مدعي مهدويّت در يمن(2004 م)
الف ـ محمود المفلحي:در ده سال گذشته، برخي از بيماران رواني يمني، مدّعي شدهاند مهدي منتظر(عج) هستند، امّا بيشتر آنها مشهور نشدهاند، زيرا كارهاي خارقالعاده يا متمايزي نداشتهاند. يكي از اين نمونهها، "محمود المفلحي" 40 ساله است.
المفلحي در منطقه "قَدَس" روستاي حليقان شهر تعز به دنيا آمد. دوران ابتدايي تحصيلاتش را در روستاي خود به پايان برد و در دبيرستان در رشته مكانيك مشغول به تحصيل شد. وي هميشه در دوران تحصيلش شاگرد اوّل بود.
وي در امتحان ديپلم سراسري يمن در دهه هشتاد، رتبه دوم را كسب كرد و همين باعث شد كاري در دانشكده مهندسي دانشگاه صنعاء بيابد. پس از آن، با اخذ بورس تحصيلي رشته مكانيك دانشگاه حلب (سوريه)، همراه با همسر و پسرش به سوريه رفت. المفلحي در درس بسيار كوشا بوده، هميشه از همكلاسيهايش گوي سبقت را ميربود. او پس از اعلام نتايج امتحانات دانشگاه متوجه شد در يک درس مردود شده است. اعتراض او در مورد نمره اين درس به جايي نميرسد، زندگي او دگرگون و به شخص ديگري تبديل ميشود. وي ادعا ميكند مهدي موعود است تا شايد او را به همراه همسرش به يمن بفرستند.
مجله "اليمام" عربستان سعودي مصاحبهاي با او ترتيب داده،5 تمام متن گفتوگو با او را چاپ ميكند. پاسخهاي او به سؤالات خبرنگار اين مجلّه، حاكي از ابتلا به بيماري رواني است. مصاحبهكننده اين مجله، طاهر حيدر از كشور يمن بود. طاهر مصاحبه را اينگونه شروع ميكند:
س: لطفاً خودتان را معرفي كنيد.
نام من، محمودبن عبدالله المفلحي المهدي المنتظر است. محمود بن يسر (نام مادرش يسر است) و پدرم عبدالله بن فاطمه. من همان نشانه بزرگ هستم. من، محمد، محمود و احمدم. من تمام پيامبرانم، من آدم پسر حوا و سرور حوا هستم. من پسر ملكه سبا و سرور او هستم، من همان مهجور و رها و ترك شده در ميان قوم وخويش خود هستم، من همان كسي هستم كه مسلمانان را پس از آنكه به مذاهب و طوايف و گرايشهاي مختلف تقسيم شدهاند، متحّد ميكنم. من همان ياري دهنده هستم، من "حم" من "طسم" من "الم" هستم ...!؟
س: آنگونه كه ميگويند مهدي منتظر همنام پيامبر است؟
محمود و محمّد يكي هستند. نام پدر من هم عبدالله است و نام مادرم يسر. نام پدر بزرگم المفلحي برابر با همان"المطلب" است.
س: چه وقت متوجه شدي كه تو مهدي منتظر هستي؟
از زماني كه جهان اطراف خود را شناختم، امّا تا زماني كه خداوند به من دستور نداد، حقيقت خود را به مردم فاش نگفتم. هنگامي كه درماه آگوست سال1999 در سوريه بودم، تمام كتابهاي آسماني را حفظ كردم. خداوند يک شب مرا به قَدَس برد و مرا در يك لحظه به سدره المنتهي عروج داد.
س: آيا فرشتهاي نزد تو آمد و اين خبر را به تو داد و تو سوار"براق" شدي؟
من از جاي خود تكان نخوردم، بلكه روحم به معراج رفت. اين نه خواب بود نه رؤيا، بلكه يك امر ربّاني و آشكار بود.
س: اين لباسها و شمشير را از كجا آوردهاي؟
همه اينها در همان يك لحظه به من داده شد. ناگهان خود را اينگونه و به اين شكل يافتم، در حالي كه در دستم اين عصا و اين شمشير بود... و همه چيز تحت فرمان اوست.
س: ميتواني بگويي اين شمشير از آن كيست؟
اين شمشير محمدبن عبدالله است.
س: هنگامي كه با اين شكل و با اين لباسها در دانشگاه و در ميان هم كلاسيهايت ظاهر شدي، آنها چه عكسالعملي نشان دادند؟
برخي از آنها سخنان مرا تصديق كردند و برخي مرا مسخره و ريشخند. پس از آن من بازداشت شدم و از من بازجويي و تحقيق همراه شد و همراه با همسر و پسرم به يمن بازگردانده شدم.
س: تو ميگويي امّي و بيسواد هستي، امّا ما ميدانيم كه تو در دانشگاه درس خواندهاي؟
من در علوم غيبي اُمّي هستم نه در علوم دنيوي و ظاهري.
س: گفته ميشود كه مهدي منتظر در مكّه يا مدينه ظهور ميكند، نه در يمن يا سوريه؟
مكه تنها آنجايي نيست كه كعبه در آن قرار دارد، بلكه تمام سرزمينهاي اطراف آن نيز مانند يمن و شام، مكه به حساب ميآيند و من پس از آنكه نشانههاي بزرگ قيامت پديدار شود، به مدينه و جوار كعبه خواهم رفت.
س: بسياري ادّعا ميكنند كه آنها مهدي منتظر هستند و دليلي براي اثبات ادّعاهاي خود ندارند. تو چه دليل و نشانهاي براي اثبات ادعايت داري؟
هنگامي كه من در سوريه ظهور كردم، خورشيد گرفتگي شد. هنگامي كه از قَدَس خارج شدم، كوه دو نيمه شد و آتش از مقابل و پشت سر من پديدار شد. من پيشاني گشاده دارم و دندانهاي پيشين من با فاصله هستند، متوسّطالقامه هستم و موهاي بلند دارم، رنگام عَربي و جسم من بني اسرائيلي است. (يعني هيكل درشت و ستبري دارم). دو خال دارم، شمشير و عصا دارم، نه حكومت ميخواهم و نه مقام و خونريزي نميکنم.