انعقاد "معاهده پاریس" بین ایران و انگلستان و جدا شدن افغانستان از ایران (1235 ش)
پس از تصرف هرات در افغانستان توسط قوای ناصرالدین شاه قاجار، دولت انگلستان که از این امر ناراضی بود، به ایران اعلان جنگ داد و جزیره خارک و بوشهر را به اشغال خود درآورد. در این حال درگیریهایی بین نیروهای ایرانی و انگلیسی روی داد که به شکست سربازان ایرانی انجامید. از این رو مذاکراتی برای صلح آغاز شد که به عقد معاهده پاریس در فرانسه بین ایران و انگلیس انجامید. به موجب این معاهده ننگین، دولت ایران تعهد سپرد که هرات و تمام خاک افغانستان را تخلیه نماید و از هر ادعایی نسبت به حکومت خود در هرات و تمامی افغانستان دست بردارد. انگلیسیها نیز پذیرفتند که قوای خود را از ایران خارج کنند و اسرای جنگی ایران را آزاد سازند. این معاهده، دست ایران را به کلی از دخالت در افغانستان کوتاه کرد و باعث نفوذ انگلستان در دربار ایران گردید. بنابراین، هرات به کلی از ایران جدا شد و افغانستان نیز با عنوان استقلال یابی، از ایران استقلال یافت. عهدنامه پاریس، ضربه شدید دیگری بود که بر پیکر استقلال سیاسی و اقتصادی ایران وارد آمد و بر اثر آن، که کمتر از معاهدات گلستان و ترکمنچای بین ایران و روسیه نبود،قلمرو حکومتی ایران به کمترین حد خود رسید.
رحلت فقیه بزرگ و استاد برجسته حوزه علمیه قم، آیت اللَّه "میرزا محمد فیض قمی" (1329 ش)
میرزا محمدفیض قمی از نوادگان ملا محسن فیض کاشانی، در سال 1254ش (1293ق) در بیت علم و تقوا در شهر قم به دنیا آمد. وی پس از فراگیری مقدمات و سطوح حوزه در قم و تهران، برای تکمیل تحصیلات خود راهی تهران شد. فقه و اصول و حکمت و عرفان را از استادانی همچون آیتاللَّه میرزا حسن آشتیانی و میرزا محمود قمی و شیخ علی رشتی فرا گرفت. وی در 24 سالگی برای ادامه تحصیل رهسپار عتبات عالیات گردید و از محضر علامه سید محمدکاظم یزدی طباطبایی، آخوندملا کاظم خراسانی و شیخ اصفهانی بهره برد. آیتاللَّه میرزا محمد فیض پس از اخذ اجازه اجتهاد از علمای نجف، برای درک افکار و تحقیقات علمی و فقهی آیتاللَّه میرزا محمدتقی شیرازی به سامرا هجرت کرد و در درس آن بزرگوار شرکت نمود. طولی نکشید که وی در ردیف شاگردان بزرگ استاد قرار گرفت و به مقامات عالی علمی رسید به طوری که میرزا شیرازی، در احتیاطات خود، برخی از مقلدانش را به تقلید از فیض قمی ارجاع میداد. آیتاللَّه فیض بعدها وارد قم شد و با همتی عالی، مدرسه فیضیه را به صورت مخروبه درآمده بود بازسازی احیا کرد. میرزا محمدفیض قمی از جمله عالمانی است که در دعوت از آیتاللَّه شیخ عبدالکریم حائری یزدی از اراک به قم و تاسیس حوزه علمیه قم، نقش مهمی ایفا کرد و پس از تاسیس حوزه، در کنار آیتاللَّه حائری، قرار گرفت. ایشان پس از رحلت آیتاللَّه حائری و زعامت مراجع ثلاث و سپس ورود آیتاللَّه بروجردی، علیرغم داشتن صلاحیت علمی و فقهی، از آن بزرگواران تبعیت مینمود و تحکیم آنان را، تحکیم و حفظ حوزه علمیه و برای خدا میدانست. کتاب الفیض، حاشیه بر عروة الوثقی، مناسک حج، حاشیه وسیلة النجاة، شرحی بر منظومه مرحوم سیدبحرالعلوم در فقه، ذخیرةالعباد و چند اثر دیگر از آن جملهاند.این عالم ربانی سرانجام در سیزدهم اسفند 1329ش برابر با بیست و پنجم جمادیالاول 1370ق در هفتاد و پنج سالگی در حین انجام فریضه نماز در حالت قنوت که دعای "الهی عامِلْنا بفضلک" میخواند روحش به ملکوت اعلی پر گشود و در ایوان طلا در جوار حضرت معصومه(س) مدفون شد.
شهادت حضرت امام علي النقي(ع) به روايتي(254 ق)
امام هادي (ع) كه در زمره امامان شيعه و از خاندان رسالت است، نيز از ويژگي دانشي گسترده و جامع برخوردار است، طوري كه سمبل هاي دانش و فرهنگ وي، عقول را حيران و انديشه ها را به اعجاب واداشته است. امام دهم همچون پدران و اجداد بزرگوار خود در علم و دانش سرآمد روزگار بود. درخشش او در مدت حياتش احترامي شگفت در قلوب همگان ايجاد كرده بود. نامه آن حضرت در رد پيروان معتقد به تفويض و جبريون و اثبات عدل و حد مابين جبر و تفويض، از فرازهاي شگفت آور دوره امامت، امام هادي محسوب مي شود و بسيار مورد تعمق و توجه مي باشد. امام هادي (ع) در اين نامه، نظريه پيروان هر دو عقيده را با منطقي ترين اصول مردود اعلام كرده و اسراري از علوم و حقايق آن را پاسخ فرموده است. با توجه به اينكه خداوند داراي عدل و انصاف و حكمت بالغه است، پس اوست كه مي تواند هركس را بخواهد از ميان بندگان خود براي ارسال پيامش و تبليغ رسالتش و اتمام حجت بر بنده هايش برگزيند. گوشه اي ديگر از درياي بيكران دانش امام هادي (ع) در تاريخ خطيب بغدادي تجلي دارد. او به شهادت خود دانش امام را متذكر شده و در مقام اثبات آن مي گويد: روزي يحيي بن اكثم در مجلس واثق خليفه عباسي كه جمعي از علماء و فقها حضور داشتند، سؤال كرد كه چه كسي سر حضرت آدم (ع) را هنگامي كه حج به جا آورد، تراشيد؟ تمام حضار در پاسخ آن عاجز ماندند، واثق گفت: هم اكنون من كسي كه جواب اين سؤال را بدهد حاضر مي كنم، سپس شخصي را بدنبال حضرت هادي (ع) فرستاد و وي را به دربار خليفه دعوت كرد. امام نيز دعوت را پذيرفت و براي اظهار و بيان حقيقت به دربار واثق رفت. خليفه پرسيد: اي ابوالحسن به ما بگو چه كسي سر حضرت آدم را هنگام حج تراشيد؟ امام فرمود: اي واثق ترا به خدا سوگند مي دهم كه ما را از بيان و جواب آن معاف كني، خليفه گفت: ترا سوگند مي دهم كه جواب را بفرمايي! امام فرمود: اكنون كه قبول نمي كني، پس مي گويم. پدرم مرا از جدم خبر داد و جدم از جدش كه رسول خدا باشد، اطلاع داد كه فرمود: براي تراشيدن سر آدم جبرئيل مأمور شد ياقوتي از بهشت آورد و به سر آدم كشيد تا موهاي سرش بريزد. در مورد جاذبه اجتماعي و نفوذ سياسي امام هادي (ع) فقط مي توان همين را گفت كه يكي از تجليات و تشعشعات پرشكوه خداوند و تابش منبع فياض نور حق در وجود امام هادي (ع) متجلي و منعكس شده و از وجود حضرت نيز مانند آينه اي كه انوار گوناگون را در خود انعكاس مي دهد، ساطع بوده است. كسي را در عصر پيشواي دهم، توان نگاهي ممتد و حتي لحظه اي كوتاه به چهره او نبود. به محض نظر به رخسار پرفروغش آثار ضعف و سستي و ترس بر قلب ها سايه مي افكند. در كتاب هاي تاريخي آمده است كه حضور امام در هر مجلسي مورد تجليل و احترام عميق بود و خواسته و ناخواسته اطرافيان را تحت تأثير و نفوذ قرار مي داد و همنشينان وي همواره آرزوي مجالست و مراودت او را در سر داشتند. با آنكه متوكل بارها در صدد بود تا به بهانه قيام مسلحانه امام دهم را از ميان بردارد، ولى هيچ گاه به اين بهانه دست نيافت. با اين حال، نتوانست حيات شريف آن حضرت را كه مانع خودكامگیهاى او به عنوان محور تفكر اسلامى بود و همچون مركزى كه شيعيان بر گرد آن پروانه وار می چرخيدند، تحمل كند، لذا ايشان را به شهادت رساند. امام دهم در حالى كه هشت سال و پنج ماه از عمر شريفشان می گذشت، به مقام امامت نايل شدند و پس از سى و سه سال به شهادت رسيدند و در سامرا دفن شدند (صلوات الله وسلامه عليه وعلى آبائه وأبنائه الطاهرين).
امضاء قرارداد ننگين خروج ايران از هرات در زمان ناصرالدين شاه قاجار (1857م)
هنگامي كه انگلستان در سال 1856م درگير جنگ كريمه در اروپا بود، ناصرالدين شاه قاجار، به تحريك و تشويق روسها كه در جنگ كريمه با انگليسيها درگير شده بودند به هرات لشكركشي كرد و با استفاده از گرفتاري انگليس اين شهر را در اول نوامبر 1856م به تصرف خود در آورد. دولت انگليس در همان روز كه هرات به تصرف نيروهاي ايران درآمد، به ايران اعلان جنگ داد. بلافاصله هشت كشتي جنگي انگليس با تعدادي كشتيهاي بخاري و بادي به حركت در آمده و در چهارم دسامبر همان سال، بنادر و جزاير ايران را در خليج فارس مورد حمله قرار دادند. در نتيجه تا پايان سال، جزيره خارك و بندر بوشهر به تصرف نيروهاي انگليسي در آمد و در ژانويه سال 1857م، سربازان انگليسي و هندي با پيشروي در داخل خاك ايران، تا ناحيه كرمان پيش رفتند. در همين احوال، قواي انگليس در حوالي خرمشهر پياده شدند و كشتيهاي جنگي آنان، اهواز را به تصرف خود در آوردند. ناصرالدين شاه كه از عاقبت كار بيمناك شده بود، با اعزام نمايندهاي به پاريس، خواستار ميانجيگري فرانسه در اين زمينه گرديد. در نتيجه قراردادي در چهارم مارس 1857م منعقد شد كه به موجب آن، دولت ايران تعهد داد كه در برابر خروج نيروهاي انگليس، از ايران، بيدرنگ هرات را تخليه و از هرگونه ادعاي حاكميت و سلطنت بر افغانستان صرف نظر نمايد و ثانياً بندرعباس و چابهار را در ازاء مبلغ ناچيزي اجاره، به واليِ مسقَط در كشور عُمان واگذار كند. بند دوم، موضوعي بود كه به هيچ وجه ارتباطي به اختلافات ايران و انگليس نداشت. با اين حال دولت هراسان ايران، بلافاصله اين قرارداد ننگين را پذيرفت و ناصرالدين شاه بدون اخذ هيچ نتيجهاي، با سرافكندگي، دستور عقبنشيني نيروهاي ايران از افغانستان را صادر كرد. از اين زمان بود كه افغانستان به كلي از ايران، جدا شد و افغانستان تحت الحمايه انگلستان قرار گرفت.
درگذشت "سنت آنْسْلِم" فيلسوف معروف اروپايي (1109م)
سِنْتْ آنْسْلِم، فيلسوف شهير اروپايى، در نوزدهم اوت 1037م در كشور ايتاليا به دنيا آمد. وي به عنوان يك مسيحي با ايمان، به فلسفه روي آورد چرا كه بر اين عقيده بود كه از طريق فلسفه ميتواند ايمانش را بفهمد. او يكي از متفكرين دوران قرون وسطي در اروپا به شمار ميرود. عمق افكار آنسِلم درباره وجود خداست و معتقد بود كه خداوند را از راه ايمان، بهتر از طريق تعقل ميتوان شناخت. وي درباره اثبات وجود خدا، دلايل متعددي ارائه ميكند، از جمله ميگويد: اشياء از حيث كمال، مساوي نيستند و هر يك به نسبتي از كمال برخوردار است؛ بنابراين در بالاي همه آنها، بايد كمال مطلق موجود باشد تامنبع بهرهبرداري اشياء و موجودات گردد و آن موجود، خداست. آنسلم همچنين به برهان ديگري درباره خدا اشاره ميكند. بر اساس اين نظر، بايد موجودي باشد كه نتوان كاملتر از آن را تصور نمود. پسْ موجودي كه كمالش مطلق باشد وجود دارد، پس خدا وجود دارد. به عبارت ديگر آنچه ممكن الوجود باشد و بودنش ضروري باشد، وجود دارد. اين برهان كه به برهان وجودي معروف است، با آنكه مستلزم دور و تسلسل است مورد توجه فلاسفه بزرگ نيز قرار گرفت. آنسلم با اينكه يك كشيش مؤمن و پارسا بود،برخلاف اعتقاد بسياري از افراد آن زمان، فلسفه را گمراه كننده و مايه تباهي انسان نميدانست بلكه معتقد بود كه چون تعلق خاطرش به فلسفه كاملاً بيشائبه است پس افراد ميتوانند با حفظ بيطرفي و تا آنجا كه مباني اعتقاديشان اجازه ميداد، از مباني فلسفه در راه اثبات وجود "كمال مطلق" استفاده كنند. آنسلم به علت افكار منطقي وقوي خويش شهرت فراوان كسب كرد و به عنوان قديس شناخته شد. سنت آنسلم سرانجام در پنجم مارس 1109م در 72 سالگي درگذشت.