آزادي "امام خميني(ره)" پس از ده ماه بازداشت و تحت نظر بودن (1343 ش)
پس از دستگيري حضرت امام خميني(ره) و سركوب قيام 15 خرداد 42، اوضاع در ظاهر رو به آرامش نهاد، اما خشم عمومي مردم مسلمان از دستگيري حضرت امام، به صورتهاي گوناگون جلوهگر شد. تشكيل گروههاي زيرزميني اسلامي در قم، تهران و شهرستانها، تحريم انتخابات فرمايشي مجلس بيست و يكم در مرداد 1342 و نيز اعلاميه تاريخي حوزه علميه قم با پانصد امضا از استادان و فضلا در حمايت از رهبر نهضت اسلامي ايران و محكوم كردن بازداشت غيرقانوني ايشان، از جمله واكنشهاي مردم و روحانيت در قبال عمل رژيم بود. در اين ميان رژيم پس از يك سلسله تمهيدات كه به منظور جلوگيري از ابراز احساسات مردم و روحانيان در برابر آزادي رهبر نهضت اسلامي ايران انجام داد، سرانجام در اوايل سال 43، مذاكراتي با امام انجام داد و ايشان را به آرامش و مدارا با نظام فراخواند. سپس آن حضرت را در هفدهم فروردين 43 آزاد كرده و در مطبوعات عنوان كردند كه امام با رژيم و انقلاب سفيد شاه به توافق رسيده است. ولي حضرت امام پس از آن كه در هجدهم فروردين وارد قم شدند، در اولين ديدار خود عنوان كردند: اگر خميني را دار بزنيد با [رژيم شاه] تفاهم نخواهد كرد.
اخراج هزاران ايراني مقيم عراق توسط رژيم بعث اين كشور (1359 ش)
صدام، از همان ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي ايران، بغض و كينه خود را نسبت به ايران اسلامي آشكار ميساخت و به طور آشكار و پنهان، در صدد تعرّض به انقلاب اسلامي برآمد. وي ابتدا ستون پنجم خود را براي اقدامات تخريبي به شهرهاي مختلف ايران به ويژه نقاط مرزي مانند خرمشهر، آبادان و اهواز اعزام كرد. همچنين از اوايل سال 1358، هزاران ايراني تبعه عراق را از جوار اماكن متبركه نجف، سامرا، كربلا و كاظمين به طرز رقّت انگيزي اخراج و اموالشان را مصادره نمود. در همين راستا، در چنين روزي، رژيم بعثي عراق كه خود را براي حمله وسيع و سراسري به ايران آماده ميكرد عده بيشماري از ايرانيان مقيم اين كشور را به وسيله كاميون تا مرز آورده و آنها را به همان وضع رها نمود. در اين حال، مقامات محلي ايران، از رانده شدگان به عنوان مهمان جمهوري اسلامي استقبال كردند و امكانات رفاهي براي آنان فراهم نمودند. اخراج ايرانيان و شيعيان در روزهاي بعد نيز ادامه يافت و صدها هزار نفر در اين جريان بيخانمان و آواره شدند. در همين حال، وزير امور خارجه عراق طي نامهاي به دبير كل سازمان ملل متحد با استناد به روحيه توسعهطلبي دولت ايران، خواستار خروج ايران از سه جزيره عربي ابوموسي و تنب كوچك و بزرگ شد. در روزها و ماههاي بعد، تعرضات رژيم بعث با حمايت بيگانگان رو به افزايش نهاد تا اينكه در 31 شهريور 1359، جنگ هشت سالهاي را به ايران اسلامي تحميل نمود.
رحلت عالم بزرگوار و عارف با اللَّه آيت اللَّه "سيد عبدالكريم كشميري" (1378 ش)
آيتاللَّه سيدعبدالكريم كشميري در سال 1305 ش (1345ق) در نجف اشرف به دنيا آمد. وي پس از فراگيري دروس مقدمات در نجف، در حلقه درس خارج آيات عظام: سيد ابوالقاسم خويي، سيدعبدالاعلي سبزواري، سيد عبدالهادي شيرازي و شيخ محمدكاظم شيرازي قرار گرفت. آيتاللَّه كشميري به دليل هوش سرشار خويش توانست در كوتاهترين زمان، درجه اجتهاد را از آيتاللَّه خويي دريافت دارد و آن گاه به تدريس سطوح عالي فلسفه در حوزه بپردازد. پشتكار آيتاللَّه كشميري در تدريس به گونهاي بود كه روزانه 11 كرسي درس اعم از فقه، اصول، فلسفه و ادبيات عرب براي ايشان برپا ميشد. افزون بر تدريس، پژوهش و نگارش. در سير معنوي و تهذيب نفس نيز به مراتب عالي دست يافت و صاحب كرامتهايي گرديد. در پي سختگيريهاي رژيم بعث عراق، به طور پنهاني همراه خانواده، راهي ايران شد و در مرز ايران و عراق، همه نگاشتههاي علمي ايشان به دست نيروهاي امنيتي عراق افتاد. آيتاللَّه كشميري از آن پس در شهر مقدس قم اقامت گزيد و به تهذيب نفس، پرورش شاگردان و انجام امور مذهبي و علمي همت گماشت. سرانجام اين عارف سترگ و عالم برجسته در 18 فروردين 1378 ش برابر با بيستم ذيحجه 1419 ق پس از طي يك دوره بيماري در 73 سالگي جان به جان آفرين تسليم كرد و پس از اقامه نماز توسط آيتاللَّه بهجت، در حرم مطهر حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شد.
نبرد "يرموك" بين مجاهدان مسلمان و سپاه روم(13 ق)
در اين جنگ، روميان سپاه عظيمي را فراهم كرده و در مقابل مسلمانان قرار داده بودند. سرانجام با جانفشاني سربازان اسلام، اين جنگ به سود مسلمانان خاتمه يافت و بيش از ده هزار نفر از روميان به هلاكت رسيدند و حدود سه هزار نفر از مسلمانان شهيد شدند. نقل ميكنند ابوسفيان در اين جنگ شركت كرده بود و وقتي كه روميان غلبه ميكردند ميگفت آفرين بر "بني الاصفر" يعني روميان.
عروج پيامبر بزرگ الهي، حضرت عيسي(ع) (33م)
حضرت عيسي بن مريم(ع) پيامبر بزرگ الهي و يكي از پيامبران اولوالعزم است كه در 25 دسامبر سال اول ميلادي برابر با 622 سال قبل از هجرت نبي مكرم اسلام(ص) در بيت لحم يا ناصره واقع در فلسطين امروزي، به امر خدا از حضرت مريم(س) دختر عمران زاده شد. قبل از تولد آن حضرت، ميلاد ايشان پيشبيني شده بود و اين امر براي حكّام زمان، ناگوار بود. از اين رو، چون از جانب هردوس، والي روم مورد تهديد بود، خانواده او، وي را به مصر بردند. ايشان در سي سالگي در شهر جليله، شروع به تبليغ دين خود كرد كه مورد عداوت روز افزون فريسيان قرار گرفت. موضوع به دار آويخته شدن حضرت عيسي(ع) از نظر مكتب اسلام، چنانكه در قرآن به آن تصريح شده است، امري بياساس است و به تعبير قرآن، امر به آنها مشتبه شده است. داستان پايان زندگي دنيوي حضرت عيسي(ع) بر اساس تواريخ و تفاسير و احاديث از اين قرار بوده كه: جهودان كه همواره با حضرت مسيح(ع) سرِ دشمني داشتند، به قتل او تصميم گرفتند. در آن حال عيسي(ع) با حواريون در باغي بود. سپاه يهود چون به باغ آمدند همه شاگردان عيسي(ع) پراكنده شده و فرار كردند. يكي از يهوديان به نام يهودا كه شبيه عيسي(ع) بود و جاي عيسي(ع) را نيز او نشان داده بود به دست آنها افتاد. سپاهيان او را با هلهله و غوغا، كشان كشان بردند و چون مجال تحقيق بيشتري نبود به دارش زدند. اما خداوند عيسي(ع) را در آن حال به آسمان برد. به روايتي ديگر يكي از حواريون جواني بود كه به عيسي(ع) شباهت داشت. وي پس از اجازه از حضرت عيسي(ع)، خود را عيسي(ع) معرفي كرد و او را به دار زدند و امر بر يهوديان مشتبه شد. حضرت عيسي(ع) در هنگام عروج، 33 سال داشت.