ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 3 آذر 1403
شنبه 3 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 14 ارديبهشت 1390     |     کد : 19011

هاليوود فيلم جنگي مي‌سازد تا آمريكا با خيال راحت به كشورها تهاجم كند

هاليوود بزرگ ترين توليد كننده آثار تلويوزيوني و سينمايي در جهان، همواره در آثار خود به حمايت از سياست هاي جنگ طلبانه آمريكا پرداخته است و افكار عمومي جهان بويژه آمريكاييان را به اين باور كه جنگ افروزي آمريكا در جهت اهداف بشردوستانه است،سوق داده است.

هاليوود بزرگ ترين توليد كننده آثار تلويوزيوني و سينمايي در جهان، همواره در آثار خود به حمايت از سياست هاي جنگ طلبانه آمريكا پرداخته است و افكار عمومي جهان بويژه آمريكاييان را به اين باور كه جنگ افروزي آمريكا در جهت اهداف بشردوستانه است،سوق داده است.

به گزارش خبرنگار ديپلماسي عمومي و جنگ نرم خبرگزاري فارس، هاليوود از زمان روي كار آمدن "ويلسون " رييس جمهوري آمريكا در سال 1917 به تبليغات جنگ پرداخته است. هاليوود همصدا با رييس‌جمهور، افكار عمومي آمريكاييان را متقاعد كرد كه تصميم مصيبت بار براي درگير شدن در جنگ جهاني اول واقعا كار درتس و خوبي است. از آن هنگام تعهد هاليوود در ستايش از جنگ به عنوان منافع مالي ايالات متحده، پيامدهاي فاجعه آميزي بر محتواي اخلاقي و هنري فيلم‌ها داشته است.اين مقاله به بررسي زد و بندهاي پشت پرده در ساخت فيلم‌ها خواهد پرداخت. همچنين مسايلي از قبيل نژاد‌پرستي و پوچ‌گرايي كه در توليدات هاليوود به مخاطبان القاء مي شود بررسي خواهد شد.

* وال استريت سياست هاي هاليوود را تعيين مي كند

اجازه دهيد روشن سازم كه من هاليوود را بعنوان نيروي خود مختار و مستقلي كه سياست راهبردي خود را تدوين مي‌كند نمي‌دانم. بر عكس هاليوود بعنوان بازوي تبليغاتي منتقدان مالي وال استريت عمل مي‌كند؛ زيرا اين بانك‌هاي وال استريت و بنگاه‌هاي سرمايه‌گذاري هستند كه صاحب استوديوهاي فيلم سازي بوده و آنها را كنترل مي‌كنند.
بنابر اين وقتي مي‌‌گوييم هاليوود منظور ما دقيقا وال استريت مي‌باشد امروزه هاليوود با نفوذ‌ترين بخش توليد فيلم در جهان است.
در گذشته مكتب‌هاي رقيبي بودند از قبيل مكتب اكسپرسيونيزم آلمان در بين دو جنگ جهاني، مكتب نئورئاليسم ايتالياي پس از جنگ، مكتب نووله واگ فرانسه، فيلم‌هاي كلاسيك كوروساواي ژاپن و بعضي از فيلم‌هاي شوروي اما حوالي 1980فيلم‌سازان كشورهاي ديگر دست از كار كشيدند و شروع به تقليد از ژانرهاي هاليوود نمودند كه نتيجه آن تنزل و فقر فرهنگي فيلم‌ها بوده است. در اين زمان بود كه فيلم‌هاي جرج لوكاس جنگ ستارگان و استيون اسپيلبرگ آرواره‌ها و پارك ژوارسيك سينما را به تسخير خود درآوردند و منتقدان حساس و با هوش اين مرحله از تاريخ هاليوود را بعنوان مرحله تباهي آن مي‌دانند.

* پنتاگون براي پيشبرد اهداف خود اداره ويژه اي در هاليوود تاسيس كرده است

نفوذ پنتاگون بر هاليوود مستقيم و مطلقه نيست بلكه به صورت غيرمستقيم و ميانجي گرايانه است. به طوريكه نويسندگان و كارگردانان صديق هاليوود فرصت را مغتنم شمرده و توانستند فيلم‌هاي واقع گرايانه و ضد نظامي‌گري بسازند مثل فيلم جبهه غرب آرام است. محصول 1930 فيلم جوخه محصول 1987 ساخته اليوراستون.
اين قبيل فيلم‌ها باعث شد كار استخدام جوانان در نيروهاي مسلح براي پنتاگون سخت شود و همانطور كه در دوره جنگ ويتنام اتفاق افتاد تصويب لوايح جنگي با موانعي روبرو شد. براي اجتناب از اين دردسرها، وزارت دفاع ايالات متحده اقدام به تاسيس دفتر ارتباطي با هاليوود كرد كه رسما دفتر دستياري ويژه وزارت دفاع در امور سمعي و بصري نام گرفت.
اين دفتر در سال 1954 تأسيس شد. در طول چهل سال اول تحت سرپرستي دان باروخ اين دفتر توانست صدها فيلم‌ساز را متقاعد كند كه براي ارائه چهره موجه از ارتش ايالات متحده، تغييراتي را در فيلم‌هاي خود اعمال كنند. باروخ با كمك فيلم استراب موفق شد از دهه 1990 در بيش از 100 فيلم اعمال نفوذ كند. ممكن است بپرسد دفتر پنتاگون چگونه كارگردانان و نويسندگان را وادار مي‌كند تغييراتي را در كار خود اعمال نمايند؟ آيا از زور استفاده مي‌كند؟ آنان كارگردانان هاليوود را قانع مي‌كردند كه در قبال اينكار مي‌توانند از امكانات فني نيروهاي مسلح استفاده كنند از قبيل دسترسي آزاد و رايگان به سخت افزارهاي نظامي و سيستم‌هاي تسليحاتي كرايه يك فروند هليكوپتر جنگي براي تيراندازي در صحنه‌اي از يك فيلم، هزينه قابل توجهي در بردارد حال آنكه با كمك پنتاگون اين كار را مي‌توان به طور رايگان انجام داد.
تنها كاري كه بايد كرد اينست كه متن فيلم نامه عوض شود. اليور استون فيلم جوخه را براساس تجربيات شخصي خود در جنگ ويتنام ساخته است و به نظر مي‌رسد كه توانسته باشد در مقابل تطميع پنتاگون مقاومت نمايد. استون بعدها درباره پنتاگون گفت: آنها ما را وادار مي‌كنند كه براي پول خود را پست كنيم زيرا از ما مي‌خواهند كه به افكار عمومي خيانت كنيم.
اداره روابط‌عمومي ارتش ايالات متحده براي راهنمايي فيلم‌سازان اقدام به انتشار كتابي كرده است تحت عنوان راهنماي تهيه‌كنندگان فيلم درباره همكاري ارتش ايالات متحده با صنعت سرگرمي.

* فيلمنامه ها بايد مورد تاييد پنتاگون قرار بگيرند

در عمل پنتاگون بعضي از قسمت‌هاي فيلم‌نامه را بر هم زننده معامله و غيرقابل نمايش دانسته و خواستار حذف آنها مي‌گردد. در غير اين صورت استفاده پرمنفعت از تسهيلات پنتاگون و مشاوران فني آن غيرممكن مي شود. بنظر مي‌رسد شمار زيادي از افسران عالي‌رتبه ارتش قادرند از حق و توي پنتاگون در مورد محتواي فيلم‌هاي هاليوود استفاده كنند. فيل استراب به يكي از فيلم نامه نويس هايش گفته بود بايد صفحات 6 و 7 را كاملا حذف كنيم در غير اين صورت نمي‌توانيم از ناو هواپيما بر استفاده كنيم.
شايان ذكر است كه كار پنتاگون در ارائه كمك‌هاي با ارزش رايگان به جنگ طلبان و عدم ارائه آنها به صلح طلبان بر خلاف قانوني اساسي ايالات متحده و قوانين مدون مي‌باشد. وقتي دولت فقط به عده معدودي آزادي بيان مي‌دهد و آن را از ديگران دريغ مي‌كند، باعث به وجود آمدن سانسور مي‌شود و بنابر اين نقض آشكار اصلاحيه اول قانون اساسي مي‌باشد. يكي از مدافعين قدرتمند اعمال غيرقانوني دفتر ارتباطي فيلم‌سازي پنتاگون، انجمن فيلم‌سازان آمريكاست كه از سال 1966 تا 2004 توسط، دلال معاملات سياسي يعني جك والنتي اداره شده است كه خود با حمايت رئيس جمهور جانسون در زمان جنگ ويتنام روي كارآمد. نقش والنتي اين بود كه رابطه مسالمت‌آميز بين پنتاگون و هاليوود حفظ شود.

* برخي از فيلم ها مصداق كامل تبليغ جنگ هستند

هاليوود از اين وضع راضي بود و فيلم‌هاي جنگي مورد نظر پنتاگون را درباره ملل مختلف، گروه‌هاي قومي و اجتماعات مذهبي تهيه مي‌كرد . و بسياري از اين فيلم‌ها آشكارا جنبه تبليغاتي دارد. براي مثال سري فيلم‌هاي رمبو 2 و 3 كه در آن سيلوستراستالون براي جنگ با كمونيست‌ها به ويژه شوروي ها، ابتدا به ويتنام و سپس به افغانستان فرستاده مي‌شود.
توانايي جنگي فوق انساني رمبو، بيننده را به ياد سرباز آمريكايي قوي بنيه فيلم گروهبان يورك مي‌اندازد كه در سال 1941 ساخته شد.
فيلم سپيده دم سرخ محصول 1984 يكي از اغراق گويي‌هاي ضد شوروي است كه در آن رزمندگان جوان چريك در مقابل هجوم شوروي به ايالات متحده مقاومت مي‌كنند.
در طول دهه 1980، با فروكش كردن جنگ سرد، هاليوود فرصت يافت بر دشمنان خود در جهان عرب متمركز گردد. در سال 1981 تضاد با سرهنگ قذافي بر سر وسعت آب‌هاي مرزي ليبي در خليج صدرا منجر به چند جنگ هوايي محدود شد و سپس به بهانه بمب گذاري در سالن لاب‌له در برلين، ريگان دستور بمباران هوايي ليبي را صادر كرد. اين رخداد مصادف بود با نمايش فيلم تا دندان مسلح با بازيگري تام‌كروز. گفته مي‌شود تحت تاثير اين فيلم جوانان بسياري به خدمت خلباني نيروي دريايي ايالات متحده درآمدند. فيلم شكار اكتبر سرخ محصول 1990 داستان خيالي است كه در آن فرمانده زير دريايي هسته‌اي شوروي مي‌خواهد به ايالات متحده پناهنده شود. با نمايش اين فيلم نيز پنتاگون نتايج خوبي در استخدام نيروهاي نظامي به دست آورد.

* آمريكا هميشه بايد يك دشمن حتي دشمن خيالي داشته باشد

در دهه 1990 تهديد شوروي به طور عمده از بين رفت و جعل تصوير دشمن جديد در دستور كار هاليوود قرار گرفت. بعضي‌ها در هاليوود وظيفه جعل تصوير دشمن كلي را بدون اشاره به گروه يا ملت خاصي پذيرفتند. بهترين ايده حمله موجودات فضايي از ساير كرات به زمين بود. در فيلم «روز استقلال» محصول 1996 يك تمدن غارتگر متشكل از موجودات غول‌پيكر كه هدفشان كشتن و نابود كردن بود در روز چهارم جولاي توسط جنگجويان ايالات متحده به رهبري رئيس جمهور شكست مي‌خورند و در نهايت مهاجمين كلا تار و مار شده و از بين مي‌روند. فيلم ديگر از اين نوع «سربار كشتي استارشيپ» محصول 1997 است كه در آن سوسك‌هاي غول‌پيكر و ديگر حشرات نفرت انگيز به طرز بيرحمانه‌اي قلع و قمع مي‌شوند. استيون اسپيلبرگ در فيلم «جنگ دنياها» محصول 2005 مهاجمين فضايي را به صورت آدمخواران و خونخواراني نشان مي‌دهد كه عاقبت توسط موجودات ذره‌بيني از پاي درمي‌آيند.
پس از آن براي مدتها معلوم نبود كه تصوير دشمن بعدي چه خواهد بود. سرانجام اين دشمن نيز اختراع شد. صرب‌هاي يوگسلاوي سابق براي اين منظور در سال 2001 هاليوود اقدام به ساخت فيلم «پشت خطوط دشمن» نمود كه باعث شد روند سربازگيري در نيروي دريايي رو به بهبود رود.
دخالت دولت‌هاي بوش-كلينتون در سومالي كه تحت پوشش كمك‌هاي بشردوستانه انجام شد منجر به ظهور فيلم «سقوط شاهين سياه» در سال 2001 گرديد كه در نوع خود يك انحطاط فرهنگي به شمار مي‌رفت. در اين فيلم سربازان ايالات متحده بدون هدف سياسي يا نظامي خاصي تنها تحت نام «انجام مأموريت» به كشت و كشتار مي‌پردازند. آنها مي‌بايست كاري را كه شروع كرده‌اند تمامش كنند صرفنظر از اينكه اينكار منتهي به نسل كشي مي شود. در اين فيلم طرز كار سلاح‌هاي مختلف و جزييات آدم كشي به طرز ديوانه‌واري بي‌پرده نشان داده مي‌شود. مشابه آن را در فيلم «نجات سرباز رايان» ساخته استيون اسپيلبرگ مي‌بينيم: در جريان يورش به نرماندي در 1944 به جوخه‌اي از سربازان ايالات متحده دستور مي‌رسد كه براي پيدا كردن سربازي كه برادرانش همگي در جنگ كشته شده‌اند و بنابراين از ادامه خدمت معاف گرديده اقدام كنند. در خلال اين جستجو چندين نفر كشته مي‌شوند و آخر سر كه سرباز مورد نظر پيدا مي‌شود او از ترك واحد خود امتناع مي‌كند.
عمليات جستجو براي پيدا كردن اين سرباز بي ثمر و پوچ بوده اما به قيمت جان بسياري تمام مي‌شود و در آخر فيلم فقط يك هدف نظامي برآورده مي شود و آن دفاع از يك پل است كه به طور تصادفي سرراه سربازان قرار مي‌گيرد. تنها وجه سياسي فيلم آن است كه نشان دهد آلماني‌ها خائن هستند. اين فيلم كه بيشتر شبيه به بازي‌هاي خشن كامپيوتري است مدت‌هاي مديدي بر پرده سينما ماند و خشونت را ترويج نمود تا اينكه گردانندگان هاليوود بتوانند دشمنان جديدي براي به تصوير كشيدن بيابند.

* دشمن جدي آمريكا سر از خاورميانه در آورد

با نمايش فيلم «قوانين درگيري» محصول 2000 معلوم شد كه دشمن جديد در خاورميانه است. در اين فيلم يك كوماندوي ايالات متحده به يمن اعزام مي‌شود تا سفير ايالات متحده و خانواده‌اش را از اسارت تظاهركنندگان نجات دهد. تظاهركنندگان به صورت اوباش خشمگين به تصوير درآمده‌اند. او دستور قتل عام نظاميان را صادر مي‌كند و بعد به اتهام جنايات جنگي محاكمه مي‌شود.
سپس يك نوار ويدئويي پيدا مي‌شود كه نشان مي‌دهد بسياري از تظاهركنندگان در حال تيراندازي با سلاح‌هاي خود مي‌باشند اما كاخ سفيد اين مدرك را از بين مي‌برد. پيام فيلم روشن است: اول بكش بعدا سؤال كن و اينكه نگذاريد «جنگجويان» با اتكا به قوانين كنوانسيون ژنو دستگير شوند. آيا نيازي هست كه عربستان سعودي بي‌اعتبار شود؟ براي اين منظور نيز پنتاگون و هاليوود از قبل مقدمات كار را فراهم نموده‌اند. فيلم «پادشاهي» محصول 2007 بر مبناي وقايع برج‌هاي خوبار در دهه 1990 ساخته شد. به گفته يك منتقد در اين فيلم كه از حمايت دولت افراطي و دست راستي بوش ديك چيني برخوردار است نشان داده مي‌شود كه ديپلماسي و مذاكره با سعودي‌ها بي فايده است تصميم به اقدام نظامي گرفته مي‌شود. پليس سعودي ناكارآمد، اشكال تراش و گمراه جلوه داده مي‌شود اما ابرمردهاي آمريكايي به سرعت غائله را فيصله مي‌دهند و مقصر را به سزاي اعمال خود مي‌رسانند.

* شبيه سازي خاورميانه جديد در محصولات آمريكايي

«سيريانا» محصول 2005 فيلمي است كه در آن نقش سازمان سيا مهمتر از پنتاگون است چرا كه بر مبناي خاطرات رابرت بائر مأمور سيا ساخته شده است. فيلم به خاورميانه‌اي اشاره مي‌كند كه طبق طرح برناردلوئيس و طرح‌هاي مشابه آن به سرزمين ‌هاي كوچكي تقسيم گشته است. محل وقوع داستان احتمالا يكي از شيخ نشين‌هاي خليج فارس است جايي كه در آن يك شاهزاده هوادار چين و اصلاح‌‌طلب در رقابت با برادر خود كه مي‌خواهد خيانت كرده و به غرب بگريزد به رقابت مي‌پردازد.
در اين كشور نااميدي از اصلاحات اقتصادي منجر به تروريسم مي‌‌شود و خيانت و مداخله اشتباه آميز ايالات متحده به فاجعه‌ مي‌انجامد و در اين ميان شاهزاده اصلاح‌طلب به قتل مي‌رسد. درسي كه فيلم به بينندگان خود مي‌دهد اين است كه خاورميانه يك هزار توي پيچ در پيچ از نيرنگ و فريب است كه در آن هيچ پيشرفتي ميسر نيست.
سنت ديرينه‌اي در سينما وجود دارد كه ديوانسالاري و غيرمنطقي بودن زندگي نظامي‌گري را نشان مي‌دهد. فيلم «سرباز خوب» ساخته ياروسلاو هاشك و فيلم «دكتر استرنج لاو» ساخته استنلي كوبريك از آن جمله است. نيازي به توضيح نيست كه پنتاگون ميانه خوبي با شوخي ندارد و هرگونه طنز را به عنوان خرابكاري تلقي مي‌كند فيلم «مريخ حمله مي‌كند» محصول 1996 مثال خوبي است كه در آن سربازان آمريكايي را به صورت گروهكي دلقك بدذات و خطاكار به تصوير مي‌كشد كه قادر نيستند مهاجمين غارتگر مريخي را شكست دهند.
برخلاف ديگر فيلم‌ها كره زمين نه توسط پنتاگون بلكه به وسيله يك نوجوان و مادر بزرگش نجات داده مي‌شود آنها درمي‌يابند كه يك آواز غربي باعث مي‌شود مغز مريخي‌ها منفجر شود. فيلم ديگري كه احتمالا از مساعدت فني پنتاگون بي نصيب بوده است با نام «هارولد و كومار از گوانتانامو فرار مي‌كنند» محصول 2008 مي‌باشد. در اين فيلم كليشه‌هاي دولت بوش ديك چيني در مورد «جنگ گسترده جهاني بر عليه تروريسم» به هجو كشيده مي‌شود.
موضوع ديگري كه براي ارتش به صورت تابو مانده احتمال وقوع يك كودتاي نظامي در ايالات متحده است. خطري كه جان فرانك هايمر در 1964 فيلم «هفت روز در ماه مه» را بر اساس آن ساخت. در فيلم «محاصره»‌محصول 1998 يك سرلشگر ارتش به اتهام ايجاد بازداشتگاه زندانيان سياسي همراه با شكنجه و قتل آنها در زمان حكومت نظامي شهر نيويورك محاكمه مي‌شود. سرانجام گروهي از مأمورين اف.بي.اي به سرپرستي دنزل واشنگتن اين ژنرال را دستگير مي‌كنند.

* آمريكا اخيراً چهره خوب و مظلومي از ارتش خود به نمايش گذاشته است

تمايل روزافزون به پوچ‌گرايي در فيلم‌هاي جنگي هاليوود در فيلم‌ «گنجه درد» محصول 2009 به وضوح ديده مي‌شود. در اين فيلم جنگ عراق محكوم شده است. مي‌توان نتيجه گرفت كه فقط به علت نفرت عميق مردم از اقدامات بوش، سينما علاقه‌اي به ماجراي عراق ندارد وگرنه هاليوود هيچگاه به مخالفت اصولي با تجاوز امپرياليستي برنخواسته است. در حقيقت در رژيم اوباما اعتراض‌هاي پرسر و صداي ضدجنگ كاهش يافته است. اين فيلم سه سرباز ارتش ايالات متحده را نشان مي‌دهد كه كارشان خنثي سازي بمبها، تله‌هاي انفجاري و مواد مفنجره است. اين فيلم كه شبيه‌ بازهاي كامپيوتري است با توجه دقيق به جزييات فني كار، تجربه هراسناك خنثي كردن يك بمب را به بيننده القا مي‌كند.
اما چرا اين سربازان در عراق هستند؟ هدف سياسي كار آنان چيست؟ يكبار ديگر مثل هميشه جواب اينست آنها مشغول انجام وظيفه هستند. اين فيلم قويا به بيننده القا مي‌كند كه زندگي انساني ذاتا عاري از معني و مفهوم است و فقط با انجام كارهاي داوطلبانه است كه زندگي معني پيدا مي‌كند. در اين فيلم نيز به روشي جديد و ظرفيت از جنگ طرفداري مي‌شود. معمولا تبليغات جنگي ايالات متحده به دنبال پوزش‌خواهي مستقيم است به طوري كه آمريكا در مقام برتر قرار دارد هميشه فاتح خواهد بود و شكست‌هايي كه بروز مي‌كند نقائص كوچكي هستند كه توسط دشمنان پليد بزرگ‌نمايي مي‌شوند و سرانجام خود سيستم از طريق مكانيسم‌هاي داخلي خود آنها را مرتفع خواهد ساخت.
اما در پوزش‌خواهي غيرمستقيم كه شوپنهاور پيشگام آن بوده و توسط فريدريش نيچه تكامل يافت و نازيها آن را پديرفتند ترس‌هاي ناشي از جنگ تكذيب نمي‌شود بلكه از آن به عنوان عناصر ماورالطبيعه ضروري بر شرايط انساني ياد مي‌شود و حتي در مواقعي آن را موهبتي مي‌دانند كه جهان بي‌هدف را هدفمند مي‌سازد. بعد از سالها جنگ تجاوزكارانه ديگر پوزش‌خواهي مستقيم و مبتذل قابل دفاع نيست و جاي خود را به پوزش‌خواهي غيرمستقيم داده است. به اين ترتيب صرفنظر از اينكه دولت بوش ديك چيني به آمريكا حكومت كند يا رژيم اوباما، ايدئولوژي منحط ايالات متحده بيش از پيش مشخص‌تر مي‌شود.

* هاليوود وقايع دورغ را به گونه اي تفسير مي كند تا همه مردم به راحتي آن را بپذيرند

تا اينجا ما با مثال‌‌هاي كمابيش آشكار به بررسي جنگ تبليغاتي تمام عيار پرداختيم. اما بعضي از توليدات هاليوود در سطحي عميق‌تر و گمراه كننده‌تر به بازار عرضه مي‌شود. وقتي شبكه تبليغاتي سركش و ياغي ايالات متحده مي‌خواهد به وقايعي از قبيل ترور كندي يا حوادث 11 سپتامبر بپردازد غالبا از نظر روانشناسي توده زمينه را از قبل فراهم مي‌آورد. اين كار با انتشار فيلمنامه‌هايي كه متن آنها تقريبا مشابه با حوادث واقعي است انجام مي‌شود. بدين ترتيب مردم تفسير رسانه‌هاي گروهي كنترل شده توسط دولت را باور مي‌كنند طبيعي است كه دست اندركاران تهيه اين فيلمنامه‌ها نيز از نتيجه كار خود خبر ندارند.
در مرور ترور كندي فرانك سيناترا در فيلم «به ناگهان» محصول 1954 ايده قتل رئيس جمهور رابه دست يك قاتل رواني مطرح كرد. او در فيلم ديگرش به نام «كانديداي منچوري» محصول 1962 اين ايده را مطرح ساخت كه با بكارگيري روش كمونيستها در شست‌وشوي مغزي افراد مي‌توان آدم‌هايي را تربيت كرد كه به صورت روبات عمل كرده ودر پاسخ به يك پيام از پيش طراحي شده اقدام به قتل نمايند. پس از ترور كندي توسط لي‌هاروي اسوالد فريب خورده ايده اين فيلم در روابط شوروي- كوبا تشديد شد.

* يازده سپتامبر؛ بهانه اي براي تخريب چهره اعراب در جهان

در مورد حوادث 11 سپتامبر اين ايده به طور تدريجي و با صبر و حوصله بين افكار عمومي انتشار مي‌يابد مبني بر اينكه از هواپيماها مي‌توان به عنوان سلاح استفاده كرد و اينكه آسمان خراشها را مي‌توان تخريب نمود. قدم مهم در اين راه ساخت فيلم «تصميم اجرايي» محصول 1996 است كه در آن يك فروند بوئينگ 747 از شهر آتن يونان به مقصد واشنگتن دي سي به وسيله تروريست عرب ربوده مي‌شود.
آنها خواستار آزادي يكي از همدستان زنداني خود در ايالات متحده هستند. اما اين يك داستان پوششي است چون هدف واقعي تروريستها انتشار گاز مهلك اعصاب بر روي شهر واشنگتن دي سي مي‌باشد. در واكنش به اين عمل جوخه‌اي از كماندوهاي ويژه از يك هواپيما جنگنده F-117 مخفيانه به هواپيماهاي بوئينگ انتقال مي‌يابند. اين داستان خيالي آشكارا اعراب را به عنوان تروريست معرفي مي‌كند و امكان حمله با گاز اعصاب از طريق قوا را ممكن جلوه مي‌دهد. تصور بر اين بود كه پنتاگون فقط از دلاوري‌هاي واقعي ارتش ايالات متحده حمايت مي‌كند اما ظاهرا اين فيلم استثناء بوده است.
ايده ديگر در مورد 11 سپتامبر فيلم «نيروي هوايي شماره يك» محصول 1997 است كه در آن هواپيماي رسمي رئيس جمهور ايالات متحده توسط گروهي تروريست وفادار به ژنرال ايوان راداك ديكتاتور پليد قزاقستان ربوده مي‌شود.
نيروي هوايي ايالات متحده با استفاده از چند هواپيما دست به كار مي‌شوند و رئيس جمهور در يك صحنه خيالي با استفاده از طناب از يك هواپيما به هواپيماي ديگر انتقال يافته و نجات داده مي‌شود. از اين فيلم تبليغاتي براي استخدام جوانان در نيروي هوايي ايالات متحده استفاده فراوان به عمل آمد.
تا سال 1999 با نمايش فيلم «كلوپ جنگي» آماده سازي رواني مردم براي رويارويي با وقايع 11 سپتامبر آغاز شد. در اين فيلم فرو ريختن ناگهاني ساختمان‌هاي بلند مرتبه و دفاتر شركت‌هاي كارت اعتباري به نمايش درآمد. در يكي از صحنه‌هاي فيلم تعدادي از ساختمانها با سرعت سقوط آزاد فرو مي‌ريزند. طبق اظهارنظر ويكي‌پديا فيلمبرداري از صحنه نهايي تخريب ساختمان‌هاي دفاتر شركت‌هاي كارت اعتباري چهارده ماه به طول انجاميد.

* يازده سپتامبر در يك فيلم هاليوودي پيش بيني شده بود

اينك به بررسي فيلم مي‌پردازيم كه براي پخش در تلويزيون آماده شده است كه در آن حوادث آينده از پيش به مخاطب خبر داده مي‌شود. قسمت اول آنكه «تفنگداران تنها»‌نام دارد و بين 20 مارس الي 7 آوريل 2000 فيلمبرداري شده براي اولين بار در 4 مارس 2001 از شبكه تلويزيوني فاكس پخش گرديد. داستان از اين قرار است كه يك گروه تروريست و خودگران از درون دولت ايالات متحده در صدد است با دستگاه كنترل از راه دور يك هواپيماي تجاري ربوده شد را به برج‌هاي دوقلوي مركزي تجارت جهاني در شهر نيويورك بكوبد. دستگاه كنترل از راه دور با وسيله‌اي شبيه به آنچه در سيستم هاوك براي به پرواز دراوردن هواپيماهاي بدون سرنشين به كار مي‌رود عمل مي‌كند.
اما نيروهاي فرمانده «خوب» با نفوذ در كامپيوتر هواپيماها، كنترل‌هاي كابين خلبان را از كار مي‌اندازد و به اين ترتيب نقشه تروريستها عقيم مي‌ماند و در آخرين لحظه اقدام به فرار مي كنند.
كارگردانان هاليوود در مورد حوادث 11 سپتامبر حرف زيادي براي گفتن ندارند. مايكل‌ مور كه كارگرداني است پرمدعا، در سال 2004 اقدام به ساخت فيلم «فارنهايت 11 سپتامبر» نمود. اما او نيز در تصوير كشيدن وقايع آن روز ناكام بود زيرا نمي‌توانست مسئوليت حقيقت‌گويي را بپذيرد. اليوراستون در فيلم «مركز تجارت جهاني» محصول 2006 در مورد اهميت اين حادثه مطلبي را به مخاطب ارائه نمي‌كند جز اينكه گفته‌هاي رسمي را تكرار مي‌نمايد. فيلم‌هاي ديگر از قبيل «متحد 93» محصول 2006 نيز تبليغات افسانه‌اي است. در رابطه با پيش‌گويي حوادث آينده ديگر بر همگان روش است كه محافل اطلاعاتي ايالات متحده (دولت نامريي يا شبكه ياغي حكومتي) در انديشه انفجار هسته‌اي در يكياز شهرهاي آمريكا هستند. به اين ترتيب مقدمات جنگ جهاني بعدي فراهم مي‌آيد و تقصير آن نيز به گردن كشور موردنظر انداخته مي‌شود.
تروريسم هسته‌اي بر عليه يكي از شهرهاي ايالات متحده فكر دائمي ديك چيني معاون رئيس جمهوري آمريكا بود كه وسواس گونه و مكرر آن را بيان مي‌داشت. اين ايده‌اي شد براي ساخت فيلم «مجموع همه ترس‌ها» محصول 2002 كه در آن بجاي پنتاگون سازمان سيا همكاري داشت. در اين فيلم به تخريب شهر بالتيمور با يك ماده انفجاري هسته‌اي اشاره مي‌شود كه در داخل يك ماشين نوشابه‌سازي مخفيانه به ايالات متحده قاچاق مي‌گردد. به اين ترتيب مشخص مي‌شود كه براي حوادث پس از 11 سپتامبر، ايده‌ اصلي فيلم‌ها چه خواهد بود.
اما تبليغات جنگي به تنهايي براي متقاعد كردن مردم به شروع يك جنگ تجاوزكارانه جديد كافي نيست. ميزان آسيب‌پذيري هر اجتماعي در مقابل تحريكات جنگ‌طلبانه، هميشه با قبولاندن انديشه نژادپرستي افزايش مي‌يابد. در اين زمينه هاليوود سابقه ننگيني دارد. فيلم «تولد يك ملت» ساخته دي دبليو گريفيت به سال 1915 از برده‌داري آمريكا تجليل مي‌كند و بر عليه سياهپوستان آمريكا موضع نژادپرستانه مي‌گيرد. اين روحيه در فيلم «برباد رفته» محصول 1939 حفظ شده و تا به امروز نيز ادامه دارد هرچند كه در حال حاضر از كثرت فرهنگي سخن رانده مي‌شود. لازم به ذكر است كه در سال 2011 اولين بار است كه هيچ هنرپيشه سپاهپوستي نامزد دريافت جايزه آكادمي فيلم نشده است.
در دهه‌هاي گذشته هاليوود از واقع‌گرايي اجتماعي يا انتقاد اجتماعي دور شد و به سمت پوچ‌گرايي افتاد. از نظر من واقع‌گرايي فقط يك سبك هنري نيست بلكه ذات هنر است. تقليد هنر از واقعيات، بيانگر واقعيت مي‌باشد، در حاليكه اشاعه جنون و توهم كار فيلم‌نامه‌نويسان هاليوودي معتاد به ال.اس.دي مي‌باشد. هاليوود با اين مشكل روبروست كه وقتي در جامعه آمريكا، روابط اجتماعي بصورت واقع‌گرايانه به تصوير كشيده مي‌شود فورا انگ انتقادي ميخورد و با گروهي قدرتمند چون پنتاگون و وال استريت درگير مي شود.

* پوچ گرايي در آثار هاليوودي به اوج رسيده است

بنابراين با افزايش شكاف بين فقير و غني و عدم امكان پيشرفت در جامعه آمريكا، هاليوود بيش از پيش از واقعيت دور مي‌افتد. در اين مورد مي‌توان به سري فيلم‌هاي «جنگ ستارگان» اشاره نمود.
پايه فلسفي تمام اين فيلم‌ها، بكارگيري نيرو مي‌باشد. نيرو به مفهوم شهود غيرمنطقي، تله پاتي ذهني، حركت اجسام بوسيله ارواج يا عمليات جنون‌آميز در اثر اختلالات فكري و رواني، سپس سري هري پاتر به بازار عرضه مي‌شود كه به ترويج سحر و جادو و افسونگري مي‌پردازد. و عادت‌هاي تفكر خيالي را در جهان واقعي به كودكان القا مي‌كند.
سري «دزدان درياي كارائيب» مروج ناداني و كودك منشي است و علاوه بر سحر و جادو از تصويرسازي كامپيوتري نيز براي ساخت جلوه‌هاي ويژه بصري استفاده مي‌كند. مخاطب اين فيلم آنچه را در عالم واقع غيرممكن است، امكان‌پذير مي‌انگارد. از اين قبيل است فيلم‌هاي اينديانا جونز، پارك ژوراسيك، دراكولا و فيلمي كه در آن شخصي تبديل به گرگ مي‌شود ساخته وان هلسينگ. مي‌توان نتيجه گرفت كه در اين نوع فيلم‌ها، ساده لوحي، تلقين‌پذيري و فريب بصري، مخاطب را نشانه رفته است.
در فيلم «آواتار» محصول 2009 مخاطب در مي‌يابد كه مذهب حقيقي هاليوود، پوچ‌گرايي و پيروي از فلسفه ژان ژاك روسو مي‌باشد كه به معناي نفي تمدن انساني است. انديشه روسو اين بود كه تمدن به شكل كنوني خود (فن‌آوري و دارائي) اشتباه فاجعه‌آميز است و وحشي‌گري اصيل معيار فضيلت مي‌باشد، فيلم «رقصنده با گرگ‌ها» محصول 1990 از اين نوع است. در دنياي امروزي اين ديدگاه به معني است كه پيشرفت كشورهاي در حال توسعه در زمينه‌هاي صنعتي، فن‌آوري، علمي و بويژه توليد راكتورهاي هسته‌اي بايد متوقف شود.

* رواج پوچ گرايي در جهان ذهن مردم را براي قبول دروغ هاي بزرگ آماده مي كند

امروزه با ضعيف‌تر شدن حس واقع‌گرايي، تمايل به قبول تركيب‌هاي ذهني پوچ‌گرايانه و عبث قوي‌تر شده است. چنين اجتماعي مستعد قبول دروغهايي است كه منجر به جنگ‌هاي بزرگ جهاني مي‌شود و باعث تحولات ناگهاني و عمده شود.


نوشته شده در   چهارشنبه 14 ارديبهشت 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode