جام جم آنلاين: ۲۰۶ سال پيش در روز دوم آوريل سال ۱۸۰۵ ميلادي ، هانس کريستين آندرسن نويسنده مشهور دانمارکي در شهر كوچك اودنس متولد شد.
هانس تنها يازده سال داشت كه پدر خود را از دست داد. او گاهي به مدرسه مي رفت و به جاي فراگيري دروس تحصيلي بيشتر وقت خود را صرف يادگيري و بازگوئي قصه هايي که در حافظه داشت ،مي کرد.
هانس حافظه بسيار خوبي داشت و فقط با گوش کردن و نه خواندن، داستانهاي زيادي را فراگرفته بود. او اين داستانها را با حرکات آکروباتيک، باله و پانتوميم در مي آميخت و اجرا ميکرد. اما از طرف ديگر مادرش که از درس ومشق او رضايتي نداشت بافنده اي را پيدا کرد و هانس را به عنوان شاگرد به استخدام او درآورد. هانس مدتي نيز در يك کارخانه تنباکو و سپس در نزد يك خياط كار كرد.
هيچ يك از اين حرفه ها نمي توانست هانس را راضي کند. تنها چيزي که در فکر او بود و ميتوانست او را ارضاء کند، تئاتر، کتاب و داستان بود. به همين دليل زمانيکه تنها چهارده سال داشت به کپنهاگ رفت تا بتواند دسترسي بهتري به علائق خود داشته باشد. زندگي هانس در کپنهاگ با سختي و فقر شديد سپري مي شد. او گاهي از طريق آواز خواندن در يک گروه کر پولي بدست مي آورد.
هانس سه سال سخت را بدين ترتيب گذراند، تا اينکه در سن ۱۷ سالگي مورد توجه شخص با نفوذي بنام کالينز قرار گرفت. کالينز رئيس تئاتر سلطنتي دانمارک بود و زماني که نمايشنامه اي از آندرسن را ديد، پي برد که نويسنده اين نمايشنامه فردي با استعداد است و در صورت پرورش استعدادش مي تواند روزي نويسنده بزرگي شود.
کالينز توانست فردريک ششم پادشاه وقت دانمارک را راضي کند تا هزينه تحصيلات آندرسن را بپردازد. به اين ترتيب در سال ۱۸۲۸ زماني که وي ۲۳ سال داشت مدرک ورود به دانشگاه را دريافت کرد.
اولين اثر ادبي آندرسن در سال ۱۸۳۳ منتشر شد و شاه براي تشويقش هزينه سفر شانزده ماهه او را به کشورهاي آلمان، فرانسه، سويس و ايتاليا پذيرفت.
هانس در سال ۱۸۳۵ كتابي بنام قصه هايي براي کودکان را منتشر کرد. او اين داستان هاي کوتاه را براي دختر خردسالي بنام آيدا که دختر منشي آکادمي هنر بود قبلا نقل كرده بود. آندرسن در مجموع ۱۶۸ داستان نوشت.
به اين ترتيب ، در روز دوم آوريل سال ۱۸۰۵ ميلادي هانس کريستين آندرسن كه به جرات مي توان او را بزرگترين نويسنده داستان هاي كودكان دانست در شهر كوچكي در دانمارك متولد شد.داستان هاي او به بيشتر زبانهاي دنيا ترجمه شده است. آندرسن هرگز ازدواج نکرد و خودش بچه اي نداشت، اما طبيعت و احساس کودکان را به خوبي درک ميکرد.