قيام مردم يزد عليه رژيم پهلوي در اربعين شهداي تبريز (1357 ش)
به دنبال انتشار مقاله توهينآميز روزنامه اطلاعات عليه امام خميني(ره) در هفدهم دي ماهِ سال 1356 و قيام 19 دي، جرقه اعتراضي در شهر قم زده شد كه سرانجام با تظاهرات مردمي ديگر شهرهاي ايران، شعلههاي انقلاب، سراسر كشور را فراگرفت. تظاهرات طلاب و مردم قم در حمايت از رهبر تبعيدي نهضت عظيم اسلامي و همچنين در اعتراض به اسائه ادبي كه نسبت به مقام شامخ آن مرجع عاليقدر صورت گرفته بود، توسط عمّال رژيم منحوس پهلوي به خون كشيده شد كه در پي آن عدهاي شهيد و مجروح شدند. با نزديك شدن چهلم شهداي 19 دي قم، شهر مبارزخيزِ تبريز در 29 بهمن 56، مراسم باشكوهي را برگزار كرد. اين حركتِ مردم تبريز با حمله مأموران مسلّح رژيم به مردم بيدفاع، فاجعهاي دردناكتر و هولناكتر از حادثه قم آفريد. پس از مدتي و با نزديك شدن چهلم شهداي تبريز، مردم در شهرهاي مختلف ايران، دست به تظاهرات زدند. مردم يزد نيز تظاهرات خود را از هشتم فروردين آغاز كردند. اين اعتراضات در روزهاي بعد ابعادي وسيعتر به خود گرفت. به دعوت آيتاللَّه صدوقي، بازار تعطيل شد و مردم در مسجد جامع يزد تجمع كردند. اين تجمع كه با سخنراني يكي از انقلابيون همراه بود، با تظاهرات مردم در خيابانها ادامه يافت و حمله رژيم به مردم، مجدداً چهره واقعي نظام پهلوي را آشكار ساخت. اربعين شهداي تبريز در شهرهاي ديگري همچون اهواز و جهرم نيز با به خاك و خون كشيدن مردم، همراه بود. بدين ترتيب، انقلاب اسلامي ايران، حركتي پرشتابتر به خود گرفت تا اين كه در 22 بهمن 1357 به پيروزي نهايي رسيد.
الحاق كشور نروژ به خاك سوئد با تصويب كنگره ويِن (1814م)
بعد از سقوط و شكست نهايى امپراتوري ناپلئون، تعيين سرنوشت اروپا به دست پادشاهان و زمامداران اين قاره افتاد. اين عده با برپايى كنگرهاي در ويِن با حضور 216 نماينده از سراسر اروپا به تقسيم غنائم پرداختند. در واقع، كنگره ويِن نقشه اروپا را از نو كشيد و از جمله در 28 مارس 1814، كنگره ويِن به پاس خدماتي كه سوئد در شكست قواي ناپلئون بُناپارت امپراتور فرانسه انجام داده بود، نروژ را بر خلاف ميل مردم آن، ضميمه خاك سوئد كرد و همراه آن، جزيره ايسلند نيز كه متعلق به نروژ بود، به سوئد واگذار شد. با اين ترتيب، استقلال داخلي نروژ، عملاً از بين رفت و مردم نروژ سر به شورش برداشته و خواستار حكومتي مستقل شدند. سرانجام رهبران سوئد و نروژ با استقرار سلطنت دوگانه به توافق رسيدند.
پيروزي سلطنت طلبان در اسپانيا و پايان جنگ هاي داخلي اين كشور(1939م)
سرمنشأ ناآراميها و جنگهاي داخلي در اسپانيا را بايد از زماني دانست كه آلْفونْسْ سيزدهم، پادشاه مستبد اين كشور، تحت فشار جمهوري خواهان، مجبور به استعفا شد و حكومت جمهوري در اسپانيا برقرار گرديد. اما چندي بعد، نظاميانِ اين كشور به رهبري ژنرال فرانسيسكو فرانكو به بهانه نابسامانيهاي سياسي و اقتصادي، با حمايت مالي و تسليحاتي آلمان نازي و ايتالياي فاشيست، به جنگ با جمهوري خواهان پرداختند و بدين ترتيب جنگهاي داخلي اسپانيا از 17 ژوئيه 1936م آغاز شد. نيروهاي فرانكو تا اواخر سال 1936م نيمي از خاك اسپانيا را به تصرف خود درآوردند و از اوايل سال 1937م به كمك آلمان و ايتاليا، حمله به پايتخت وايالات شمالي كشور را آغاز كردند. در اين ميان، جمهوري خواهان با وجود دريافت كمك از برخي كشورهاي اروپايى، نتوانستند در مقابل سلطنت طلبان مقاومت كنند و با ورود نيروهاي داوطلب خارجي به اسپانيا، جنگ داخلي اين كشور عملاً به يك رويارويى بين المللي تبديل شد. در طول سال 1938م، با افزايش كمكهاي آلمان و ايتاليا به نيروهاي فرانكو و قطع كمك شوروي به حكومت جمهوري اسپانيا، نيروهاي دولتي در وضعي دشوار قرار گرفتند و از اواخر سال 1938م در تمام جبههها با شكست روبرو شدند. درسه ماهه اول سال 1939م، شهرهاي بزرگ اسپانيا يكي پس از ديگري سقوط كرد و با سقوط مادريد، آخرين پايگاه حكومت جمهوري خواهان در 28 مارس 1939م، عمر حكومت جمهوري در اسپانيا نيز به پايان رسيد. سرانجام پس از دو سال و نيم جنگ داخلي در اسپانيا، جمهوري خواهان شكست خوردند و ژنرال فرانكو به قدرت رسيد. از اين زمان، حكومتِ نظامي مستبد و سركوبگرِ سي و شش ساله فرانكو بر اين كشور آغاز شد و او تا زمان مرگ در 20 نوامبر 1975، با ديكتاتوري تمام بر اسپانيا حكومت نمود.
قيام مردم هلند عليه استبداد شاه اسپانيا (1572م)
منطقه كاستاريكا در نيمه هزاره دوم ميلادي، محل سكونت قبائل كوچك بود. در 29 مارس 1500 كريستف كلمب در جريان سفرهاي خود، به اين منطقه رسيد اما حضور اروپائيان و سكونت آنها، 60 سال بعد عملي گرديد. آنها اين منطقه را به علت منابع طبيعي فراوان در آن، كاستاريكا ناميدند كه به معناي ساحل ثروتمند ميباشد. كاستاريكا از سال 1564 به صورت رسمي در سيطره اسپانيا قرار گرفت كه تا سال 1821 به طول انجاميد. پس از آن، ضمن اعلام استقلال خود، به امپراتوري مكزيك پيوست و با فروپاشي فدراسيون مكزيك، كاستاريكا نيز به استقلال كامل نائل آمد. كاستاريكا با 51/100 كيلومتر مربع وسعت در قاره امريكاي مركزي، در غرب درياي كارائيب و شرق اقيانوس آرام و در همسايگي كشورهاي پاناما و نيكاراگوئه واقع شده است. جمعيت آن بيش از 4 ميليون نفر بوده و اسپانيوليها، دورگهها و سرخپوستان، مهمترين گروه نژادي آن ميباشند و پيشبيني شده است جمعيت آن تا سال 2025 به حدود 6 ميليون نفر بالغ گردد. مذهب اكثر مردم، كاتوليك، زبان رسمي، اسپانيولي و پايتخت آن، شهر سان خوزه ميباشد. شهرهاي مهم آن عبارتند از: كارتاگو، آلاخوئلا و بندر ليمون. حكومت كاستاريكا جمهوري چند حزبي با يك مجلس قانونگزاري بوده و واحد پول آن كولون كاستاريكا است.(ر.ك: 15 سپتامبر)