رحلت حكيم الهي و عارف بزرگوار "آخوند ملاحسينقلي همداني" (1272 ش)
آخوند ملاحسينقلي همداني در حدود سال 1202 ش (1239 ق) در يكي از روستاهاي اطراف همدان به دنيا آمد. وي روزگار كودكي را به اقتضاي محل سكونت به شباني گذراند. آنگاه به تهران رفت و پس از فراگيري مقدمات، وارد حوزه درس شيخ عبدالحسين تهراني معروف به شيخ العراقين شد و دروس معقول را پشت سر گذاشت. آخوند همداني سپس عازم سبزوار گرديد و نزد حاج ملاهادي سبزواري، حكمت و فلسفه را فرا گرفت. وي پس از مدتي به نجف اشرف رفت و ضمن حضور در محضر درس فقه و اصول شيخ مرتضي انصاري، بسياري از تقريرات استاد را به رشته تحرير درآورد. آخوند ملاحسينقلي همداني همچنين در محضر آقا سيد علي شوشتري به سير و سلوك پرداخت و نزد وي مقام و مرتبتي عظيم يافت. آخوند، به اخلاق و تهذيب نفس توجه تام داشت و علوم ظاهري را برخلاف اكثر عرفا و متصوفه، حجاب نميدانست. اين عارف بزرگ، از اينكه به عنوان قطب و مرشد مطرح گردد پرهيز ميكرد و تنها خود را بندهاي از بندگان خدا ميدانست. در محضر درس عرفان او شاگردان فاضلي پرورش يافتند كه شيخ محمد بهاري، سيد احمد تهراني، ميرزا جواد ملكي تبريزي، سيدجمال الدين اسدآبادي، سيد مرتضي كشميري، سيد محسن امين عاملي و... از بقيه مشهورترند. همچنين از آخوند ملاحسينقلي همداني آثاري برجاي مانده كه نامهها و مُنشآت، تذكرةُ المتّقين، تقريرات در اخلاق و مناجاتها از آن جملهاند. اين عارف باللَّه سرانجام در 16 اسفند 1272ش (28 شعبان 1311ق) در هفتاد سالگي جان از قفس تن به در بُرد و در كربلاي معلي به خاك سپرده شد.
بروز قحطي در ايران در جريان جنگ جهاني اول (1296ش)
به دليل وقوع جنگ جهاني اول و هجوم ارتشهاي بيگانه به ايران و از سوي ديگر در نتيجه بيتدبيري و عدم كفايت سران حكومت ايران قحطي هولناكي كشور را فرا گرفت. در آن تاريخ، كشور در نهايت فقر و تشنج به سر ميبرد و قسمت اعظم كشور در اشغال نيروهاي متجاوز بود. در اين روزگار، كمبود مواد غذايي به حدي بود كه روزانه گروهي از مردم از گرسنگي تلف ميشدند.
اعدام انقلابي "سپهبد رزم آرا" نخست وزير "محمدرضا پهلوي" توسط جمعيت فدائيان اسلام (1329ش)
سپهبد علي رزمآرا در سال 1280ش به دنيا آمد و در هفده سالگي وارد مدرسه نظام شد. وي پس از احراز درجه افسري، به اقتضاي زمان، در چند زد و خورد داخلي شركت كرد و به همين دليل ارتقاء درجه يافت. رزمآرا در سالهاي بعد مدارج ترقي را پيمود تا اينكه پس از تبعيد رضاخان به رياست ستاد ارتش رسيد. در زمان صدارت قوام، شاه براي از بين بردن نخستوزير، و سقوط دولت وي، به هر كسي متوسل ميشد و به همه وعده صدارت ميداد. رزمآرا در زمره افرادي بود كه شاه به او وعده نخستوزيري داده بود. رزمآرا با اتكا به قول شاه و با پشت پا زدن به عنايات قوام نسبت به خود، درصدد تضعيف دولت برآمد. وي از آن پس تصميم به احراز صدارت گرديد تا اينكه در پنجم تيرماه 1329، فرمان نخستوزيري گرفت. سپهبد علي رزم آرا، به عنوان ژنرال ارتش رژيم شاه و عنصر سرشناس دولت استعماري انگليس هنگامي كه به نخست وزيري كشور رسيد با ملي شدن صنعت نفت ايران به شدت مخالفت ميكرد و قصد داشت با سركوب نهضت مردم، تا جايي كه ممكن است به اربابان خود خدمت كند. خيانتها و انحرافات علني رزم آرا در سياست و امور مملكتي سبب شد تا روحانيون و مردم به مخالفت جدي و صريح با او بپردازند. لذا فداييان اسلام به اين تشخيص رسيدند كه اگر اين عنصر وابسته از ميان برداشته نشود، در نهضت مردم اختلال حاصل ميگردد. به همين جهت شهيد خليل طهماسبي از سوي جمعيت فداييان اسلام مأمور ترور رزمآرا گرديد و سرانجام وي را در شانزدهم اسفند 1329ش به هلاكت رساند. اعدام انقلابي وي در واقع هشداري به برخي نمايندگان مجلس شانزدهم بود كه به دليل وابستگي به انگليس، مانع از ملي شدن صنعت نفت در ايران ميشدند. به همين جهت، به فاصله كوتاهي پس از حركت انقلابي اعدام رزم آرا، طرح ملي شدن صنعت نفت در كميسيون نفت مجلس، مورد تأييد و تصويب قرار گرفت.
اعلام قطع روابط ايران و انگليس توسط وزارت امور خارجه (1367 ش)
چهار روز پس از صدور حكم تاريخي حضرت امام خميني(ره) مبني بر ارتداد و قتل سلمان رشدي، نويسنده كتاب ضالّه آيات شيطاني، وي از اين كه كتابش باعث نارضايتي مسلمانان شده است، اظهار تاسف و پوزش كرد. در حقيقت عذرخواهي سلمان رشدي، براي ختم اين غائله كافي نبود. از اين رو، مجلس شوراي اسلامي، در نهم اسفند 1367، طي جلسه فوق العادهاي، با اعلام ضرب الاجلِ يك هفتهاي براي انگليس، هرگونه رابطه سياسي با لندن را منوط به عذرخواهي مقامات انگليسي و تجديدنظر در مواضع غيراصولي نسبت به جهان اسلام و كتاب آيات شيطاني نمود. وزير امور خارجه انگليس ضمن ابراز تاسف از انتشار كتاب رشدي، خود و دولت متبوعش را جدا از مسؤوليت انتشار اين كتاب دانست. اما اين اظهارات و موضعگيريها چون فاقد عذرخواهي رسمي و علني بود، دولت جمهوري اسلامي ايران، در شانزده اسفند 1367، در پايان مهلت يك هفتهاي روابط سياسي خود را با انگلستان به طور رسمي قطع كرد.
ارتحال استادُ المتأخرين شيخ "مرتضي انصاري" فقيه و مرجع اعلي در نجف(1281 ق)
شيخ مرتضي انصاري شوشتري دزفولي، يكي از نامورترين و پرآوازهترين مراجع عاليقدر تقليد در سدههاي اخير و يكي از محققترين چهرههاي علمي و فقهي قرون متأخّر به شمار ميرود. شيخ مرتضي انصاري در روز عيد غدير 1214 ق در دزفول و از سلالهي جابربن عبداللَّه انصاري به دنيا آمد. وي در 18 سالگي راهي كربلا شد و به تحصيل علوم ديني پرداخت. سپس به نجف اشرف رفت واز محضر درس شيخ موسي كاشف الغطاء استفاده برد. ايشان همچنين دركاشان به حلقهي درس ملااحمد نراقي راه يافت و زانوي ادب زد. شيخ انصاري در 35 سالگي بار ديگر عازم نجف گرديدو به تدريس و تاليف پرداخت. صدها شاگرد مجتهد از جمله ميرزاي شيرازي، شيخ جعفر شوشتري، ميرزاي رشتي، سيدحسين كوه كمرهاي، آخوند خراساني و... در محضر او پرورش يافته و كتاب مكاسب و فرائد الاصول از جمله آثار مشهور اين استاد اعظم ميباشند. سرانجام اين مرد علم و فضيلت در 67 سالگي به لقاي معبود شتافت و در جوارمرقد مطهر امام علي(ع) آرميد.
درگذشت قدّيس "توماس آكويْناس" فيلسوف بزرگ ايتاليايي (1274م)
قدّيس توماس آكويْناس، معروف به حكيم آسماني و يكي از بزرگترين قدّيسان كاتوليك، در سال 1226م در نزديكي شهر ناپْلْ ايتاليا در خانوادهاي از طبقه ممتاز به دنيا آمد. وي در ابتدا در صومعه به فراگيري علوم مذهبي پرداخت و سپس در دانشگاه شهر ناپل به تحصيل فلسفه مشغول شد. آكويناس در دوران تحصيلْ غالباً خاموش و متفكر بود و پس از اتمام تحصيلات به مطالعه آثار فلسفي روي آورد، تا اينكه به نشر افكار خود مشغول گرديد. توماس آكويناس معتقد بود كه الهيات و علوم، تناقضي با يكديگر ندارند زيرا سر و كار هر دو با حقيقت است و حقيقت هم قابل تجزيه نيست. وي بر اساس همين تفكر، به نوشتن شرح و تفسيرهايى بر آثار ارسطو پرداخت و كوشيد تا ميان فلسفه مابعدالطّبيعه ارسطويى با عقايد مسيحي و اخلاق يهوديت تلفيقي به وجود آوَرَد. اين عمل، يكي از بزرگترين كارهايى است كه در فلسفه صورت گرفته است و برجستهترين مرحله فلسفه مدرسي و نظرات مطرح شده در مدارس قرون وسطي به شمار ميرود. در فلسفه مَدْرسي، كه نظام فلسفي قدماي كليسا بود، ايمان بر عقل ترجيح داده ميشد و عقل، متكي بر ايمان قلمداد ميگرديد. آكويناس همچنين از آراء ابن رشد، فيلسوف مسلمان اندلسي، استفاده بسيار كرد و نظرات علمي خود را نيز بر آن افزود. او از اين مسير، تركيبي به وجود آورد كه نزديك به چهارصد سال، فلسفه رسمي حوزههاي علمي و مذهبي اروپا بود و هنوز هم در ميان دانشپژوهاني كه مقيد به اصول ديانت كاتوليك هستند، محترم و معتبر است. آكويناس مانند نويسندگان انجيل معتقد بود كه بزرگترين خير و سعادت براي بشر، سير به سوي كمال الهي است. وي همچنين همانند ارسطو بر اين عقيده بود كه در درون هر كس، صورتي يا نيرويى وجود دارد كه قادر است او را به فرشتهاي تبديل كند. اكويناس علي رغم دارا بودن خانوادهاي ثروتمند و بانفوذ، از جامعه فاصله گرفت و نظام انديشهاي خود را برپا كرد. برخي از عقايد او عبارت از اين است كه ميگفت: اگر شما به خوبي و نيكي خداوند ايمان داشته باشيد ميتوانيد براي عالَمي كه اجزاي آن با هماهنگي در كارند و حقيقت اعلاي آن، رستگاري روح جاويدان آدمي است، يك فلسفه عقلاني طرح كنيد. او ميگفت: در حقيقت، ما به اين جهان آمدهايم تا از راه استيلا بر بديها به نيكيها دست يابيم. زيرا بدي، تلاش براي جدا ساختن انسان از انسان، و انسان از خداست، اما نيكي، حاصل وحدت مجدد ميان خدا و انسان است. در اين ميان نيروي محركي كه ما را ياري ميرساند، عشق الهي به مخلوقات خود ميباشد. وي معتقد بود كه در خداوند، مادهْ به معني جنبه نقص وجود ندارد و تنها صورت يا كمال راه دارد. كليسا تا مدتها از پذيرفتن آراء آكويناس خودداري ميكرد، ولي سرانجام فلسفه او را كه توميسم نام داشت پذيرفت. بزرگترين خدمت توماس اكويناس به پيشرفت علوم، توجه فوق العاده وي به مذهب اصالت عقل است. او ميگفت دليل و منطقْ عاليترين وسيله در راه بسط مرزهاي دانش بشري است. همين طرز تفكر بود كه موجب شد علم و دانش كه مدت مديدي در اروپا از اعتبار افتاده بود و ميراث كفر و بتپرستي تلقي ميشد بار ديگر مورد توجه قرار گيرد و ارزش يابد. آكويناس، زندگي و حيات پس از مرگ را لازم ميدانست و آن را ادامه حيات انسان ميشمرد. توماس آكويناس سرانجام در هفتم مارس 1274م در 48 سالگي درگذشت. با اين حال، وي از كوتاهي كتاب زندگي خود در اين جهان متاسف نبود و ميگفت: اگر خداوند مرا در سني كمتر از ديگران، داناييِ بيشتر عطا كرده است، براي آن است كه ميخواسته است، زودتر مرا به سوي جلال و عظمت خود باز خوانَد.