ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : سه شنبه 2 دي 1404
سه شنبه 2 دي 1404
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : جمعه 5 فروردين 1390     |     کد : 17137

فلسفه اخلاق و فرااخلاق با زندگی انسان پیوند دارند

فلسفه اخلاق و فرااخلاق از زندگی روزمره جدا نیستند بلکه ضرورت زنگی هستند هرچند که فرااخلاق مطالعه روش شناختی خود اخلاق است ولی سرانجام همه اینها به تجربه زندگی برمی‎گردند.

فلسفه اخلاق و فرااخلاق از زندگی روزمره جدا نیستند بلکه ضرورت زنگی هستند هرچند که فرااخلاق مطالعه روش شناختی خود اخلاق است ولی سرانجام همه اینها به تجربه زندگی برمی‎گردند.

فلسفه اخلاق همانطوری که از عنوانش پیداست بحث درباره مبانی فلسفی اخلاق است. پاسخ به همین مبانی فلسفی اخلاق به طبع می‎تواند در زندگی روزمره انسانها مؤثر بیفتد. برای مثال اینکه خوبی وبدی چیست و تعریفی که از خیر و شر و فضیلت و رذیلت داده می‎شود برمبنای اینکه درهر مکتب فلسفی چه چیزی را فضیلت چه چیزی را رذیلت بدانند همین مبنا می‎تواند بر عملکرد زندگی روزمره‎ای که پیروان آن مکتب فلسفی یا بنوعی ادیان مختلف که دعوت به اخلاق کرده‎اند تأثیر بگذارد. لذا با تعریفی که از خیر و شر و فضیلت و رذیلت می‎دهند بطور مستقیم در رفتاری که از پیروانشان می‎خواهند مؤثر است.

دردنیای معاصر فلسفه اخلاق خیلی مهم شده است و بسیاری از حوزه‏های اخلاق برای پاسخ گفتن پرسشهایی که در دنیای معاصر بوجود آمدند پدیدار شدند. امروزه اگر خوب دقت کنیم فلسفه اخلاق و پرسشهای اخلاقی در حوزه‏های مختلفی قابل طرح هستند؛ از سطوح بالای حکومتی و از فنون بالا گرفته تا روابط میان فردی برای مثال در حوزه فلسفه سیاسی پرسشهای اخلاقی خیلی مهمی مطرح است. دراخلاق پزشکی در ماشینی کردن ذهن انسان و ساختن مشابه آن درماشینها و در فضای مجازی و درباره کارکرد رسانه‎ها و همینطور در روابط میان فردی پرسشهای مهمی که همواره برای انسانها مطرح بوده در رفتارهای فردی آنها و همینطور پرسشهایی که به اقتضای دنیای مدرن و تکنولوژی بوجود آمده درهمه زمینه‏ها پدیدار شده است که فلسفه اخلاق باید بدنبال ارائه معیارهایی برای پاسخگویی به آنها باشد.

اگرچه فرااخلاق چنانچه از عنوانش برمی‎آید یک بحثهای خیلی تئوریک و نظری می‎کند و خیلی هم با عمل ارتباطی ندارد ولی از آنجا که فلسفه بحث ازمبانی و پرسشهای انسانی است درفرااخلاق هم به همین صورت است. درواقع پرسشهای اساسی که درحوزه اخلاق مطرح است و باید به آنها جواب داده شود درزندگی عادی مردم و در رفتارشان می‎تواند مؤثر واقع شود. زیرا باز هم بنوعی از مبانی رفتار صحبت می‎کند.

اگر اصحاب قدرت و رسانه‏ها پایبند به معیارهای اخلاقی حالا در هر مکتبی باشند نه تنها در این حوزه‏ شاهد اخلاق هستیم بلکه به لحاظ نفوذ و تسلطی که آنها دررسانه‏ها و در امر تعلیم و تربیت دارند اخلاق در حرفه‏ها و مشاغل مختلف و در حوزه‏های مختلف هم تسری پیدا خواهد کرد. اما اگر به عکس باشد نه تنها در خودآنها اخلاق وجود نخواهد داشت بلکه در حوزه‏های یادشده نیز اخلاق رعایت نخواهد شد . درکشور ما هم به جهت کم‌کاری فیلسوفان و هم به جهت اینکه اصحاب رسانه بهایی به این مسئله ندادند متأسفانه هیچ نظام منسجم اخلاقی وجود ندارد و ما این مسئله را در تمام حوزه‏ها درسیاست ،دینداری و اخلاق فردی و رسانه‏هایمان بطور کامل می‏توانیم مشاهده کنیم.


پرسشهایی ازفلسفه اخلاق که در دنیای امروز آنهم در سطح جهانی اهمیت زیادی دارند یکی مسئله محیط زیست است که این دو پرسش مطرح است که صنعت و تکنولوژی چگونه به محیط زیست صدمه می‏رساند و راههای اصلاح آن برای اینکه هم در زندگی استفاده و هم موجب تخریب محیط زیستمان نشوند چیست. مسئله دیگری که امروز در فلسفه اخلاق مهم است اخلاق تجارت است. یعنی تولید انبوه در هر زمینه‏ای باعث رقابت و خارج کردن رقبا شده ‏است . حال مسئله اخلاقی در اینجاست که تولید انبوه باید در چه سطحی نگاه داشته شود تا امکان رقابت اقتصادی سالم برای همه وجود داشته و موجب نشود ثروت در دست عده‏ای خاص انباشته شود.



سومین مسئله‏ای که امروز مطرح است مسئله جهانی شدن و دوام و بقای فرهنگهای بومی و محلی است. جهانی شدن در اثر رشد صنعت و تکنولوژی و تجارت و فرهنگ عمومی اجتناب ناپذیر شده ‏است اما مسئله اخلاقیی که در این باره وجود دارد این است که چطور می‏شود از نابودی فرهنگهای بومی و محلی که برای زندگی بسیار زیاد مفید هستند جلوگیری شود.



فرااخلاق در اصل عبارت است از طرح همین پرسشهای اخلاقی اما بصورت کلی‏تر. یعنی مسئله اصلی فلسفه اخلاق همین مشکلات زندگی روزمره مردم است . وقتی این پرسشها در سطح کلی‏تر مطرح شوند آنوقت بحث فرااخلاق مطرح می‎شود. مسئله اصلی در اخلاق این است چه کنیم که عدالت در زندگی روزمره جاری شود.



فلسفه اخلاق همان اخلاق نیست یکدسته پرسشهای نظری برای اخلاق است که فیلسوفان طرح می‎کنند. آنچه که برای زندگی روزمره ضروری است ملتزم شدن به اخلاق و ارزشهای اخلاقی است. ارزشهایی که بخشی از آنها را بطور فطری می‎دانیم و درذات و سرشت انسان حالا با هر فرهنگی که باشد است. برای مثال وفای به عهد لازم است و خلف وعده مقبول نیست یا راستی و عدالت پسندیده و دروغ و ظلم امری ناپسند است.

اینها مسائل اخلاقی است که در زندگی ضروری است. اما فلسفه اخلاق تأمل نظری و فلسفی درباره بنیادهای اخلاق است. برای مثال می‎پرسند که معنای خوبی و بدی چیست و معیار آن کدام است؟ آیا معیار خوبی و بدی مطلقند یا نسبی هستند؟ آیا اخلاق برای مثال از عقل ناشی می‎شود؟ نسبت اخلاق با دین چیست؟ اینگونه پرسشهای عقلی و نظری درفلسفه اخلاق طرح می‎شوند که شعبه‎ای از فلسفه است. اما آنکه در تعلیم و تربیت مهم است خود اخلاق است که از آن به علم اخلاق تعبیر می‎کنیم.

فرا اخلاق یک ارتباط نظری و منطقی و عقلی با زندگی عادی دارد. عموم مردم که مشغول به زندگی هستند چندان به مسائل فلسفه اخلاق و فرااخلاق توجه ندارند و نیازی هم ندارند و به درک فطری و ارتکازات ذاتی خودشان از اخلاق یا آموزه‏های دینی درباره اخلاق پایبند هستند و همان را برای خودشان کافی می‎دانند.فرااخلاق وقتی مطرح می‎شود که وارد حوزه فلسفی بشویم. پرسشها و شبهه‎های عقلی برای ما مطرح شود که در این صورت اگر آن پرسشها را پاسخ ندهیم مسائل اخلاقی ما دچار سستی و تزلزل می‎شود. یعنی کسی که دچار بحران فکری در اخلاق می‏شود، که ریشه این بحران فکری آن شبهه‎های نظری است بنابراین ناچاراست که آن تأملات نظری را داشته باشد. اما عموم مردم این مشکل برایشان مطرح نیست.


تفکر فلسفی درباره اخلاق از دوره‎های قدیم در فرهنگ ما وجود داشته است. کسانی مثل فارابی یا ابن مسکویه یا خواجه نصیر الدین طوسی در این زمینه همانند فیلسوفانی مانند ابن سینا و ملاصدرا مباحث فلسفی اخلاق را بررسی کردند. دردوره معاصر هم که فلسفه اخلاق به عنوان یک شاخه‎ای از فلسفه از غرب وارد شد باز هم فلاسفه معاصر ما واکنشهای خوبی از خود در این خصوص نشان دادند. مرحوم علامه طباطبایی در این زمینه مباحث ابتکاری دارند یا شهید مطهری به فلسفه اخلاق توجه زیادی نشان داد و سخنرانیها و کتب متعددی در این زمینه از ایشان به جای مانده است. آیت‌الله مصباح یزدی هم از صاحبنظران طراز اول در فلسفه اخلاق هستند و کتابهای متعددی از ایشان در این زمینه وجود دارد. الان رشته فلسفه اخلاق در بعضی از دانشگاهها و همچنین حوزه‏های علمیه بعنوان یک رشته جدید مورد توجه فضلای جوان قرار گرفته است.


فلسفه اخلاق به بعد عملی و عقل عملی در زندگی انسان می‎پردازد و جدی‎ترین پرسش آن هنجارها و ناهنجارها و ارزشها و ضد ارزشهاست. اینکه اینها در جامعه ما چه هستند و از همه مهمتر ملاک و معیار آنها در جامعه چیست، آیا عقل بشری یا یک فهم عمومی است و آیا منبع متعالی تر مثل وحی است، چه چیزی ملاک تعیین این گزاره‎های اخلاق عملی است.


فرا اخلاق و زندگی انسان در یک ساختار عمودی مرتبط با هم با یکدیگر در ارتباط هستند. اگر چه در دو سطح متفاوت هستند ولی از لحاظ علمی و منطقی بر یکدیگر تأثیر می‎گذارند. فرااخلاق جزء ناپیدای زندگی انسان است که لزوماً بر زندگی انسان باید تأثیر بگذارد و تأثیر هم می‏گذارد.



در جامعه ما بطور کلی فلسفه‎های مضاف چندان رشد نکرده‎اند آنهم به دلیل این است که این فلسفه‎ها در بستر تفکر فلسفی غرب شکل گرفته و به عنوان علوم وارداتی به جامعه ما وارد شدند. اما ذخایر فلسفی جامعه ما می‎تواند پاسخگوی شکل گیری فلسفه اخلاق مبتنی بر اندیشه‏های فلسفی خودمان باشد.


برمبنای جنبه وارداتی بودن این علم و اینکه روی گزاره‎های فلسفه اخلاق در جامعه ما بطور منسجم کار نشده نمی‎توانیم ادعا کنیم که دارای فلسفه اخلاق منسجم هستیم. بیشتر پژوهشهای علمی و فلسفی که در این زمینه در جامعه ما صورت گرفته نقد فلسفه‏های اخلاق غربی است که به جامعه ما وارد شده‏اند.


بطور کلی فلسفه اخلاق مکتبها و نحله‎های گوناگونی دارد. یکی مکتب ارسطویی است که سعادت و رستگاری هدف اخلاق را تبیین می‎کند. این مکتب فضیلت محور است ولی فلسفه اخلاق کانت که یکی از فلسفه‎های مهم اخلاق است از لحاظ رویکرد تکلیف محور است و برامر انگیزی تکیه می‎کند و می‎گوید درزندگی خودت کاری را انجام بده که اگر دیگران درباره خودت آن کار را انجام دادند آن را مجاز و مطلوب قلمداد کنی.


یکی دیگر از مکتبهای فلسفی اخلاق مکتبهای فلسفی اخلاقی اخیر است که یکی از آنها بر مبنای مسائل احساسی و رویکردهای عاطفی شکل گرفته و ریشه آنها در مکتبهای سودباوری است. آن هم یک نوع نگاه است که معتقدند برخورد اخلاقی و احکام و داوریهای اخلاقی مبتنی برحالات درونی فرد است. مکتب دیگر شهودی است که ریشه در نگاههای افلاطون باور دارد . بنابراین هرکدام از این نحله‎ها نسبت به معنای زندگی و هدف زندگی و نیک و بد امور رویکرد متفاوتی دارند. بنابراین براساس اینکه چه نحله‏ای را فرد مبنای داوری خود قرار می‎دهد رویکرد به اخلاق عوض می‎شود و متفاوت است.


آنچه که مسلم است این است که اخلاق و فرااخلاق از زندگی روزمره جدا نیستند هرچند که فرااخلاق مطالعه روش شناختی خود اخلاق است ولی سرانجام همه اینها به تجربه زندگی برمی‎گردد. بنابراین نباید اینها را منفک از زندگی قلمداد کرد هرچند که فرااخلاق یک رهیافت نظری نسبت به خود اخلاق محسوب می‎شود.



بادقت بر اینکه فرااخلاق و فلسفه اخلاق برای چه منظوری بوجود آمده‎اند ارتباط این دو آشکار می‎شود. فرااخلاق و فلسفه اخلاق دردرجه اول برای پاسخ گویی به پرسشهای اخلاقی افراد و در درجه دوم به پرسشهایی که در نظریه‏های فلسفی اخلاق مشترک است مطرح هستند و آن پرسشها این است که وظیفه ما در موقعیتهای اخلاقی‏ای که قرار می‎گیریم چیست؟ مهمترین معضلی هم که موقیتهای اخلاقی را بوجود می‏آورد تعارض دو ارزش و مفهوم اخلاقی است که فرد نمی‎داند بین دو ارزش و مفهوم اخلاقی کدامیک را انتخاب کند. این پرسش است که باعث پدید آمدن فلسفه اخلاق و نظریه‎های اخلاقی و در یک سطح بالاتر و انتزاعی تر فرااخلاق شده است.


خود فرااخلاق این نظریات اخلاقی را از لحاظ اینکه آیا آنها طبیعت انگارانه یا نسبی گرایانه یا مربوط به نظریه‎های دیگری هستند بررسی می‎کند. بنابراین فرااخلاق برحسب ثانوی برای پاسخ گفتن به پرسشهای ناظر به زندگی افراد بوجود آمده است. از آن جهت که فرااخلاق بطورمستقیم با نظریه‏های اخلاق و فلسفه‏های اخلاق کاردارد یک جدایی با زندگی روزمره دارد اما اگر به منشأ آن نگاه کنیم می‏بینیم که فرااخلاق هم برای ارائه معیارهایی برای مسائل اخلاقی ناشی از متن زندگی بوجود آمده است. بنابراین نظریه فرااخلاقی می‎تواند به یک نظریه اخلاقی تنزل کند و هر نظریه اخلاقی هم راهکاری به ما برای پاسخ گفتن به همان پرسشی است که درموقعیتهای اخلاقی چه باید بکنیم می‏دهد.


از این جهت فرااخلاق بطور کامل ناظر به زندگی واقعی انسانهاست. اما اینکه فرااخلاق چطوری باید در متن زندگی مردم پیاده شود این بیشتر به تعاملی که فیلسوفان با کسانی که در امر رسانه و آموزش و پررش فعالیت می‏کنند بر می‎گردد. درواقع فیلسوفها متکلفند که پرسشهای اخلاقی و معیارهای اخلاقی را پیدا کنند و بعد برای انتقال آنها به سطح جامعه باید از دستگاههای دیگر و متفکران دیگر کمک گرفتنسبت به پنجاه سال پیش با بالاتر رفتن سطح عمومی آگاهی مردم آنهم بواسطه تحصیلات دانشگاهی شاهد بهبود این رشد منسجم فلسفی اخلاق در جامعه هستیم. اما در مقایسه با آن جایگاهی که باید به آن برسیم و دست پیدا کنیم بسیار عقب و ضعیف هستیم و باید کارهای زیادی انجام دهیم تا به وضعیت مطلوب برسیم.


متأسفانه تفکر منسجم فلسفی در جامعه ما همانطوری که درحوزه‏های مختلف فلسفه‏های مضاف کارجدی انجام نداده‎ایم، رشد نکرده است. کارهایی هم که کرده‎ایم غالباً کارهای ترجمه‏ای و پراکنده‎ای از آنطرف بوده است. دلیلش هم برمی‏گردد به عدم توجه به مبانی اساسی و سؤالهای اساسی که ما از آن تحت عنوان فلسفه یاد می‎کنیم. از آنجایی که به فلسفه و مبانی کلی علوم درحوزه‏های فرهنگی ما زیاد توجه نشده و کم توجهی کردیم بدین ترتیب درحوزه‏های اخلاق هم دچار این مشکل هستیم.


متأسفانه چنین رشدی نداشته‏ایم. سه حوزه برای اخلاق می‏توانم بشماریم که دراین سه حوزه بطورجداگانه تفکر منسجم اخلاقی رشد نکرده است. اول حوزه دستگاههای کلان سیاسی و صاحبان قدرت و رسانه است دومی حوزه حرفه‎ها و مشاغل مختلف از قبیل پزشکی و مهندسی و سایر حرفه‏هاست که در همه آنها پرسشهای اخلاقی مهمی مطرح است و سومی حوزه روابط میان فردی و اخلاق فردی درون جامعه است که لطف اخلاق در هر سه حوزه منوط به تصمیم گیری اصحاب قدرت و رسانه‏هاست.


بطور کلی تعداد زیادی از متخصصین فلسفه خود در اخلاق و فلسفه اخلاق اشتغال دارند ولی اینکه فلسفه اخلاق رشد کرده یا نه این متضمن یک مطالعه خیلی همه جانبه است و هم یک مطالعه برشی و مبتنی بر تحقیق زمان‎مند را می‎طلبد. بنابراین همینطوری نمی‎شود گفت که آیا فلسفه اخلاق در دیار ما رشد کرده یانه گفتنش خیلی مشکل است.


نوشته شده در   جمعه 5 فروردين 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode