ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : دوشنبه 5 آذر 1403
دوشنبه 5 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : جمعه 1 آذر 1398     |     کد : 190113

نوشتاری از آیت الله رشاد؛

بایستگی‌های‌ کنونی‌ فلسفه‌ اسلامی‌

آیت‌الله رشاد طی مقاله‌ای با اشاره به بایستگی‌های کنونی فلسفه اسلامی، «استقرای مفاهیم تا استنباط معارف عقلی از متون دینی» را از جمله مسایلی دانست که باید بیش از پیش به آن توجه شود.

آیت‌الله رشاد طی مقاله‌ای با اشاره به بایستگی‌های کنونی فلسفه اسلامی، «استقرای مفاهیم تا استنباط معارف عقلی از متون دینی» را از جمله مسایلی دانست که باید بیش از پیش به آن توجه شود.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: همزمان با فرارسیدن روز جهانی فلسفه در بسیاری از کشورهای جهان کنفرانس‌ها و کارگاه‌های متعددی برای ارایه نظریات و اندیشه‌های فلسفی برگزار می‌شود که عموما تکیه بر مباحثی دارند که از سوی برجسته ترین صاحب نظران طرح شده است. شاید این تب و تاب پیش از آنکه تلاشی برای دفاع از یک مکتب باشد، تلاش برای نهادینه کردن تسلسف به شمار آید چراکه همه مکاتب هرکدام از نقطه نظر نگاه موسس و پایه‌گذار خود به دنبال تحقق این مهم بودند که مردم بیندیشند اما بر مدار نظریاتی که آنان مطرح می کنند.

امروز اما شرایط متفاوت است، در روزگاری زندگی می کنیم که مکاتب مختلف امتحان خود را پس داده اند و اگر سربلند از این آزمون بیرون آمدند همچنان مانا به حیات خود ادامه داده اند و اگر جز آن بود به زباله دان تاریخ پیوستند. در این میان فلسفه اسلامی با وجود بزرگانی چون ابن سینا، ملاصدرا، خواجه نصیرالدین طوسی و بسیاری دیگر از این بزرگان چنان یادگاری بر گنبد دوار فلسفه بر جای نهاد که تا به امروز، اندیشه آنان همچنان جزو سرفصل مباحث فلسفی به شمار می‌رود.

خبرگزاری مهر به مناسبت فرارسیدن روز جهانی فلسفه، با اندیشمندان متعددی وارد بحث و گفت وگو شده تا در مقام بزرگداشت این روز از زبان این بزرگان سخنانی را در باب فلسفه به ویژه فلسفه اسلامی در اختیار مخاطبان خود قرار دهد. در این راستا آیت الله «علی اکبر رشاد»، رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در نوشتاری اختصاصی بایستگی‌های‌ کنونی‌ فلسفه‌اسلامی‌ را بررسی کرده است. وی در این نوشتار مباحث متعددی را زیر ذره بین برده که در ادامه بخش های برگزیده از آن را می خوانید؛

فلسفه‌ اسلامی‌ (به‌ رغم‌ سترگی‌ و ستواری‌ بسیار، صفایا و مزایای‌ بی‌شمار و پیشینه‌ و گذشته‌ی‌ پربار)، اینک‌ با چالش‌ها و کاستی‌هایی‌ روبروست‌، این‌ چالش‌ها به‌ ضمیمه‌ ضرورت‌های‌ زمانه‌، موجب‌ و موجد بایستگی‌های‌ فراوانی‌ شده‌ است‌. با لحاظ‌ زمینه‌های‌ گوناگون‌ مرتبط‌ با فلسفه‌، این‌ بایستگی‌ها می‌تواند در سه‌ گروه‌ به‌ ترتیب‌ زیر طبقه‌بندی‌ شود:
الف‌ ـ بایستگی‌های‌ تحقیق‌ و نوآوری‌ در فلسفه‌ی‌ اسلامی‌
ب‌ ـ بایستگی‌های‌ تعلیم‌ فلسفه‌ و فرهنگ‌سازی‌ فلسفی‌ در جوامع‌ اسلامی‌
ج‌ ـ بایستگی‌های‌ ترویج‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌ و انزوازدایی‌ از آن‌ در جهان‌

اسلام‌، دین‌ خردورزی‌ است‌، عقل‌ بشری‌ را چون‌ وحی‌ نبوی‌، حجت‌ می‌انگارد و عزیز می‌دارد، رابطه‌ میان‌ نقل‌ و عقل‌ را مثبت‌ و معنی‌دار می‌داند، بسیار روشن‌ است‌ که‌ ترابط‌ میان‌ چنین‌ دینی‌ با فلسفه‌، به‌ معنی‌ تعامل‌ دو عنصر همسو و همسنخ‌ است‌ که‌ قطعاً مایه‌ مایه‌وری‌ و پایه‌ پایداری‌ هر دو خواهد گشت‌.

در این مجال هرچند کوتاه، به‌ بیان‌ و بررسی‌ فشرده‌ و فهرست‌وار سی‌ بایستگی‌ در سه‌ زمینه‌ فوق‌ می‌پردازیم‌. برای‌ پرهیز از افزایش‌ حجم‌ مقاله‌، چند مورد نخست‌ به‌ اختصار شرح‌ می‌گردد و در باب‌ باقی‌ موارد (که‌ بخش‌ عمده‌ی‌ فهرست‌ را تشکیل‌ می‌دهد) به‌ ذکر عنوان‌ تفصیلی‌ هر مورد، بسنده‌ می‌شودو علاقه‌مندان‌ به‌ بحث‌ تفصیلی‌ موارد را به‌ رساله‌ی‌ فلسفه‌ی‌ نوصدرایی‌، احاله‌ می‌کنیم‌. اینک‌ فهرست‌ بایستگی‌ها:
گروه‌ یکم‌) بایستگی‌های‌ حوزه‌ تحقیق‌ و نوآوری‌ در فلسفه‌ اسلامی‌
برای‌ بسط‌ و بازسازی‌، و بالندگی‌ و نوسازی‌ فلسفه‌ اسلامی‌، تحقیقات‌ وتلاش‌های‌ پژوهشی‌ بسیاری‌ از قبیل‌ موارد زیر باید صورت‌ بندد:
یک‌) استنباط‌ و تنسیق‌ معارف‌ عقلی‌ از متون‌ مقدس‌:
گفته‌ می‌شود: آیا درآمیختن‌ مباحث‌ فلسفی‌ با معارف‌ وحیانی‌ و یا التزام ‌فلسفه‌ به‌ شریعت‌، با روح‌ فلسفه‌ در معارضت‌ نیست‌؟ آیا فلسفه‌ می‌تواند به ‌صفاتی‌ چون‌ «دینی‌»، «اسلامی‌» یا «مسیحی‌» و... متصّف‌ گردد؟؛ فلسفه‌، فعالیتی ‌عقلانی‌ است‌، تقیید آن‌ به‌ امور و عقاید قدسی‌ و سماوی‌، با خصلت‌ ذاتی‌ آن‌ سازگاری‌ ندارد. بسا که‌ عامل‌ رکود و سکون‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌ نیز اتکاء و رکون‌ آن ‌به‌ آموزه‌های‌ دینی‌ باشد!
حق‌ این‌ است‌ که‌ پرسش‌ فوق‌، پاسخ‌ مطلق‌ ندارد، بلکه‌ برای‌ روشن‌ شدن ‌پاسخ‌ شایسته‌ چنین‌ پرسشی‌، نخست‌ باید معلوم‌ شود که‌ منظور از دین‌ و فلسفه‌ چیست‌؟ و باید روشن‌ گردد کدام‌ دین‌ و کدام‌ فلسفه‌ مراد است‌؟ اگر فلسفه‌ای‌ عقلانی‌ با دین‌ یا دینواره‌ای‌ خردگریز و خردستیز سنجیده‌ شود، بی‌درنگی‌ می‌توان‌ به‌ تنافی‌ و تعارض‌ میان‌ آن‌ دو حکم‌ کرد، اما میان‌ فلسفه‌ای ‌خردگرا با دینی‌ خردپذیر، چرا باید تفاوت‌ و تهافت‌ افتد؟
اسلام‌، دین‌ خردورزی‌ است‌، عقل‌ بشری‌ را چون‌ وحی‌ نبوی‌، حجت‌ می‌انگارد و عزیز می‌دارد، رابطه‌ میان‌ نقل‌ و عقل‌ را مثبت‌ و معنی‌دار می‌داند، بسیار روشن‌ است‌ که‌ ترابط‌ میان‌ چنین‌ دینی‌ با فلسفه‌، به‌ معنی‌ تعامل‌ دو عنصر همسو و همسنخ‌ است‌ که‌ قطعاً مایه‌ مایه‌وری‌ و پایه‌ پایداری‌ هر دو خواهد گشت‌؛ تجربه‌ تاریخی‌ درازمدت‌ حضور و حیات‌ فلسفه‌ در جهان‌ اسلام‌ نیز صحت‌ این‌ انگاره‌ را محرز داشته‌ است‌. از این‌رو این‌ عیب‌ فلسفه‌ اسلامی ‌نیست‌ که‌ به‌ دامن‌ اسلام‌ آویخته‌ است‌ و با اسلامیت‌ در آمیخته‌ است‌ بلکه‌ هنر و حسن‌ آن‌ باید به شمار آید.
راز این‌ تقارن‌ و تقارب‌ نیز آن‌ است‌ که‌ آبشخور عقل‌ سلیم‌ و نقل‌ اسلام‌ یکی‌ است‌، زیرا سرچشمه‌ همه‌ خیرها و کمال‌ها، از جمله‌ حکمت‌ و معرفت‌، ذات‌ حق‌ تعالی‌ است‌، و خدا به‌ شیوه‌های‌ گوناگونی‌ با آفریدگانش‌ تماس‌ می‌گیرد؛ وحی‌ و عقل‌ از جمله‌ طرق‌ تماس‌ خدا با آدمیان‌ است‌، حی‌ حکیم‌، گاه‌ از رهگذر ایحاء به‌ انسانی‌ شایسته‌ با بشریت‌ سخن‌ می‌گوید و گزاره‌هایی‌ را درتبیین‌ مشیت‌ متحقق‌ خویش‌ (جهان‌بینی‌ و جهان‌شناسی‌) القاء می‌نماید وآموزه‌هایی‌ را در بیان‌ مشیت‌ متوقع‌ خود (اخلاق‌ و احکام‌) ابلاغ‌ می‌فرماید، و گاه‌ نیز از رهگذر قوه‌ دراکه‌، معناگر و معناسنج‌ که‌ در درون‌ آحاد آدمیان‌ به‌ ودیعت‌نهاده‌ است‌، با او ارتباط‌ برقرار می‌کند، و هر آنچه‌ که‌ از یکی‌ از دو راه‌ مزبور به‌انسان‌ واصل‌ گردد، بی‌هیچ‌ تفاوتی‌، حق‌ و حجت‌ است‌؛ هرچند طرق‌ معرفت‌،منحصر به‌ وحی‌ و عقل‌ نیست‌ اما این‌ دو راه‌، برترین‌ و فراگیرترین‌ راههای‌معرفت‌ و حکمت‌ بشمارند.
با توجه‌ به‌ آن‌چه‌ مذکور افتاد، یکی‌ از بایستگی‌های‌ کنونی‌ فلسفه‌، استقرای ‌مفاهیم‌ و استنباط‌ معارف‌ عقلی‌ از متون‌ دینی‌ است‌؛ موارد زیر، از جمله ‌دست‌آوردهای‌ این‌ اقدام‌ ارزشمند می‌تواند باشد:

دست‌آوردهای‌ استنباط‌ معارف‌ عقلی‌ از متون‌

۱. برداشت‌ و انباشت‌ مجموعه‌ عقلیات‌ وحیانی‌ که‌ سرمایه‌ حکمی ‌گرانبهایی‌ قلمداد می‌شود.
۲. آشکارتر گشتن‌ تلایم‌ و توازی‌ معرفت‌ عقلانی‌ و معرفت‌ وحیانی‌
۳. (در نتیجه‌) تقویت‌ وجه‌ دینی‌ و مشروعیت‌ معنوی‌ فلسفه‌
۴. نیز غنی‌سازی‌ وجه‌ عقلانی‌ معرفت‌ دینی‌ و تقویت‌ عقلانیت‌ دینی‌
۵. مفهوم‌سازی‌های‌ تازه‌ و بسط‌ دایره‌ مسایل‌ فلسفی‌ و عقلی‌، از رهگذر استقراء و ارایه‌ پاره‌ای‌ مباحث‌ حکمی‌ که‌ وحی‌ و سنت‌ معصوم‌، بدان‌ها پرداخته‌ است‌ اما تاکنون‌ در فلسفه‌ ما مغفول‌ مانده‌ است‌.
۶. دست‌یابی‌ به‌ تقریرهای‌ تازه‌ از برخی‌ مفاهیم‌ فلسفی‌ موجود، یا دسترسی‌ به‌ براهین‌ جدید برای‌ معارف‌ و مدعیات‌ فلسفی‌، علاوه‌ بر آن‌چه‌ که‌ در متون‌ و مباحث‌ متعارف‌ فلسفی‌ آمده‌ است‌.
۷. تصحیح‌ برداشت‌های‌ انحرافی‌ و تحریفی‌ از پاره‌ای‌ آیات‌ که‌ مورد استشهاد ارباب‌ فلسفه‌ قرار گرفته‌ است‌،
۸. تصحیح‌ پاره‌ای‌ باورداشت‌های‌ فلسفی‌ ناصواب‌، از رهگذر تطبیق‌ و سنجش‌ آن‌ها با مصرحات‌ دینی‌ و مستنبطات‌ معتبر.البته‌ پرهیختن‌ از اصطیادهای‌ ذوقی‌ و پرداختن‌ به‌ فهم‌ نصوص‌ به‌ شیوه‌ی ‌اجتهادی‌ با التزام‌ به‌ اصول‌ و قواعد منطق‌ فهم‌ دین‌ و کاربست‌ دلالات‌ ثلاثه‌ در نسبت‌ دادن‌ هر معنایی‌ به‌ متون‌، شرط‌ لازم‌ تحقق‌ چنین‌ نتایجی‌ است‌.
چنین‌ مطالعه‌ای‌ باید در فرآیند دادوستدی‌ متناوب‌ و در چارچوب‌ تعامل ‌حلقوی‌ (شبیه‌ دور هرمنوتیکی‌) میان‌ متون‌ دینی‌ و معارف‌ فلسفی‌ رخ‌ بدهد؛ یعنی‌ از سویی‌ آیات‌ و روایات‌، مورد استقراء قرار گیرد و مفاهیم‌ استخراج‌ شده ‌از آن‌ به‌ فلسفه‌ ارایه‌ گردد، از دیگرسو اصول‌ و قواعد فلسفی‌ فهرست‌ شود و متناوباً به‌ متون‌ مقدس‌ عرضه‌ و از آیات‌ و روایاتی‌ که‌ در مظان‌ چنین‌ معانی‌ و معارفی‌ هستند، استنطاق‌ شود، تا با حرکت‌ از مجمل‌ و محتمل‌ به‌ مفصل‌ و مسجل‌، مفاهیم‌ و معارف‌ موردنظر فراچنگ‌ آید.

تبیین‌ کارکردهای‌ عقل‌ در قلمرو دین‌پژوهی‌ و عرصه‌ دینداری‌

اذعان‌ دارم‌ که‌ این‌ مسأله‌ از دیرباز، از گسترده‌ترین‌ چالشگاه‌های‌ حکمت‌ و معرفت‌ بوده‌ است‌، اما مع‌الأسف‌ حتا باورمندان‌ به‌ کارکرد گستره‌ خرد در حیطه‌ دین‌ (اکثری‌ گرایان‌) پژوهش‌ درخور و جامعی‌ را برای‌ تبیین‌ اطراف‌ و اعماق‌ مسأله‌ صورت‌ نداده‌اند، آن‌چه‌ از سلف‌ به‌ دست‌ ما رسیده‌ است‌ تک‌نگاشته‌هایی‌ است‌ کم‌ حجم‌ یا گسترده‌ نگاشته‌هایی‌ است‌ بی‌هندسه‌، غیرمنسجم‌ و ناتمام‌.
برای‌ بازنمایاندن‌ آن‌چه‌ باید در باب‌ این‌ بایستگی‌ انجام‌ پذیرد، در زیر، فهرستی‌ را، هرچند فشرده‌ اما ساختارمند و نسبتاً کامل‌، از مباحث‌ ضروری‌ در زمینه‌ی‌ کارکرد و کاربرد عقل‌ در دین‌پژوهی‌ و دینداری‌، تقدیم‌ می‌دارم‌، روشن ‌است‌. شرح‌ این‌ ساختار، نیازمند مجال‌ موسَّع‌ و مقالی‌ مبسوط‌ است‌. اما مجموع ‌مباحث‌ در چهار بخش به این شرح است:
بخش‌ اول‌ ـ کلیـات‌
مبحث‌ یکم‌ ـ معانی‌ و مراتب‌ عقل‌ و روش‌شناسی‌ احراز عقلانیت‌:
فرع‌ ۱) معانی‌ و اطلاقات‌ عقل‌:
۱/۱. معانی‌ عقل‌ و مترادفات‌ آن‌ در لغت‌،
۲/۱. اطلاقات‌ عقل‌ و مترادفات‌ آن‌ در قرآن‌ و حدیث‌،
۳/۱. اطلاقات‌ در عقل‌ و مترادفات‌ آن‌ نزد فیلسوفان‌ مسلمان‌،
۴/۱. معنای‌ مختار.
فرع‌ ۲) انواع‌ و مراتب‌ عقل‌:
۱/۲. عقل‌ نظری‌ و عقل‌ عملی‌،
۲/۲. عقل‌ طبیعی‌ / طبعی‌، عقل‌ تجربی‌ / سمعی‌.
۳/۲. و . . .
فرع‌ ۳) روش‌شناسی‌ احراز کارکردهای‌ عقل‌ و شناسایی‌ معارف‌ عقلی‌:
۱/۳. روش‌ها،
۲/۳. قواعد.
بخش‌ دوم‌ ـ مبانی‌ و دلایل‌ حجیت‌ عقل‌:
مقدمه‌ ـ معانی‌ حجیت‌ عقل‌ در دین‌پژوهی‌.
مبحث‌ یکم‌ ـ مبانی‌ حجیت‌ عقل‌ در دین‌پژوهی‌.
مبحث‌ دوم‌ ـ دلایل‌ حجیت‌ عمومی‌ عقل‌ در دین‌پژوهی‌.
بخش‌ سوم‌ ـ انواع‌ کارکرد و کاربرد عقل‌ در دین‌پژوهی‌:

۱. مراد از کارکرد عقل‌ در دین‌پژوهی‌، ایفای‌ نقش‌ معرفت‌زا، معناگرانه‌ و معناسنجانه‌ آن‌ در زمینه‌ی‌ فهم‌ دین‌ و کاربرد دوال‌ دینی‌ دیگر در دین‌فهمی ‌است‌.
۲. به‌ نظر ما کارکردهای‌ عقل‌ در قلمرو دین‌ و دین‌پژوهی‌، از جهاتی‌ گوناگون‌، به‌ اقسام‌ مختلف‌ قابل‌ دسته‌بندی‌ است‌. هفت‌گونه‌ تقسیم‌ در باب‌ نوع‌ کارکرد عقل‌ در تفهم‌ و تحقق‌ دین‌ قابل‌ طرح‌ است‌.
مهم‌ترین‌ تقسیمات‌ گستره‌ کارکرد عقل‌، تقسیم‌ از لحاظ‌ شمول‌ به‌ هر پنج‌ حوزه‌ و نظام‌ معرفتی‌ دین‌ (عقاید، احکام‌، اخلاق‌، تربیت‌ و علم‌ دینی‌) یا اختصاص‌ آن‌ به‌ حوزه‌ای‌ خاص‌ است‌ (که‌ از این‌ دو، ما به‌ کارکردهای‌ «عام‌» و «خاص‌» تعبیر می‌کنیم‌).
با رعایت‌ اختصار، انواع‌ تقسیمات‌ و اقسام‌ هر یک‌ از آنها و نیز موارد هر یک‌ از اقسام‌ را، در زیر ذکر می‌کنیم‌:

مبحث‌ یکم‌ ـ کارکردهای‌ «عام‌» و مشترک‌ عقل‌
مبحث‌ دوم‌ ـ کارکردهای‌ «خاص‌» عقل‌، در حوزه‌های‌ معرفتی‌
مبحث‌ سوم‌ ـ کارکردهای‌ عقل‌ در باب‌ مبادی‌ فهم‌ دین‌

مبحث‌ چهارم‌ ـ دیگر تقسیمات‌

نخستین‌ گام‌ در جهت‌ تحول‌ و تکامل‌ و نیز رشد و رونق‌ بخشی‌ فلسفه‌ی ‌اسلامی‌، بحث‌ و فحص‌ جامع‌ موانع‌ و مشکلات‌ کنونی‌ و چالش‌های‌ پیش‌ روی‌ آن‌ است‌؛ اکنون‌ عوامل‌ سلبی‌ و ایجابی‌ فراوانی‌، سد راه‌ بسط‌ و بالندگی‌ این‌ ثروت‌ و سرمایه‌ گران‌بار و گرانمایه‌ اسلامی‌ است‌؛ برای‌ دست‌یابی‌ به‌ فهرست‌ فراگیر این‌ موانع‌، ابعاد گوناگون‌ همه‌ عرصه‌های‌ مرتبط‌ و همه‌ی‌ امور و عواملی‌ که‌ مظان‌ اشکالات‌ و مشکلات‌اند، و نیز با گمانه‌زنی‌، همه‌ چالش‌های‌ آتی‌، باید مورد واکاوی‌ و جست‌ وجو قرار گیرند. و تنها پس‌ از استقراء و استقصای‌ کامل‌ موارد و مظان‌ است‌ که‌ می‌توان‌ به‌ فهرستی‌ از راهبردها و راهکارها برای‌ رفع‌ و دفع‌ موانع‌ و گشودن‌ افق‌ پیش‌ روی‌ فلسفه‌ اسلامی‌ دست‌ یازید.
مقاله‌ حاضر براساس‌ ارتکازات‌ راقم‌ راجل‌ از کاستگی‌ها و نارسایی‌ها نگاشته‌ می‌شود، استقراء و استقصا و نیز راهبردگذاری‌ و راهکارگزینی‌ از عهده‌ی ‌یک‌ فرد ـ آن‌ هم‌ فرد ناتوانی‌ چون‌ من‌ بنده‌ ـ بیرون‌ است‌؛ تحقق‌ این‌ اقتراح‌ و اطروحه‌، لجنه‌ای‌ می‌خواهد جامع‌ و قابل‌، و ساز و برگی‌ می‌طلبد کافی‌ و کامل‌، تا روی‌ دهد آنچه‌ باید و شاید.
بنا ندارم‌ و اصولاً میسر نیست‌ که‌ اینجا همه‌ موانع‌ و حواجب‌ را شرح‌ کنم‌، عجالتاً تنها با نگرشی‌ کلی‌ و در حد مجال‌ مقال‌، دورنمایی‌ از اصول‌ و انواع‌ موانع‌ را در زیر می‌آورم‌:
پاره‌ای‌ از موانع‌ به‌ اصحاب‌ فلسفه‌ باز می‌گردد، پاره‌ای‌ دیگر به‌ ارباب ‌سیاست‌ و تدبیرگران‌ امور علمی‌ کشور و جهان‌ اسلام‌؛ برخی‌ دیگر از موانع‌، «درون‌ علمی‌» است‌ و به‌ خصایل‌ و خصایص‌ فلسفه‌ اسلامی‌ بازگشت‌ می‌کنند و بعضی‌ دیگر نیز آفاقی‌ است‌ و به‌ عوامل‌ عینی‌ تاریخی‌، فرهنگی‌ و اجتماعی‌ حاکم‌ بر اقلیم‌ اسلامی‌ و جوامع‌ مسلمان‌.
موانع‌ معطوف‌ به‌ اصحاب‌ فلسفه‌ به‌ دو قسم‌ کلی‌: موانع‌ شخصیتی‌ و موانع‌ معرفتی‌، قابل‌ طبقه‌بندی‌ است‌. درخور ذکر است‌ که‌ ای‌ بسا بسیاری‌ از موارد عیناً یا احیاناً با تفاوت‌ در مصداق‌، گریبانگیر سایر اصناف‌ علما و دیگر انواع‌ علم‌ دینی‌ نیز باشد ـ که‌ هست‌ ـ در زمینه‌ی‌ موانع‌ شخصیتی‌ ـ که‌ به‌ اصحاب‌ فلسفه ‌راجع‌ می‌شود ـ به‌ موارد زیر می‌توان‌ اشاره‌ کرد:
۱. موانع‌ مَنِشی‌: صفات‌ و خصایلی‌ که‌ به‌ صورت‌ طبیعت‌ ثانوی‌، در قبال‌ نقش‌آفرینی‌ تحول‌گرای‌ محققان‌ و مدرسان‌ فلسفه‌، نقش‌ بازدارنده‌ای‌ را ایفاء می‌کند، مانند غرور و خودفریفتگی‌ علمی‌ و دیگرانکاری‌ که‌ گاه‌ برخی‌ فلسفه‌دانان‌ به‌ ویژه‌ کیسه‌گان‌ و خامان‌ بدان‌ مبتلایند.
۲. موانع‌ روانی‌: حالات‌ روحی‌ و احساساتی‌ که‌ مبتلایان‌ به‌ خود را از نوگرایی‌ و نوآوری‌ بازمی‌دارد، مانند خود کم‌بینی‌ و خودسانسوری‌، عدم‌ جرأت‌ در شالوده‌شکنی‌ و مشهورات‌زدایی‌ در فعالیت‌ علمی‌، به‌ نحو عام‌ و در مباحث‌ فلسفی‌، به‌ طور خاص‌.
۳. موانع‌ تدبیری‌: عدم‌ تدبیر یا تدبیر غلط‌ در کار علمی‌، در یک‌ جمله‌: فقدان‌ خودمدیریتی‌ فردی‌ بر سرمایه‌های‌ مادی‌ و معنوی‌ شخصی‌، برای‌ فعالیت‌ مولّد، از قبیل‌ نداشتن‌ مدیریت‌ زمان‌ و مدیریت‌ استعداد.
۴. موانع‌ معرفتی‌: در باب‌ موانع‌ معرفتی‌ نیز می‌توان‌ به‌ مواردی‌ (از باب‌ نمونه‌) اشاره‌ کرد، از جمله‌:
باورداشت‌های‌ ناصواب‌ در حوزه‌ی مبادی‌ تصوری‌ و تصدیقی‌ فلسفه‌، و فراتر و فراگیرتر از آن‌، در باب‌ مباحث‌ زیرساختی‌ای‌ که‌ سامان‌بخش‌ فلسفه‌ی ‌فلسفه‌ اسلامی‌ به‌ شمار می‌رود، خاصه‌ خطا در نگرش‌های‌ معرفت‌شناختی ‌حاکم‌ بر ذهن‌ و فعالیت‌ عقلی‌ فلسفه‌دانان‌ (البته‌ ممکن‌ است‌ ذکر مصداق‌ و مثال ‌برای‌ چنین‌ عواملی‌ تنها علی‌المبنا میسور باشد.)
۵. موانع‌ درون‌ علمی‌: مشکلات‌ و اشکالاتی‌ که‌ فلسفه‌ اسلامی‌ به‌ نحو عام‌، یا دست‌ کم‌ برخی‌ از مکاتب‌ فلسفی‌ ما با آن‌ مواجه‌ است‌. پاره‌ای‌ از این‌ دست‌ موانع‌ به‌ تلویح‌ و تصریح‌ در بخش‌های‌ دیگر مقاله‌ مورد بحث‌ قرار گرفته‌ است‌. این‌ گروه‌ از موانع‌ را می‌توان‌ به‌: موانع‌ ساختاری‌، محتوایی‌ و روشگانی ‌تقسیم‌ گردد.
۶. موانع‌ آفاقی‌: بازدارنده‌هایی‌ که‌ بیرون‌ از وجود اصحاب‌ فلسفه‌ و ساختار دانش‌، بر سرنوشت‌ فلسفه‌ تأثیر می‌گذارد، عوامل‌ تاریخی‌، اخلاقی‌، فرهنگی‌، اجتماعی‌ و سیاسی‌ که‌ یا بازدارنده‌اند (یا حتا وادارنده‌ نیستند) حاجب‌ و حاجز تحول‌ و تکامل‌، و روزآمدی‌ و کارآمدی‌ فلسفه‌اند، یا دست‌ کم‌ موجب‌ و موجد جویش‌ و جنبش‌ در قلمرو این‌ معرفت‌ ارجمند نمی‌شوند، تفصیل‌ و تمثیل‌، با بنای‌ ما بر اختصار در مقاله‌، تنافی‌ دارد از آن‌ احتراز می‌کنیم‌؛ اما تأکید می‌ورزیم ‌که‌ بیشترین‌ سهم‌، در رکود و سکون‌ فلسفه‌، از آن‌ این‌ گروه‌ از موانع‌ است‌.
تأسیس‌ فلسفه‌ فلسفه‌ [اسلامی‌]
درباره‌ فلسفه‌های‌ مضاف‌ در بند دیگری‌ به‌ حد کفاف‌ و کفایت‌ سخن ‌خواهم‌ گفت‌، اینجا اندکی‌ فقط‌ درباره‌ ضرورت‌ تأسیس‌ (یا تنسیق‌) فلسفه‌ی ‌فلسفه‌ی‌ اسلامی‌ می‌نگارم‌. وصف‌ «اسلامی‌» در این‌ عنوان‌، هم‌ می‌تواند صفت‌ مضاف‌ («فلسفه‌ی‌ اسلامی‌» فلسفه‌) قرار گیرد، هم‌ می‌تواند صفت‌ مضاف‌الیه ‌(فلسفه‌ی‌ « فلسفه‌ی‌ اسلامی‌») منظور گردد؛ اما آن‌چه‌ اکنون‌ در این‌ مقاله‌ محط‌ بحث‌ و مصب‌ نظر است‌، تنسیق‌ دستگاهی‌ است‌ که‌ به‌ مطالعه‌ی‌ فرانگر / عقلانی‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌ بپردازد.
آسیب‌شناسی‌ جامع‌ِ «درون‌ْ علمی‌» فلسفه‌ اسلامی‌ و واکاوی‌ و شناسایی‌ خلأها و خطاهای‌ محتمل‌ و نیز ارایه‌ی‌ راهبردها و راهکارهای‌ بایسته‌ در قلمرو آن‌، از جمله‌ در گرو تأسیس‌ فلسفه‌ی‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌ است‌. زیرا هرگونه‌ تحول‌ وتکاملی‌ در هر موضوع‌ و مسأله‌ای‌، حاجتمند فرانگری‌ خودآگاهانه‌ بدان‌ است‌، و نگاهی‌ این‌سان‌ در علوم‌، جز از نظرگاه‌ فلسفی‌ فراچنگ‌ نمی‌افتد؛ و اگر چنین‌ نگاه ‌و نگرشی‌ صورت‌ بندد فلسفه‌ فلسفه‌ اسلامی‌ تأسیس‌ شده‌ است‌.
فلسفه‌ی فلسفه‌ اسلامی‌ به‌ مباحث‌ زیر باید بپردازد: (عمده‌ی‌ مباحث‌، مسایل‌ فلسفه‌ی مطلق‌ فلسفه‌ی‌ است‌.)
۱. تعریف‌ فلسفه‌ و شناسایی‌ هویت‌ فلسفه‌ اسلامی‌،
۲. بررسی‌ سرشت‌ قضایا و قواعد فلسفی‌،
۳. امکان‌ و معناداری‌ فلسفه‌ اسلامی‌،
۴. غایت‌ فلسفه‌ [‌ اسلامی]،
۵. کارکردهای‌ فلسفه‌ به‌ نحو عام‌، و کار ویژه‌های‌ فلسفه‌ اسلامی‌،
۶. موضوع‌ فلسفه‌ [‌ اسلامی] ،
۷. مسایل‌ فلسفه‌ (علی‌الاطلاق‌) و مسایل‌ خاص‌ فلسفه‌ اسلامی‌،
۸. هندسه‌ و ساختار مباحث‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌،
۹. روش‌ فلسفه‌ و ویژگی‌های‌ روشگانی‌ فلسفه‌ [از جمله‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌]،
۱۰. نسبت‌ و مناسبات‌ فلسفه‌ با دیگر علوم‌،
۱۱. نسبت‌ و مناسبات‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌ با کلان‌ْ مقوله‌هایی‌ همچون‌ دین‌، هنر و . . .،
۱۲. مطالعه‌ی‌ تطبیقی‌ مکاتب‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌،
۱۳. آسیب‌شناسی‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌.
اینک‌ با توجه‌ به‌ مباحث‌ قابل‌ بحث‌ در فلسفه‌ی‌ فلسفه‌ اسلامی‌ می‌توان ‌پرسید: آیا بازپژوهی‌ و بازپیرایی‌ فلسفه‌ی‌ مطلق‌ (و نیز فلسفه‌ اسلامی‌) و نیز فرگشت‌ و بازآرایی‌ آن‌، بدون‌ تنقیح‌ و تحریر آن‌چه‌ گفته‌ آمد ممکن‌ است‌؟ هرگز و حاشا.
تنقیح‌ و بازپیراست‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌ / ایرانی‌

آن‌چه‌ در ادبیات‌ حکمی‌ سنتی‌، فلسفه‌ نامیده‌ می‌شد، عمده‌ معارف‌ بشری ‌را در بر می‌گرفت‌؛ طب‌ و طبیعیات‌، منطق‌ و موسیقی‌، هندسه‌ و ریاضیات‌،تدبیر منزل‌ و سیاسات‌، اخلاق‌، الهیات‌ و . . .؛ در غرب‌ جدید ـ هر چند ازجهاتی‌، فلسفه‌ دچار ابتذال‌ شد مانند این‌ که‌ حتا پاره‌ای‌ مباحث‌ الفاظ‌ و ادبیات‌و زبان‌شناسی‌ و حتا نسبیت‌ و شکاکیت‌، فلسفه‌ پنداشته‌ شد! و برخی‌ آرای‌ سست‌ و سخیف‌ که‌ تفوه‌ بدان‌ از طفل‌ دبستانی‌ انتظار نمی‌رود در زمره‌ آرای‌ فلسفی‌ به‌ شمار آمد ـ اما از حیث‌ دیگر ـ با تمحیض‌ و تنقیح‌ و تجزیه‌ ‌تخصصی‌، فلسفه‌ شأن‌ شایسته‌ی خویش‌ را از لحاظ‌ کاربرد در حوزه‌ها وحیطه‌های‌ گونه‌گون‌ جوامع‌، زندگی‌ آدمی‌ به‌ دست‌ آورد.
فلسفه‌ اسلامی‌ باید از بحث‌ها و بخش‌هایی‌ که‌ امروز، مستقلاً تدوین‌ یافته‌ و به‌ مثابه‌ یک‌ علم‌ به‌ رسمیت‌ شناخته‌ شده‌اند یا در ساختار دانش‌های‌ دیگر جای‌ گرفته‌اند، پیراسته‌ شود؛ و در استطرادات‌ و زواید نیز به‌ حداقل‌ ضرور بسنده‌ شود.

اصطیاد و تأسیس‌ فلسفه‌های‌ مضاف‌ اسلامی‌

مسایل‌ فلسفه‌های‌ مضاف‌، هنوز چندان‌ منقح‌ و مضبوط‌ نشده‌ است‌، پیش‌ از روشن‌ شدن‌ این‌ مسایل‌، سخن‌ گفتن‌ از تأسیس‌ فلسفه‌های‌ مضاف‌ اسلامی‌ دشوار است‌، به‌ نظر ما مباحث‌ عمومی‌ درخور بحث‌ درباره‌ی‌ این‌ گروه‌ از معارف‌ حکمی‌، موارد زیر است‌:
۱. تعریف‌ فلسفه‌ مضاف‌،
۲. انواع‌ فلسفه‌ مضاف‌،
۳. اهداف‌ و کارکردهای‌ فلسفه‌های‌ مضاف‌ (و انواع‌ آن‌)،
۴. موضوع‌ فلسفه‌ مضاف‌،
۵. قلمرو و انواع‌ مسایل‌ فلسفه‌های‌ مضاف‌،
۶. روش‌شناسی‌ فلسفه‌های‌ مضاف‌،
۷. نسبت‌ و مناسبات‌ فلسفه‌های‌ مضاف‌ با سایر علوم‌ و معرفت‌ها،
۸. آسیب‌شناسی‌ وضعیت‌ کنونی‌ فلسفه‌های‌ مضاف‌، به‌ ویژه‌ شاخه‌های‌ نوپدید در ایران‌ و جهان‌ اسلام‌،
۹. امکان‌ فلسفه‌ی‌ مضاف‌ اسلامی‌،
۱۰. ضرورت‌ تأسیس‌ فلسفه‌های‌ مضاف‌ اسلامی‌.

مقتضای‌ شأن‌ «علم‌ العلومی‌» فلسفه‌، قابلیت‌ تحویل‌ عمده‌ مباحث‌ فراهم ‌آمده‌ در طیف‌ مباحث‌ متنوع‌ کنونی‌ حکمت‌ اسلامی‌ به‌ شاخه‌های‌ تخصصی‌ (چنان‌ که‌ فرنگیان‌ در فلسفه‌های‌ معاصر چنین‌ کرده‌اند) نیز اقتضای‌ معقولیت ‌آموزه‌های‌ دینی‌ اسلامی‌ و نیز غنا و قوام‌ درخور علوم‌ عقلی‌ اسلامی‌ از جهت‌ نگاه‌ عقلانی‌ و معرفتی‌ به‌ علوم‌ و امور؛ و دلایل‌ دیگری‌ امکان‌ تأسیس‌ فلسفه‌های ‌مضاف‌ (اسلامی‌) را محرز می‌نماید.
فراتر این‌ که‌، غایات‌ و نتایجی‌ از قبیل‌ موارد زیر:
۱. بسط‌ و بالندگی‌ فلسفه‌ اسلامی‌، ۲. کاربردی‌ شدن‌ آن‌، ۳. نوآمد و زمانه ‌ساخت‌ کردن‌ حکمت‌ و معارف‌ عقلی‌ اسلامی‌، ۴. ایجاد انسجام‌ و هندسه‌ ‌متلائم‌ در مجموعه‌ علوم‌ و معارف‌ دینی‌، به‌ ویژه‌ در قلمرو حکمت‌ عملی‌، ۵. تقویت‌ مبانی‌ نظری‌ علوم‌ اسلامی‌ و نیز علل‌ و دلایل‌ دیگر، بر بایستگی‌ تأسیس‌ فلسفه‌های‌ مضاف‌، براساس‌ داده‌های‌ حکمت‌ اسلامی‌ را مبرم‌ می‌دارد. علاوه‌ براینکه‌ امروز کسانی‌، فلسفه‌های‌ مضاف‌ را به‌ پایگاه‌ یورش‌ و تازش‌ به‌ مبانی‌ ومعارف‌ اسلامی‌ و بومی‌ بدل‌ کرده‌اند، تأسیس‌ فلسفه‌های‌ مضاف‌ براساس‌ مبانی‌صحیح‌ و صواب‌، چاره‌ساز این‌ دست‌ دسیسه‌ها است‌.
همچنین‌ خلط‌ و خطاهای‌ علمی‌ بسیاری‌ از سوی‌ بعضی‌ معاصرین‌ در باب‌ برخی‌ فلسفه‌های‌ مضاف‌ اسلامی‌ نوپا و نوپدید صورت‌ می‌گیرد. (مانند اطلاق ‌فلسفه‌ دین‌ به‌ فلسفه‌ دینی‌، کلام‌ جدید یا دین‌پژوهی‌ بالمعنی‌ الأعم‌، و نیز مانند برابرانگاری‌ یا خلط‌ فلسفه‌ فقه‌ با فلسفه‌ علم‌ فقه‌، مقاصدالشریعه‌، علل‌الشرایع‌، فلسفه‌ علم‌ اصول‌ و فلسفه‌ی‌ اجتهاد) تعریف‌ و تنسیق‌ سنجیده‌ و اندیشیده‌ فلسفه‌های‌ مضاف‌، موجب‌ تقلیل‌ و تصحیح‌ چنین‌ خلط‌ و خطاهایی ‌می‌گردد.
مهم‌ترین‌ مسأله‌ این‌ بحث‌، روش‌شناسی‌ «اصطیاد و تنسیق‌ فلسفه‌های ‌مضاف‌ اسلامی‌» است‌.
مخاطب‌ فرهیخته‌ تصدیق‌ می‌کند که‌ تأسیس‌ فلسفه‌های‌ مضاف‌ اسلامی ‌براساس‌ حکمت‌ دینی‌ نیازمند شرح‌ و بسط‌ بسیار است‌، اینجا به‌ همین‌ مقدار بسنده‌ کرده‌، در مقاله‌ای‌ جداگانه‌ ـ ان‌شاءالله‌ ـ بدان‌ خواهم‌ پرداخت‌.

باید اذعان‌ کرد که‌ عالم‌ و آدم‌ نو شده‌ و علوم‌ و معارف‌ برآمده‌ از (و برساخته‌بر) گزاره‌ها و آموزه‌های‌ دینی‌ یا هموند و پیوند با دین‌ ـ که‌ فلسفه‌ اسلامی‌ از جمله‌ آنهاست‌ ـ نیز، باید متناظر به‌ نظرها و نیازهای‌ نوپدید عالم‌ جدید بازنگری‌ و نوسازی‌ گردد. البته‌ هرگونه‌ بازنگری‌ و بازنگاری‌، در هر زمینه‌ای‌ ـ ازجمله‌ (و بلکه‌ به‌ طور مضاعف‌، در فلسفه‌ی‌ اسلامی‌) باید براساس‌ مبانی‌ و منطق‌ مربوط‌ و با رعایت‌ جوانب‌ امر صورت‌ بندد.
فلسفه‌ به‌ عنوان‌ علم‌ اَعلی‌ که‌ از برترین‌ صفات‌ آن‌ مطالعه‌ فرانگر و نقادانه‌ به‌ عالم‌ و آدم‌ است‌، خود بیش‌ از دیگر علوم‌ و مقولات‌ بشری‌ ـ به‌ خاطر خطورت‌ نقش‌ و منزلتش‌ ـ حاجتمند چنین‌ نقد و نگاهی‌ است‌، و ضرورت ‌مسأله‌ آن‌گاه‌ برجسته‌تر می‌گردد که‌ بدانیم‌ که‌ هرگونه‌ تحول‌ و تکامل‌ در علوم‌ به‌ویژه‌ علوم‌ انسانی‌ در گرو نوسازی‌ فلسفه‌ اسلامی‌ است‌.

بازنگری‌ امور عامه‌ و تهذیب‌ آن‌ از مبادی‌ و مثال‌های‌ مندرس‌ و منسوخ‌

بسیاری‌ از گزاره‌های‌ علمی‌ مربوط‌ به‌ طب‌ و طبیعیات‌ کهن‌، اینک‌ ابطال‌ شده‌ و نظرات‌ و نظریه‌های‌ جدید جایگزین‌ آن‌ها گشته‌ است‌، پاره‌ای‌ از قواعد و قضایای‌ فلسفی‌ به‌ نحوی‌، متکی‌ و بلکه‌ گاه‌ مبتنی‌ بر این‌ گزاره‌های‌ علمی‌، منسوخ‌ می‌باشد؛ از این‌ رو از جمله‌ راه‌ها و مصادیق‌ نوسازی‌ فلسفه‌، رهاسازی‌ آن‌ از قید این‌ قبیل‌ مطالب‌ و مدعیات‌ و عنداللزوم‌ و جایگزین‌ ساخته‌ موارد و مثال‌های‌ قابل‌ دفاع‌ علمی‌ جدید است‌. البته‌ چنین‌ اقدامی‌ می‌تواند تبعات‌ شالوده‌شکنانه‌ چشمگیری‌ در حکمت‌ ما داشته‌ باشد. و ما باید به‌پی‌آوردهای‌ آن‌ تن‌ دردهیم‌.


نوشته شده در   جمعه 1 آذر 1398  توسط   کاربر 1   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode