همه کشورها درمسیر پیشرفت با مشکل گذر از سنت به مدرنیته روبهرو شده اند و دررهگذر این تغییر و تحولات، رویارویی ها و مقاومتهایی میان آداب و رسوم کهن و جلوه های مدرنیته وجود داشته است که به عنوان یک مشکل جدی این جوامع را به چالش کشیده است.
به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، چله و آداب مربوط به شب چله یکی از آیینهای سنتی مردم آذربایجان است که نسل به نسل گشته و هر سال با تغییراتی جزئی برگزار شده تا به نسل ما رسیده و امروزه که عصر تکنولوژی و فناوری اطلاعات و از همه مهمتر فضای مجازی زندگی همه انسانها را دربرگرفته بسیاری از این آداب و سنن شیرین به دست فراموشی سپرده شدند و تنها شاهد نمونههایی از این آداب و رسوم در گوشه و کنار کشور و به طبع آن در استانمان هستیم.
در سالهای گذشته که اکثر مردم ایران زمین بخصوص خطه آذربایجان به وسیله کشاورزی و دامپروری امرار معاش میکردند، در فصل زمستان که فصل بیرونقی و کسادی مردم بود سپری کردن شبهای طولانی سال بسیار سخت و خسته کننده بود. در چنین شرایطی بزرگان اقوام برای پرکردن اوقات فراغت اعضای خانواده اقدام به برگزاری مراسم متنوع و شاد در شبهای سرد و طولانی سال کرده و با این بهانهها عملا به پیشواز بهار میرفتند.
یکی از این مراسم که با وجود مشکلات اقتصادی مردم، هنوز هم در گوشه و کنار کشور و استان آذربایجانشرقی برگزار میشود، دورهمنشینیهای اهل فامیل در منزل یکی از بزرگان خانواده در طولانیترین شب سال که به شب چله یا شب یلدا معروف است، میباشد.
هرچند شب چله یا شب یلدا تنها یک دقیقه از شب اول زمستان بلندتر است و همین یک دقیقه، آن شب را طولانیترین شب سال کرده اما در حقیقت این یک دقیقه بهانهای شده برای برگزاری مراسم شاد و مفرح.
چلهنشینی از روزگاران گذشته از سنتهای قدیمی مردمان خطه آذربایجان بوده و این چلهنشینیها با شب یلدا آغاز میشد و تا آخرین روزهای سال ادامه مییافت از این رو شب یلدا هم در این خطه از ایران زمین به شب چله معروف است.
مردم آذربایجان شرقی یلدا را به این دلیل گرامی میدارند که این روز مصادف با اولین روز از چهل روز نخستین زمستان است. به همین دلیل این شب در میان آذریها بیشتر به شب چله معروف است تا شب یلدا.
در شب چله تسلط تاریکی بر زمین از تسلط نور خورشید و روشنایی میکاهد و چون فردای این شب روشنایی بر ظلمت غالب و روز طولانی میشود، مردم آذربایجان خورشید را که مظهر روشنایی است جشن میگیرند.
اکثر مردم آذربایجان در این شب مراسم خاص «چیلله قارپییزی» (هندوانه چهلم) را برگزار میکنند و مهمترین خوراک این شب در بین آذربایجانیها هندوانه است چرا که معتقدند با خوردن هندوانه سردی زمستان برجان و تن آنها بیتاثیر میشود. ریش سفید خانواده در حالی که با چاقو هندوانه را می برد میگوید: « قادابلامیزی،بو گئجه کسدوخ»! (بلایای خودمان را امشب بریدیم!)
همچنین در این شب نشینی انواع خوراکىهاى زمستانى چون آش، کوفته تبریزی، انار و انواع مرکبات و تنقلاتی چون لبو، باقلا (پخله)، پشمک و خشکبارهایی چون انگور، سنجد، قاورقا (گندم برشته با شاهدانه)، شیرینی، آجیل، نخودچی کشمش، تخمه ، بادام، گردو و... تدارک دیده میشود.
عدهای از مورخان معتقدند چیدن بعضی از میوهها و خوراکیهای خاص در سفره شب یلدا ، ریشه در باورهای مشترک نسبت به این شب دارد. به طور مثال حضور هندوانه و انار و دیگر میوههای گرد به رنگ قرمز، سمبل خورشید و سرخیاش نمادی از برخورد تاریکی و روشنایی خورشید است.
آنها میگویند بعضی از مردم براین باورند که با خوردنیهای سفره شب یلدا طبیعت گرم خود را میتوانند سرد و طبیعت سرد خود را گرم کنند. به این صورت که اگر از گرمی مزاج رنج میبرند، هندوانه، انار و اگر از سردی مزاج در رنجند، توت، کشمش و خرما و امثال آن بخورند.
آذری ها به مانند دیگر اقوام ایرانی براین باورند دوماه اول زمستان به دو قسمت چله بزرگ و چله کوچک تقسیم می شود. چله بزرگ از اول دیماه شروع شده و تا دهم بهمن و به مدت 40 روز ادامه دارد و چله کوچک از دهم بهمن تا اول اسفند بوده و مدت آن 20 روز است.
به اعتقاد مردم آذربایجان در چله بزرگ سرمای زمستان به اوج خود میرسد و این امر برای کشاورزان که افزایش محصولات تابستان آنها بستگی به اوج سرمای زمستان دارد، بسیار خوشایند است.
در قدیم آذربایجانیها پس از اتمام چله کوچک (اول اسفند) که به تدریج از شدت سرما کاسته می شد چهار چهارشنبه آخر سال را که "چله چرشنبه"، "سو چرشنبه" (چهارشنبه آب)، "اوت چرشنبه" (چهارشنبه آتش) و "آخیر چرشنبه" (چهارشنبه آخر) میگفتند به چلهنشینی میپرداختند چرا که این چلهها نویدبخش آمدن بهار و آغاز سرزندگی و شادابی طبیعت و مردم بود.
این چلهنشینیها غروبهای سهشنبه برگزار میشد و خرید و بازار رفتن، بازیهای خاص و نوروزی خوانی از جمله مراسم آن شبها بود و این مراسم تا شب عید ادامه مییافت که این چلهنشینیها اکنون نیز در برخی از روستاهای این استان برگزار میشود.
به عنوان مثال در این استان اهالی شب آخر چله، رسمی دارند به نام «چله قاشدی» که جوانان و بچههای یک کوچه یا هر خانواده، بالای پشت بام یا در یک جای وسیع جمع میشوند و آتش بزرگی درست میکنند و از روی آن میپرند و در همان حال میخوانند، میرقصند و شادی میکنند و در موقع پریدن از روی آتش این شعر را به زبان ترکی میخوانند: چله قاشدیها. چله قاشدیها یعنی چله فرار کرد. چله فرار کرد. بنابراین معتقدند با این رفتار و گفتار، چله را از خانه و دیار خود بیرون میرانند.
همچنین بعضی از اهالی شهرهای کوچک آذربایجان بر این باور بودند از آنجا که چله مهمان خانهها میشود، مردم در شب اول چله کوچک شاد و خرم هستند و میگویند، از فردا چله کوچک اول وارد آبادی میشود و خانه هر کس سر کوچه باشد، چله کوچک وارد خانه او میشود و اگر آن روز برف ببارد میگویند، معلوم میشود صاحبخانه آدم بد خلقی است ولی اگر هوا خوب و آفتابی باشد میگویند، صاحبخانه آدم خوش قلب و مهربانی است.
در اسکو نیز معتقدند چله کوچک سردتر از چله بزرگ است و آن را «انگشت عروس بران» مینامند.
اکثر خانوادههای آذربایجانی در این شبها به نقل داستانهای محلی، تاپماجالار (معماها) و بایاتیلار (دوبیتیهای آذری)، تفال به فال حافظ و خواندن اشعار استاد شهریار بخصوص شعر زیبای حیدربابا اوقات خود را سپری میکنند. از جمله این داستانها که در شب چله و اکثرا توسط بزرگان فامیل نقل میشود داستان کوراوغلو، قربانی و پری است.
تفال کردن در شب چله و فردای چله یکی دیگر از مراسم خاص شب چله در نقاط مختلف استان آذربایجانشرقی است. در مناطقی از آذربایجان از جمله مرند و روستاهای اطراف آن از اول چله بزرگ به بعد «سایاچیها» راه میافتند و به در خانهها میروند.
سایاچی طبع شعر دارد و میتواند فی البداهه ابیاتی بسراید. مضمون این اشعار درباره صاحبخانه و کرم و بخشندگی او و تمجید از فرزندان وی و دعا و ثنا و گاهی هم مطالب انتقادی است. سایاچی دو تا چوبدستی، یک توبره و لباس معمولی به تن دارد. گاه صاحبخانه پسر عزیز دردانهاش را نشان سایاچی میدهد و از وی میخواهد تا در مدح او داد سخن بدهد. شیرین کاری سایاچی در اشعار انتقادی و طنزآمیزی است که برای بیوه زنان غرغرو میسراید و اگر بخواند پول بیشتری میگیرد، بعضا مواد غذایی نیز دریافت میکنند.
در شهرها و روستاهای آذربایجان، رسم بر این است غروب شب چله کسانی که نامزد هستند برای نامزدهای خود طبقهای تزئین شده مشتمل بر هدایایی چون شیرینی، سیب، انار، هندوانه تزئین شده، آینه و پارچه را در قالب خونچا (خوانچه) میفرستند و مادر عروس پس از تحویل طبقها، هدایایی مانند پول، شیرینی، جوراب و دستمال به آنها میدهد.
حتی در برخی از خانوادههای آذربایجانی، فرزندان برای مادران خود هدیهای خریده و به اتفاق خانواده، یک شب زودتر از شب یلدا، به پدر و مادر اهدا میکنند، حتی برخی برادرها، برای خواهران خود نیز این رسم را انجام میدهند.
یاد آن روزهای پرخاطره به خیر!
تابه حال از خود پرسیدهاید که چرا شیرینی شب یلدای دوران کودکی را هنوز با خود دارید؟ هنوز تک تک داستانهای پدربزرگان و بزرگ فامیل را در ذهن خود ازبر هستید؟ داستانهایی که دور کرسی گفته میشد و میوه این محفل تنها هندوانه و سیبی بود که مادربزرگها از تابستان در صندوقچه نگه داشته بودند و آجیلش نخود و کشمش و گردو و قیصیها (زردآلوی پیوندی) خشک مانده از تابستان بود؟ هنوز شیرینی آن در کامها هست، همه اینها ساده بودند و بیپیرایه.
سادهبودن این محفلها دلیل شیرینی و ماندگاری شبهای یلدای سالیان پیش است، اما این سادگی این روزها رنگ باخته است، چشم هم چشمیها، تجملات دست و پاگیر و بریز و بپاشهای آنچنانی چنان رنگ ضایعی به این رسم زده است که بعضاً تعدادی از خانوادههای ندار پیش از رسیدن شب یلدا غم و ناراحتی سراسر وجودشان را میگیرد چراکه با این وضع گرانی آنها باید از دور به هندوانه و آجیل و دیگر تنقلات بنگرند و دندان بر جگر نهند.
آن روزها در شب چله صفت خندهرویی، در جمع خانوادهها به همه نسبت داده میشد و صورتهای سرخ سرما زده با نیم خندههای دندانهدار، بسان انارهای ترک خورده مجمر وسط کرسی بودند.
اما پای تلویزیون که به وسط آمد، قصهها و متلهای مادر بزرگ و شاهنامه خوانی پدر بزرگ کنار رفت و صفحههای لامپی، هر کدام به وسع شان، جمعهای کرسینشینی را کاهش دادند.
بعد از تلویزیونها، سرفههای گاه و بیگاه تلفن همراه هم در وسط حرف بزرگترها دور کرسی افتاد تا صدا به صدا نرسد و بچهها، به جای شاهنامه به پیامک بازی و پیامک فرستادن بسنده کردند.
حالا نیز برای برخی از جوانها، تمام شادباشهای شب چله تنها به یک پیامک ختم شده است و این جمع بودنها در چند کلمه احساسی پیامکی خلاصه میشود، تازه اگر زبان فارسی پاس داشته شده باشد و کلمات، نصف و نیمه به دست مخاطب نرسیده باشد.
نگارنده سعیده دلال علیپور