سابقه فعاليتهاي كميته امداد امام خميني به سالهاي قبل از پيروزي انقلاب و در حدود سال 1342 باز ميگردد كه تعدادي از انقلابيون كه در زمره ياران امام بودند، مأموريت پيدا كردند به خانواده زندانيان، نيازمندان و مبارزان رسيدگي كنند. اين كمكها تا زمان پيروزي انقلاب ادامه يافت و سه هفته پس از پيروزي انقلاب، اين نهاد به دستور امام براي دستگيري از محرومان و مستضعفان و ياري آسيبديدگان تشكيل يافت. كميته امداد تاكنون خدمات قابلتوجهي در جهت اهداف خيرخواهانه و انساندوستانه انجام داده و توانسته است كمكهاي فراواني در سراسر كشور به محرومان و آسيبديدگان بنمايد. همچنين كميته امداد در مواقع ضروري، كمكهاي مردمي را به برخي كشورهاي اسلامي ارسال ميكند. كميته امداد امام خميني هم اكنون خدمات گستردهاي را ارايه ميدهد كه پرداخت وام قرض الحسنه، تهيه جهيزيه براي نوعروسان خانوادههاي تحت پوشش، كمك به بيماران هموفيلي، كليوي و تالاسمي، خدمات درماني و بهداشتي و اجراي بيمه درماني خانوادههاي تحت پوشش، ارايه خدمات فرهنگي و آموزشي به دانشآموزان، دانشجويان و طلاب تحت پوشش و نظارت بر فعاليتهاي خودكفايي خانوادههاي تحت پوشش و... از آن جملهاند.
آغاز هفته احسان و نيكوكاري و روز احسان و نيكوكاري
همه ساله از چهاردهم تا بیست و یكم اسفندماه به نام هفته نیكوكاری نامگذاری شده است. برگزاری این هفته به منظور جذب كمك ها و هدایای مردم به خانواده های محروم و نیازمند است كه جمع آوری و توزیع آن توسط كمیته امداد صورت می گیرد. زیرا كمك به همنوع از اصول اساسی دین مبین اسلام است كه همچنان كه خداوند در سوره مبارکه انسان آیه 8و9 می فرماید:«و به دوستی خدا به فقیر و اسیر و طفل یتیم طعام می دهند و گویند ما فقط برای رضای خدا به شما طعام می دهیم و از شما هیچ پاداش و سپاسی نمی طلبیم.»
درگذشت آیتالله عباس واعظ طبسی نماینده ولیفقیه در استانهای خراسان (1394 ش)
آیتالله واعظطبسى نماینده ولىفقیه در استانهای خراسان و تولیت آستان قدس رضوى در سال 1314 در مشهد مقدس و در خانوادهاى مذهبى و روحانى متولد شد.
ایشان در یک سالگى پدرش را که از نوابغ گویندگان اسلامى در ایراد سخنرانى هاى مذهبى و خطابه و از لحاظ اخلاق، تقوى و پرهیزگارى زبانزد خاص و عام بود از دست داد و دوران کودکى را با سرپرستى مادر پشت سر گذاشت.
وى از همان سنین کودکى و نوجوانى بسیار عاطفى و علاقمند به حوزههاى علمیه، عالمان دینى و حضور در جلسات مذهبى بود، لکن علیرغم علاقه شدیدى که به فراگیرى علوم اسلامى داشت به خاطر شرایط و اقتضاى زمان به تحصیل در دبستان و دبیرستان پرداخت که طى این دوران به دلیل استعداد سرشار و انضباط عالى همواره مورد توجّه و احترام دوستان و معلمان بود.
آیتالله واعظطبسى در 16 سالگى به حوزه علمیه وارد شد و دروس مقدماتى، سطوح متوسطه و عالیه و خارج را به طور جدّى دنبال کرد و از محضر اساتید و عالمان برجسته اى همچون آیات عظام و حجج الاسلام والمسلمین خالقى، جاویدى، ادیب نیشابورى، حاج سید احمد مدرس یزدى، حاج شیخ مجتبى قزوینى و میلانى بهرهمند گردید، به طورى که مرحوم حضرت آیتالله العظمى بروجردى وى را طلبه اى خوش فکر و به عنوان زبان حوزههاى علمیه دانسته وبا تقدیر و تفقد از ایشان نام مى بردند.
وى همراه با حدود 30 سال کار علمى دقیق و پیگیر، چندین دوره دروس منطق، اصول، معالم، قوانین، رسائل و کفایه را تدریس نمود که کلاسهاى درس ایشان با استقبال گرم طلاب مواجه بود.
آیتالله واعظطبسى از سنین 12 یا 13 سالگى با سیاست آشنا بود و در 15 یا 16 سالگى چه در دبیرستان و یا حوزه علمیه و منزل مسائل سیاسى را دنبال و مطرح مىکرد.
وى با احساس نفرت عیمقى که از رژیم پهلوى در خود احساس مى کرد، خشم و کینهاش را به اشکال مختلف ابراز مى نمود و پس از گذشت یکى دوسال از شروع درس در حوزة علمیه با سخنرانى هاى خویش مبارزه اى هدفمند و جهت دار را بر علیه دستگاه حاکم آن زمان آغاز کرد، تا جایى که چندین بار بخاطر همین سخنرانىها ممنوع المنبر و یا به زندان کشانده شد، لکن این مبارزه مقدس را تا پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى (ره) ادامه داد و همیشه یار و یاور اسلام و نظام اسلامى براى خدمت به جامعه اسلامى بود.
آیتالله واعظطبسى پس از پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى همواره به عنوان یکى از استوانه هاى نظام مقدس مورد توجّه قرار داشته و از سوى امام خمینى (ره) به عنوان نماینده معظم له در استان خراسان و تولیت آستان قدس رضوى منصوب و پس از رحلت آن بزرگوار، این حکم از سوى رهبر معظم انقلاب اسلامى و ولى امر امت اسلام تأیید شد.
وى علاوه بر خدمت در بارگاه مقدس رضوى در نهادهاىی همچون مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان رهبرى عضویت و ریاست حوزه علمیه خراسان را به عهده داشت.
ایشان که از عصر هفتم اسفندماه به دلیل عارضه تنفسی در بیمارستان امام رضا (ع) مشهدمقدس بستری شده بود حوالی ساعت 2 بامداد 14 اسفند 94 دعوت حق را لبیک گفت.
وفات "بن ابي الحديد" متكلم و فقيه بزرگ مسلمان و شارح نهج البلاغه(656 ق)
عزالدين ابوحامد عبدالحميد بن هبةُ اللَّه معروف به ابن ابي الحديد، اديب، متكلم، فقيه، شاعر و نويسندهي بزرگ مسلمان در سال 586 ق در مدائن به دنيا آمد و از حدود پانزده سالگي در محضر عالمان مشهور بغداد حضور يافت. عزّالدين در بغداد به قرائت كتب و اندوختن دانش پرداخت و در محافل ادبي و علمي شركت جست به طوري كه در زمرهي عالمان روزگار درآمد. ابن ابي الحديد در شعر طبعي رسا داشت و در انواع مضامين، شعر ميگفت ولي مناجات و اشعار او در عرفان مشهورتر است. در حملهي مغولان به بغداد اسير شد اما با وساطت برخي از بزرگان اين شهر آزاد گرديد و از مرگ نجات يافت. مهمترين اثر ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه است كه مجموعهاي گردآوري شده از سخنان امام علي(ع) است. ابن ابي الحديد دراين كتاب، عظمت نهج البلاغه را به لحاظ ادبي، تاريخي و كلامي آشكار و عرضه كرده است. با اين كه گرايش به تشيع در شرح نهجالبلاغه زياد است، مطالبي نيز در آن يافت ميشود كه با عقايد عمومي شيعه دربارهي مسايل امامت و مسايل تاريخي مربوط به آن، سازگار نيست. هر چند ابن ابي الحديد در حملهي هلاكوخان مغول به بغداد به واسطهي شفاعت خواجه نصيرالدين طوسي و علماي بغداد از مرگ رهايي يافت ولي روزگاري نپاييد و اندكي بعد در هفتاد سالگي در همان شهر درگذشت.
درگذشت شاعر و عارف شهير "جلال الدين محمد بلخي" معروف به "مولوي" (672 ق)
جلال الدين رومي در سال 604 ق در بلخ متولد شد. شهرتش به روم به سبب طول اقامت او در قونيه واقع در تركيهي امروزي است كه در آن زمان جزو قلمرو امپراتوري روم بوده است هرچند مولوي، خود را از مردم خراسان ميشمرد. پدرش بهاءالدين ولد، مدرس و واعظي خوش بيان و عرفانگرا بوده است. زندگاني مولانا بعد از سفرهاي مختلف، با آشنايى با شمس تبريزي صورتي ديگر گرفت. او پس از 16 سال همدمي با شمس، از او جدا شد و در آتش فراغ او سوخت. مولانا پس از آگاهي از اقامت شمس در دمشق فرزند خود را با جمعي از ياران در جستوجوي شمس فرستاد. عاقبت شمس دعوت وي را اجابت كرد و به قونيه آمد. اما نوبت اقامت شمس در اين دفعه كوتاه بود و پس از مدتي با رنجش خاطر از فتنهانگيزي حسودان، از قونيه برفت. از اين رو مولانا غزليات سوزناكتري سرود. مولوي سرانجام در 68 سالگي در قونيه بدرود حيات گفت و همهي مردم و اهالي قونيه، حتي مسيحيان و يهوديان نيز در سوگ مولانا نشستند و زاري كردند. بارگاه او در قونيه به عنوان مزار يك روحاني و عابد و عالم رباني، مورد نذر و نياز است و مردم آن سامان ودوستداران وي، از اين ديدگاه، از خاك پاكش همت و مدد ميجويند. در ميان بزرگان ادب فارسي، مولوي پركارترين شاعر است و آثار فراواني دارد از جمله: مثنوي معنوي، غزليات شمس تبريزي، رباعيات، فيه مافيه، مكاتيب و محاسن شيعه. وي در نظر ايرانيان و بيشتر صاحب نظران جهان به نام عارفي بزرگ، شاعري نامدار، فيلسوفي تيزبين و انساني كامل شناخته شده است. پايگاه او در جهان شعر و شاعري چنان والاست كه گروهي او را بزرگترين شاعر جهان و دستهاي، مولوي را بزرگترين شاعر ايران و جمعي او را يكي از چهار پنج شاعر بزرگ ايران ميشمارند.
امضاء قرارداد ننگين خروج ايران از هرات در زمان ناصرالدين شاه قاجار (1857م)
هنگامي كه انگلستان در سال 1856م درگير جنگ كريمه در اروپا بود، ناصرالدين شاه قاجار، به تحريك و تشويق روسها كه در جنگ كريمه با انگليسيها درگير شده بودند به هرات لشكركشي كرد و با استفاده از گرفتاري انگليس اين شهر را در اول نوامبر 1856م به تصرف خود در آورد. دولت انگليس در همان روز كه هرات به تصرف نيروهاي ايران درآمد، به ايران اعلان جنگ داد. بلافاصله هشت كشتي جنگي انگليس با تعدادي كشتيهاي بخاري و بادي به حركت در آمده و در چهارم دسامبر همان سال، بنادر و جزاير ايران را در خليج فارس مورد حمله قرار دادند. در نتيجه تا پايان سال، جزيره خارك و بندر بوشهر به تصرف نيروهاي انگليسي در آمد و در ژانويه سال 1857م، سربازان انگليسي و هندي با پيشروي در داخل خاك ايران، تا ناحيه كرمان پيش رفتند. در همين احوال، قواي انگليس در حوالي خرمشهر پياده شدند و كشتيهاي جنگي آنان، اهواز را به تصرف خود در آوردند. ناصرالدين شاه كه از عاقبت كار بيمناك شده بود، با اعزام نمايندهاي به پاريس، خواستار ميانجيگري فرانسه در اين زمينه گرديد. در نتيجه قراردادي در چهارم مارس 1857م منعقد شد كه به موجب آن، دولت ايران تعهد داد كه در برابر خروج نيروهاي انگليس، از ايران، بيدرنگ هرات را تخليه و از هرگونه ادعاي حاكميت و سلطنت بر افغانستان صرف نظر نمايد و ثانياً بندرعباس و چابهار را در ازاء مبلغ ناچيزي اجاره، به واليِ مسقَط در كشور عُمان واگذار كند. بند دوم، موضوعي بود كه به هيچ وجه ارتباطي به اختلافات ايران و انگليس نداشت. با اين حال دولت هراسان ايران، بلافاصله اين قرارداد ننگين را پذيرفت و ناصرالدين شاه بدون اخذ هيچ نتيجهاي، با سرافكندگي، دستور عقبنشيني نيروهاي ايران از افغانستان را صادر كرد. از اين زمان بود كه افغانستان به كلي از ايران، جدا شد و افغانستان تحت الحمايه انگلستان قرار گرفت.