولو سرانجام در دوازدهم دسامبر 1324م در هفتاد سالگي درگذشت.