برژينسكي در كتاب خاطرات خود نوشته است: رئيس جمهور طوري نگاه كرد، گويي كسي با كارد به او حمله كرده است؛ درد بر چهره او چيره شده بود ولي خونسردي خود را حفظ ميكرد و بر جلسه كنترل كامل داشت.
به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاري فارس، با روي كار آمدن جيمي كارتر در انتخابات رياست جمهوري 1976 آمريكا و از آنجا كه كارتر آشنايي كامل به مسائل خارجي و بينالمللي نداشت، «زبينگوي برژينسكي» را به مشاور ارشد امنيت ملي در كاخ سفيد گماشت.
وي در كتابي با نام «قدرت واصول» كه به خاطرات خود پرداخته، با اشاره به تصرف سفارت آمريكا در ايران توسط دانشجويان مسلمان پيرو خط امام و همچنين تلاش ايالات متحده براي آزادي آنها از جمله عمليات طبس را شرح داده است. متن زير برشي از اين خاطرات پيرامون عمليات طبس است كه در 5 ارديبهشت سال 1359 رخ داد و شكست بزرگ ديگر در كارنامه استكبار جهاني به بار نشست
به هر روي همه چيز در ساعت چهار و چهل و پنج دقيقه به طور چشمگيري دگرگون شد. براون مجدداً تلفن زد: «به نظر من وضعيت نافرجامي خواهيم داشت، يك هلكوپتر در كوير مذكور با دشواري رادياتور روبهرو شده است. بنابراين كمتر از حداقل شش هلكوپتر ميتوانند به عمليات ادامه دهند. ما ميتوانيم از « سي 130»ها براي خارج كردن افرادمان از كوير - يك بهره گيريم.»
من در شگفت شدم و شديداً براون را در اين باره كه آيا لغو عمليات لازم است، زير فشار قرار دادم. چرا در اين وضعيت اضطراري نبايد با پنج فروند ادامه دهيم؟ براون اصرار ورزيد كه طبق برنامهريزي، دست كم شش فروند هلكوپتر لازم ميباشد. من به او گفتم كه با ژنرال جونز مشورت كند و بهويژه نظر فرمانده عمليات را جويا شود. من پيشتر با سرهنگ چارلز بكويت ادر اتاق طرح وضعيت ديدار كرده بودم و به دليري او اطمينان داشتم. من گمان ميكردم كه اگر آماده باشد با پنج فروند هلكوپتر عمليات را ادامه دهد، از او پشتيباني خواهم كرد به براون گفتم كه به رئيس جمهور اطلاع خواهم داد ولي انتظار داشتم زماني كه رئيس جمهور با او تماس بگيرد به من پاسخ دهد.
من بيدرنگ به سوي دفتر رئيس جمهور رفتم. كارتر در دفتر ويژه با كريستوفر و كاتلر سرگرم صحبت بود. ساعت چهار و پنجاه دقيقه وارد آنجا شدم و به رئيس جمهور گفتم كه بايد با او بيدرنگ و به تنهايي گفتوگو كنم. او كاملاً شگفتزده شد و از آن دو نفر با اشاره دست خواست تا از دفتر او خارج شوند و او به اتفاق من به سوي اتاق كوچك مطالعه او رفتيم كه با راهرويي، به دفتر ويژه ارتباط داشت. در راهرو گزارشها و دليل اينكه چرا طبق اظهارات براون مأموريت بايد لغو شود را به آگاهي او رساندم. كارتر تنها زير لب گفت: «نفرين، نفرين».
پس از آن كه به دفتر كوچك او وارد شديم، كارتر پشت ميز خود قرار گرفت و به براون تلفن زد. من روبهروي ميز او ايستادم. در حالي كه گمان ميكردم، آيا بايد رئيس جمهور را وادار كنم تا با پنج فروند هلكوپتر براي انجام مأموريت موافقت كند؟ من در اينجا با رئيس جمهور تنها بودم. شايد ميتوانستم او را متقاعد كنم تا احتياط و دورانديشي نظامي را رها كند و با يك حمله دليرانه به سوي موفقيت پيش رود و بخت تاريخي را از آن خود كند و در همين زمان انديشه ديگري به مغزم رسيد. و آن اين بود كه آيا با تحت فشار قرار دادن اين مرد به اتخاذ تصميمي سريع پس از ماهها برنامهريزي دقيق، از مقام خود سواستفاده نميكنم؟ آيا من تسليم خيالپردازي نشدهام؟
رئيس جمهور در ساعت چهار و پنجاه و پنج دقيقه با براون تماس گرفت و من در برابر ميز او زانو زدم تا بتوانم از مكالمه او يادداشت بردارم. او خواستار آخرين گزارشها شد و براون آنچه را به من گفته بود تكرار كند. من كه خود را آماده كرده بودم به آرامي به رئيس جمهور گفتم: «شما بايد نظر فرمانده عمليات را جويا شويد. ديدگاه او بايد مدنظر قرار گيرد.» من تصميم گرفته بودم تا در صورت آمادگي سرهنگ بكويت خواستار آن شوم كه تنها با پنج فروند به عمليات ادامه دهيم و بدون موافقت فرمانده عمليات در اين باره اصرار نورزيم. رئيس جمهور از براون خواست تا او را در جريان ارزيابي فرمانده عمليات قرار دهد و سپس رئيس جمهور گفت: «اجازه بدهيد كه به توصيه او عمل كنيم» سپس او گوشي را سرجاي خود نهاد و با نگاهي به من تأييد كرد كه مأموريت ناكام شده است و سپس سرش را روي ميز قرار داد و تقريباً پنج ثانيه سر خود را در دستانش نگه داشت. من بياندازه براي او و كشور اندوهگين شدم، هيچ يك از ما ديگر سخني نگفت.
رئيس جمهور سپس از من خواست تا جلسهاي با حضور همه مشاوران اصلي او تشكيل دهم و بقيه روز صرف در جريان قرار دادن دولتهاي خارجي مختلف و هماهنگي درباره آزادي افرادمان شد.
در ساعت پنج و پنجاه و هشت دقيقه ژنرال جونز به رئيس جمهور تلفني گفت كه يكي از هلكوپترها با هواپيماي سي 130 تصادم كرده و آتش گرفته و تلفاتي برجاي گذاشته است.
رئيس جمهور طوري نگاه كرد، گويي كسي با كارد به او حمله كرده است؛ درد بر چهره او چيره شده بود ولي خونسردي خود را حفظ ميكرد و بر جلسه كنترل كامل داشت. او به ونس، كريستوفر و جودي دستور داد تا از جلسه خارج شده و بيانيهاي درباره شكست اين مأموريت تهيه كنند. ترنر اندكي بعد در اتاق كابينه به آنها پيوست. او شديداً خواستار آن شد كه تا زماني كه مطمئن نشده كه افراد او در ايران در امان ميباشند بيانيه صادر و اعلام نشود. من نحوه تلاش ترنر براي نجات افرادش را ميستايم، و ما توافق كرديم كه بيانيه را تا ساعت يك بامداد به تأخير اندازيم. من از اين كه چهره همه درهم بود، درشگفت بودم (و به نظر من چهره من نيز گرفته بود) ولي آرامش جو موجود نيز مرا به شگفتي واميداشت. اتهام متقابل و صداي بلند و حتي تنش چنداني در ميان نبود. كارتر به ويژه خود را كنترل ميكرد، البته احساس ميكرد كه از بُعد شخصي و سياسي چه بلايي به سرش آماده است. گرچه اندكي پس از ساعت شش متوجه شديم كه در كوير طبس، تلفاتي دربرداشتهايم. تقريباً تا ساعت يازده آگاهي يافتيم كه هشت نفر از افراد ما جان خو را به خاطر آزادي ديگران و آبرو و اعتبار آمريكا از دست دادهاند. آنها قهرمانان واقعي اين روز غمانگيز بهشمار ميروند.
صبح روز بعد هرولد براون مطبوعات را بسيار خوب در جريان امر قرار داد و با خونسردي و به دقت به شرح برنامهريزي عمليات، اجراي آن و نابساماني آن پرداخت. از آنجا كه مأموريت در مرحلههاي نخستين ملغي شده بود، مسئله اقدام تلافيجويانه همزمان را مطرح نكردم. چنين اقدامي به ايرانيهاي بپاخاسته و از نظر احساسي ناپايدار، فرصت انتقام از گروگانها را ميداد.
صبح 26 آوريل به دستور رئيس جمهور جهت برنامهريزي درباره مأموريت نجات ديگر، در دفترم تشكيل جلسه دادم. ضمن آنكه نميدانستم كه در اين مرحله دقيقاً چه اشتباهي رخ داده بود. غير از سه هلكوپتري كه از كار افتادند، ما تصميم گرفتيم تا دفعه بعد مأموريت سادهتري را براساس برخورداري از نيروي بيشتر در تهران وتسخير فرودگاهي در آن نزديكي انجام دهيم. هرگونه تلاش جهت انجام چنين مأموريت نجاتي، مستلزم ابتكارهاي ديپلماتيك تازه و نيز جمع كردن مجدد گروگانها بود كه در سراسر ايران پاركنده شده بودند. من با فرماندهان عمليات نيز ديدار كردم و متوجه شدم كه آنها عقيده دارند مأموريت به محض آنكه تعداد هلكوپترها به پنج فروند كاهش يافت بايد لغو ميشد. اين مسئله به من آرامش داد زيرا من نگران آن بودم كه شايد بايد مأموريت را ادامه ميداديم و طرحهاي خود را به هر صورت به پيش ميبرديم. به هر روي ترديد داشتم كه درباره دو هلكوپتري كه يكي از آنها از كار افتاد و ديگري بازگشت، افراطي در دورانديشي به نتيجه كار كمكي كرده باشد.
لازم به گفتن نيست كه اين شكست تلخترين سرخوردگي طي چهار سال خدمت در كاخ سفيد به شمار ميآمد. آيا ميتوانستيم عمليات را بهگونهاي ديگر انجام دهيم؟ آيا بايد زودتر از اين اقدام ميكرديم؟ آيا نبايد در اين باره تلاش ميكرديم؟ پاسخ به اين پرسشها حتي با درك رخدادها آسان نيست. كارتر شايد ميتوانست با تمايل بيشتر به بازي با جان گروگانها و يا حتي قرباني كردن آنها بخت سياسي خود را بهبود بخشد ولي او از انجام آن خودداري ورزيد و با هرگونه پيش دستي و توسل به اقدامهاي مرمفريبانه مخالفت ورزيد. هزينه سياسي اين شكست در صورتي كه اين ماموريت زودتر انجام ميگرفت، ميتوانست كمتر باشد. در اين جا ما احساس ميكرديم كه بايد به گفتگوها بخت موفقيت بدهيم.
من به سهم خود گمان ميكردم كه بايد گفت و گوها را ادامه دهيم ودولت بايد در اين نظريه هم عقيده باشد كه ماموريت نجات پيش از انجام آن، به موقع به نظر ميرسيد. زيرا در غير اين صورت هرگونه ناكامي در اين تصميمگيري به تضعيف روحيه و تفرقه شديد ميانجاميد.
ماموريت نجات يك سودمندي را در بر داشت .فشار مردم براي انجام اقدامهاي نظامي سراسري آمريكا عليه ايران را برطرف كرد و به اين ترتيب تلاشهاي ديپلماتيك ما ناشي از تحريمها جهت آزادي افراد ما از سرگرفته شد. من شخصا هرگز از نظر سياسي و يا اخلاقي درباره ماموريت نجات تاسف نميخورم. من احساس ميكنم كه ما وامدار همه افرادي هستيم كه به محض آن كه بخت خوبي يافتيم كوشش در نجات گروگانها كردند. بيشترين نگراني من از آن جهت بود كه ما در حفظ اسرار محرمانه و غافلگيري چندان موفق نشويم.ميدانستم كه خطرهايي هم وجود دارد ولي اجتناب ناپذير ميباشند.من احساس ميكردم همان گونه كه اكنون هم احساس ميكنم چنانچه كوشش در انجام عمليات نميكرديم در حالي كه توان آن را داشتيم براي آمريكا شرمآور و ناشايست بود.
*خويشتنداري در زمان وزير خارجه جديد
شكست مامورين نجات تنها يك راه چاره را براي ما برجا گذاشت: گفت و گو. گزينه گسترده نظامي چه محاصره و چه مين گذاري نويدبخش نبود.هيجان همگان براي اقدام عليه ايران به سرعت فروكش كرد و بهره برداري سياسي شوروي از اقدامهاي نظامي عمده توسط آمريكا به كشمكش عليه چنين ابتكاري انجاميد.
كارتر آگاه بود كه اين به معناي آن است كه بحران گروگانگيري تا انتخابات پاييز ادامه خواهد داشت.تصوير سياسي او به طور گريز ناپذيري آسيب ديده و بيگمان مخالفان سياسي او از اين مساله بهرهبرداري ميكردند و در واقع همين طور هم بود.با نزديك شدن زمان انتخابات رياست جمهوري كانديداي حزب جمهوري خواه و دستياران او هر آنچه كه از دستشان بر ميآمد براي جلوگيري از امكان سازش سازنده انجام دادند. انتظار همگان درباره «شگفتي اكتبر» افزايش مييافت و به اين ترتيب گفت و گو با ايران دشوارتر ميشد.با اين همه راه ديگري براي حل مساله و دستيابي به هدف هاي دو گانه ما وجود نداشت: يعني حفظ جان گروگانها و منافع ملي ما.ما ميبايد شكيبايي نشان ميداديم حتي اگر هزينه سياسي آن سنگين ميبود.كارتر شهامت شكيبايي را داشت و اعضاي دولت به اتفاق آراء از او در اين باره پشتيباني ميكردند.
اين دولت اكنون وزير خارجه جديدي داشت. در يكي از نشستهاي بامدادي اواخر اكتبر كارتر به من گفت كه سايروس ونس قطعا كنارهگيري كرده و با صراحت تمام اعلام كرد كه او مايل است من در مقام خود باقي بمانم. مكالمه ما جدي بود و من به رئيس جمهور گفتم كه آمادهام با استعفاي خود به او كمك كنم.او خنديد، دستانش را تكان داد و گفت:« نه من مايلم تو بماني». او سپس به طور محرمانه از من پرسيد كه چ كسي را به عنوان وزير خارجه ترجيح ميدهم، ماسكي يا كريستوفر. من به او گفتم كه ميتوانم با هر كدام از آنها همكاري كنم و اطلاعات كريستوفر درباره سياست خارجي بيشتر است و ماسكي ميتواند از بعد سياسي به او كمك كند .رئيس جمهور گفت كه كريستوفر مايل است به عنوان معاون ماسكي خدمت كند و متوجه شدم كه ماسكي انتخاب نخست او ميباشد.
اين كه سبك ماسكي به عنوان وزر خارجه با ونس تفاوت داشته و بيشتر در پي تاكيد و ابراز وجود خود ميباشد، در 29 آوريل روز انتصاب او نمايان شد. من پيشتر از رئيس جمهور مصرا درخواست كردم تا ونس به گونهاي در مراسم شركت كند تا نشانه ادامه راه باشد و مايه كاهش حملههاي احتمال به دولت از سوي پشتيبانان سرخورده ونس شود. اندكي پيش از مراسم ماسكي ، كارتر تلفني از من پرسيد كه آيا به نظر من دعوت از ونس جهت ايستادن در جايگاه در كنار او، ماسكي، براون و من به عنوان نشانهاي از يگانگي امكانپذير و درست خواهد بود. من با ديد مثبت پاسخ دادم، و ونس گرچه بيگمان داراي احساسات پيچيدهاي بود، اين دعوت را پذيرفت. زماني كه رئيس جمهور سوگند دادن ماسكي را پايان داد، ماسكي سخنراني طولاني ايراد كرد كه بعد به مصاحبه مطبوعاتي تبديل شد.ما مدتي ايستاديم و نميدانستيم كه سخنان او چه وقت پايان مييابد، و سرانجام از تالار خاوري كاخ سفيد خارج شده و وزير خارجه جديد را به حال خود رها كرديم.
من وونس به دفتر من رفتيم. در حالي كه رئيس جمهور وارد دفتر ويژه شد.ما گرم گپ زدن بوديم و من تلويزيون مدار بسته را روشن كردم و متوجه شدم كه ماسكي هنوز در حال سخن گفتن است. از آنجا كه اين نمايش ادامه داشت، ونس و من گيج شده بوديم . پس از مدتي نتوانستيم جلوي خنده را بگيريم و ما كه ادعا ميشد دشمنان خوني يكديگريم در دفتر من نشسته و در حالي كه وزير خارجه (جديد)در لحظههاي باشكوه زندگيش غرق شادي بود، همچنان ميخنديديم.
به خلاف شايعههاي رايج در واشنگتن ، استعفاي ونس نه مايه خوشحالي و نه پيروزي من شد. ولي براي مدتي سياست خارجي كارتر با اولويتهاي راهبردين و نگرانيهاي من پيش از رهيافت ونس مطابقت داشت. بنابراين از نظر سياسي دليلي براي خشنودي از كنارهگيري او نداشتم.افزون بر اين به باور من، ونس به خاطر موضعگيري استوار درباره مساله خاورميانه به طور غير منصفانه قرباني شده بود و بيم آن داشتم كه كنارهگيري او اختلالي در آن منطقه حياتي پديد آورد.سرانجام هشدار هنري كيسينجر را كه اندكي پس از كنارهگيري ونس ارائه داد، جدي گرفتم.زماني كه من و كيسينجر ناهار را با هم صرف ميكرديم، او ناگهان اظهرا داشت:« شما در همان وضعي قرار داريد كه من زماني كه جيم شلزينگر به عنوان وزير دفاع ناگزير به كنارهگيري شد،در آن قرار داشتم؛ مطبوعات و هر كسي مرا كاملا مسوول اين امر ميدانست و به مخالفت با من برخاستند. زبيگ، هرگز رسانهها به اندازه من از شما پشتيباني نكردهاند و بنابراين حتي نسبت به حملههايي كه هم اكنون متوجه شماست،آسيبپذيرتريد.»
او تا چه انازه درست ميگفت.ظرف چند روز پس از استعفاي ونس، سيلي از حملههاي شخصي بر من كه برخي آشكارا توسط دوستان نزديك ونس صورت ميگرفت در مطبوعات واشنگتن نمايان شد. آنها ادعا ميكردند كه من، ونس را ناگزير به استعفا كرده و طي سه سال گذشته درگير ستيزي پيوسته عليه او بودهام. انتصاب ماسكي به عنوان وزير خارجه به گونهاي اجتنابناپذير برخي مسايل مربوط به رويه را مطرح كرد كه در عمل و دستورهاي صادره حل و فصل شده بودند.ماسكي با ترغيب زيردستان خود آشكارا ناخشنودي خود را نسبت به «ارجحيت » من ابراز كرد و خواستار دگرگوني در ترتيبات موجود شد.اين ستيز متاسفانه به وجهه كارتر به عنوان رئيس جمهوري كه به گونه موثر رهبري نكرده كمك كرد، گرچه تاثير دروني آن گوياي اين بود كه كارتر نسبت به من در مقايسه با ماسكي احساس همدردي بيشتري ميكند. زماني كه ماسكي ما را وادار به بحث درباره ترتيبات موجود شورا كرد، در جلسه ويژهاي كه به همان منظور در كمپ ديويد تشكيل شد، رئيس جمهور به رغم موردي كه توسط ماسكي، كريستوفر و ديگر بلندپايگان وزارت خارجه مطرح شد با ابراز خشوندي از اكثر رويههاي موجود شديدا از من پشتيباني كرد.
با او ج گرفتن حملههاي سراسري به من، كارتر از راههاي گوناگون وفاداري خود را نسبت به من نشان داد. زماني كه دونالد مك هنري طي سخنراني خود به من حمله كرد، رئيس جمهور يادداشت تندي ( يك كپي از آن در اختيار ماسكي قرار گرفت) براي او فرستاد. در يك مورد ديگر او در يكي از نشستهاي شورا حضور يافت و از شورا به دليل عملكرد آن ستايش كرد، و صريحا از من پشتيباني كرد و مرا دوست شخصي خود خواند. سرانجام زماني كه ماسكي مستقيما يادداشت گفت و گوي خود با گروميكو را با بيتوجهي نسبت به رويههاي مرسوم به جاي آن كه از طريق من در اختيار رئيس جمهور قرار گيرد، شخصا تسليم رئيس جمهور كرد، رئيس جمهور دستان خود را تكان داد و به او گفت:« آن را به زبيگ بدهيد.»
هيچ يك از اين مسالهها اين واقعيت را انكار نميكند كه گزينش ماسكي يك كودتاي سياسي بود. او منش نيرومندي داشت و قادر به ابراز باورهاي خود بوده و از پشتيباني شديد كنگره برخوردار بود.ولي نسبت به مسايل خارجي برداشت نسبتا كلي ارائه ميداد و به دولتي پيوسته بود كه در زمينه يك رشته مسايل به مدت حدود سه سال با آن همكاري كرده بود. در نتيجه درباره مساله گروگانگيري در ايران مسووليت هماهنگي و اداره گفت و گوهاي پيچيده تقريبا به طور كلي به دوش وارن كريستوفر كه به عنوان معاون وزير خارجه خدمت ميكرد و نيز كاتلر مشاور رئيس جمهور افتاده بود.
نقش من طي مرحله پاياني گروگانگيري كاملا به صورت درجه دوم درآمد. من همچنان رياست نشستهاي كميته هماهنگي را كه به بحث درباره ايران و هماهنگي تلاشهاي ما جهت حفظ تحريمهاي موثر عليه ايران ميپرداخت،به عهده داشتم.در حالي كه گفت و گو گران ما در پي يافتن راهي براي خروج از بن بست بودند. من شخصا درگير جزئيات اين گفت و گوها نميشدم.من به شدت كوشش در شكلدهي و توسعه چارچوب امنيتي منطقهاي داشتم.نيز درصدد توسعه فعالانه نيروي واكنش سريع، اصلاح دكترين راهبردين امريكا و پديدآوري رهيافتي درباره دشواري آمريكاي مركزي بودم كه ميتوانست تعهد واقعي نسبت به اصلاحات اجتماعي را با مانعهاي موثرتر در قبال كوبا همراه سازد.درباره مساله ايران احساس كلي من اين بود كه نميتوان تا پس از انتخابات به طور مستقيم كار چنداني انجام داد و در ضمن مسووليت عمده من حصول اطمينان از اين مساله بود كه با راه حلي كه از راه گفت و گو اعتبار و حيثيت ملي آمريكا را خدشهدار ميكند، مخالفت كنم.
در ميانه ماه ژيسكار به رغم تهاجم شوروي به افغانستان با برژنف به طور دو جانبه ديدار كرد. اين ديدار بدون محتوي بود و ابدا ثمربخش نبودو بعدا به وجهه ژيسكار در فرانسه آسيب زد. به هر روي پس از اين ديدار وي به ما اطلاع داد كه برژنف ممكن است مايل باشد در صورتي كه از او از سوي خانوادههاي گروگانها و نه دولت آمريكا درخواست شود، اقدام ديپلماتيكي انجام دهد، در آغاز رئيس جمهور به انتقال اين پيام به رهبران سازمان غير رسمي خانوادههاي گروگانها انديشيد ولي به او گفتم كه به نظر من ما نبايد پيشنهاد ژيسكار را با هرگونه واكنش ، ارزشمند جلوه دهيم. همان روز رئيس جمهور طي يادداشتي از من خواست تا حتي پاسخي هم به اين پيشنهاد ندهم.
در ماه ژوئن علامتهايي دريافت كرديم مبني بر اين كه ايران ممكن است درصدد محاكمه گروگانها برآيد و ما در جلسه كميته هماهنگي توافق كرديم تا به ايران شديدا هشدار دهيم و تعهدهاي پيشن خود را ( كه در 23نوامبر سال پيش به عمل آمده بود)درباره واكنش شديد در صورت وقوع چنين پيشامدي تكرار كنيم. يادداشتهاي من نشان ميدهد كه در ماه ژوئيه چندين بار به رئيس جمهور گوشزد كردم كه به نظر من گفت و گو از سوي وزارت خارجه به كندي پيش رفته و بايد مقامهاي اين وزارتخانه را زير فشار قرار دهد. يكي دوبار رئيس جمهور طي يادداشتي به ماسكي و يا تلفني در حضور من از او خواستار ارائه گزارش فشردهاي از تلاشهاي انجام شده و پيشرفتها شد.
شاه كه دوستانش او را ترك كرده بودند، روز 24 ژوئيه در قاهره در تبعيد درگذشت. سفير آمريكا در مراسم تشييع جنازه او شركت كرد، گرچه دولت در نظر داشت ابدا در اين مراسم شركت نكند.مرگ او مانع عمدهاي را كه در راه مذاكره وجود داشت، برطرف كرد و در اوايل سپتامبر ما نخستين علامت جدي را از سوي افراد نزديك به آيت الله خميني در زمينه امكان حل و فصل موضوع دريافت كرديم.رئيس جمهور كريستوفر را مامور اداره گفت و گوها كرد كه در اين مرحله از راه ميانجيهاي آلماني دنبال ميشد.من اميدوار بودم ولي ترديد نيز داشتم. زماني كه در ساعت دو بعد از ظهر روز 1 سپتامبر در دفتر رئيس جمهور، من ، ماسكي، كريستوفر و معاون رئيس جمهور با يكديگر ديدار كرديم به كارتر هشدار دادم كه « اين ممكن است يك دام و تله باشد. ايرانيها ممكن است بيم آن داشته باشند كه او قصد دارد در اكتبر اقدام كرده و به اين ترتيب آنها امكان آزادي گروگانها را به عنوان راهي براي جلوگيري از اقدام ما در نظر ميگيرند.در اواخر اكتبر يا اوايل نوامبر ممكن است همه چيز دگرگون شود و رئيس جمهور خوار و تحقير شود.من به او گفتم كه راهي براي دانستن اين مطلب وجود ندارد ولي ما بايد دست كم آماده بروز اين احتمال باشيم.»
طي چند هفته بعد به نظر ميرسيد كه ترس من گزافه گرايانه بوده است. به نظر ميرسيد كه ايراني ها با حسن نيت مذاكره ميكنند و گوي كريستوفر به پيشرفتهايي نائل ميآمد. افزوده بر اين وقوع جنگ ميان ايران و عراق نياز ايران به قطعات يدكي آمريكا را به وجود آورده بود و ما آن گزينه را به عنوان راهي براي ترغيب ايران به يافتن راه حل سريع حفظ كرديم. در ميانه اكتبر ما حتي امكان ارسال اين قطعات يدكي به آلمان، الجزيره و يا پاكستان را مورد بحث قرار داديم تا ايران بتواند سريعا آنها را توسط هواپيماهاي خود انتقال دهد.
در اين مقطع زماني متوجه شديم كه اسرائيل به طور محرمانه قطعات يدكي آمريكا را به ايران ميفروشد ، بدون آن كه نگران اثرهاي منفي آن بر اهرم نفوذ ما در برابر ايران درباره مساله گروگانها باشد، ماسكي و من در مورد اين مساله بحث كرديم و قرار شد كه وي طي اقدامي ديپلماتيك به اسرائيل هشدار دهد. زيرا اقدام اين كشور تلاشهاي ما را تضعيف ميكرد. او چنين اقدامي نكرد و تا جايي كه من نميدانم دست كم تا مدت كوتاهي اسرائيل از اين اقدام جلوگيري كرد. به هر روي با مروري به گذشته مشخص است كه جنگ ميان ايران و عراق فرصت اندكي براي مذاكره پديد آورد. البته نه به آن اندازه كه ما انتظار داشتيم ولي اثرهاي فراواني بر ايران بر جاي نهاد تا جايي كه ايران حتي چندان قادر به تمركز بر حل و فصل قضيه گروگانگيري نبود.
طي اين مدت عدم اطمينان ما نسبت به سرنوشت گروگانها همچنان به منبع سرخوردگي و نگراني ما تبديل شده بود. اين انديشه مرا ناراحت ميكرد كه برخي از گروگانها ممكن است حتي كشته شده باشند و ما تنها پس از مذاكره و رسيدن به يك راه حل ميتوانستيم به اين موضوع پي ببريم. به افزون بر اين ما آگاهي چنداني درباره محل نگهداري گروگانها نداشتيم.چندين بار اين موضوع را با ترنر در ميان گذاشتم و از عدم نفوذ منابع اطلاعاتي كافي در دولت ايران گله كرديم.رئيس جمهور نيز شديدا به اين موضوع ميانديشيد حتي به ترنر طي يادداشت نسبتا تندي در اوايل اوت اظهار داشت كه براي او درك اين مطلب دشورا است كه چرا اطلاعات اندكي درباره محل و شرايط گروگانها به دست او ميرسد . ترنر از اين يادداشت ناراحت شد ولي به هر روي اين امر به تشديد تلاشهاي سيا انجاميد.
بايد بيفزايم كه طي بحران ايران و به ويژه طي آمادگي براي انجام ماموريت نجات، ترنر و همكاران او با شدت تمام ه مكاري كرده و موفق به ايجاد سازماني شدند كه نقش حياتي در ماموريت نجات ايفا ميكرد.به هر روي زماني كه بحث اطلاعات سياسي درازمدت پيش ميآمد به ويژه جاسوسي متعارف، به نظر ميرسيد كه درياسالار علاقه اندكي نشان ميدهد ودر نتيجه عملكرد سيا ضعيفتر ميشد.
اميدهاي ما براي حل و فصل مساله گروگانگيري در اواخر اكتبر نقش برآب شد. در 27 اكتبر ساعت ده و نيم درست پيش از رهسپاري كارتر به كليولند كه قرار بود در آنجا سخنراني انتخاباتي ايراد كند، من،ماسكي و كريستوفر با او ديدار كرده و به او گفتيم كه ايران هرگونه تصميمگيري را به تعويق انداخته و تنها علامتهايي وجود دارد دال بر اين كه ايران ممكن است شماري از گروگانها را آزاد كند و منتظر ميماند تا ما اقدام لازم را انجام دهيم. اين امر رضايتبخش نبود. رئيس جمهور پس از گوش دادن به سخنان ما دستور داد تا او را در جريان امر قرارداده و برايمان دست تكان داد و اين ديدار پايان يافت.
ما روز يكشنبه 2 نوامبر مجددا ديدار كرديم. من ساعت چهار و ربع با اين گزارش از ايران بيدار شدم كه مجلس ايران سرانجام به شرايط آزادي گروگانها راي داده است.من به چند جا تلفن زدم و سپس براي ديدار با رئيس جمهور رهسيار محل كارم شدم. رئييس جمهور با پرواز ويژهاي از شيكاگو برميگشت. من و فريتز مانديل زماني كه هلكوپتر به زمين نشست رو به روي ايوان جنوبي ايستاده بوديم. من و مانديل به سوي رئيس جمهور حركت كرديم و من يادداشتي را كه راي مجلس روي آن نوشته شده بود به او دادم و از او خواستم كه پيش از آن كه اين مساله را مورد بحث قرار دهيم،آن را بررسي كند. او ناراحت بود و حتي سلام هم نكرد. همانگونه كه به طرف دفتر ويژه ميرفتيم، او اين خبر را خواند.( سپس برخيها ادعا كردند كه اين رويداد كه از تلويزيون پخش ميشد، به لحاظ مسايل انتخاباتي هماهنگي شده بود، ولي چنين نبود.)
در جلسه كابينه، كريستوفر گزارش فراگيري درباره وضعيت گفت و گوها به ما ارائه داد.
مشخص بود كه گروگانها تا روز انتخابات آزاد نخواهد شد و هنوز مشخص نبود كه آيا ايران با حسن نيت عمل ميكند يا تنها سر ما را گرم ميكند. ما صبح روز بعد يعني سوم نوامبر يك روز پيش از انتخابات دوباره ديدار كرديم.ترنر به ما گفت كه طبق اطلاعات اتوبوسهايي خارج از سفارت گرد آمدهاند، كه ممكن است اين مساله دال بر انتقال گروگان ها باشد. در همين زمان كرستوفر به آگاهي ما رساند كه گفت و گو ميان ميانجيهاي آلماني با رهبران رده بالاي ايران به نتيجه نرسيده است. رئيس جمهور با گفتن اين مطلب به ما كه براي ه مه مشخص كنيم كه ما اعتبار ملي خود را مورد سازش قرار نميدهيم و اميدواريم كه رخدادها در م سير درست خ ود حركت كنند، جلسه را پايان داد. با پايان جلسه رسمي، دستياران نزديك تر رئيس جمهور با او در دفتر ويژه ماندند از جمله جردن، پاتريك، كادل، جري رافشون،استوايزنستات، جودي پاول و من. رئيس جمهور پشت ميز خود نشست در حالي كه ما روي مبلها و صندليها قرار گرفتيم. جو بسيار غير رسمي بود و من از محبت واقعي ميان جيمي كارتر و نزديكان او در شگفت شدم. با پايان نشست و با توجه به اين كه فردا سه شنبه بود، با يكديگر محكمتر و دوستانهتر از چند دقيقه پيش در اتاق كابينه دست داديم.
آن گونه كه بيم آن داشتم اتفاقي نيفتاد. روز انتخابات سپري شد و گروگانها همچنان در بند بودند.كارتر شكست خورد.مساله ايران يكي از سه عامل مهمي به شمار ميرفت كه به شكست او كمك كرد. اين مساله مايه سرخوردگي ملي شد و به طور غير منصفانهاي نتيجهگيري شد كه كارتر قاطعانه برخورد نكرده است؛ چالش از سوي سنارتور ادوارد كندي، يگانگي حزب دموكرات را از ميان برده و اعتبار مالي حزب را تضعيف كرد؛ همچنين تورم به كاهش اعتماد مردم نسبت به سياستهاي اقتصادي رئيس جمهور انجاميد. به نظر من اين سه عامل منجر به شكست قطعي كارتر شدند؛ حذف يكي از اين سه عامل بر انتخابات اثر داشت؛ و به احتمال فراوان در صورتي كه تنها يكي از اين سه عامل مطرح بود، او ميتوانست با قدرت تمام پيروز شود.
پس از انتخابات تنها دشواري كه با آن رو به رو بوديم اين بود كه آيا پيش از ترك كاخ سفيد موفق به حل مساله گروگانها ميشويم.اين مساله به غرور شخصي كارتر بستگي داشت و كارتر مايل بود كه دولت جديد را با معضلي دردناك دست تنها نگذرد. طي اين دوره كريستوفر و كاتلر به مذاكرات ادامه دادند و من توصيه كردم كه علامت هايي بفرستيم دال بر اين كه در صورتي كه ايران گامي در اين راستا برندارد، ما مايل به كمك نظامي به عراق ميباشيم. براون در طي جلسههاي ما در دسامبر در اين باره از من پشتيباني كرد.
ما همچنان نگران محاكمه گروگانها بوديم و اين مساله در جلسه شورا در 9 دسامبر 1980 مورد بحث قرار گرفت .رئيس جمهور شدت عمل نشان داد:« ما نبايد سريعا واكنش نشان دهيم و اين كه آنها به جاي قطع تماس به طور آشكار با ما به چانه زني پرداخته اند نشانه اين است كه هنوز به گفت و گو علاقهمند ميباشند، نميتوان گفت كه چه موقع اقدام به محاكمه گروگانها خواهند كرد.من با زبيگ در اين باره موافقم كه ما نميتوانيم با اين وضعيت نامطلوب دولت را رها كنيم.ما بايد به متحدان خود اطلاع دهيم كه در صورت محاكمه گروگانها چه اقدامي خواهيم كرد .ما بايد نقشههاي خود را براي آنها تكرار كنيم و پيامدهاي چنين محاكمهاي و يا آسيب به گروگانها را خاطر نشان سازيم.»
بن بست موجود در فرآيند گفت و گوها، ميان كريسمس و 20ژانويه برطرف شد. الجزيره اكنون ميانجي ما به شمار ميرفت و كريستوفر و همكاران او طي گفت و گوي شبانه روزي توانستند پيشنهادي را ارائه دهند كه بر پايه آن آزادي گروگانها در ازاء لغو تحريمهاي تنبيهي عليه ايران انجام ميشد. پوزش خواهي به طور رسمي صورت نگرفته،دارايي شاه استرداد نشده و امتيازهاي يك سويه و تحقيرآميزي نيز در كار نبود ولي حتي در آن صورت باز هم ايران آخرين شرط خود را مطرح كرد: اين كه گروگانها تا زماني كه جيمي كارتر رئيس جمهور آمريكا باشد، آزاد نخواهند شد.در آخرين شماره ژورنال كاخ سفيد به تاريخ 20 ژانويه نوشتم:
آخرين روز رياست جمهوري كارتر... آن تراژدي كه همه چيز را در مورد رياست جمهوري به آن اندازه زهرآگين كرده بود، همچنان ادامه دارد. ديروز اندكي پس از ساعت يك به دفتر ويژه رفتم و رئيس جمهور، معاون او، روزالين، سيلويلتي، جودي، كاتلر ، سيك، گردن استوارت ( سخن نويس) ،ترنر، جي، ويليام ميلر، مايكل كاردوزو ( مشاور حقوقي) همگي آنجا به صورت نيم دايره ايستاده و درباره زمان احتمالي اعلام آزادي گروگانها بحث ميكرديم. الجزاير ظاهرا مايل بود به لحاظ دشواري تكنيكي در آخري لحظهها تا چند ساعت اعلام آزادي گروگانها به تاخير افتد. صحنه قابل پيش بيني و اميدوار كننده بود. من از روزالين پرسيدم كه آيا رئيس جمهور هنوز قصد رفتن دارد و او گفت كه او اميدوار است همان روز آنجا را ترك كند. من به او گفتم كه او ميتواند در صورت لزوم از هواپيماي كنكورد استفاده كند زيرا به طور قابل ملاحظهاي زمان پرواز كاهش مييابد. او به آرامي به كارتر اين موضوع را گوشزد كرد، ولي كارتر گفت كه به ارتباطات ويژه مورد نياز دسترسي نخواهد داشت. به هر روي همچنان كه روز به پايان ميرسيد، مشخص شد كه روز دوشنبه گروگانها آزاد نخواهند شد و سفر رئيس جمهور به ويسبادن به عنوان رئيس جمهور آمريكا جهت استقبال از گروگانها منتفي شد. من بعد از ظهر با ريچارد آلن صحبت كردم و او گفت كه ترتيباتي اتخاذ شده و ريگان ، كارتر را به عنوان فرستاده شخصي منصوب ميكند و هواپيماي ويژه نيروي هوايي شماره يك در اختيار او قرار خواهد گرفت و كارتر بيدرنگ پس از مراسم سوگند ( ريگان)به آلمان سفر خواهد كرد.
صبح روز سه شنبه همان گونه كه ساعت نه جهت ارائه آخرين گزارش نزد رئيس جمهور ميرفتم گروهي از مردم را در دفتر ويژه ديدم.رئيس جمهور پشت ميز خود نشسته بود و با تلفن سرخ به گزارش مستقيم مربوط به دو هواپيماي الجزايري كه در باند فرودگاه تهران پارك شده بودند گوش مي داد.
او گفت:« آنها از ساعت هشت و سي و پنج دقيقه آماده پروازند» همه يا ايستاده و يا در اطراف نشستهاند. معاون رئيس جمهوري روي مبل نشسته، روزالين در رفت و آمد است و نگران به نظر ميرسد. جك واتسون دستيار كارتر، گري سيك، ماسكي، جردن، فيل وايز، پت كادل ، جودي، كاتلر و كربو وارد و خارج ميشوند و رئيس جمهور مرا صدا زد و گفت كه مايل است امروز به اتفاق او به اروپا برود.....
ما يك ساعت منتظر مانديم. در ساعت نه و بيست و پنج دقيقه نگران اين مساله شديم كه چرا هواپيماها در باند نشسته و اجازه بلند شدن به آنها داده نميشود.رئيس جمهور به كريستوفر در الجزاير تلفن زد و كريستوفر گفت كه در الجزاير اين نگراني وجود دارد كه شايد در امريكا درباره بلند شدن هواپيماها و آزادي گروگانها بيش از حد صحبت شده و ايرانيها تعمدا دست نگه داشتهاند. در ساعت نه و پنجاه و پنج دقيقه رئيس جمهور با تلفنچي صحبت كرد.هنوز برنامه پرواز ثبت نشده بود.افزون بر اين ايران ظاهرا از الجزاير خواسته بود تا زماني كه هواپيما خارج از فضاي ايران قرار نگرفته، زمان حركت را اعلام نكند. امكان دارد كه تهران تعمدا اقدام در اين باره را به تاخير مياندازد تا بلند شدن هواپيما هم زمان با پايان رياست جمهوري كارتر صورت گيرد. در اين صورت آنها يك بار ديگر نشان دادند كه قادر به فريب ميباشند.
اندكي پس از ساعت 11: طبق گزارش رسيده از سويس، سفير اين كشور توسط ايران به فرودگاه احضار شد تا شاهد پرواز هواپيماي حامل گروگانها باشد. من ترديد دارم كه زمان پرواز عمدا با تاخير افتاد تا با مراسم سوگند ريگان هم زمان شود.
ساعت يك و هجده دقيقه: پرواز با هواپيماي ويژه به مقصد آتلانتا. تا آخرين دقايق،انتقال قدرت و رهسپاري رئيس جمهور تحت تاثير مساله ايران قرار داشت. من پيش از ترك دفترم جهت كنترل آخرين دگرگونيهاي ايران به اتاق طرح وضعيت رفتم. هواپيما تا ساعت يازده و نيم هنوز روي باند نشسته بود.مشخص شد كه ايرانيها تعمدا تاخير ميكنند تا انتقال گروگانها يا زمان رياست جمهور كارتر صورت نگيرد.
با اين همه طي اين ماهها جيمي كارتر از نظر اخلاقي همچنان استوار برجا ماند و تاريخ بايد اين موضوع را ثبت كند. اين مرد كه با انتخابات مجدد رو به رو شد و رسانهها و مخالفان او را به خاطر تحقير ناشي از مساله ايران ضعيف توصيف كردند، ميتوانست صرف نظر از جان گروگانها با پيامدهاي ژئوپليتيك اقدام چشمگيري انجام دهند.اگر كارتر تصميم ميگرفت يك رشته اقدام هاي تنبيهي را در پيش گيرد، اقدامهايي كه ميتوانستند منجر به مرگ برخي يا همه گروانها شود ولي در عوض مردم آمريكا از سرخوردگي و نااميدي رها شوند، بخت او در انتخابات بسيار افزايش مييافت. ولي او نسبت به باورهاي خود پابرجا ماند و عقيده داشت تا زماني كه گزينه عملي ديگري در اختيار نداريم، بايد راه مذاكره را در پيش گيريم.جيمي كارتر در حفظ جان گروگانها و منافع ملي ما موفق شد ولي به بهاي از دست دادن دور دوم رياست جمهوري خود.
ترجمه:مرضيه ساقيان