به گزارش خبرگزاري فارس، بر اين اساس، هم از جهت ارائه اين طرح و هم بنا به فرموده مقام معظم رهبرى از لحاظ تاثيرات روحى در افراد انقلابى همچون حضرت ايشان، جايگاه نواب و فداييان اسلام ماندنى و ستودنى خواهد بود.
سالها پس از آنكه جهادگران فداييان اسلام مظلومانه به درجه شهادت نائل آمدند، آرزوى دور ودراز آنها در پى نهضت حضرت امام خمينى(ره) به ثمر نشست كه فرار شاه در 26 دى 1357 به حق طليعه و بسترساز اين آرمان الهى بود.
دراين نوشتار به طور مختصر به هر دو موضوع اشاره مىگردد.
الف) نواب، فدائيان و طرح حكومت اسلامى
سيدمجتبى ميرلوحى صفوى، از روحانيون مبارز و رهبر جمعيت «فدائيان اسلام»، 1303ش.
در محله خانىآباد نو و در خانوادهاى روحانىديده به جهان گشود.
پدرش سيدجواد ميرلوحى به دنبال صدور قانون «لباسهاى متحدالشكل» 1314 ش.
لباس روحانيت از تن بيرون كرد و به عنوان وكيل دعاوى دادگسترى مشغول به خدمت شد، اما پس از چندى در پى يك مشاجره سخت، سيلى محكمى به صورت علىاكبر داور وزير عدليه وقت زد كه نتيجه آن گذران محكوميت سه ساله در زندان بود.
او چندى پس از گذراندن دوره محكوميت و آزادى از زندان دار فانى را وداع گفت.
طى اين سه سال سيدمحمود نواب ميرلوحى، از بستگان نزديك سيدمجتبى، عهدهدار سرپرستى وى بود.
سيدمجتبى در 7 سالگى وارد دبستان حكيم نظامى شد و سپس در مدرسه صنعتى آلمانىها به تحصيل ادامه داد.
او همزمان در يكى از مساجد خانىآباد نو به فراگيرى دروس دينى نيز مشغول شد و پس از خروج رضاخان از كشور به فعاليتهاى سياسى روى آورد.
سخنرانى وى عليه دولت قوامالسلطنه در 17 آذر 1321 در حالى كه 18 سال بيش نداشت، اولين مبارزه وى عليه حكومت پهلوى محسوب مىشد.
در پى اين سخنرانى و تهييج دانشآموزان ديگر مدارس و همراهى عدهاى از مردم ناراضى، تظاهراتى در مقابل مجلس شوراى ملى عليه قوام برگزار شد كه با مداخله و تيراندازى پليس، دو نفر شهيد شدند.
اين حادثه اثر عميقى در شخصيت سيدمجتبى گذاشت و او را در راه مبارزه با حكومت پهلوى مصممتر ساخت.
در سال 1322، سيدمجتبى به استخدام شركت نفت درآمد و پس از مدت كوتاهى به آبادان منتقل شد.
مدتى بعد برخورد شديدى از سوى يكى از متخصصين انگليسى شركت نفت با يكى از كارگران صورت گرفت كه به دنبال آن، نواب كارگران را به اعتراض و اجراى قصاص دعوت كرد.
با دخالت پليس و
نيروهاى نظامى، اعتراضات سركوب شد.
نواب نيز فرار كرده و شبانه به وسيله قايق از آبادان به سوى بصره و سپس نجف روانه شد.
او براى امرار معاش به ساخت و فروش عطر روى آورد.
سيدمجتبى در مدرسه «قوام» نجف اقامت گزيد و از همان روزهاى نخست، دوستى و رابطه نزديكى با علامه امينى كه در يكى از حجرههاى فوقانى مدرسه، كتابخانهاى تأسيس كرده و در حال تأليف اثر مشهور خود الغدير بود، برقرار كرد.
وى فقه و اصول و تفسير را از استادانى چون علامه امينى، حاج آقا حسين قمى و آقا شيخ محمد تهرانى آموخت.
او در نجف، يكى از آثار احمد كسروى را كه در آن به يكى از امامان معصوم (ع ) توهين شده بود مطالعه كرد و چون برخى از مراجع نجف، كسروى را مرتد دانستند، از اين رو به ايران بازگشت تا كسروى را از آن كار بازدارد.
وى پس از چند جلسه بحث و گفتگو با كسروى، وى را عنصرى بىدين يافت.
«جمعيت مبارزه با بىدينى» علىرغم تماسها و مذاكرات متعدد نتوانست كسروى را از دينستيزى و اغفال جوانان بازدارد.
به همين دليل نواب صفوى پس از آنكه در آخرين ملاقات خود با كسروى، توسط او و گروه مسلح همراهش تهديد شد، مصم گرديد وى را از ميان بردارد.
بدين منظور با تهيه پول از دو نفر از روحانيون - سيد اسدالله مدنى و آقا شيخ محمدحسن طالقانى - كسروى را در 23 ارديبهشت 1324 در ميدان حشمتيه تهران ترور كرد، اما كسروى جان سالم به در برد و نواب دستگير و زندانى گرديد.
وى چندى بعد به درخواست علماى ايران و نجف پس از دو ماه، با قيد كفالت آزاد گرديد.
نواب، پس از آزادى از زندان، طى اعلاميهاى جمعيت «فدائيان اسلام» را تشكيل داد.
وى در اين اعلاميه، برادرى، استقامت و اتحاد را خط كلىجنبش فدائيان اسلام؛ رسيدن به حاكميت اسلام و قرآن را هدف اصلى جنبش؛ و شهادت و انتقام و قصاص را روش اصلى مبارزه معرفى كرد.
نخستين اقدام اين جمعيت، ترور مجدد كسروى در 20 اسفند 1324 بود كه به قتل وى در جلسه دادگسترى انجاميد.
متعاقب آن، نواب مخفيانه تهران را به قصد نجف ترك كرد.
در آنجا از مراجع و علما خواست تا براى آزادى قاتلان كسروى بكوشند كه بر اثر تلاشهاى وى، آنان نيز پس از مدتىاز زندان آزاد شدند.
نواب چندى بعد به تهران بازگشت و روابط نزديكى با آيتالله سيد ابوالقاسم كاشانى، كه به تازگى از تبعيد بازگشته بود، برقرار ساخت.
به دنبال اعلام تشكيل دولت اسرائيل توسط سازمان ملل متحد در 1327ش.
، نفرت و انزجار عمومى سراسر جهان اسلام و از جمله ايران را فراگرفت.
به دعوت آيتالله كاشانى در روز جمعه 31 ارديبهشت 1327 اجتماع اعتراضآميز بزرگى در مسجد سلطانى (امام خمينى فعلى) تهران برگزار شد كه در آن آيتالله كاشانى و نواب صفوى شركت داشتند.
فدائيان اسلام نيز با ثبتنام از نيروهاى داوطلب، پنج هزار نفر را براى اعزام به فلسطين و نبرد با اشغالگران بسيج كردند كه دولت وقت مانع از اعزام آنان گرديد.
نواب صفوى در 27 خرداد 1327 چهار روز پس از به قدرت رسيدن هژير، بانى تظاهرات عظيمى عليه دولت او بود.
تظاهركنندگان نمايندگانى را كه به هژير رأى داده بودند، مذمت كردند و خواستار عزل او شدند.
در 14 آبان 1328، عبدالحسين هژير، كه نقش اصلى در تقلب انتخابات دوره شانزدهم مجلس شوراى ملى داشت، توسط فدائيان اسلام به قتل رسيد.
رژيم كه يكى از مهرههاى اصلىاش را از دست داده بود و خود را در مقابل عمليات فدائيان اسلام به شدت آسيبپذير مىديد، ناگزير عقبنشينى كرد و انتخابات دوره شانزدهم را در فضاى نسبتاً آزاد تجديد كرد كه در آن آيتالله كاشانى به عنوان نماينده مردم تهران انتخاب شد و او پس از چندين ماه تبعيد در لبنان به وطن بازگشت.
در ارديبهشت ماه 1329 جنازه رضاشاه به ايران منتقل شد.
قرار بود جنازه در قم دفن شود، اما با مخالفت پيگير نواب صفوى و ديگر يارانش، رژيم ناگزير منصرف شد و جسد را در شهر رى دفن كرد.
در تير 1329 سپهبد على رزمآرا به نخستوزيرى رسيد.
هدف از انتصاب او ناديده گرفتن جنبش ملى شدن صنعت نفت و به تصويب رساندن لايحه «گس گلشائيان» بود.
اين لايحه از طرف كميسيون نفت مجلس شوراى ملى رد شد و آيتالله كاشانىنيز طى بيانيهاى بر ضرورت ملى شدن صنعت نفت تأكيد كرد، اما رزمآرا و اكثريت نمايندگان مجلس همچنان در برابر تصويب ملى شدن صنعت نفت مقاومت مىكردند.
در چنين بنبست سياسى، به دستور نواب صفوى، فدائيان اسلام، رزمآرا را در روز 16 اسفند ترور كردند و متعاقب آن، رژيم شاه و اكثريت مجلس كه به شدت مرعوب شده بودند، چارهاى جز عقبنشينى در برابر خواست اكثريت مردم نيافتند.
از اين رو مجلس شوراىملى، پس از ماهها كشمكش، سرانجام لايحه ملى شدن صنعت نفت را در كمتر از دو هفته بعد از قتل رزمآرا، تصويب نمود.
در روز 16 اسفند 1329 زمانى كه اتومبيل رزم آرا جلوى مسجد امام (شاه سابق) توقف كرد و نخست وزير جهت شركت در ختم آيت الله فيض قصد ورود به صحن مسجد را داشت، خليل طهماسبى بىدرنگ از پشت سر با شليك سه گلوله او را از پاى درآورد و خود نيز توسط مأموران دستگير شد.
او در بازجويى مىگويد:
«من نمىگويم سمندر باش يا پروانه باش
چون به فكر سوختن افتادهاى مردانه باش
بلى من طهماسبى هستم و باكى از كشته شدن ندارم، براى اين كه خداىمتعال مىفرمايد: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوُا فى سَبيلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.
پس شما اين را مسلم بدانيد كسى كه شخصيتى را تشخيص داد خائن به دين و مملكت است ترس از كشته شدن ندارد.
آنها زندهاند.
ما معتقد به اين حقايق هستيم.
» آيت الله كاشانى در مصاحبهاى در مورد قتل رزم آرا چنين اظهار نظر كرد: «اين عمل (هلاكت رزم آرا) به نفع ملت ايران بود و آن گلوله و ضربه، عالىترين و مفيدترين ضربهاى بود كه به پيكر استعمار و دشمنان ملت ايران وارد آمد.
» ترور رزمآرا، نخست راه را براى ملى شدن صنعت نفت و سپس نخستوزيرى دكتر مصدق در 15 ارديبهشت 1330 گشود، اما بلافاصله فدائيان اسلام دستگير شدند و نواب صفوى نيز در تيرماه 1330، كمتر سه ماه بعد از نخستوزيرى دكتر مصدق، دستگير و زندانى شد.
پس از ملى شدن صنعت نفت و نخستوزيرى دكتر مصدق، به تدريج روابط ميان فدائيان اسلام و آيتالله كاشانى به سردى گراييد، زيرا فدائيان انتظار داشتند كه از آن پس اقدامات عملى براى تحقق حكومت اسلامى صورت گيرد.
نواب صفوى در اين مقطع با چاپ و انتشار جزوهاى تحت عنوان «راهنماى حقايق» و با شعار «الاسلام يعلو و لايعلى عليه» اهداف، اصول و شيوههاى سياسى و برنامه حكومت اسلامى مورد نظر خود را كه در حقيقت منشور فدائيان اسلام بود عرضه كرد.
اما آيتالله كاشانىمهمترين هدف را در آن مقطع حفظ دستاوردهاى ناشى از ملى شدن صنعت نفت و كوتاه كردن دست استعمار انگليس مىدانست.
با اين همه، پس از حوادث تير1331 و بروز اختلاف شديد ميان جبهه ملى و آيتالله كاشانى، فدائيان اسلام لحظهاى در حمايت از آيتالله كاشانى ترديد نكردند و از او در برابر افتراها و تهمتهاى سياسى جبهه ملى و حزب توده دفاع كردند.
جمعيت فداييان اسلام و به خصوص رهبر آن، نواب صفوى و معاون او، سيد عبدالحسين واحدى در تقويت و روى كار آمدن جبهه ملى و تصويب ملى شدن صنعت نفت ايران و انتخاب اعضاى جبهه ملى به نمايندگىمجلس و بازگشت آيت الله كاشانى از تبعيد، نقش اساسى داشتند و اگر قيام مسلحانه آنها نمىبود و رژيم پهلوى از اين جمعيت حساب نمىبرد، هيچ يك از موارد ياد شده عملى نمىشد.
شهيد نواب صفوى قبل از كودتاى 28 مرداد 1332، در نامهاى به دكتر مصدق او را از سقوط دولت با خبر كرد و به وى جهت اجراى احكام الهى هشدار داد.
«هو العزيز
آقاى دكتر محمد مصدق نخست وزير
پس از سلام،
شما و مملكت در سختترين سراشيب سقوط قرار گرفتهايد.
چنانچه احساس كرده و معتقد شده باشيد كه نجاتبخش شما و مملكت، اجراىبرنامه مقدس پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله مىباشد و پس از تمام جريانات گذشته آماده اجراى احكام مقدس اسلام باشيد، قول مىدهم كه شما و مملكت را به يارى خداى توانا و به بركت اجراى احكام و تعاليم عاليه اسلام از هر بدبختى و سقوط و فسادى حفظ نموده، به منتهاى عزت و سعادت معنوى و اقتصادى برسانم.
»
نواب صفوى در شهريور 1332 به دعوت سيد قطب از رهبران اخوانالمسلمين براى شركت در «كنگره اسلامى قدس» عازم بيتالمقدس شد.
او در آن كنگره سخنان پرشورى ايراد نمود و مسلمانان را به وحدت براى آزادسازى سرزمين فلسطين فراخواند.
وى در اين سفر از عراق، سوريه و لبنان بازديد كرد و در شهر صور لبنان با شرفالدين عاملى ملاقات نمود.
در خلال همين سفر بود كه نواب صفوى با ياسرعرفات كه دانشجو بود ملاقات كرد و او را براى نجات فلسطين و مبارزه با اسرائيل تحريك و تهييج نمود، به طورى كه عرفات در سفرى كه بعد از پيروزى انقلاب اسلامى ايران به تهران داشت، گفته بود عامل اوليه حركت وى در اين قيام توصيه نواب صفوى بود.
پس از كودتاى آمريكايى انگليسى 28 مرداد 1332، همه دستاوردهاىنهضت ملى بر باد رفت و زنجيرهاى اسارت اقتصادى و سياسى يكى پس از ديگرى با انعقاد پيمانهاى گوناگون، توسط رژيم كودتا به دست و پاى ملت ايران بسته شد.
از جمله آنها، پيمان نظامى بغداد بود كه در 1334 ميان عراق و تركيه منعقد شد و سپس ايران، انگلستان و پاكستان بدان پيوستند.
اين پيمان، كشورهاى منطقه را به عنوان سپر امنيتى و نظامى آمريكا و انگلستان در برابر شوروى در مىآورد.
فداييان اسلام به عنوان مخالفت با اين قرارداد، حسين علاء نخستوزير وقت را در آستانه سفر به بغداد جهت شركت در اجلاس اين پيمان در روز 25 آبان 1334 ترور كردند، اما وى جان سالم به در برد و ضارب دستگير شد و به دنبال آن نواب صفوى و ديگر اعضاى مؤثر فدائيان در اول آذر آن سال بازداشت گرديدند.
آنان تحت شكنجههاى شديد قرار گرفتند و در دى همان سال در دادگاهى نظامىمحاكمه شدند.
سرانجام پس از چند جلسه، دادگاه، نواب صفوى و سه تن ديگر (سيد محمد واحدى، مظفر ذوالقدر و خليل طهماسبى) را به اعدام محكوم كرد.
حكم دادگاه در بامداد 27 دى 1334 به اجرا درآمد.
آنها را پس از شهادت در مسگرآباد تهران به خاك سپردند.
مدتى بعد جنازه آنان به قم منتقل شده و در آنجا دفن گرديد.
كتاب «جامعه و حكومت اسلامى» از آثار نواب صفوى است.
ب) فرار شاه، علل و نتايج:
رويداد قطع حمايت آمريكا، فشارها و نارضايتى و خشم روزافزون مردم، آتش انقلاب را روز بهروز شعلهورتر ساخت تا بدانجا كه كاخ ظلم و ستم شاهنشاهى در معرض سوختن و سقوط واقع شد.
شاه بسيار حسابگرانه و بر اساس مصلحتانديشىهاى اربابان آمريكايى و انگليسى خود، بدون خشونت و كشتار مردم و با تشكيل شوراى سلطنت و برقرارى حكومت نظامى و نيز تكيه بر پشتيبانى نيروهاى ارتش و ساواك، براى خروج از كشور مصمم شد.
وى با اميد به تكرار كودتاى 28 مرداد سال 1332 و بازگشت مجدد به ايران توسط حاميان دربارىاش، با ظاهرى عوام فريبانه، به عنوان معالجه از كشور خارج شد.
طاغوت زمان بدون پاسخگويى به مردمى كه سالها مظلومانه شاهد چپاولگرىها و ستمكارىهاى وى در عرصههاى مختلف اجتماعى، سياسى و اقتصادى بودند، بزدلانه از كشور گريخت.
محمدرضا برخلاف پدر خود، رضا شاه كه پس از 16سال حاكميت مستبدانه تحت حمايت انگليس از كشور خارج شد، بدون استعفا راهىسرزمين اربابان خود شد.
همزمان با فرار شاه، مردم در سراسر ايران به خيابانها آمدند و با پخش شيرينى، اين رويداد مهم تاريخى را جشن گرفتند و 26دى ماه 57 نقطه عطف ديگرى در تاريخ سراسر حماسه انقلاب سرخ و اسلامى ايران شد.
حضرت امام خمينى(ره) در پيامى ملت شريف ايران را پس از فرار شاه معدوم اينگونه خطاب نمودند:
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت عموم ملت شريف و شجاع ايران اعلى الله كلمتهم و وفقهم الله تعالى: فرار محمد رضا پهلوى را كه طليعه پيروزى ملت و سرلوحه سعادت و دست يافتن به آزادى و استقلال است به شما ملت فداكار تبريك عرض مىكنم.
شما ملت شجاع و ثابت قدم به ملتهاى جهان ثابت كرديد كه با فداكارى و استقامت، مىتوان بر مشكلات هرچه باشد غلبه كرد و به مقصد هرچه دشوار باشد رسيد.
گرچه اين ستمگر با دست آغشته به خون جوانان ما و جيب انباشته از ذخاير ملت، از دست ما گريخت ولى به خواست خداوند متعال بهزودى به محاكمه كشيده خواهد شد و انتقام مستضعفين از او گرفته خواهد شد و لكن قطع دست ستمكار از ادامه ظلم به دست ستمديدگان فورى است.
او رفت و به همپيمان خود اسرائيل، دشمن سرسخت اسلام و مسلمين پيوست و جرايم و آشفتگيهايى را برجا گذاشت كه ترميم آن جز به تائيد خداوند متعال و همت همه طبقات ملت و فداكارىاقشار كاردان و روشنفكر ميسر نخواهد شد.
علل فرار شاه
در جستجوى علل خروج شاه از ايران در تاريخ 26 دى ماه يعنى درست 16 روز قبل از ورود امام خمينى(ره) به ايران، بايد ابتدا وضعيت سياسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى ايران را در آن دوره بررسى كرد و از روى شواهد و قرائن پى به ماهيت اين واقعه و اهدافى كه در پشت آن وجود داشته برد و آن را درك نمود.
شكى نيست كه ايران از نقطه نظر استراتژيكى براى آمريكا به عنوان يك عامل ثبات در منطقه براى حفظ منافع آن اهميت داشته است.
خليج فارس همواره يك نقطه حساس از نظر عامل موازنه سياسى و اقتصادى در جهان مطرح بوده و ايران با كمك تجهيزات نظامى آمريكا و حمايت كشورهاىغربى تبديل به كشورى به ظاهر نيرومند در منطقه شده بود.
در واقع ايران مطمئنترين متحد آمريكا و آرامترين كشور منطقه به شمار مىرفت.
جزيره ثبات در بحرانخيزترين منطقه جهان.
حمايت آمريكا از رژيم ايران درمواردى مثل، مبادله تجهيزات نظامى و اطلاعاتى پيشرفته، همكارى اطلاعاتى ميان سازمان اطلاعات و امنيت كشور با سازمانهاى اطلاعاتى غربى، حمايتهاى رسانههاى غربى و پشتيبانى كامل و همه جانبه روساى جمهور آمريكا، شاه را دچار نوعىخودبينى و غرور كرده بود و موجب عدم درك واقعى او از وضعيت موجود ايران شده بود.
واقعيت اين است كه رژيم كارتر تا زمان پيروزى انقلاب اسلامى، جريانات به وقوع پيوسته در ايران را جدى تلقى نمىكرد و تصورش از ايران، يك پايگاه امن و مطمئن براى منافع آمريكا بود.
تدابير نسنجيده رژيم در مقابله با اعتراضات مردمى، آتش شعله انقلاب را شعلهورتر مىكرد و طبقات ديگر مردم نيز به آن مىپيوستند.
گروههاىمخالف ديگر با امتيازاتى كه رژيم به آنها اعطا مىكرد آرامتر نمىشدند و خواستههاى تازهتر و انقلابىترى را مطرح مىكردند.
خروج شاه از ايران
اعتصابات گسترده، مخالفت افكار عمومى با شاه، اقدامات امام خمينى و پيروانش عليه رژيم، همگى باعث سردرگمى و آشفتگى شاه و دربار شده بود.
آمريكا در اين زمان، در جستجوى يك مكانيسم انتقالى و پيشدستى بر انقلاب بود تا عناصر معتدل سياسى علاقمند به آمريكا را جايگزين نيروهاىمذهبى كند.
قصد آمريكا حفظ وضع موجود بود، بىاعتمادى فزاينده شاه به دولت آمريكا در صورت تعارض منافعش با حفظ رژيم و وابستگى وى به تصميمات آمريكايىها در حد غير قابل وصف، موجب هراس او شده بود و او را به اين نتيجه رسانده بود كه حضور او در ايران عامل اصلى بىنظمىاست.
او مىخواست وانمود كند كه به طور موقت از كشور خود دور مىشود و به اميد اين بود تا بعد از خوب شدن اوضاع باز خواهد گشت.
شاه، بر اساس مصلحت انديشى طرفهاى غربى خود مصمم به واگذارىسلطنت از شخص خود به فرزندش بود.
وى در پى ايجاد يك شوراى سلطنتى براى وليعهدى فرزندش و ادامه حكومتش بود و رسماً اعلام شد كه شاه براى درمان و يك استراحت طولانى، ايران را ترك خواهد كرد.
ولى سير حوادث به خواست او پيش نرفت و سياستهاى آمريكا در منطقه به دليل برداشت نادرست دولت مردان غربى از وضعيت ايران با شكست مواجه شد.
وى با اقامت در مصر، اميدوار بود كه بار ديگر به ايران بازگردد و قدرت از دست رفته خويش را دوباره به دست آورد ولى با ورود امام(ره) به ايران و سير سريع انقلاب، همه نقشههاى شاه نقش بر آب شد.
عاملين حكومتى يكى پس از ديگرى در برابر خشم تودهها عقبنشينى كردند و اصولا با خروج شاه، همچنانكه امام خمينى(ره) در پيامشان مطرح نموده بودند، انگيزههاى دفاع از حكومت از بين رفت.